سرویس جنگ نرم مشرق- اندیشکده شناختهشده و تأثیرگذار «شورای آتلانتیک» آمریکا روز چهارشنبه (28 مهر 95) گزارشی تحت عنوان «یک استراتژی جدید برای روابط آمریکا-ایران در دوره گذار» منتشر و در آن گزینههای پیش روی واشینگتن برای برقراری ارتباط نزدیکتر با تهران پس از توافق هستهای را بررسی کرد. این گزارش نکات بسیار قابلتوجهی دارد که لزوم توجه به مسئله برجامهای 2 و 3 و... را بیش از پیش نشان میدهند.
در گزارش
شورای آتلانتیک بر نفوذ در عرصههای مختلف با استفاده از فرصت به وجود آمده بعد از
برجام تأکید میشود و مصداقهای عملی این نفوذ نیز معرفی میگردند. آنچه برآیند
این گزارش است و از عنوان آن نیز برمیآید این است که دولت آمریکا باید برجام را
غنیمت بشمارد و از فضای ایجادشده در روابط دو کشور به موجب توافق هستهای، برای
تغییر محاسبات جمهوری اسلامی، نفوذ در جامعه ایران و پیشبرد منافع منطقهای و
جهانی خود بهره ببرد.
تفاوتها میان برجام ایران و برجام آمریکا
یکی از نکات برجستهای که در این گزارش به چشم میخورد، تفاوت بنیادین میان ایران و آمریکا در نگاه به توافق هستهای است. طبق دستورات مقام معظم رهبری، قرار بود توافق هستهای میان ایران و آمریکا صرفاً به موضوع هستهای خلاصه شود و باب هیچ رابطه دیگری میان دو کشور باز نشود، تا زمانی که بتوان پایبندی آمریکا به توافق هستهای را سنجید.
آمریکا طی یک سال اخیر نشان داده که به دنبال عمل صادقانه به تعهداتش در برجام نیست، اما حتی با فرض اینکه خلاف این هم اتفاق افتاده باشد، چند ماه مدت کمی برای ارزیابی میزان تعهد آمریکا به توافق هستهای است و چنانکه کارشناسان آمریکایی هم اعتراف دارند، هنوز زود است که درباره گسترش روابط میان دو کشور و برقراری همکاریهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صحبت کنیم.
همه اینها در حالی است که آمریکاییها (چنانکه در ادامه گزارش خواهید دید) برجام را قدم اولی میدانند که آغاز یک پیادهروی چند کیلومتری دونفره است؛ و از همین الآن روی تغییر در رویکردهای منطقهای و جهانی جمهوری اسلامی، حساب باز کردهاند. کارشناسان آمریکایی معتقدند اگرچه مسیر روابط میان دو کشور مسیری با پستی و بلندیهای زیاد است، اما «ارزش پیمودن را دارد» چون منتهی به تحقق منافع واشینگتن میشود.
بر همین اساس است که سیاستهای کاملاً مشخص و معینی در گزارش شورای آتلانتیک به دولت آمریکا پیشنهاد شده که جای تأمل و تعمق زیادی دارند. مهمترین این سیاستها شاید ترفندهای آمریکایی برای نفوذ فرهنگی در جوامع هدف در سراسر دنیا باشند، که ایران نیز در گزارش این اندیشکده آمریکایی از گزند آنها مستثنی نشده است.
نگرانیهای مشترکی که فقط ایران آنها را دارد
بهانههایی مانند گسترش روابط دیپلماتیک، همکاریهای امنیتی، بهبود درک متقابل، پیشبرد روابط اقتصادی، و دفاع از برجام به عنوان دستآوردی در زمینه منع اشاعه سلاحهای هستهای، نامهایی هستند که برای ابعاد مختلف تلاشهای آمریکا در راستای کم کردن هدفمند فاصله با ایران انتخاب شدهاند. هر یک از این موارد در ادامه گزارش به صورت مفصلتر بررسی خواهد شد.
«الن لایپسن» نویسنده گزارش، همچنین آسمان و ریسمان را به هم میبافد و «تغییرات اقلیمی [کره زمین]، امنیت آبی و غذایی، سلامت عمومی، مقابله با مواد مخدر، و فعالیتهای [تحقیقات و] نظارت بر بیماری» را از جمله زمینههای مشترکی برمیشمارد که ایران و آمریکا در آنها نگرانیهای مشترک دارند.
