سرویس سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
خنجر شمر را قهرمانهای صلح تیز کردند
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- نسبت ما با «غیر» در موقعیت اختلاف و شیوه فائق آمدن بر مسئله اختلافی را میتوان از دو منظر برون دینی و درون دینی بررسی کرد. اگر این «غیر» (دیگری) فقط تفاوت فکری با ما داشت، حل مسئله اختلافی یک اقتضا دارد و اگر فراتر از تفاوت و اختلاف، آرایش تخاصم و تعدی به خود گرفته بود، واجد اقتضائات دیگری میشود. همزیستی با دیگری- ولو مسیحی و یهودی و حتی کافر- و معاهده و توافق با او برای رفع اختلاف، یک ساحت است و مواجهه با آن که تعدی و تجاوز و تخاصم میکند، موضوعی جداگانه است. این ساحتها را نباید با هم خلط کرد؛ همچنان که عقل و انصاف نمیپسندد کسی تابلوی دین بلند کند اما پاسخهای غیر دینی یا ضد دینی و التقاطی به مسئله«چگونگی مواجهه با غیر در موضوعات اختلافی» بدهد. یا دستورالعمل نوع تعامل با «غیرِ مسالمتجو» را جای پاسخ دین به نحوه مواجهه با «غیر مهاجم و متعدی» یا غیر «بیعتطلب» و «تسلیم طلب» و «عهدناپذیر» جا بزند. به تعبیر استاد مطهری(ره) در آن بیان معروف، مارکسیستها میتوانند حتی کرسی دانشگاه داشته باشند یا راهپیمایی ترتیب بدهند اما به شرط آن که همان مارکسیسم را تدریس کنند نه اینکه مارکسیسم را جای اسلام جا بزنند؛ و به شرط آن که عکس لنین و استالین را سر دست بگیرند، چرا عکس آیتالله خمینی را بلند میکنند حال آن که دین را افیون تودهها و ارتجاعی میخوانند؟!
1- نسبت ما با «غیر» در موقعیت اختلاف و شیوه فائق آمدن بر مسئله اختلافی را میتوان از دو منظر برون دینی و درون دینی بررسی کرد. اگر این «غیر» (دیگری) فقط تفاوت فکری با ما داشت، حل مسئله اختلافی یک اقتضا دارد و اگر فراتر از تفاوت و اختلاف، آرایش تخاصم و تعدی به خود گرفته بود، واجد اقتضائات دیگری میشود. همزیستی با دیگری- ولو مسیحی و یهودی و حتی کافر- و معاهده و توافق با او برای رفع اختلاف، یک ساحت است و مواجهه با آن که تعدی و تجاوز و تخاصم میکند، موضوعی جداگانه است. این ساحتها را نباید با هم خلط کرد؛ همچنان که عقل و انصاف نمیپسندد کسی تابلوی دین بلند کند اما پاسخهای غیر دینی یا ضد دینی و التقاطی به مسئله«چگونگی مواجهه با غیر در موضوعات اختلافی» بدهد. یا دستورالعمل نوع تعامل با «غیرِ مسالمتجو» را جای پاسخ دین به نحوه مواجهه با «غیر مهاجم و متعدی» یا غیر «بیعتطلب» و «تسلیم طلب» و «عهدناپذیر» جا بزند. به تعبیر استاد مطهری(ره) در آن بیان معروف، مارکسیستها میتوانند حتی کرسی دانشگاه داشته باشند یا راهپیمایی ترتیب بدهند اما به شرط آن که همان مارکسیسم را تدریس کنند نه اینکه مارکسیسم را جای اسلام جا بزنند؛ و به شرط آن که عکس لنین و استالین را سر دست بگیرند، چرا عکس آیتالله خمینی را بلند میکنند حال آن که دین را افیون تودهها و ارتجاعی میخوانند؟!
2- نسبت ما با غرب و آمریکا و موضوعاتی نظیر جنگ و صلح و مذاکره، سالهاست به یک موضوع بحث سیاسی و رسانهای تبدیل شده است. در این سالها غوغایی شبیه هیاهوی بازار آهنگران، هرکس نظریهای آورد و آدرسی را نشان داد. یکی گفت موقعیت امروز ما با آمریکا موقعیت صلح حدیبیه است. دیگری گفت امام حسن(ع) هم با معاویه مذاکره و صلح کرد. سومی مدعی شد اصلاً روزگار، روزگار مذاکره و گفتمان است نه دوره موشک و جنگ؛ و «گفتم نمیخواهم قهرمان جنگ باشم،میخواهم قهرمان صلح باشم». حتی گفتند «درس کربلا، درس تعامل سازنده و مذاکره است». و گفتند آمریکا گاوی است که میتوان با شاخهای او درگیر بود و یا با مذاکره، او را دوشید. همین جا چند سؤال مهم پیش میآید. اولاً چه کسی مجاز است که بگوید وضعیت امروز ما وضعیت شعب ابیطالب، صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع)، بدر و خیبر و احزاب یا احُد است؟ و کدام جایگاه صلاحیت دارد این تشخیص را بدهد؟ ثانیاً آیا امکانپذیر است که بخشی از این «ارزیابی و برآورد و تطبیق» را - مثلاً در باره مشابه شعب ابیطالب توصیف کردن وضعیت امروز- از سیره اولیای دین بگیریم اما پاسخ اولیای الهی به آن وضعیت را دور بزنیم و خلاف سیره آنها عمل کنیم؟! این تشخیص منحصراً در صلاحیت امام معصوم و در غیبت او برعهده ولی فقیه است؛ هر تشخیصی غیر از این مجرا، تشخیص ناحق و طاغوتی است. حضرت امام خمینی(ره) در اهمیت موضوع میفرمودند «اگرچنانچه فقیه در کار نباشد طاغوت است. یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او، اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او، وارد شدن در حوزه طاغوت است.» (صحیفه امام، جلد 10، ص 221).
3- صلح حدیبیه، حکمیت و صلح صفین و صلح امام حسن(ع) هر 3 مذاکره و صلح هستند و هر 3 نیز به امضای ولی معصوم رسیدهاند اما اولی برآمده از بیعت رضوان مسلمین با پیامبر اعظم(ص) در شرایطی است که فاقد سلاح بودند و در محاصره مشرکین افتادند؛ و 2 صلح دیگر برآمده ازتحمیل همراهانی با رویکرد نافرمانی و خودرأیی که عصاره گفتمان آنها آمیزهای از بلاهت و لجاجت و سادهلوحی در بدنه، و آلودگی و زد و بند و قرار و مدار با جبهه مقابل در رأس فرماندهی خوارج بود. اگر همراهان پیامبر در ماجرای حدیبیه، با او پیمان بستند که تا پای جان بمانند و آیه «لقد رضی الله عنالمؤمنین اذیبایعونک تحت الشجره...» نازل شد، ماجرای تحمیلی صلح امام علی و امام حسن علیهماالسلام، از قهقرا و پسرفت برخی یاران و سپاهیان حکایت میکرد. در حالی که امیر مؤمنان(ع) تشخیص میداد جنگ صفین پایان کار معاویه است، کسانی مانند اشعث بنقیس خواستند «قهرمان صلح» باشند و به قرآنهای سرنیزه عمرو عاص و معاویه لبیک گفتند... مدتی بعد نیز همان تحمیلکنندگان متارکه جنگ و مذاکره و صلح، طلبکار شدند که «یا علی! در پذیرش حکمیت مرتکب خطا شدهای و باید توبه کنی!»... همانها یک روز پشت امام حسن(ع) را خالی میکردند یا به خیمه فرماندهیاش شبیخون میزدند و سجاده زیرپایش را میربودند و روز دیگر،حضرت رابه خاطر صلح اجباری با معاویه «یا مذلّالمؤمنین»! میخواندند... این چنین، کار به داستان غمبار کربلا کشید؛ آنجا که دشمن قدم به قدم در جنگ نرم و سخت پیش آمده بود و حالا به جای دعوت به جنگ و مذاکره و صلح، تسلیم مطلق و گردن نهادن به بیعت طاغوت زمانه (یزید) را طلب میکرد. دشمن گستاخ، دیگر نیازی به مذاکره و صلح نداشت، گفتوگو و مبادله پیغامی هم اگر بود، فقط مطالبه تسلیم و بیعت بود.
