به گزارش مشرق، نشست وزرای خارجه کشورهای درگیر در جنگ سوریه که از دیروز آغاز شده بود، درحالی در لوزان سوئیس به پایان رسید که امروز روسیه و ایران از مذاکرات کنار گذاشته شدند و امشب در مصاحبه پایانی نشست، وزرای خارجه امریکا و انگلیس شدیدا از نقش ترکیه و ایران در ادامه جنگ داخلی سوریه شکایت کردند.
جان کری وزیر خارجه امریکا که بسیار ناراحت بود، از روش روسیه در سوریه که همچون جنگ در گروزنی نابودگر و بی حاصل است، انتقاد کرد.
وزیر خارجه انگلیس نیز ادامه جنگ در سوریه را حاصل سیاست های غیرانسانی بشار اسد با حمایت روسیه و ایران دانست که موجب کشته شدن غیرنظامیان شده و می شود، این در حالی است که ایالات متحده امریکا و متحدان منطقه ایش مثل عربستان سعودی و قطر نقش اساسی را در بوجود آمدن و ادامه حیات گروه های تروریستی در منطقه دارند و با توسل به چنین سیاست های غیر انسانی که باعث کشته و آواره شدن هزاران انسان بی گناه شده است، سعی در تامین منافع خودشان از این طریق دارند.
از این رو جمهوری اسلامی ایران بر اساس این ارزیابی منطقی که تنها راه حل فائق آمدن به بحران سوریه قطع حمایت شرم آور ایالات متحده و متحدان منطقه ای آن از گروه های تروریستی و دست برداشتن آنها از این سیاست غیر اصولی است، ابتدا اعلام کرد در این مذاکرات حضور نمی یابد، مگر اینکه امریکا و نیروهای ائتلاف از حمایت از تروریست ها دست بردارد، اما در ادامه با پذیرفته شدن برخی از شروط وزارت خارجه، جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت که در این نشست شرکت کند.
با این حال برخی نیز معتقدند جنگ در سوریه، بیش از هر چیز، جنگ قدرت میان امریکا و روسیه است و علت کشآمدنش، به توافق نرسیدن این دو قدرت بر سر تسهیم منابع در غرب آسیاست. در این میان، دولت اوباما ماه ها است بی حال و بی رمق شده و خود رئیس جمهور امریکا نیز نه تنها در صحنه بین المللی دخالت فعالی ندارد بلکه حتی برنامه های مرسوم داخلی اش نیز را نیز بی انگیزه ادامه می دهد. نمونه آن، همین نشست لوزان بود که بی نتیجه و با اظهار ناراحتی وزیر خارجه امریکا به پایان رسید.
در کنار این عوامل، تردید امریکا در ادامه سیاست های منطقه ای اش، از جمله در رابطه با ترکیه، اسرائیل و عربستان، وضعیت را پیچیده تر کرده و بر تنش ها افزوده است. ترکیه در بازی تسهیم مناطق مدام کنار گذاشته می شود و ایالات متحده در قبال نقش سنتی عربستان به عنوان نماینده و دست راست امریکا در منطقه و به عنوان عاملی موازنه گر در مقابل ایران و روسیه مردد است.
این در حالی است که آمریکا در جنگ یمن که منافع آنچانی برای خود متصور نیست و کم کم دارد به یک فاجعه انسانی تبدیل می شود، مجبور به حمایت و پشتیبانی از عربستان سعودی شده است.
در مجموع علاوه بر آنکه قدرت های منطقه ای در تنش به سر می برند، ابرقدرت های فرامنطقه ای و نظام جهانی نیز از توافق بر سر یک راه حل مشخص عاجزند. طی سال های اخیر حتی سیر قبلی حمایت امریکا از متحدانش ادامه نیافته و مثلا آمریکا در بحران بحرین یا انقلاب های عربی، ترکیبی از حمایت و انتقاد از دولت های عربی را انجام داده است.
در سوریه نیز، به نظر می رسد امریکا ضمن مردد بودن که به نظر نگارنده بخش عمده ای از آن به دلیل نا آشنایی سیاست گذاران امریکایی با مختصات جغرافیای تاریخی و جمعیتی منطقه تحت نفوذ داعش است، اراده آشکاری برای حمایت از داعش و نیروهای تندرو سنی دارد که بخشی از اهداف آن، بازخورد اهداف و منافع متحدان منطقه ای امریکا یعنی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و در راس آنها عربستان، قطر و امارات می باشد. این در حالی است که امریکا و ناتو از همان آغاز می توانستند جلو پیشرفت داعش را بگیرند.