چندین
سؤال در اینجا مطرح است: آمریکایی که نخبگانش به دنبال تحدید نسل بشر هستند (گزارشهای
مشرق را از اینجا و اینجا بخوانید) و دولتش کشاورزی در عراق را نابود کرد (گزارش
مشرق را از اینجا بخوانید)، چه نگرانیای درباره امنیت آبی و غذایی
در زمین دارد؟ آمریکایی که گسترش کشت مواد مخدر در افغانستان یکی از اهداف اصلیاش
برای حمله و اشغال این کشور بود (گزارش مشرق را از اینجا بخوانید)، چه نگرانیای درباره مقابله با مواد مخدر دارد؟
آمریکایی که بارها دست داشتنش در ایجاد بیماریهای ساخته بشر افشا شده و سلاحهای اتمیاش در ویتنام و افغانستان و کشورهای دیگر تا میلیونها سال مردم این کشورها را از داشتن فرزندان سالم محروم کرده (گزارش مشرق را از اینجا بخوانید)، چه نگرانیای درباره سلامت عمومی یا پیشگیری از بیماری در دنیا یا در ایران میتواند داشته باشد؟ اینها از جمله سؤالاتی است که در گزارش شورای آتلانتیک مطرح نشده و پاسخی هم برای آنها پیدا نخواهید کرد؛ و اینها سؤالاتی است که هر کس به دنبال برقراری روابط با آمریکا به امید رسیدن به اهداف و رفع نگرانیهای ادعایی آمریکاییهاست باید از خود بپرسد.
در ادامه این گزارش سرویس جنگ نرم مشرق، پیشگفتار و خلاصهای از مهمترین بخشهای گزارش شورای آتلانتیک خدمت مخاطبان محترم ارائه میشود. توجه داشته باشید که برخی عبارتهای مهم در متن گزارش با رنگ بنفش مشخص شدهاند.
از «تقابل 40 ساله اهداف» تا «منافع مشترک» بعد از برجام
پیشگفتار گزارش شورای آتلانتیک را «چاک هیگل» وزیر دفاع سابق آمریکا در دولت اوباما، رئیس سابق «هیأت مشورتی رئیسجمهور در امور اطلاعاتی»، و عضو هیأت مشورتی شورای آتلانتیک در امور بینالملل نوشته است. امضای هیگل پای پیشگفتار این گزارش نشان میدهد که این گزارش از اهمیت خاصی برخوردار است و مقامات دولت آمریکا نیز به آن توجه ویژهای خواهند داشت.
هیگل مینویسد: «نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی سال 1979 در ایران میگذرد؛ انقلابی که این کشور را متحول کرد. از آن سال تا به امروز، اهداف آمریکا در سراسر خاورمیانه در تقابل با اهداف ایران بوده است. از بحران گروگانگیری سال 1979 گرفته تا جنگهای فعلی در خاورمیانه، روابط میان آمریکا و ایران همواره با درگیریهایی همراه بود که، تا همین اواخر، چشمانداز برقراری هر نوع همکاری را بسیار بعید مجسم میکرد.
«بهرغم این پیشینه، «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) [که] برای محدود کردن برنامه هستهای ایران [امضا شد]، احتمال واقعبینانهای را برای برقراری روابط باثباتتر با ایران، بر اساس منافع مشترک هر دو کشور، فراهم کرده است. تا پیش از این توافق، بسیاری از سیاستگذاران، [تنها] جایگزینِ تحریمها علیه برنامه هستهای ایران را حمله نظامی به تأسیسات هستهای این کشور میدانستند.
«برجام در کوتاهمدت به ترسیم مسیری برای دور شدن از عواقب غیرقابلپیشبینی چنین حملهای کمک میکند. در بلندمدت نیز، اگر با موفقیت اجرا شود، نه تنها هدف اعلامشده از توافق (یک ایرانِ بدون سلاح هستهای) را محقق میکند، بلکه میتواند نخستین گام در جهت دست یافتن به میزانی از ثباتِ شدیداً مورد نیاز در یک منطقه خطرناک و بیثبات باشد.
