سرویس فرهنگ و هنر و مشرق - بازخوانی کارنامه 12 بازیگر که حضوری کوتاه اما تأثیر کذار در فیلمها دشتهاند؛ راز موفقیت این بازیگران و ماندگاری سکانسهایشان چیست؟این 12 نفر شاخصترین بازیگرانی هستند که در کارنامه آنها نقشهای تک سکانس دیده میشود. آنها به واسطه درک ارزش و موقعیت سکانس آن را طوری بازی کردهاند که همچنان جزو شاهنقشهایشان به حساب میآید. یعنی این جمله که «برای ما اندازه نقش مهم نیست و کیفیت اولویت دارد» فقط یک ادعا به حساب نمیآید. نکته جالب آن که بعضی از این بازیگران برای بازی در یک سکانس جایزه گرفتهاند و برخی از این فرصت باری تثبیت جایگاه بازیگریشان بهره بردهاند.
بعضی فیلمها هم با همین تک سکانسها در ذهنها مانده و هویت گرفتهاند. نمونههای این موارد به طور تفصیلی درگزارش پایین عنوان شده است. غرض این که اگر فیلمنامه، کارگردان و بازیگر در حد اعلا باشند، یک سکانس برای ماندگاری کافی است. و نکته دیگر که در مطلع پرونده اشاره شده که میتوان به این جمع 12 نفر، نامهای دیگری افزود که حجم صفحه آنها را از اولویت خارج کرد.
*خسرو شکیبایی
*رئیس
در فیلمی که فقط هواداران سینمای مسعود کیمیایی از آن لذت میبرند و مابقی از روایت معلق «رئیس»روی صندلیها جابهجا میشوند به ناگاه تصویر خسرو شکیبایی روی پرده می آید و برای لحظاتی حال خوب به مخاطب سرایت میکند. شکیبایی در این فیلم دکتر است و باید به قهرمان تیر خورده(سیامک با بازی پولاد کیمیایی) رسیدگی کند. رفتارش اما شبیه آدمهای عادی نیست و همین اکتها و دیالوگهایش آغشته به طنازی است و همین کاراکتر را خواستنی میکند. انرژیای که شکیبایی و کارگردان برای این تک سکانس گذاشتهاند به خوبی هویدا است و همین باعث شده حضور کوتاه این بازیگر در ذهن ماندگار شود. پیش از این شکیبایی در «حکم» کیمیایی نقشی کوتاه و موفق داشت و در «رئیس» هم این موقعیت تکرار شد. دکتر خونسردی که بیمار زخمی را سر میدواند، تا همیشه در ذهن میماند.
*مهدی فتحی
*اعتراض
از بازیگران توانمند سینمای ما است که هر گاه فرصت در اختیارش بوده تواناییاش را به رخ کشیده. مهدی فتحی در سکانس ابتدایی فیلم «اعتراض» که تیتراژ ابتدایی آن هم هست، نقش یکی از زندانیان به نام محسن دربندی را دارد که حین بدرقه دیگر زندانی (امیرعلی با بازی داریوش ارجمند) در وصف اسارت و آزادی جملات قافیهداری را بیان میکند. لحن صدا، حالت چشم و تضرعی که در صورت مهدی فتحی موقع بازی نقش وجود دارد، بهترین حالت برای وصف حال او و دیگر زندانیان است. بازی فتحی و دیالوگ ماندگاری که مسعود کیمیایی برای این بازیگر نوشته، شناسنامه «اعتراض» است: ... سلامتی سه تن، ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس، زندونی و سرباز و بیکس. سلامتی باغبونی که زمستونشو از بهار بیشتر دوست داره. سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بیملاقاتی.
*داریوش ارجمند
*سگ کشی
سکانس چهار دقیقهای بازی داریوش ارجمند، یکی از مهمترین سکانسهای فیلم «سگ کشی» بهرام بیضایی است. حاج نقدی، با ریش سفید و لباس یقه بسته، نمونه کامل یک مرد سنتی بازاری است؛ حاج آقایی به ظاهر متدین که طبق گفته منشی، هیچ وقت هیچ زنی را به خدمتش نمیپذیرد، یک مرتبه مقابل گلرخ، خودش را میبازد. نیشش تا بناگوش باز میشود و کل چهار دقیقه، با چشمان ریز شده و لبخندی ادامه دار با گلرخ حرف میزند. لحن صدا، چشمان ریز شده، نگاه نافذ، حالت چهره و لبخند گوشه لب، همگی نشان از این دارد که حاج نقدی مترصد فرصتی است تا پیشنهاد بیشرمانه را به گلرخ بدهد. در واقع حتی اگر این پیشنهاد هیچ وقت از دهان حاجی بیرون نمیآید هم از روی حالات او میشد راز درونش را فهمید. ارجمند برای این نقش سیمرغ بلورین گرفت.