4- دو سال پس از آن که دولتمردی گفت درس کربلا درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب موازین و منطق است، یکی از بازیچههای جریان فتنه به بهانه ایام محرم در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه [...] سخنرانی کرده و با اشاره به سخنان همان دولتمرد گفته است «اخیرا برخی خجالت میکشند بگویند امام حسین(ع) قصد مذاکره داشت.» ابتدا باید پرسید امثال این جناب اگر به بهانه محرم امام حسین(ع) سخن میگویند، در حرمتشکنی و هتاکی عاشورای سال 1388 فتنهگران کجا بودند که نه تنها هیچ اعتراضی نکردند- و مصداق «لعنالله امهًْ سمعت بذلک فرضیت به» شدند- بلکه بعدها به توجیه آن خیانت بزرگ پرداختند؟ ثانیا این خطابه و نظایر آن برای روشنگری درباره مکتب امام حسین(ع) است یا تحریف و نابودی آن؟! این که گفته شود «گویا علمای ما خجالت میکشند بگویند امام(ع) قصد مذاکره داشت... حضرت با عمر سعد مذاکره کرد... امام به عمر گفته بود با هم نزد یزید برویم و مشکل را حل کنیم(!؟)»، چه نسبتی به ماجرای کربلا و سیره حضرت دارد؟ آیا ادبیاتی که میان امام حسین(ع) و عمر سعد مبادله شده و شیخ مفید در «ارشاد» و علامه مجلسی در «بحارالانوار» نقل میکنند، همان مذاکره و تعاملی است که برخی حضرات در نسبت با آمریکا انجام دادند، اوباما را «بسیار مودب» یافتند، مذاکره با آمریکا را -با ذوقزدگی تمام- تابوشکنی خواندند، برای یک معامله نابرابر خیز برداشتند و سودای توسعه این «خسارت محض» به حوزههای دیگر را در سر پروراندند؟
5- امام حسین علیهالسلام، عمر سعد را فرا خواند تا اتمام حجت و نصیحت کند و راه عذر را بر او ببندد؛ و «عمر» هر بار عذری درباره نگرانی نسبت به از دست دادن خانه و مال و خانواده آورد تا آنجا که حضرت، او را لعنت کرد و فرمود «خداوند کسی را برانگیزد که جانت را در بسترت بگیرد و روز رستاخیز، تو را نیامرزد. امیدوارم جز اندکی، از گندم عراق نخوری». همان جا نیز ابن سعد در پاسخ به استهزا گفت «اگر از گندمش نخورم، از جو آن خواهم خورد». امام در همان شدت محاصره و تحریم و تنهایی، کجا - ولو کلمهای - به عجز و ضعف یا همدلی با اردوگاه یزید سخن گفت؟ کجای ادبیاتی نظیر «خزانه خالی است»، «آمریکا کدخداست»، «به امام نوشتم که آمریکا ابرقدرت است و بدون مذاکره و رابطه نمیتوان ادامه داد»، «آمریکا میتواند تمام توان نظامی ما را ظرف 5 دقیقه نابود کند»، «رفع تحریمها و حل مشکل اشتغال و تولید و آب خوردن و آلودگی هوا، متوقف به توافق است»، «من اوباما را بسیار مؤدب یافتم»، «دولت آمریکا معتدل است و میتوان با او توافق کرد»، «ما نمیتوانیم با قهر و انزوا در دنیا زندگی کنیم»، «نباید مقابل قدرتهای بزرگ ایستاد، آن هم با شعارهایی که بعضاً توخالی است»، «سایه و شبح جنگ را با توافق از سر کشور برداشتیم» و...، منطبق با داستان کربلا و درس امام حسین(ع) است؟! چرا منطق «تسلیمطلبانه» اصحاب دونمایه و خائن امام حسن علیهالسلام- همانها که شعار «البقیه» میدادند و ماندن تسلیمطلبانه را بر مقاومت و عدم تبعیت از دشمن ترجیح میدادند- را به روحیه شجاعت و صلابت و عزتمندی و نفوذناپذیری امام حسین علیهالسلام نسبت میدهند؟!
6- آیا این عبارات مالامال از شرافت و عزت، جز از زبان امام حسین(ع) صادر شده است؟ «انی لا اریالموت الاسعادهًْ و الحیاهًْ معالظالمین الا برما»، «موتٌ فی عزّ خیرٌ من حیاهًٍْ فی ذُلّ»، «الموت اولی من رکوب العار...» و «زنازاده پسر زنا زاده مرا بین دو چیز قرار داده؛ میان شمشیر (مرگ) و ذلت. و هیهات مناالذّله و ما آخذ الدّنیّهًْ. خداوند پذیرش ذلت را برما و بر پیامبر و مؤمنین روا نداشته است». مگر امام حسین بلد نبود سازش کند و «قهرمان صلح» شود و مدال و تشویق از اردوگاه یزید بگیرد؟ چرا شب عاشورا فرمود «فاعلموا ان الله انّما یهب المنازل الشّریفهًْ لعباده باحتمال المکاره... بدانید همانا خداوند جایگاههای بلند و با شرافت را منحصراً به بندگانی میدهد که ناگواریها و ناملایمات را تحمل کنند»؟ تحمل ناگواری و زیر بار تحمیل دشمن نرفتن حتی زیر سم اسبها. تبادل پالس همدلی با دشمن در پوشش مذاکره و توافق- با این مضمون که اگر برای حصول توافق همراهی نکنید، انتخابات را از دست میدهیم- کجا رنگ و بوی کربلایی دارد؟! امام حسین(ع) سالها پیش از ماجرای کربلا آن هنگام که امیر مؤمنان(ع) او را مأمور کرد در بحبوحه جنگ صفین با لشکریان سخن بگوید و روحیه جهاد را در آنها را تقویت نماید، این عبارت را بیان فرمود «بدانید که گزند جنگ و جهاد گذراست و طعمی تلخ و ناگوار دارد که باید آن را جرعه جرعه نوشید. پس هر کس برای آن مهیا شود و از زخمهای آن نهراسد، پیروز است».
7- این که یک رجل سیاسی بگوید «جاهایی در زندگی من پیش آمد که گفتم از جنگ بیزارم؛ یک بار آیتالله خامنهای به من گفتند شما از جنگ،قهرمان بیرون میآیید؛ من گفتم نمیخواهم قهرمان جنگ باشم، میخواهم قهرمان صلح باشم»، چه نسبتی با سیره اولیای دین و امام حسین(ع) دارد؛ به ویژه آنجا که دشمن خباثت را به اوج میرساند و «هویت» شما را به عنوان موضوع معامله، مطالبه میکند؟! اکنون «اجرای احکام اسلامی براساس میراث انقلاب و قانون اساسی جمهوری اسلامی، با حقوق بشر نمیخواند و باید تعطیل شود»، تازهترین مطالبه سند راهبردی اتحادیه اروپا تحت عنوان «نقشه راه عادیسازی روابط با ایران پس از برجام» است؛ همچنان که مطالبه خلع قدرت نظامی موشکی از خود و واگذاری نفوذ راهبردی منطقهای به آمریکا و پذیرفتن رسمیت رژیم اشغالگر قدس. پس از آن که جان ساورز رئیس سابق MI6 گفت «دوره 15 ساله برجام، فرصت تغییر در ماهیت انقلابی ایران است»، حالا لوران فابیوس (وزیر خارجه دوره مذاکرات فرانسه) در فصلنامه واشنگتن تصریح میکند «سومین دستاورد برجام این است که به بروز تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شود. نتایج انتخابات اخیر امیدوارکننده است، هر چند عدم قطعیت و تردید بسیاری وجود دارد. باید پس از این با قاطعیت و سختگیری عمل کنیم» و آیا چنین عباراتی جز به معنای این است که دشمن نه به مذاکره و معامله و مصالحه و مسالمت، بلکه به معارضه و ستیزهجویی و زدن ریشههای بقا و عزت ملت ایران میاندیشد؟ آنها جز به تسلیم و بیعت ما راضی نمیشوند و سرور آزادگان جهان با فدیههای بزرگی که در روز عاشورا داد به ما آموخت «فمثلی لایبایع مثله. آنها که در عزت و آزادگی به من اقتدا کردهاند، با امثال یزید بیعت نمیکنند».
خورشید حق به خون نشست اما...