«اما آمریکا همچنین باید چالشهای مستمری را در نظر داشته باشد که ایران برای منافعش ایجاد میکند. حمایت ایران از طیف گستردهای از گروههای تروریستی و بازیگران بیثباتکننده، از یمن گرفته تا سوریه و لبنان، امنیت شرکا و متحدان آمریکا را تهدید میکند. همین مسئله تا حد زیادی به بیثباتیای دامن زده که امروز خاورمیانه را ویران کرده است.»
تعامل دیپلماتیک در کنار حضور نظامی؛ سیاست چماق و هویج همچنان در دستورکار
هیگل ادامه میدهد: «چالش پیش روی آمریکا، فراتر از برجام و در یک دهه آینده، این است که بتواند تعادلی میان تعامل با ایران و مبارزه با تهدیدات متعارف و نامتقارن آن ایجاد نماید. «الن لایپسن» [نویسنده گزارش شورای آتلانتیک] چنین چشماندازی را برای استراتژی آمریکا در این مقاله ارائه داده است.
«لایپسن ورای بحثها درباره توافق هستهای، رویکردی دهساله را برای استراتژی آمریکا ترسیم میکند که مدافع تعامل دیپلماتیک بیشتر [با ایران] است و همچنین توصیههای مشخص سیاستی در اینباره ارائه میدهد که نهادهای دولت آمریکا چگونه میتوانند این استراتژی را پیاده کنند.
«وی خواستار یک ارزیابی استراتژیک جدید از تهدیدهای ایران است و میزانی از حضور نظامی [آمریکا در منطقه] را توصیه میکند که برای بازدارندگی مقابل چالشهایی کافی باشد که ایران در برابر منافع منطقهای آمریکا ایجاد میکند. مقاله لایپسن سنگ محکی در اختیار میگذارد که ناظران [و کارشناسان روابط میان] آمریکا و ایران میتوانند با توجه به آن، دیدگاههای خود را ارزیابی نموده و فرصتهای جدید را بررسی کنند.»
وزیر دفاع سابق آمریکا سپس در دفاعی جانانه از گزارش شورای آتلانتیک مینویسد: «این رویکرد [ارائهشده توسط لایپسن] خالی از اشکال و ایراد نیست. [با این وجود،] ما تا سالهای سال همچنان به زندگی در جهانی بسیار متزلزل ادامه خواهیم داد، اما [رویکرد لایپسن به منزله] تشریح یکپارچهای از تفکر و گزینههای واقعگرایانه استراتژیک است.»
هیگل تأکید میکند: «احتمالاً خیلی زود است که [آغاز] یک دوره روابط دوستانه و یا شاید حتی عادیسازی روابط بین آمریکا و ایران را پیشبینی کنیم. با این حال، اگر آمریکا میخواهد این فرصت تاریخی برای تغییر [در روابط دوجانبه با ایران] را غنیمت بشمارد، به دیدگاه و تحلیل متفکرانهای مانند آنچه در این مقاله آمده نیاز دارد تا بتواند اولین گامها را به سمت [تحقق] خاورمیانه پررونقتر و باثباتتر، و رهبری مبتنی بر درک، پایدار و عاقلانه آمریکایی [بر جهان] بردارد.
برجام قدم اولی بود که قدمهای بعدی باید به دنبال آن برداشته شود
در مقدمه گزارش مذکور میخوانیم: «طرحریزی یک استراتژی پایدار و دستیافتنی در قبال ایران، یکی از اولویتهای اصلی دولت بعدی [آمریکا] خواهد بود. ایران کشوری با اهمیت ژئوپلتیک ذاتی است. با این وجود، چهار دهه بیگانگی بین واشینگتن و تهران برای امنیت منطقه هزینههای زیادی به دنبال داشته است، و رهبران انقلابی ایران هنوز هم آمریکا و دوستان منطقهایش را دشمن میدانند.
«تلاش برای تغییر در [بنیانها و] متغیرهای اساسی در روابط آمریکا و ایران طی چند دهه گذشته، با توجه به بیاعتمادی و سوءتعبیر از اهداف طرف دیگر، «کج دار و مریز» دنبال شده است. رئیسجمهور بعدی [آمریکا] این فرصت را دارد تا روابط میان آمریکا و ایران را در جهت مثبتتری پیش ببرد و به این منظور از دستیابی دولت اوباما به یک توافق هستهای [با ایران] در سال 2015 به عنوان زیرساخت استفاده کند.
