به گزارش مشرق، یکی از اعضاء تیم اعزامی سازمان بسیج جامعه پزشکی به کشور کنییا پس از حضور در محل استقرار آوارگان سومالی در مرز این کشور، سفرنامه ای را در این خصوص نوشته که متن آن به شرح زیر است:
سه هفته پیش، فرصتی شد تا با همراهی تعدادی از پزشکان انساندوست دیار ایران اسلامی، سفر دوبارهآی به قاره آفریقا و کشور کنیا داشته باشیم. تفاوت این سفر آن بود که دیگر تنها نبودم و دیگران هم آمدند تا مرهمی بر دردهای دردمندان و نیازمندان آفریقا باشیم.
گروه پزشکی با نام پیام آوران صلح و سلامت از ایران اسلامی بزرگ با هفت متخصص و یک پزشک عمومی و یک پرستار رهسپار کنیا شدیم و قرار شد هر کدام سفیر سلامتی برای نیازمندان آفریقایی از ملت بزرگ و کهن ایران باشیم.
آقایان دکتر ایزدی متخصص عفونی، دکتر قویدل متخصص داخلی، دکتر اشعری متخصص قلب، دکتر سلیمانی جراح عمومی، خانم دکتر سلطانزاده متخصص اطفال، خانم دکتر صالحی متخصص زنان و دکتر چینی گرزاده با همراهی آقای اسدی، پرستار با برگزاری چهار کمپ پزشکی در منطقه کبیری از شهر نایروبی و شهر ساحلی مومباسا و در ادامه، دیدار با وزیر بهداشت کنیا و روسای دانشگاههای پزشکی نایروبی و آقاخان، توانستیم بخشی از نگرانیها و دلبستگیهای ملت ایران را به ملت و دولت کنیا و سومالی اظهار نماییم؛ هرچند در ملیت، نژاد، رنگ پوست و مذهب تفاوتهایی داریم.
اما میدانیم که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
با اینکه یک تا دو روز پیش از برگزاری هر کمپ، اطلاع رسانی کرده بودیم، شمار چشمگیری از بیماران برای درمان آمدند. ذوق و شوق پزشکان ایرانی و استقبال بیماران آنچنان انس و الفت مشترک و گستردهای پدید آورد که همه آنها از ما قول دیدار دیگر را خواستار بودند. در مقابل پزشکان ایرانی هم تجربه نمودند که اگر نیت خالصانه و صادقانه، تنها برای خدمت به محرومان و درمندان باشد، خداوند متعال آنچنان برکت و حرکتی را عنایت میفرماید که به فاصله چند ساعت، میتوانیم از یک قاره تا قاره دیگر در کنار بندگان نیازمند باشیم.
دیدار تیم پزشکی ایران با روسای دانشگاههای کنیا
اما در پایان سفر، فرصتی شد تا گزارشی از مناطق شمال شرقی کنیا، منطقه آوارگان سومالیایی تهیه کنم؛ این را مدیون همکاری یکی از پزشکان شیعه کنیایی، جناب آقای دکتر شریف هستیم که همراهی ایشان در روستاهای پیرامون اردوگاه بزرگ داداب و منطقه وجیر، توانست زوایای این فاجعه را آشکار نماید.
اردوگاه بزرگ داداب در شمال شرقی کنیا در دل کویر بر پا شده و گنجایش نود هزار نفر را دارد. این در حالی است که تاکنون 450000 نفر از دو ملیت سومالی و کنیایی در آن اسکان یافتهاند.
این اردوگاه با توجه به ورود موج مردم گرسنه و قحطی زده از دو کمپ به سه کمپ به نامهای ایفو 1 و 2 و کمپ داگاهالی افزایش یافته است. بیشتر کشورهای دنیا با هماهنگی سازمانهای بینالمللی حضور گستردهای در این فاجعه انسانی دارند. حضور کشور ترکیه بسیار چشمگیر بود، زیرا روزانه برای پنج هزار مسلمان افطاری و سحری میپختند و این یکی از چشمگیرترین فعالیتهای انسانی ترکهای مسلمان است که انتهای معرفت را به رخ همگان کشیدند.
