سوسنگرد که در ابتدای جنگ به تسخیر دشمن درآمده و محاصره شده بود در نهایت بعد از یکسال محاصره در 26 آبانماه با همت و غیرت دینی جوانان مؤمن و انقلابی از سراسر کشورمان حلقه محاصره شکسته شده و تبدیل به دروازه موفقیت و نصرت الهی شد.
محمدجواد اسلامی اهل آبادان است که در خانوادهای مذهبی رشد و پرورش یافته است. وی از مبارزان سرسخت و فعالان انقلابی بود و بعد از پیروزی نهضت امام خمینی (ره) با هدف صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی به سپاه پیوسته و توانسته با اصرار زیاد فنون رزمی خاص را یاد بگیرد و وارد ستاد جنگهای نامنظم شود.
به سراغ سردار اسلامی عضو سابق معاونت راهبردی ستاد کل نیروهای مسلح و عضو سابق ستاد جنگهای نامنظم رفتیم و با وی به گفتوگو پرداختهاست که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید:
پس از پیروزی انفلاب اسلامی چندین جریان انحرافی به وجود آمد. یکی از این جریانها، جریان خلق عرب نام داشت و عمده تمرکز آنها در شهرهای مرزی و بهویژه مناطق عربزبان بود. حامیان سرسپرده این گروهک شورشهایی را در مناطق مختلف کشور از جمله مناطق ترکمننشین، عربزبان و بخشهایی از سیستان و بلوچستان بهوجود آوردند. برای مقابله با آنها درگیر بودیم و به آمادگیهای صدام برای آزار رساندن و تهدید کردن به جمهوری اسلامی ایران در قضیه انفجار بازار، لولههای نفت نیز توجه داشتیم. وظیفه داشتیم از مناطق حساس شهر حفاظت کنیم. زودتر از همه، همراه مرزنشینان مرزهای غربی قصر شیرین و مهران آماده میشدیم که احتمالا یک درگیری در مرزها داشته باشیم؛ البته طبیعی بود با شکست کودتای نقاب (نوژه) دشمن تصمیم گرفت به جمهوری اسلامی حمله کند. ابتدا دشمن به پاسگاههای مرزی حمله کرد و در نهایت 31 شهریور سال 59 جنگ رسمی شروع شد.
ترک شهر آبادان
بعد از این که آبادان محاصره شد و خرمشهر سقوط کرد. درحالیکه مرحوم پدرم به شدت بیمار بود و در آن شرایط درمان و دارو نبود به دلیل مرجعیت و این که مردم شهر را پشتیبانی کند، حاضر نبود شهر را ترک کند و میگفت: ما اگر از شهر خارج شویم مردم مأیوس و نا امید میشوند. در روزهای آخر که تقریبا در محله خودمان نفرات آخر بودیم، بالاخره پدرم راضی شد، با پیکان برادرم درحالیکه پشت سر و جلوتر از ماشین خمپاره میخورد، از شهر خارج شود، شرایط دشواری بود. هواپیما عراقی جاده را بمباران میکردند از راه خاکی پدر را خارج کردیم و به ماهشهر رفتیم. بعد از یکی دو روز برای یادگیری دوره تکمیلی نظامی به تهران رفتم.
جبهه سوسنگرد تهدیدی برای شهر اهواز محسوب میشد
پادگان نوهد تیپ 23 که مخصوص تکاوران ارتش یود، با راهنمایی دوستان جهت آمادگی و حضور در جبهه برای یادگیری بیشتر فنون نظامی به این پادگان مراجعه کردم تا در این دوره آموزش یک ماهه شرکت کنم، تقریبا 10 روز از دوره طی شده بود که موافقت نمیکردند ولی بالاخره با اصرار زیاد و ذکر این نکته که من پاسدارم هستم و میخواهم آموزش تکمیلی را طی کنم 20روز دوره آموزشی را گذراندم و وارد ستاد جنگهای نامنظم شدم.
مقام معظم رهبری نماینده شورای عالی در آن دوران به همراه شهید مصطفی چمران (8 مهر) در اهواز ستاد تشکیل داده بودند و شرایط آبادان کاملا جنبه پدافندی گرفته بود. جبهه سوسنگرد هم تهدیدی برای شهر اهواز محسوب میشد .
ملت ایران انتظار چنین هجوم سراسری از طرف عراق را نداشتند البته مسئولان سپاه و برخی یگانهای ارتش خطر را احساس و مطرح کرده بودند و امکان درگیری در مرزها را داده بودند. سپاه تحرکات و کمکهایی که به ضدانقلابها در طول مرزها میشد را رصد کرده بود اما احتمال این سطح هجوم داده نمیشد و غافلگیری به وجودآمده بود.
انقلاب اسلامی ایران پایگاه مردمی دارد
صدام از درهم پاشیدگی ارتش، فرار و اعدام خائنان سران ارتش و اینکه ارتش وابسته به آمریکا بود (منافقین و کمونیستها بحث انحلال ارتش را مطرح کرده بودند) و قراردادهای ارتش با کشورها و پیمانهای امنیتی شرق و غرب از بین رفته بود، در حقیقت امکان خرید سلاح و تجهیزات نظامی نداشتیم، سوء استفاده کرد. البته با تدابیر امام خمینی (ره) روز 29 فروردین بهعنوان روز ارتش اعلام شد و نیز امام (ره) به حمایت و حفظ ارتش برای مملکت تاکید کردند. اما به هر صورت ارتش آماده برای جنگ نبود .