«این راهبرد جدید [که دولت آینده باید در قبال ایران اتخاذ کند]، هم دارای عناصر استمراری [بر اساس واقعیتهای قدیمی] است و هم عناصر جدید بر اساس تحولات در فضا[ی بینالمللی]. این استراتژی باید به دقت میان اقدامات بازدارنده و مهارکننده مؤثر [مقابل ایران] از یک سو و تعامل فعالتر [با تهران] از سوی دیگر تعادل ایجاد کند.
«با توجه به عملکرد ایران در درگیریهای منطقهای، تهدیدات این کشور علیه دوستان و شرکای آمریکا با حمایت از شبهنظامیان و نیروهای معارض شیعه، و تحریکات تهران علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه، بازدارندگی و جلوگیری از تجاوز [و درگیری نظامی میان دو طرف] نیازمند تلاشهای مستمر خواهد بود.
«در همین حال، باز شدن [مسیر] برقراری روابط دیپلماتیک از طریق مذاکرات هستهای، ابزارهای بیشتری برای آمریکا فراهم میکند تا با مسائلی که محل اختلافنظر عمیق [میان دو طرف] هستند برخورد [و آنها را حل و فصل] کند، و یک رابطه همکارانهتر در جاهایی که منافع مشترک وجود دارد، ایجاد نماید.»
در ادامه
این گزارش میخوانیم: «اهداف اتخاذ این استراتژی جدید روشن است. رسیدن آمریکا به
توانایی تعامل با ایران به طور مستقیم درباره نگرانیهای دوجانبه و منطقهای، میتواند
به این اهداف منجر شود: کاهش احتمال وقوع یک رویارویی نظامی با ایران؛ بهبود فضای امنیتی
منطقه [خاورمیانه] از طریق همکاری با شرکای مورد اعتماد و با ایران؛ و، در نهایت،
فراهم آوردن امکان همکاری میان آمریکا و ایران در زمینههای متنوعی که در آنها
نگرانی مشترک وجود دارد» (همان نگرانیهایی که در ابتدای گزارش درباره آنها
توضیح داده شد).
نویسنده گزارش در ادامه تصریح میکند: «اینکه رهبران و جامعه ایران چه راهی را در پیش میگیرند، مسئولیت آنهاست [و تصمیمی است که خودشان خواهند گرفت]، اما زمان آن رسیده که آمریکا برای عادیسازی روابط، در نهایت، آماده شود.» لایپسن سپس ایران را با شوروی مقایسه میکند و توضیح میدهد که آمریکا باید مانند سیاستش در دوران جنگ سرد، در قبال جمهوری اسلامی رویکردی اتخاذ کند که هم در درازمدت تغییر اساسی در روابط دو کشور ایجاد نماید و هم در کوتاهمدت منافع آمریکا را در منطقه خاورمیانه محقق کند.
ابزارهای آمریکا برای بهرهبرداری از برجام
نویسنده گزارش، سرفصلهای اصلی استراتژی اصلاحشده مدنظر خود برای ده سال آینده مقابل ایران را اینگونه توضیح میدهد:
گسترش تعامل دیپلماتیک: تعامل دیپلماتیک باید اصلیترین بخش از سیاست جدید آمریکا در قبال ایران باشد و شامل همکاری با رهبران مدنی و سایر مقامات امنیتی در سراسر منطقه با هدف آمادگی برای احتمال تغییرات تدریجی در روابط میان آمریکا و ایران شود. دولت جدید [آمریکا] تمایل خواهد داشت تا از همان ابتدا اهداف استراتژیک خود مقابل ایران را بیان کند. هنگامی که رئیسجمهور گزینههای موجود را به طور کامل بررسی و رویکرد جدید را علناً اعلام کرد، وزارت خارجه آمریکا نقشی کلیدی در توضیح این استراتژی برای رهبران منطقهای، به ویژه شرکای امنیتی در خلیج [فارس] و اسرائیل بازی خواهد کرد. [اعضای] دولت باید با بهرهگیری از کانالهای دیپلماتیک ایجادشده طی مذاکرات هستهای، فرصتهایی برای دیدار با همتایان ایرانی پیدا کنند، اگرچه ممکن است ایجاد یک فرایند رسمی برای گفتوگوهای منظم، زمان ببرد.