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
جهان هستی شاهد وقایع بزرگ و سرنوشت سازی بوده و خواهد بود اما در این میان 4 واقعه؛ بزرگترین و سرنوشت سازترین هستند. اول بعثت انبیاء خصوصاً پیامبران اولوالعزم و خاصه بعثت خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی(ص) به عنوان آورنده اعظم و اکمل ادیان و آخرین نیوشنده وحی الهی. دوم؛ روز اکمال دین و اتمام نعمت الهی بر بندگان و ابلاغ وحی و پیام خداوند جلّ و اعلی توسط حضرت ختمی مرتبت در غدیر خم و روشن شدن تکلیف بشریت و جهان اسلام بعد از وفات آخرین پیامبر، رسول و امین وحی الهی با وصایت و ولایت و امامت امیرالمومنین علی(ع) و معرفی سلسله امامت و ولایت تا آخر الزمان. سوم، واقعه کربلا و آنچه در عاشورای 61 هجری و تنها پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) رخ داد، واقعهای که علی رغم به وقوع پیوستن آن فجایع در حق اهل بیت پیامبر «چراغ راه» و «خورشید هدایتی» شد برای پیدا کردن و پیمودن راه حق و حقیقت و تمیز و جداسازی «حق» از «باطل» و همچنین روشن کردن انحرافات و بدعتها و ارائه طریق نجات و رهایی و رستگاری.
جهان هستی شاهد وقایع بزرگ و سرنوشت سازی بوده و خواهد بود اما در این میان 4 واقعه؛ بزرگترین و سرنوشت سازترین هستند. اول بعثت انبیاء خصوصاً پیامبران اولوالعزم و خاصه بعثت خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی(ص) به عنوان آورنده اعظم و اکمل ادیان و آخرین نیوشنده وحی الهی. دوم؛ روز اکمال دین و اتمام نعمت الهی بر بندگان و ابلاغ وحی و پیام خداوند جلّ و اعلی توسط حضرت ختمی مرتبت در غدیر خم و روشن شدن تکلیف بشریت و جهان اسلام بعد از وفات آخرین پیامبر، رسول و امین وحی الهی با وصایت و ولایت و امامت امیرالمومنین علی(ع) و معرفی سلسله امامت و ولایت تا آخر الزمان. سوم، واقعه کربلا و آنچه در عاشورای 61 هجری و تنها پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) رخ داد، واقعهای که علی رغم به وقوع پیوستن آن فجایع در حق اهل بیت پیامبر «چراغ راه» و «خورشید هدایتی» شد برای پیدا کردن و پیمودن راه حق و حقیقت و تمیز و جداسازی «حق» از «باطل» و همچنین روشن کردن انحرافات و بدعتها و ارائه طریق نجات و رهایی و رستگاری.
چهارم، و اما بزرگترین واقعهای که جهان هستی و ادیان مختلف با نگاهها و انگارههای متفاوت در انتظار آن است، ظهور منجی در آخرالزمان است که بنا بر عقیده حقه مسلمانان، با فرج و ظهور مهدی موعود(عج) که از نسل حضرت محمد(ص) و ذریّه علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) است و البته زنده وحی و حاضر و ناظر اما غایب از نظرهاست و در آن روز که مشیت و اراده خداوندی تعلق گیرد و اسباب ظهور آماده شود و یاران واقعی حق و حضرت قائم، مجموع و پا در رکاب شوند محقق خواهد شد.
اما در باب قیام حسین(ع) و کربلا، اگر چه بزرگی و سرنوشت ساز بودن واقعه کربلا بسیار بدیهی و روشن است اما امید که یادآوری و تذکار نکاتی چند در تبیین آن واقعه بزرگ هستی، ثوابی در نامه عمل حقیر نوشته آرد و قلمی و قدمی هر چند کوچک در راه پاسداشت راه و روش و سیره حسین بن علی(ع) محسوب شود.
زمینه سازهای عاشورا
آنچه در کربلا روی داد یک «اتفاق» و «حادثهای اتفاقی» نبود، دعوت کردن و نوشتن چند هزار نامه برای هجرت امام حسین(ع) آن فرزند رسول خدا از مدینه و از کنار قبر مطهر جدش به «کوفه» و بعد راه بستن بر حجت حق و محاصره او و اهل بیت و خانواده و یاران اندکش توسط لشکری حدوداً 3 هزار نفره و خلاصه انجام آن همه جنایت و رقم زدن آن فجایع تاریخی در به شهادت رساندن فرزند رسول خدا و تک تک یاران و اصحابش و حتی نوجوانانی 10 و 13 ساله عبدا... بن حسن و حضرت قاسم و طفل 6 ماهه حسین بن علی از واقعیتها و مسائل تلخ و انحرافهایی جدی حکایت دارد که همچنان باید درباره آنها گفت و نوشت اما گفتن و نوشتنی از سر مطالعه دقیق اسناد معتبر تاریخی و بررسی احادیث و روایات موثق. اما آنچه مسلم است و میتوان در این مقال به اشاره بدان پرداخت این که عمل نکردن به آنچه در غدیرخم خداوند وحی فرمود و پیامبر(ص) ابلاغ کرد، فاصله گرفتن از ولایت و تبدیل امامت و ولایت به خلافت و پس آن گاه تبدیل خلافت به سلطنت توسط معاویه، دنیاگرایی برخی خواص، حمایت نکردن اکثریت خصوصاً بسیاری از خواص از حق، پر شدن شکمهای عدهای از حرام، ترس از کنار گذاشته شدن از منصب و مقام، مصلحت اندیشیها و عافیت طلبی ها، بیتفاوتیها و کنار گود نشستن ها، ترس از دست دادن جان و مال و مکنت و فرزندان، چشم بستن بر حقایق، تعطیل شدن امر به معروف و نهی از منکر، تن دادن به حکومت و سلطنت جائر و تهی شدن از حقایق، معارف، اصول و مغز و اهداف اساسی اسلام ناب محمدی، خلاصه کردن دین و آیین محمدی به پوسته و ظواهر و خلاصه کردن وظایف دینی خود به خواندن نماز (و نه اقامه نماز)، خواندن قرآن (نه تدبر و عمل به قرآن)، روزه و انجام مناسک حج و... بدون روح بندگی و عبودیت و اطاعت واقعی از اوامر خالق مهمترین عوامل زمینه ساز به وقوع پیوستن آن فاجعه عظما در عاشورا و کربلا شد. و البته تن ندادن و نپذیرفتن دعوت ولایت و امامت به بهانههای گوناگون حتی توسط بسیاری از بنی هاشم عامل مهم دیگری در رقم خوردن عاشورای 61 هجری بود. توجه کنیم که بر اساس نوشتههای معتبر تاریخی در میان همان یاران اندک امام المسلمین حضرت حسین بن علی(ع) تنها نام 17 نفر از بنی هاشم ثبت شده است! بنابراین برای درخشش همواره حماسه حسینی و آن قیام بزرگ و سرنوشت ساز تاریخی تا ظهور منجی ضرورت دارد که بسیار بسیار بیشتر از پرداختن به چگونگیهای به شهادت رسیدن فرزند رسول خدا و اهل بیت و یاران صدیق و باوفایش، به «چرایی ها»ی آن قیام و چراییهای آن رخداد و فاجعه عظما در کربلا پرداخته شود.
بیعت «حق» و «باطل» معنا ندارد
باید برای نسل امروز و فردا با مطالعه و دقت و از سر ارادت، گفت و نوشت که چرا و به چه دلیل امام حسین(ع) آن حجت الهی بعد از شهادت امام حسن مجتبی(ع) و تا زنده بودن معاویه، سیره و صراط امام قبل از خود را پیروی کرد و با روی کار آمدن یزید و پایه گذاری و تبدیل خلافت به سلطنت و زیر پا گذاشته شدن آن عهدنامه، تکلیفی دیگر بر دوشش آمد که به عنوان امام زمان خود باید به آن عمل میکرد.
باید برای مردم مبتنی بر اسناد معتبر تاریخی و حدیثی گفت و نوشت که چون «باطل یزید» از «حسین حق» بیعت میخواست و بیعت حسین(ع) با یزید یعنی امضای «حق» پای «باطل» وتأیید باطل، در چنین شرایطی معلوم است که حسین(ع) میفرماید: مثل منی با مثل یزید بیعت نمیکند. چون حسین(ع) مظهر پاکی و صداقت و عبودیت و جلوه تام و تمام حق و امام و حجت برحق خداوند است اما یزید مظهر فسق و فجور و ظلم و جور و جلوه تمام باطل.