علاوه بر این، رویدادهای دهه های پس از جنگ سرد نشان می دهد که جنگ در خاورمیانه امری ناگزیر است، چنانچه از دهه 1980 میلادی کشورهای ایران، عراق، کویت، افغانستان، عراق، سوریه و اقلیم کردستان درگیر جنگ بوده اند و شورش های داخلی در بحرین، مصر و تونس و ... را نیز پس از انقلاب های عربی باید به این ناآرامی های بیفزاییم. در همه این بحران ها و جنگ ها، جامعه جهانی یک پای ثابت قضیه بوده و امریکا و ناتو گاه طرف اصلی جنگ بوده اند. این تناقض رفتاری در نقش امریکا به عنوان مبلغ دمکراسی، از دوران بوش پسر به بعد تشدید شده است و گویا ما شاهد برونریزِ بحران های داخلی امریکا در حوزه سیاست و اقتصاد به خاورمیانه و دیگر نقاط زمین هستیم.
ورود روسیه به بازی نظم جهانی که از تصرف آبخازیای گرجستان شروع شد و با تصرف کریمه جدّیّت یافت و با ورود نیروهای نظامی روس به سوریه به واقعیتی ملموس تبدیل شد، گزاره جدیدی در نقشه به هم ریخته غرب آسیاست. در حالی که امریکا شناخت میدانی و جامعه شناختی از خاورمیانه ندارد و این از هنگام جنگش با صدام آشکار شد، روسیه علاقه و عقیده ای به این نوع شناخت ندارد و همچون جنگ هایش در قفقاز، بیشتر با منطق ماشین جنگی اش کار را پیش می برد.
در چنین فضایی تعریفی که ایران از نظم منطقه ای دارد، از منطقی ترین و رئال ترین تعاریف ممکن و موجود است. بازی ایران در سوریه از منطق تدافعی برخوردار است و تلاشی برای جلوگیری از نفوذ بحران تندروی اسلامی به درون مرزهایش است. روسیه نیز با منطق روسی، فارغ از دروغ پردازی های سیاست بین الملل، به ابزاری روشن و حاضر در منطقه تبدیل شده که آشکارا پرده از بازی های مخفیانه کشورهای غربی عربی درگیر در سوریه برداشته، تناقض های موجود را عیان می کند. گویا برنامه امریکایی ها نه حفظ منطقه، بلکه بحرانی نگاه داشتن آن است و عملا سیاست های آنها به چنین سرانجامی می انجامد و فضای پرتنش در منطقه پدید آورده یا بر دامنه تنش های موجود می افزاید.
با این حال گرچه برخی از کارشناسان معتقدند که، منطق نظم جهانی و فضای روابط بین الملل، ایجاب می کند که هر کشوری تاحد ممکن به سیاست ورزی دست زده و به اصطلاح، رو بازی نکند و نیز منافع حیاتی هژمون ها را به خطر نیندازد، یا به دشمن اصلی آنها تبدیل نشود؛ مگر این که سلاح هسته ای داشته باشد، اما از آنجا که دورنمای انتخابات ریاست جمهوری امریکا، پیروزی کلینتون را نشان می دهد و این زن، عقابی در لباس کبوتر است که بیشتر از اوباما، روابط خوب با یهودیان دارد و معتقد به جنگ به عنوان راه حل است. کلینتون نظر خوبی نسبت به دولت های برهم زننده نظم منطقه ای ندارد و باور دارد که فضای بین الملل بایستی با برخورد جدی ایالات متحده جمع و جور شود، اما واقعیت آن است که در حال حاضر اختلافات و شکاف های شدیدی در درون هیئت حاکمه و جامعه امریکا وجود دارد و فارغ از اینکه چه کسی در انتخابات امریکا پیروز شود پیچیدگی مشکلات داخلی امریکا به قدری بر دوش او سنگینی خواهد کرد که به او اجازه قدرت نمایی در خارج از فضای حیاتی ایالات متحده را نخواهد داد. یعنی فرد پیروز در انتخابات امریکا نخواهد توانست خلاء قدرت حال حاضر در نظام بین الملل را پّر کند.