*مریلا زارعی
*سربازهای جمعه
یک سکانس حدوداً چهار دقیقهای در «سربازهای جمعه» بازی کرد و برای آن دو جایزه مهم یعنی سیمرغ جشنواره فجر و تندیس جشن خانه سینما را به دست آورد. کیفیت بازی مریلا زارعی در فیلم مردانه مسعود کیمیایی به مراتب بالاتر از بازی دیگران قرار میگیرد و البته اغراق نیست اگر بگوییم این سکانس بیش از کلیت «سربازهای جمعه» در حافظهها مانده. هدایت درست و دقیق مسعود کیمیایی باعث شده کاراکتر گرفتار کلیشه نشود و نقش مریلا زارعی به دام سانتیمانتالیسم نیفتد. او مرتکب قتل شده و حالا دستبند به دست برای برادر و دوستان برادرش تعریف میکند چه شد که همسرش را کشت! گاهی لبش لبخند میزند اما چشمانش پر از اشک است! گاهی صدایش صاف میشود و گاه همراه با خس خس حرفهایش را میزند. زارعی با این سکانس وزن کارنامهاش را بالا برد.
*رضا کیانیان
*سلطان
شاید خیلیها یادشان نمیآید اما در یک سکانس سه دقیقهای از فیلم «سلطان». رضا کیانیان یکی از بهترین بازیهایش را به نمایش گذاشته؛ سکانسی که هیچ ارتباطی با داستان و اتفاقهای داخل خود فیلم ندارد اما انگار ساخته شده تا با بازی جذاب و درجه یک کیانیان، حال و هوای فیلم را عوض کند. کیانیان در نقش یک دزد ماهر و متخصص در امر سگ دزدی در این سکانس ظاهر شده. چهره کاملا خلافی دارد با مدل موها و سبیل و طرز نگاه کردن و مدل حرف زدن، عینا نمونه واقعی یک دزد حرفهای است. سه دقیقه تمام دیالوگ میگوید، شوخی میکند، میخندد و کل اعتقاداتش راجع به دزدی شیک و سطح بالا را منتقل میکند و هیچ اهمیتی به صحبتهای بازپرس نمیدهد. زمانی که مریم و وکیلش در کلانتری نشستهاند از نطقه نظر آنها این دزد را میبینیم و بعد از آن هیچ وقت از او خبری نمیشود.
*سعید پورصمیمی
اینجا چراغی روشن است
سعید پورصمیمی در سکانسی کوتاه از فیلم «اینجا چراغی روشن است» رضا میرکریمی، نقش روح یک کارگر معدن روستایی را داشت. معدنچیای که زیر آوار میماند، میمیرد و کنار امامزاده میآید و با قدرت شروع به صحبت میکند. لهجه غلیظ روستایی، طرز صحبت کردن، شیوه بالا و پایین پریدن و نگاههای ساده پورصمیمی، آنقدر طبیعی از آب درآمده که همه او را در نقش یک معدنچی ساده میپذیرد. او خیلی ساده از سختیهایش حرف میزند، راحت راجع به شب اول قبرش میگوید که به طور کامل این کاراکتر را میپذیریم. شاید بتوانیم صراحتا بگوییم که کاراکتر روح کارگر معدن، بیشترین اثر را روی قدرت میگذارد و او را برای تصمیمهای بعدی مصمم میکند. پورصمیمی برای این نقش در جشن خانه سینما نامزد دریافت جایزه شد.
*حامد بهداد
*بوتیک و دایره زنگی
حامد بهداد از «بوتیک» حمید نعمت الله نهایت استفاده را برای محکم کردن جا پای خود در سینما کرد و با یک سکانس تواناییاش را به رخ کشید. او نقش یک معتاد را بازی میکند که به زنش شک کرده است. صحنه رو کردن دست زنش برای جهان و اینکه او به شکل رمزی قرارمدارهایش را میگذارد، متریال کافی برای عرض اندام در اختیار بهداد قرار میدهد. اوج بازی او جایی است که در نهایت عصبیت، رفتار و لحن گفتارش را به گونهای تنظیم میکند که مخاطب را به خنده میاندازد!
بازی حامد بهداد در «دایره زنگی» پریسا بختآور هم جان تازهای به فیلم میدهد و نوعی دیگر از شمایل حرفهاش را عرضه میکند. او در نقش یک پسر ننر و لوس گرفتار دختری شیادتر از خود(با بازی باران کوثری) شده و همین تقابل، بخش دیگری از بار کمدی فیلم را شکل میدهد.
*شبنم مقدمی
*نفسیکی از حضورهای کوتاه ماندگار سینمای ایران را بدون هیچ شک و تردیدی میتوان به نام شبنم مقدمی برای تک سکانس طلاییاش در فیلم «نفس» سند زد. او نقش یک زن اصفهانی را بازی میکند که چند بچه قد و نیم قد دارد و شوهرش هم مدتی است سرش هوو آورده و او هم از این بابت حسابی شاکی است. این زن اصفهانی است و مقدمی علاوه بر اینکه لهجه اصفهانی را به بهترین شکل ممکن و با تمام ریزه کاریهایش درآورده، رفتار و سکنات آنها را هم به درستی در بازیاش رعایت میکند. رویارویی مخاطب با او در سکانسی است که کلی مهمان در خانهاش جمع شدهاند و این زن که در واقع زن عموی قهرمان داستان است، سعی میکند از فرصت پیش آمده نهایت استفاده را ببرد و شوهرش را به خاطر کاری که کرده سکه یک پول کند. غرغر کردنهای او و حرف زدنش توام با تخمه خوردن و ... از بهترین لحظات بازی مقدمی در این فیلم است.