و مگر از هر انسان حق باور و حقیقت باور و آزاده ای، انتظاری جز حقیقت مداری و حق یاوری و کمک به بندگان خدا برای رهیدن از چنگان ظلم و جور دشمنان حق و حقیقت وجود دارد چه رسد به این که آن حق باور، حقیقت یاور، حجت حضرت داور باشد، حسین بن علی(ع)، نوه و نور چشم پیامبر خدا، فرزند علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا (س) و همچو امام حسن مجتبی(ع) به فرموده رسول خدا سید شباب اهل جنت باشد. پس بدیهی است که امام حسین(ع) به عنوان حجت حق و مظهر حقیقت تن به ذلت بیعت با یزید ندهد و ندای آسمانی و تاریخی هیهات مِن الذّله سر دهد و این میراث و یادگار آزادگی و انسانیت و ظلم ستیزی و حق باوری و حقیقت یاوری را برای همیشه در تاریخ جهان طنین انداز و جاودانه کند.
میراثی که یکی از ثمرات آن انقلاب اسلامی بزرگ مردم ایران و مهم تر و محسوس تر از آن پیروزی ملت انقلابی، مسلمان، حق باور، شجاع، آزاده و حسین یاور ایران زمین در جنگ تحمیلی هشت ساله بود که دنیا را شگفت زده کرد.
از عاشورا و کربلا عالمانه بگوییم، جلوی انحرافات و بدعتها را بگیریم
باید بسیار گفت و نوشت که گر چه ریختن یک قطره اشک، البته با معرفت نسبت به امامت و حقانیت حسین بن علی میتواند حسینیان را و دوستداران و محبان واقعی اهل بیت پیامبر را با رعایت لوازم و ضروریات حق باوری و عمل مومنانه به احکام شریعت میهمان بهشت جاودانه الهی کند اما بسیار بیشتر و بیشتر باید اهل علم و تحقیق و پژوهش و اهل قلم، شعر و بیان و اهل منبر و خطابه و کلام با دقت و ظرافت و مستدل برای مردم بگویند و بنویسند و از این میلیونها دل آماده نیوشیدن معارف ناب اسلام محمدی خصوصاً در ایام محرم و صفر برای تبیین و تحلیل قیام حسینی استفاده کنند. چراییهای واقعه کربلا را، «درس ها»ی بزرگ عاشورا و کربلا را، «عبرت ها»ی فراموش نشدنی آن حماسه عظیم و واقعه را، حماسه ها، شجاعت ها، جوانمردی ها، فتوت ها، جان نثاری ها، عبودیتهای خالصانه حسین بن علی و یارانش را، ولایت پذیری حضرت عباس و دیگر یاران حسین(ع) را، نماز اول وقت و جماعت تاسوعا و عاشورای حسینیان را، نماز شبهای زینب کبری را، «پیامبری»ها، روشنگریها و خطبههای حق باورانه، عالمانه، عارفانه، ظلم ستیزانه و باطل برانداز حضرت سیدالساجدین و زینب پس از واقعه عاشورا را تبیین کنند و البته مراجع و علما و اهل دل و بیان و علم و قلم، ناصحانه و موثر باید جلوی تحریف، غلوّ، پرگویی و زیاده گویی، ناپخته و غلط گویی، نادانسته خوانی، بدعتها و... را در برخی نوحه خوانیها و مراسم عزاداری بگیرند تا این گونه مداحیها و گفتهها مایه سوء استفاده بدخواهان اسلام و مسلمین نشود و به امید خدا تمامی جلسات روضه و عزاداری و وضع و خطابه حضرت سیدالشهداء در جای جای ایران و در بین همه محبان و دوستداران آقا در سراسر جهان به جلسات اشک عارفانه و معرفت افزا و به دورههای آشنایی و انس با قرآن، به مجالس آشنایی بیشتر با اصول و معارف اسلام ناب محمدی و شناخت و معرفت بیشتر به رسول خدا و اهل بیت و عترت طاهرینش، به عبودیت و بندگی خالصانه پروردگار، به بصیرت در دین، به زمان شناسی و وظیفه و تکلیف شناسی به حق شناسی و حق یاوری، به ظلم و ظالم شناسی و مقابله و مبارزه با ظلم و جور و فساد و ظالم، به دستگیری و یاوری مظلومان عالم و به آمادگی همیشگی برای نصرت اسلام ناب محمدی و انتظار واقعی و پویا و عمل به الزامات ظهور «آقا» مهدی فاطمه تبدیل شود. و در همین مسیر نورانی اسلام و مسلمین با تمسک واقعی به قیام حسین پس از گذشت از این «پیچ تاریخی» در زمان حضرت بیش از پیش به دنیا ثابت کنند که خون حقیقت که همان خون حسین(ع) و خون خداست هیچ گاه از جوشش باز نمیایستد و در «جان تاریخ جاری» خواهد ماند و هر چند «خورشید حق در کربلا به خون نشست اما این خورشید هیچ گاه از تلألؤ و تابش و درخشندگی و چراغ راه بودن برای حق طلبان، حق باوران، حق یاوران و آزادگان و عزت مداران جهان بازنخواهد ماند.
بازی از اول
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
مدلی از سیاست خارجی، شامل بدهبستان پس پرده، مذاکرات محرمانه و لابیهای وسیع سیاسی- اطلاعاتی- اقتصادی که منجر به برجام شد، مجددا فعال شده تا این بار، پیروزی آقای روحانی در انتخابات 96 را تضمین کند.
دولت یازدهم آشکارا فاقد کارنامه است. آخرین دادههای تجربی ناشی از پیمایش افکار عمومی در ابعاد ملی، نشاندهنده آن است که مردم اساسا جز برجام گزینه دیگری را که بتوان در نامه اعمال این دولت نوشت به یاد نمیآورند و درباره این یگانه تحفه دولت هم، بیش از 60 درصد معتقدند به نتیجهای که با زندگی آنها مرتبط باشد نرسیده و نخواهد هم رسید [یک یافته جالب در نظرسنجیهای اخیر این است که با افزایش سطح سواد و تحصیلات پرسششوندگان، امید به نتیجه دادن برجام کمتر میشود]. این در حالی است که قریب به 90 درصد مردم به نحو جایگزینناپذیری عقیده دارند بیکاری مشکل اصلی کشور است و دولت آقای روحانی نه برنامه، بلکه حتی ایدهای نیز برای کاهش یا حل آن ندارد.
از آن سو، اینکه این دولت کارنامهای ندارد مانع از آن نیست که غربیها بشدت در پی کارسازی برای تکرار آن نباشند، بلکه برعکس همین باعث شده به نحو بیسابقهای فعال شوند. در واقع، از دید آنها که به موضوع بنگریم، اینکه دولت روحانی جز برجام کاری نکرده اتفاقا علامت خوبی است چرا که نشان میدهد دولت همه انرژی خود را صرف کاری کرده که آنها میخواهند، بنابراین قوت و توانی برای رسیدن به مشکلات دیگر ـ از جمله مسائل احتمالا پیش پا افتادهای نظیر بیکاری(!) ـ نداشته است.
پروژه «از آب درآوردن روحانی» برای انتخابات 96 اکنون مهمترین دستور کار کسانی است که «جان برنان» مدیر سیا یک ماه قبل گفت «درک کردهاند او برای پیروزی در انتخابات بشدت نیازمند یک دستاورد ملموس است». خبر خوبی بود اگر برای خدمت به آقای روحانی هم که شده غربیها تصمیم میگرفتند کمی به وعدههای خود عمل و یک «گشایش واقعی» برای مردم ایران ایجاد کنند ولی شواهد به ما میگوید آنچه قرار است بکنند ربطی به رونق و گشایش ندارد و همه داستان بر سر این است که:
اولا - چگونه روحانی پیروز انتخابات شود؛ بیآنکه گشایشی ایجاد شده باشد؟
ثانیا - صحنه چگونه آراسته شود که دولت جز آنچه در برجام داده در اضطرار ماههای آخر، امتیاز اضافی هم تقدیم کند؟
و ثالثا- انتخابات در کدام دوقطبی برگزار شود که بتوان پس از اردیبهشت 96، پروژه برجامهای «بیشتر و بزرگتر» را در ایران کلید زد؟
ثانیا - صحنه چگونه آراسته شود که دولت جز آنچه در برجام داده در اضطرار ماههای آخر، امتیاز اضافی هم تقدیم کند؟
و ثالثا- انتخابات در کدام دوقطبی برگزار شود که بتوان پس از اردیبهشت 96، پروژه برجامهای «بیشتر و بزرگتر» را در ایران کلید زد؟
زیگمار گابریل، وزیر اقتصاد آلمان یکی از کسانی است که میتواند بخشی از این داستان را برای ما روایت کند. او قبل از اینکه به ایران بیاید از هویت صهیونیستی خود پرده برداشت و پس از اینکه از ایران رفت - آنطور که تلویزیون آلمانی ARD روایت کرده - به صراحت گفت هدفش از حضور در ایران «اعلام حمایت آلمان از دولت آقای روحانی و جلوگیری از پیروزی رقیبان روحانی بر وی در انتخابات 96» بوده است. گابریل آدم مهمی نیست ولی از پروژه مهمی سخن گفته است. همان دستهایی که برجام را خلق کرد، به روشی کم و بیش مشابه، دوباره به کار افتاده تا «بی آنکه چیزی گیر ملت ایران بیاید» انتخابات 96 را مهندسی کند. کسانی که دنبال آدرس «مهندسی انتخابات» میگردند باید کلاهشان را کمی بالاتر بگذارند.