همکاری با جامعه مدنی: اکنون که تابوها درباره ارتباط میان ایرانیها و آمریکاییها شکسته شدهاند، این نوع همکاری میتواند گسترش یابد. همکاری میان اشخاص و نهادهای غیردولتی در زمینه نگرانیهای مشترک (بخشی از گزارشهای مشرق در اینباره را از اینجا، اینجا، اینجا و اینجا بخوانید)، مانند محیطزیست، سلامت عمومی و توسعه شهرنشینی، نوید بازسازی شبکهای متنوعتر از روابط [با ایران] را میدهد. دولت آمریکا باید منابع بیشتری را به بهبود روند صدور ویزا برای آن دسته از ایرانیهایی اختصاص دهد که به دنبال کسب اجازه برای سفر به آمریکا برای تبادل آکادمیک و دیگر انواع تبادل باشد (گزارش و مصاحبههای مشرق را از اینجا، اینجا، و اینجا بخوانید).
بهبود درک متقابل: دولت بعدی همچنان با برخی چالشهای طولانیمدت از جانب ایران مواجه خواهد بود، به خصوص دشواری در درک مقاصد مقامات این کشور و تداوم رویکرد ایدئولوژیک ایران نسبت به مسائل منطقهای (حمایت از شبهنظامیان شیعه و گروههای دیگری که تهدیدی برای رژیمهای فعلی [در منطقه] هستند). گسترش ارتباط بین آمریکاییها و ایرانیها چه در کانالهای دولتی و چه در جامعه مدنی، یک راه مهم برای بهبود درک متقابل است، حتی زمانی که اختلافات رسمی درباره مسائل کلیدی همچنان باقی هستند. همچنین مهم است که با ارسال پیامهایی به شهروندان در سراسر طیف سیاسی [و حامیان جناحهای مختلف]، عموم را از روابط در حال تحول [میان دو کشور] آگاه کنیم.
حفظ همکاریهای امنیتی: تضمینهای زودهنگام [دولت جدید آمریکا] به دوستان و شرکای منطقهای، میتواند به شکل یک گفتوگوی جدید درباره موضوعات امنیتی منطقهای دربیاید. آموزش و تسلیح [کشورهای منطقه] به منظور تقویت سامانههای دفاع منطقهای علیه ایران باید ادامه پیدا کند. در عین حال، وزارت دفاع و وزارت خارجه باید مجاز به همکاری با همتایان ایرانی خود باشند، و گفتوگو با شرکای منطقهای باید با بررسی راههایی برای مشارکت دادن ایران، در نهایت، در یک نظم امنیتی باثباتتر در منطقه همراه باشد.
شفافسازی فرصتهای اقتصادی و مالی: مقامات آمریکایی باید تا جایی که ممکن است به صورت شفاف موضع بگیرند تا آمریکا، ایران، و دیگر بازیگران بینالمللی بدانند با برداشته شدن برخی تحریمها و باقیماندن برخی دیگر، چه [مراودات مالی و تجاریای با ایران] مجاز است. وزارت خزانهداری آمریکا و بخش خصوصی باید در مسیر پیچیده تحریمهای باقیمانده به دقت راه خود را پیدا کنند، اما پیامی بدون ابهام مخابره کنند مبنی بر اینکه کدام مبادلات اقتصادی مجاز هستند و انجام آنها [توسط دولت آمریکا] تشویق میشود.
حفاظت از موفقیت به دست آمده در منع گسترش سلاحهای هستهای: وزارت خارجه، وزارت دفاع، و وزارت انرژی باید با هم درباره آن دسته از جنبههای این استراتژی که به موضوع منع اشاعه سلاحهای هستهای مربوط میشوند، با یکدیگر همکاری کنند و طرحهایی را برای تقویت دستآوردها و دوام «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) و بهبود چشمانداز منع گسترش سلاحهای هستهای در سایر کشورهای منطقه ایجاد نمایند.
نویسنده گزارش نهایتاً ایجاد تحول در روابط ایران و آمریکا را کاری میداند که «یک فرایند راحت و یا خطی [و تکبعدی] نخواهد بود، و باید انتظار موانع را در این فرایند داشت. با این حال، با گذشت زمان، گذار تدریجی به سوی روابطی عادیتر، هرچند محتاطانه، به سود منافع آمریکا در یک منطقه ملتهب [خاورمیانه] خواهد بود.»