*بابک حمیدیان
*اعترافات ذهن خطرناک من
یکی از ویژگیهای فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من»، تک سکانسهای کوتاه بازیگران مختلف است. بابک حمیدیان و نوچههایش در یکی از سکانسها به عنوان سردسته باند خلاف با یک آمبولانس سر میرسند و با زور ناصر را داخل آمبولانس میاندازند. سیم شی داخل دهان کاراکتر حمیدیان به او اجازه تلفظ سین و شین را نمیدهد. او به سختی حرف میزند و همزمان با ادای سخت دیالوگها، با نگاهش طوری که ناصر متوجه نشود به نوچهها حالی میکند که او را بگردند. نقطه اوج بازی حمیدیان در این نقش به جایی برمیگردد که ناصر او را از پلیس میترساند و او مجبور می شود الکی نقش پدر جراحی را بازی کند که ناصر دخترش را کتک زده. حضور حمیدیان در فیلم کلا به سه دقیقه هم نمیرسد اما بازیاش یکی از نقاط قوت فیلم است.
*سیامک انصاری
*جرم
سیامک انصاری کارنامه وزینی در ایفای نقشهای کوتاه دارد اما حضور چند دقیقهای در «جرم» مسعود کیمیایی را باید موفقتر از دیگر نقشها دانست. انصاری در این فیلم نقش یک آدم کارچاق کن به نام فتاح را برعهده دارد و توانست بدجنسی و زرنگی یک کارچاق کن را به خوبی منتقل کند. نکته ویژه در بازی او نگه داشتن مرز میان سیاهی کاراکتر و شیرینی آن است. جنس دیالوگها و اطوار انصاری هم در خدمت ملاحت نقش است و به ماندگاریاش کمک بیشتر کرده؛ بخشی از دیالوگ او خطاب به رضا سرچشمه را مرور کنیم که در پایان به لبخند مخاطب گره میخورد: از این بیها هم زیاده داره! ولی درست میشه. منم باهاتم، مهممونی، لباس، خانم! ببین، ببین منو! جاهای اونجوری! منم باهاتم! انصاری با نوع نگاه و حرکات بیان و لحن خاصی این دیالوگها را بیان میکند.
*امیرحسین آرمان
*یک حبه قند
در میان هیاهوی فیلم «یک حبه قند»، کاراکتر قاسم، حکم آرامبخش را دارد. نگاههای مظلوم، عاشقانه و چشمهای پر اشکش کل حرف فیلم را میزند. انگار راز اصلی «یک حبه قند» در همین احساسات درونی قاسم نهفته شده. قاسم در حضور کوتاهش، فقط یک دیالوگ اثر گذار دارد. او خطاب به زن دایی و طوری که پسند بشود میگوید: این آخرشه، این دفعه که بیام دیگه پیشت میمونم. این دیالوگ انگار یک جور آرامش خاص توی دل مخاطب میآورد؛ آرامشی که چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد. قاسم به بهانه پیدا کردن یک در برای خانه بازی بچهها، چادر کشیده شده روی سفره عقد را برمیدارد و با دیدن اسم پسند و یک غریبه، فرو میریزد. امیرحسین آرمان، این فرو ریختن را به طرز عجیبی درست القا میکند. ضمن این که از رفتار او متوجه میزان دلدادگی پسند میشویم.
*رویا نونهالی
*بوی کافور عطر یاس و اعترافات ذهن خطرناک من
سیمرغ بلورین جشنواره فجر و تندیس زرین جشن خانه سینما برای یک سکانس. این اتفاقی است که برای رویا نونهالی بعد از بازی در «بوی کافور، عطر یاس» افتاده. او در فیلم بهمن فرمانآرا چهار دقیقه بازی دارد؛، نقش یک زن که از شوهر کتک خورد و بچهاش را مرده به دنیا آورده. نونهالی حتی با نحوه بلند کردن دست برای توقف ماشین حال و روز سیهش را داد میزند! بعد از آن و در طول سکانس چند دقیقهای که دارد غم کاراکتر را نه فقط در کلام و لحن صدا که در بیقراری چشم و بیتابی چهره نشان میدهد. نونهالی در «اعترافات خطرناک ذهن من» هم حضوری سه دقیقهای اما چشمگیر دارد. زنی که نقشه پولها را بعد از خرد کردن، با نخ درون معده میفرستد و هر بار یک تکه از آن را به همسرش که برای دیدار به تیمارستان میآید، میدهد.
منبع : هفت صبح