احتمالا نمایش بزرگی در راه است که البته بعید میدانم چندان خیرهکننده باشد. همانطور که جمله وزیر آلمانی را در ذهن مرور میکنید این چند پدیده را کنار هم بگذارید: دولت آمریکا روز جمعه دستورالعمل جدیدی منتشر کرد که به شرکتهای غیرآمریکایی اجازه میدهد با دلار کار کنند به شرط آنکه گذرشان به سیستم مالی آمریکا نیفتد. ظاهرا اتفاق مهمی است ولی اهل فن میدانند امکان تراکنشهای دلاری بدون عبور از نظام مالی آمریکا بسیار دشوار بلکه غیرممکن است. شرکت بوئینگ اعلام کرده مجوز صادرات هواپیما به ایران را از وزارت خزانهداری آمریکا گرفته اما بلافاصله افزوده است امسال هواپیمایی به ایران نخواهد داد.
این، به طور ضمنی یعنی، هواپیما زمانی وارد ایران خواهد شد که تحولات سیاسی ایران طوری پیش برود که آمریکاییها میخواهند. شرکت پژو که جزو اولین تحریمکنندگان ایران پس از سال 2010 بود، حالا سهمش را - و بلکه هم کمی بیشتر از آنچه فکرش را میکرد - از بازار ایران گرفته است. مذاکرات مقامهای دولتی را که میخوانید تمام سخنشان به «آقای پژو» این است که این قرارداد نان و آبدار را بگیرد و در عوض با آمریکا «لابی» کند، شاید شب انتخابات تحریمها کمی تعدیل شود. این فرآیند آشنایی است. قبل از حصول برجام هم همین آقایان بودند که به شرکتهای غربی وعده دادند اگر به حصول برجام کمک کنند، پس از برجام در اولویت سهم بردن از بازار ایران قرار خواهند گرفت. «کاسبان برجام»، حالا بدل به «کاسبان انتخابات» شدهاند؛ بازی همان است، صورتمساله ممکن است اندکی تغییر کرده باشد.
مشاهده میکنید که به طور کلی هیچ امتیاز نقد و ملموسی که روی زمین بتوان آن را مشاهده کرد وجود ندارد. هر چه هست مشتی وعده، شعار و بازی رسانهای است. همچنان اگر هم امتیازی داده میشود از سوی دولت است که یک دور امتیاز داده تا برجام امضا شود و ظاهرا بناست 10 دور دیگر امتیاز بدهد تا برجام اجرا شود!
هدف اصلی، ذهنیت و ادراک، شیوه استدلال و در یک کلمه محاسبات جامعه ایرانی است. «نمایش گشایش» پروژه مشترکی است که در ماههای آینده با قدرت در دستور کار قرار دارد تا مردم فکر کنند اگر تا به حال اتفاقی نیفتاده به این دلیل است که «دولت وقت کافی نداشته است». هیچ بعید نیست - همچنان که در مدل اوکراین دیدیم - غربیها حمایتهای خود را از دولت روحانی علنیتر و آشکارتر هم بکنند. احتمالا یک جدول زمانی وجود دارد که طی آن به مردم ایران گفته خواهد شد عدم تکرار این دولت به معنای «به هم ریختن یکباره اوضاع» در ایران خواهد بود، بنابراین به نفعشان است «قطار را از ریل خارج نکنند».
این آزمون مهمی است. حدود 2 سال گذشته از برجام اگر یک پیام برای ملت ایران داشته باشد این است که تبدیل برجام به رفاه از روحانی و تیمش ساخته نیست و آنها هر چه هستند یا بودند، دورهشان دیگر گذشته است. از دید غربیها اما جامعه ایرانی باید برای دههها در گذشتهای به نام برجام زندگی کند و ظرفیت وعدهپذیری و امتیازدهی خود را هرچه میتواند ارتقا دهد. مردم در ایران هرگر نباید بفهمند «دوره برجامیان گذشته است». برای این هدف، پول خرج کردن کمترین کاری است که غربیها حاضرند بکنند؛ لازم باشد بسیار فراتر هم خواهند رفت.
تجلي اقتدار جبهه مقاومت
عباس حاجينجاري در جوان نوشت:
صفبندي كنوني ميان قدرتهاي مطرح جهان در ميدان آسياي غربي و به ويژه سوريه و يمن، پس از دوران جنگ سرد كمنظير و شايد بينظير باشد. اين صفبندي اگرچه به شكلي ديگر در دوران جنگ تحميلي رژيم بعثي حاكم بر عراق عليه ايران تكرار شده بود، ولي در آن عرصه ايران اسلامي بود كه در مقابل بيش از 42 كشور ايستاده بود كه در صف مقابل همه قدرتهاي جهاني و منطقهاي در مقابل ايران و در كنار صدام صف كشيده بودند كه البته آن عرصه با عنايات الهي، هدايتهاي امام و پشتوانه و حضور مردم به نفع انقلاب اسلامي به سرانجام رسيد.
در دوران جنگ سرد كه در سالهاي مياني نيمه دوم قرن بيستم جهان را فرا گرفته بود، عاملي كه سبب شد جهان وارد جنگي ديگر از نوع جنگهاي جهاني اول و دوم نشود، عامل بمب هستهاي بود كه قدرتهاي بزرگ به آن دست يافته و در صورت ورود در عرصه نبرد، كره زمين نابود ميشد، اما آنچه كه اكنون در عرصه آسياي غربي و به ويژه در سوريه ميگذرد، اگرچه تا حدودي به نوع صفبنديهاي دوران جنگ سرد شبيه است و سبب شده كه دو قدرت بزرگ جهاني در آن صحنه به يك تقابل نزديك شده و حتي از تهديد اتمي هم سخن به ميان آورند، اما آنچه كه آن را با صحنه دوران جنگ سرد متفاوت ميكند وجود يك عنصر جديد در عرصه تعاملات جهاني و به ويژه در اين عرصه و آن هم مقاومت اسلامي است كه كاركرد آن حتي از بمبهاي هستهاي نيز بيشتر است و البته در مقابل و كنار خود علاوه بر قدرتها با يك پديده ديگري كه جهان اسلام را در دو دهه اخير درگير خود كرده و آن هم اسلام امريكايي – تكفيري است، مواجه كرده است.
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي ايران همانگونه كه در دوران جنگ سرد مظهر تحولات جديدي در جهان شد كه حتي فروپاشي شوروي سابق و تضعيف قدرت امريكا در عرصههاي مختلف پيامد آن بود، اكنون ديگر نه در مرزهاي جغرافيايي ايران كه در سطح منطقه و جهان به گفتماني غالب و اثرگذار در روندهاي جهاني تبديل شده كه در معادلات منطقهاي و جهاني بايد به حساب آورده شود، اما نكته مهم ماهيت اين صحنه جديد است.
