امروزه در تمام دنیا این سوال مطرح است که جای کتابخانهها در عصر تکنولوژی کجاست؟ چگونه میتوان یک فضای خشک با قفسههای بلند پر از کتابهای سنگین و سکوت محض را همچنان حفظ کرد؟ پاسخ تا حدی معلوم شده و آن هم تبدیل کتابخانهها به فضاهای عمومی و اجتماعی است. در حال حاضر، کتابخانههای موفق بیشتر از آن که فضایی برای انبار کردن کتابها باشند، جایی برای تعامل انسانها با یکدیگر و محیط هستند؛ برای آموزش و آموختن به وسیله ارتباطات. در آن سو پارکها به واسطه هویت خود و فضایی که ایجاد میکنند این ویژگی را از پیش در خود دارند: شما یا در حال تعامل با یکدیگر (بازی، غذا خوردن، قدم زدن،...) یا با محیط (استراحت، ورزش، تماشا...) هستید. پس کتابخانه پارک نیاز دارد خود را با محیط سازگار کند. برای مثال به جای استفاده از جعبه کتاب میتوان از ماشینهای قصه کوتاه استفاده کرد. روش کار این ماشینها شبیه نوبتدهی بانکهاست با این تفاوت که به جای شماره نوبت، به شما یک قصه کوتاه تحویل میدهد.
عموما زمانی که شما در پارک میتوانید به کتاب خواندن اختصاص دهید کمتر از وقت کافی برای خواندن یک کتاب است (مگر این که به قصد کتاب خواندن در آنجا حضور بیابید که احتمال همراه داشتن کتاب مدنظر با خودتان بسیار بالاست) اما میتوانید با خواندن این قصههای کوتاه با نویسندگان آن آشنا شوید و بعد در فرصت مناسبتری به مطالعه آثار دیگرشان بپردازید. مهمتر از آن فرق ماشین قصه و کتابخانه جعبهای در این است که اولی یک بازی و دومی یک وسیله تکراری است که تقریبا همهمان در خانه داریم و وجودش در پارک لزوما بیننده را به وجد نمیآورد. شاید فشردن یک دکمه مساله سادهای به نظر بیاید اما همین عمل کوتاه باعث تعامل فرد با دستگاه و در نهایت، به هنگام نشستن و خواندن قصه، با محیط میشود. به علاوه این که با نصب درست دستگاه امکان دزدیده شدن آن و قصههایش به حداقل میرسد. مثال بالا تنها یک نمونه از بیشمار ایدههایی است که میتوان در فضاهای عمومی برای بالا بردن آگاهی مردم به کار برد.