تحصیلات آنان فراگیری قرآن بر لوحهای چوبی بوده که آن را از مهمترین بخش جدایی ناپذیر خود میدانستند، به گونهای که در مهاجرت از روستاهای قحطی زده به اردوگاه داداب، هرگز لوحهای چوبی سنگین برنوشته شده با قرآن را از خود دور نمیکردند. مهمترین مشکل این مردم که منجر به این فاجعه انسانی شد، آن بود که آنها تمام زندگی خود را وابسته به این حیوانات میدانستند و متأسفانه کمبود باران در سه سال اخیر، موجب خشکی صحرا و مرگ حیوانات خانگی شد؛ بنابراین، آنها مهمترین منبع ارتزاق را از دست دادند و همزمان چاههای سنتی ناکارآمد نعمت آب را هم از آنها دریغ کرد.
بنابراین، فقر و فقدان علمی و عملی از توسعه منابع دیگر ارتزاق همانند کشاورزی، صنعت، ایجاد قنات و حفر چاه عمیق موجب شد تا با مرگ حیوانات و خشک شدن چاههای سطحی به ناگهان همه امیدهای زندگی را از دست دهند و راهی جز مهاجرت به تنها مفر احتمالی یعنی اردوگاه داداب نداشته باشند.
مهمترین مناطق ورودی از سومالی به اردوگاه داداب از سه نقطه لیوبی، الواک و منطقه دیگر که نامش را به یاد نمیآورم، است. روزها در گرمای سوزان و برهوت با خانواده در راهند تا به این اردوگاه بپیوندند. البته هر آواره، حق ورود به اردوگاه را ندارد و شاید روزها در روستاهای اطراف میمانند تا امکان ورود و اسکان آنها آماده شود، زیرا تدابیر شدید امنیتی طلب میکند افراد صرفا آواره وارد این اردوگاه شوند.
دردناکترین صحنه از یک آواره آن بود که میگفت: نزدیک دویست کیلومتر را با پای پیاده با چهار فرزندم حرکت کردم و هنگامی که به اردوگاه رسید، تنها یک فرزند پسر هفت ساله برایش مانده بود و در حالی که اشک میریخت، میگفت: از تشنگی و گرسنگی، یکی پس از دیگری در آغوشم جان دادند و هر کدام را در مسیرهای گوناگون دفن کردم و اکنون با تنها بازماندهام به اینجا رسیدم. میدانید فرزند هفت ساله چه بر دست داشت؟ لوح چوبی قرآن. میدانید پدر فرزند از دست داده چه کرد؟ سجده شکر.
آیا میدانید بچههای اردوگاه هنوز توپ ندیده بودند؟ یکی از آنها وقتی توپ را دید ترسید و گریه کرد، ولی دیری نپایید که تا ساعتها با توپ همدل و همراه شد.
از خود میپرسم: آقای دکتر عمادی، خانه نداری، آب و غذا نداری، زندگی خودت و خانواده ات در خطر هست، بیا نماز جماعت بخوانیم و روزه بگیریم، بعد برویم برای حل مشکل اقدام کنیم. انصافا حالش را داریم این کار را انجام بدهیم؟
در این میان، فرستادن چند محموله دارویی و غذایی یا حضور چند روزه در کنار آنان نمیتواند نام و نشانی از کشور و ملت ایران باشد، بلکه حضور مستمر مهندسین، کارشناسان کشاورزی و بهداشتی، معلمان و پرستاران و پزشکان و... که موجب دگرگونی در زندگی این انسانها شود، بزرگترین و با ارزشترین هدیه به چشمها و دلهای منتظر آنهاست.