نظام سلطه پس از ناتواني در مقابله با نظام جمهوري اسلامي ايران در دوران جنگ تحميلي و مواجه شدن با دور جديدي از گرايش به اسلام، چاره كار را در خلق جرياني موازي از نوع اسلامي آن براي مهار حركت انقلاب اسلامي ديد كه البته توانست با ظرفيتسازي و رشد آن در بستر تفكر تكفيري عملاً چندين سال جهان اسلام را به خود مشغول كرده، ظرفيتهاي آن را نابود و ضمن ايجاد فراغت براي رژيم صهيونيستي كه متأثر از حركت مقاومت به شدت متزلزل شده بود، روند اسلامگرايي در جهان را نيز مهار كند، اما آنچه كه اكنون در منطقه غرب آسيا و به ويژه سوريه، عراق، يمن و لبنان ميگذرد تنها تقابل جبهه مقاومت با استكبار جهاني نيست، بلكه در عين مقابله با استكبار، با جريان اسلام تكفيري نيز پنجه درافكنده و البته آشكار شدن نشانههاي پيروزي آن، قدرتهاي استكباري را آنچنان نگران كرده است كه به قيمت جلوگيري از سقوط و شكست جريان تكفيري حاضرند همه ارزشهاي انساني را زير پا بگذارند كه ماجراي جنايات اخير سعوديها در يمن مصداق بارز آن است كه در سكوت و همراهي قدرتهاي استكباري و تحويل آخرين امكانات و تجهيزات شكست جبهه مقاومت را به انتظار نشستهاند.
واقعيت آن است كه پيروزي جبهه مقاومت در مقابل جبهه متحد استكباري و گروههاي تروريستي و تكفيري، مرهون تجلي و گسترش ارزشهاي مقاومت و فراگيري آن است كه اگر زماني به مقاومت فلسطين يا حزبالله خلاصه ميشد، اكنون بازوان متعددي در ديگر كشورها يافته و عملاً صحنه را عوض كردهاند و شايد تمثيلي كه چند ماه پيش اشتون كارتر، وزير جنگ امريكا از آنها داشت، درستترين تعبير بود كه خطاب به حكام منطقه ميگفت كه شما هنرتان اين است كه فقط با هواپيماهاي ما در ارتفاع 35 هزار پا و آن هم با هدايت مراكز ناوبري امريكا بجنگيد، اما نيروهاي مقاومت در صحنه و كف خيابان شما را به زانو درآوردهاند.
در دوران جنگ سرد كه در سالهاي مياني نيمه دوم قرن بيستم جهان را فرا گرفته بود، عاملي كه سبب شد جهان وارد جنگي ديگر از نوع جنگهاي جهاني اول و دوم نشود، عامل بمب هستهاي بود كه قدرتهاي بزرگ به آن دست يافته و در صورت ورود در عرصه نبرد، كره زمين نابود ميشد، اما آنچه كه اكنون در عرصه آسياي غربي و به ويژه در سوريه ميگذرد، اگرچه تا حدودي به نوع صفبنديهاي دوران جنگ سرد شبيه است و سبب شده كه دو قدرت بزرگ جهاني در آن صحنه به يك تقابل نزديك شده و حتي از تهديد اتمي هم سخن به ميان آورند، اما آنچه كه آن را با صحنه دوران جنگ سرد متفاوت ميكند وجود يك عنصر جديد در عرصه تعاملات جهاني و به ويژه در اين عرصه و آن هم مقاومت اسلامي است كه كاركرد آن حتي از بمبهاي هستهاي نيز بيشتر است و البته در مقابل و كنار خود علاوه بر قدرتها با يك پديده ديگري كه جهان اسلام را در دو دهه اخير درگير خود كرده و آن هم اسلام امريكايي – تكفيري است، مواجه كرده است.
واقعيت اين است كه انقلاب اسلامي ايران همانگونه كه در دوران جنگ سرد مظهر تحولات جديدي در جهان شد كه حتي فروپاشي شوروي سابق و تضعيف قدرت امريكا در عرصههاي مختلف پيامد آن بود، اكنون ديگر نه در مرزهاي جغرافيايي ايران كه در سطح منطقه و جهان به گفتماني غالب و اثرگذار در روندهاي جهاني تبديل شده كه در معادلات منطقهاي و جهاني بايد به حساب آورده شود، اما نكته مهم ماهيت اين صحنه جديد است.
نظام سلطه پس از ناتواني در مقابله با نظام جمهوري اسلامي ايران در دوران جنگ تحميلي و مواجه شدن با دور جديدي از گرايش به اسلام، چاره كار را در خلق جرياني موازي از نوع اسلامي آن براي مهار حركت انقلاب اسلامي ديد كه البته توانست با ظرفيتسازي و رشد آن در بستر تفكر تكفيري عملاً چندين سال جهان اسلام را به خود مشغول كرده، ظرفيتهاي آن را نابود و ضمن ايجاد فراغت براي رژيم صهيونيستي كه متأثر از حركت مقاومت به شدت متزلزل شده بود، روند اسلامگرايي در جهان را نيز مهار كند، اما آنچه كه اكنون در منطقه غرب آسيا و به ويژه سوريه، عراق، يمن و لبنان ميگذرد تنها تقابل جبهه مقاومت با استكبار جهاني نيست، بلكه در عين مقابله با استكبار، با جريان اسلام تكفيري نيز پنجه درافكنده و البته آشكار شدن نشانههاي پيروزي آن، قدرتهاي استكباري را آنچنان نگران كرده است كه به قيمت جلوگيري از سقوط و شكست جريان تكفيري حاضرند همه ارزشهاي انساني را زير پا بگذارند كه ماجراي جنايات اخير سعوديها در يمن مصداق بارز آن است كه در سكوت و همراهي قدرتهاي استكباري و تحويل آخرين امكانات و تجهيزات شكست جبهه مقاومت را به انتظار نشستهاند.
واقعيت آن است كه پيروزي جبهه مقاومت در مقابل جبهه متحد استكباري و گروههاي تروريستي و تكفيري، مرهون تجلي و گسترش ارزشهاي مقاومت و فراگيري آن است كه اگر زماني به مقاومت فلسطين يا حزبالله خلاصه ميشد، اكنون بازوان متعددي در ديگر كشورها يافته و عملاً صحنه را عوض كردهاند و شايد تمثيلي كه چند ماه پيش اشتون كارتر، وزير جنگ امريكا از آنها داشت، درستترين تعبير بود كه خطاب به حكام منطقه ميگفت كه شما هنرتان اين است كه فقط با هواپيماهاي ما در ارتفاع 35 هزار پا و آن هم با هدايت مراكز ناوبري امريكا بجنگيد، اما نيروهاي مقاومت در صحنه و كف خيابان شما را به زانو درآوردهاند.
شعورآفرینی، کنار شورآفرینی
سید مهدی طباطبایی در ایران نوشت:
محرم و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفای ایشان، همه ساله یک ظرفیت بزرگی است برای تبیین دین و فهم اینکه چگونه در راه خدا میشود کشته شد و در عین حال پیروز هم بود. زندگی امام حسین(ع) سرشار از ابعاد و زوایای مختلفی است که برای جامعه امروزی هم میتواند مفید باشد. سخنرانان و خطیبان در اجتماعات این ایام توجه داشته باشند که زندگی آن امام همام فقط و فقط در عاشورا خلاصه نمیشود. اگر چه بلندترین فراز زندگی ایشان، جانبازی در راه خداست اما در همین فراز هم نکتهها و اصول مهمی وجود دارد که تبیین آنها و شعورآفرینی در کنار شورآفرینی را ضروری میسازد. نسلهای جوانتری که این روزها به مراسم مختلف این ایام میروند، سؤالات امروزیتر دارند سؤالاتی که نیازمند پیوند دادن مسائل امروز جامعه با اصول و چارچوبهای دینی و آموزههای مورد تأکید امام حسین(ع) است. از این منظر شایسته است که سخنرانان، خطیبان و مداحان حتماً به نیازهای روز جامعه هم توجه داشته باشند و به گونهای موضع نگیرند و وعظ نکنند که یک جوان امروزی با خود بگوید این مسائلی که در مراسم گفته میشود، چه ارتباطی به من و زندگی امروزی من دارد.
محرم و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفای ایشان، همه ساله یک ظرفیت بزرگی است برای تبیین دین و فهم اینکه چگونه در راه خدا میشود کشته شد و در عین حال پیروز هم بود. زندگی امام حسین(ع) سرشار از ابعاد و زوایای مختلفی است که برای جامعه امروزی هم میتواند مفید باشد. سخنرانان و خطیبان در اجتماعات این ایام توجه داشته باشند که زندگی آن امام همام فقط و فقط در عاشورا خلاصه نمیشود. اگر چه بلندترین فراز زندگی ایشان، جانبازی در راه خداست اما در همین فراز هم نکتهها و اصول مهمی وجود دارد که تبیین آنها و شعورآفرینی در کنار شورآفرینی را ضروری میسازد. نسلهای جوانتری که این روزها به مراسم مختلف این ایام میروند، سؤالات امروزیتر دارند سؤالاتی که نیازمند پیوند دادن مسائل امروز جامعه با اصول و چارچوبهای دینی و آموزههای مورد تأکید امام حسین(ع) است. از این منظر شایسته است که سخنرانان، خطیبان و مداحان حتماً به نیازهای روز جامعه هم توجه داشته باشند و به گونهای موضع نگیرند و وعظ نکنند که یک جوان امروزی با خود بگوید این مسائلی که در مراسم گفته میشود، چه ارتباطی به من و زندگی امروزی من دارد.
بنابراین در کنار شورآفرینیهایی که معمول است، هر چه شعورآفرینی هم بیشتر باشد، مفیدتر خواهد بود و لازمه آن فهم و تبیین اهداف نهضت عاشورا و اصول مورد تأکید امام حسین(ع) و همراهان ایشان است.
به نظر مهمترین این اصول، توجه امام به دین خدا بود، دینی که به دست نااهلان افتاده و به بیراهه میرفت و ایشان برای اصلاح دین خدا عاشورا را رقم میزند. نکته قابل توجه دیگر صداقت امام حسین(ع) بود. او از همان ابتدا به هواداران و همراهان خود وعدههای دنیوی و دروغی نداد بلکه به آنها گوشزد کرد که انتهای این همراهی شهادت است. این خود نشان از آن دارد که قیام اباعبدالله و همراهی و همکاری یاران ایشان برای مقاصد مادی و دنیوی نبود. بزرگواری امام نکته قابل توجه دیگر است که خوب است سخنرانان و مداحان در مراسم و برنامههای خود بدان توجه دهند. امام حسین(ع) حتی به سربازان لشکر حر که برای جنگ آمده بودند، آب داد. در اوج سختیها و رفتارهای غیرانسانی که دشمنان علیه او و خانوادهاش داشتند، اصول دینی و اخلاقی را با اطرافیان و حتی با دشمنان کنار نگذاشتند.
از این دست نکات قابل توجه در نهضت عاشورا و زندگی سومین امام شیعیان کم نیست و بهتر آن است که در مراسم عزاداری محرم هم رعایت نکات اخلاقی و دینی بشود. اجتماعات عظیم مردمی خدای ناکرده محل تسویه حسابهای سیاسی و گروهی و جناحی نشود. از منبر امام حسین(ع) منتقدان و مخالفان گروه و جناح خود را تخریب نکنیم چرا که این قبیل رفتارها و مواضع از یک طرف خلوص و صداقت را کم میکند و از سوی دیگر چه بسا در بین مردم هم دافعه ایجاد کند.
کارکردهای جلسههای هیأت دولت
کیومرث اشتریان در شرق نوشت:
رئیسجمهور، وزرا، معاونان وزرا، مدیران کل و کارشناسان دستگاههای اجرائی، بخش اعظم وقت خود را در «جلسه» میگذرانند. هیأت دولت در هفته دو بار تشکیل «جلسه» میدهد. هزینهفرصت این جلسهها بسیار زیاد و شاید به گونهای باشد که نتوان آن را تخمین زد. صرف هزینههای بسيار مادی و معنوی در جلسهها و بار مالی یا پیامدهای سیاسی-اجتماعی تصمیماتی که در جلسههای هیأت دولت گرفته میشود ما را به این امر رهنمون میکند که «جلسه هیأت دولت» از حیث کارکردها، روشها، فنون و الزامات آن از نظر تجربی و تئوریک مطالعه شود. مطالعه جلسههای هیأت دولت ازآنرو اهمیت مضاعف دارد که میتواند سرمشقی برای سطوح پایینتر در سلسلهمراتب اداری باشد. مطالعه انتقادی و نزاع سیاسی در این موضوع، از آنجا که دستمایه بهرهگیریهای جناحی است، راه به جایی نمیبرد؛ بنابراین ضروری است تا فارغ از افراد و دولتها، در محیطی کارشناسی به این موضوع پرداخته شود. حدود ٤٠٠ سال پیش یکی از نمایندگان مجلس انگلستان گفته بود جلسههای ما همچون زمین بازیای است که هرکس، هرتوپی را هر وقت، به هر سو که میخواهد پرتاب میکند. این جمله یکی از نوشتههای قدیمی درباره بحث و گفتوگو در زمینه نحوه اداره جلسهها بوده است. امروزه گفتوگوی علمی و کارشناسی دراینباره، با توجه به هزینههای فراوان مادی و معنوی که دولت و مردم متحمل میشوند، بسیار ضروری است. پرسش این است که کارکرد این جلسات، فلسفه وجودی آن و نحوه کارآمدی و کارایی آن چیست و چگونه باید باشد؟ به گمان من، پرداختن به این موضوع یکی از وظایف مهم حوزه مطالعاتی سیاستگذاری عمومی است. دانش سیاستگذاری عمومی میتواند در این زمینه راهگشا باشد و حتی ضروری است رسالههای دکترا و کارشناسی ارشد در رشته سیاستگذاری عمومی و مدیریت دولتی به تفصیل و تنوع به آن بپردازند. در کلیه دستگاههای اجرائی از صدر تا ذیل شاهد تشکیل جلسههای متعددی هستیم و روشنگری دراینباره میتواند سرمایههای فکری عظیمی را که در این راه، صرف میشود بسامان کند. در این نوشتار کوتاه به کلیاتی دراینزمینه اشاره میکنم و تمرکز خود را برجلسههای هیأت دولت میگذارم.
جان کلام این است که هیأت دولت باید درباره کار ویژه جلسههای خود بازبینی کند و صرفا موضوعات استراتژیک اجرائی اداره کشور را در دستور کار خود قرار دهد و از «روتین» اداری بپرهیزد و اما تفصیل این سخن آن است که جلسههای هیأت دولت میتواند سه کارکرد اصلی داشته باشد.
- کارکرد هماهنگی بین دستگاهها و «روتین» اداری؛
- کارکرد حل منازعه بین دستگاهها؛
- کارکرد تحقق اجماع استراتژیک و شکلگیری اراده سیاسی برای اجرای استراتژیهای کلان اجرائی
آنچه از مطالعه دستور جلسههای هیأت دولت در ادوار گوناگون برمیآید آن است که اغلب «روتین» اداری و گاه حل منازعه و ایجاد هماهنگی در دستور اصلی است و به «تحقق اجماع استراتژیک» و «شکلگیری اراده سیاسی» برای اجرای استراتژی کمتر توجه میشود. به بیان دیگر، همچنان که در نظام سلسلهمراتبی سیاستگذاری در حقوق اساسی و حقوق اداری ایران، تقسیمبندی سیاستگذاری کلان، میانی و خُرد وجود دارد، به همین شکل لازم است جلسههاي دستگاههای دولتی نیز چنین سلسلهمراتب متناظری (حتی به صورت اجمالی) داشته باشند. در اینجا برای روشنگری بحث به توضیح اجمالی سه رویکرد پیشگفته میپردازیم.
١- کارکرد هماهنگی بین دستگاهها و «روتین» اداری
١- کارکرد هماهنگی بین دستگاهها و «روتین» اداری
این کارکرد عمدتا از طریق تصویب آییننامههای اجرائی مقرر در قوانین مختلف انجام میشود. در واقع هیأت دولت در ایران در آنچه میتوان «دام قانونگذار» نامید، گرفتار شده است؛ چراکه قانونگذار حین تصویب برخی یا بسیاری از قوانین، هیأت دولت را مکلف به تصویب آییننامههای اجرائی میکند. در این صورت وقت بسیار زیادی از هیأت دولت به این شکل «پیشفروش» میشود و دولت در دام «روتین» اداری و بوروکراسی طولانی گرفتار میآید. البته شاید این امر ناگزیر باشد؛ دولت ناگزیر از اجرای قوانین از طریق آییننامههاست. اما یک راهحل این است که در مراحل پایینتر، یعنی در کمیسیونهای تخصصی دولت کار تدوین آییننامهها فیصله یابد و تصویب آنها در کمیسیونهای موضوع اصل ١٣٨ قانون اساسی انجام شود تا این آییننامهها به صحن کابینه راه نیابد و هیأت دولت وقت خود را صرف تصویب این آییننامهها نکند. این راهحل در دولت دهم بیش از دیگر دولتها مشاهده شده، هرچند که از آن در جهت دورزدن دستگاهها ازسوی رئیس دولت نیز استفاده میشده است.
٢- کارکرد حل منازعه بین دستگاهها
طبیعت کار اجرائی، منازعاتی را بین دستگاهها پدید میآورد؛ نمونه واضح آن در دولت یازدهم کشمکش بین وزارت بهداشت و وزارت تعاون برسر جایگاه ساختاری بیمههاست. اگر کارکرد اصلی دولت حل منازعه باشد، این خطر وجود دارد که هیأت دولت در مهلکه منازعه دائمی افتد و جلسههای پرتنش، شیرازه دولت را از هم بگسلد. از آنجا که منازعات بسیاری از خُرد و کلان بین دستگاهها وجود دارد، پرداختن به این منازعات ناگزیر است. اما هیأت دولت صرفا باید بر منازعات ساختاری و کلان متمرکز شود و از پرهیز در منازعات جزئی بپرهیزد. نمونه این منازعات جزئی دعواهای حقوقی دستگاهها با یکدیگر است که میتواند دولت را با فرسایش مواجه کند. هیأت دولت نباید جایی برای زدن تیر خلاص هریک از وزرا بر تمهیداتی باشد که مدتها در فرایند کارشناسی به آن اندیشیده شده باشد. در چنین فضایی این امکان وجود دارد که یک وزیر در جلسه هیأت دولت یک طرح یا برنامه یا آییننامه را که ازسوی بدنه کارشناسی دیگر وزارتخانهها تهیه شده است با چالشی در حد «وتو» مواجه کند و همه زحمات کارشناسی را به باد فنا دهد.
٣- کارکرد تحقق اجماع استراتژیک و شکلگیری اراده سیاسی
دولت مسئول قوهء مجریه است و اصولا اصلیترین استراتژیهای اجرائی برعهده آن است. جلسههای هیأت دولت باید جایی برای ارائه و بررسی اصلیترین راهبردهای دولت، جدیدترین دستاوردهای بشری در زمینه اداره امور عمومی، موضوعات مهم در اداره کشور، بازبینی و اصلاح دائمی تئوری دولت، استراتژی نیروی انسانی بخش عمومی، چالشهای سیاسی دولت و... باشد. شماری از این مباحث و تصمیمگیریهای استراتژیک را میتوان به شرح ذیل برشمرد:
- بررسی روشها و ساختارهای مدلهای حکمرانی و نظامات تأسیسی همچون استقرار نظامات جدید تنظیمگری توسط جامعه مدنی، حرفهای و تخصصی،
- بررسی روشها و ساختارهای استقرار دولت الکترونیک و دولت همراه و اتخاذ تصمیمهای راهبردی برا ی آن،
- رسیدگی به نظامات تأمین اجتماعی و صندوقهای بیمهای
- و... .
مقایسه دستور کار دولتها میتواند نشان دهد تا چه حد جلسههای هیأت دولت درگیر تصمیمات کلان بوده و تا چه حد دستبهگریبان «روتین» اداری دستگاههای دولتی بوده است. مطالعه مقایسهای کارکرد جلسههای دولتهای پیش و پس از انقلاب و تجرید تئوریک آنها برای جامعه علمی و مدیریتی کشور ضروری است و واحدهای پژوهشی دستگاههای اجرائی باید در این راه از سفارش کارهای علمی کوتاهی نکنند.
نبايد آنها را جدي بگيريم
سیدمحمود ميرلوحي در آرمان نوشت:
انقلاب اسلامي با اتكا بر فرهنگ اصيل و ناب به پيروزي رسيد؛ فرهنگي كه مبناي آن شعار «سياست ما عين ديانت ماست» بود و خط بطلان كشيدن بر سياست «هر كه با ما نيست عليه ماست» يا سياست «هدف وسيله را توجيه ميكند». در اين فرهنگ مرزبندي و خطكشيها به گونهاي ترسيم شده بود كه اخلاق و ارزشهاي اسلامي خط قرمز همگان بود و رقابتهاي سياسي بايد در درون چنين خط كشيهايي رخ ميداد. اين مرزبنديها تا ۲۷ سال پس از انقلاب اسلامي همچنان مورد احترام بود تا زماني كه يك جريان تندرو روي كار آمد و در آن ۸ سالي كه امور را در دست گرفت، قرائتي را جايگزين قرائت گذشته از اصول و مباني انقلاب كرد كه جنبه سلبي آن بر جنبه ايجابياش تفوق يافت. اين جريان دايرهاي ترسيم كرد به كوچكي ذهن محدودبين خودشان و ياران امام را از دايره شمول خود خارج كرد. اين البته تمام ماجرا نبود، اين جريان با نگاه تنگ نظرانه هر آنكه مخالف نظر خود بود را در تيررس قرار داد. كساني كه سرمايههاي انقلاب بودند و چهرههاي شاخص انقلاب اسلامي چه در دوران مبارزات انقلابي و چه در دوران جنگ تحميلي و بعد در دوران سازندگي و اصلاحات و آباداني كشور. آناني كه زحمات و تلاشهاي بيدريغشان بر هيچكس پوشيده نيست. جريان تندرو اما تا آنجايي پيش رفت كه در مقابل تفكر و انديشه اين بزرگان قرار گرفت و از مسجد و منبر و تريبونهاي رسمي و غيررسمي گرفته تا برخی كرسيهاي مجلس، شروع به هجمه وارد كردن به اين سرمايههاي انقلاب كرد. تنگ نظران قايقي ساختند به نام كشتي انقلاب و جز چند نفري كه همانند هم فكر ميكردند، بقيه را از ورود به اين قايق بازداشتند و با همين قايق چنان در درياي سياست تاختند و چنان همه امور را قبضه كردند كه نتيجه اش شد ۸ سالي كه همگان از آن آگاهند. نتيجهاش شد تخلفات و فسادهاي مالي چندين هزار ميلياردي. با اين همه دولت آنان دولت پاكدستان نام گرفت و دولتهايي كه شرح خدمات شان در اين مقال نميگنجد، دولت ناپاکان. اما به تعبير دكتر شريعتي« اينان در مقابل آينه نشسته بودند». در آن شرايط هر كسي و با هر زباني آنان را برحذر داشت، وقعي ننهادند و دست از ادعاهاي دروغين خود برنداشتند و هنوز هم برنداشتهاند و چنان عصبانياند كه بعيد است به این زوديها دست از تهمتپراكنيها بردارند. بعدها معلوم شد دليل اين هياهو، پوشش نهادن بر تخلفاتشان است. فسادهای چند هزار ميلياردي و مزايدههاي رانتي و غيرسالم ضربهاي به كشور وارد كرد كه با گذشت سه و سال اندي از پايان عمر دولت قبل، هنوز هم تبعات آن ادامه دارد. حال در شرايطي كه دولت در تلاش است تا سهم برحق ايران از ميادين و منابع مشترك نفتي و گازي را دريافت كند، همانها به مثابه اماراتیها و قطریها عمل ميكنند و به بهانه اينكه شايد در قراردادهاي نفتي ايرادي در آينده شكل گيرد، مانع ايجاد ميكنند، به «قرارداد كرسنت» حمله ميكنند و در مسير اجرايي شدن قراردادها سنگ اندازي ميكنند آنهم با چنان رنگهاي برافروخته كه قصد القاي صداقت را تداعي ميكند اما با روشن شدن مسائل، همه ميدانند كه نبايد به صداقت اينان اندكي اعتماد كرد. حربه اين دسته، تهمتزدن و تندي به بزرگان نظام به ويژه به آيتا... هاشمي و خانواده ايشان است. تنگ نظران چنان سمفوني مخالفتي عليه آيتا... هاشمي به راه انداختهاند و در رسانههاي خود چنان با قدرت مطالب «كپي پيستي» را آنهم با بودجه بيتالمال انتشار ميدهند كه به روشني ميتوان به خشم شان پي برد. خشمي كه پس از انتخابات ۹۲ و ۹۴ شدت يافت و چون اينان با حضور موثر آيتا... هاشمي، روحاني و رئيس دولت اصلاحات از صحنه سياسي كشور كنار گذاشته شدند و از مجلس و دولت به جايي برگشتند كه بايد در آنجا ميبودند، طبيعي است كه خشمشان صد چندان شد. موجهاي به راه افتاده عليه بزرگان كشور هم ناشي از همين هراس و ترس از تكرار آن در انتخابات سال ۹۶ است. مردم اينان را جدي نميگيرند ما هم نبايد جدي بگيريم.