بالاخره صدام بهخاطر مجموعه عواملی که گفته شد، اطمینان پیدا کرده بود، که به راحتی میتواند، همانند یک راهپیمایی و رژهای طی فرصتی کوتاه خاک جمهوری اسلامی را تصرف کند، لذا دست به چنین اقدامی زد و به سراسر مرزها هجوم آورد.
مطلب دیگر اینکه ملت ایران تازه انقلاب کرده بود، اما انقلاب ایران مانند، یک شورش و کودتای نظامی یا مانند کودتاهای کشورهای ابرقدرت نبود که عناصر نظامی قدرت را به دست بگیرند و بدون پایگاه مردمی باشند و فشار نظامی از بیرون باعث فروپاشی انقلاب و نظام شود.
ملت ایران به رهبری امام (ره) انقلاب کرده بود و سه محور «رهبری، مکتب دینی و اسلام شیعه» عامل پیروزی انقلاب بودند همین عوامل هم باعث بقا و دوام انقلاب شدند، مردم با دست خالی با دشمن جنگیدند و دشمن حسابی روی مردم باز نکرده بود.
حکایت پوتینی که پای من بود
مردم در شهرهای آبادان و خرمشهر در مساجد پایگاه مقاومت تشکیل داده بودند و با انواع سلاح سرد مثل «چماق، کارد و خنجر» و نیز سلاحهای جنگ جهانی اول مانند «ام یک و برنو» که از انبارها بیرون آورده شده بودند، به مبارزه با دشمن پرداختند؛ دشمنی که مدرترین سلاحهای روز در اختیارش بود.
مقام معظم رهبری و شهید چمران به سازماندهی ملتی که به سمت مرزها بدون سازماندهی و کوچکترین امکاناتی آمده بودند، پرداختند. مردمی که با هر ماشینی حتی با کوله به دوش آمده بودند،خاطرهای که برایتان میگویم که به چشم دیدهام، تعریف خاطرات و نقل دیگران نیست.
«تعداد کسانی که پوتین به پاداشتند، به تعداد انگشتان دست هم نمیرسیدند، من هم یکی از آنهایی بودم که پوتین داشتم، خرده میگرفتند و میگفتند تو چرا پوتین داری؟ من هم پوتین سربازی برادرم را پوشیده بودم، پوتین را درآوردم و گفتم بیایید شما بپوشید اندازه هرکدامتان است، بپوشید. چند نفر امتحان کردند اندازه آنها نبود. یکی دو نفر اندازهشان درآمد پوشیدند، ولی خجالت کشیدند و برگردانند».
با چنین شرایطی نیروها در خوزستان سازماندهی و ستاد ساماندهی نیروها شکل گرفت. در آن زمان کلا نیروهای جمهوری اسلامی از جمله افرادی «کمیته، ارتش، سپاه، ژندارمری و گاهی عناصری از شهربانی، فدائیان اسلام و ستاد جنگهای نامنظم» تشکیل شدند که در مجموع توانستند جلوی پیشروی دشمن را بگیرند.
تسخیر بستان و سوسنگرد
هدف دشمن در محور جنوبی شلمچه تسخیر خرمشهر بود. در منطقه حفار مارد در کنار کارون نیز هدف محاصره آبادان بود. محور میانی جوفیر، پادگان حمید، چذابه، بستان و سوسنگرد بود. منطقه شمالی هم فکه، عینخوش، سه راه قهوهخانه و نادری بود.
دشمن4 مهر بستان و 7 مهر سوسنگرد را اشغال کرد. وقتی دشمن وارد بستان و سوسنگرد شد عناصری (افراد عراقی ) از وابستگان خودش را بهعنوان شهردار و فرماندار منصوب کرد هنوز خیلی از مردم نتوانسته بودند از شهر بروند و بخشی از شهر فعال بود عراقیها در شهر بستان خط اتوبوسرانی از بستان به «العمراه» راه اندازی کرده بودند و جشن گرفته بودند و به مردم بستان میگفتند به سرزمین مادریتان پیوستید.
روز 8 آبان عراق تا نزدیک حمیدیه پیشروی کرد و از ابو حمزیه عبور کرد. محور کوت سعید نعیم مسیر جاده حمیدیه به سوسنگرد است نزدیک حمیدیه مستقر شد و تهدید بعدی این بود که آّبادان سقوط کند. پادگانی در نزدیک اهواز تپههای فولیآباد، انبار مهمات لشکر 92اهواز بود، منفجر شد و این انفجار وحشت سهمگینی و نابسامانی زیادی در منطقه به وجود آورد و موجب شد مردم با پای پیاده و هرچه داشتند فرار کنند و به لحاظ روانی مشکلات فراوانی به وجود آورده بود.
واکنش امام خمینی(ره) به خبر احتمال سقوط اهواز
عراق به حمیدیه رسیده و اهواز در شرف سقوط بود، وقتی این خبر به حضرت امام (ره) میرسد امام میفرمایند:«مگر جوانان اهوازمردهاند که اهواز سقوط کند».
شمخانی: امرورز روز عاشوراست
شمخانی که اکنون دبیر امنیت ملی هستند، در جمع پاسداران پیام امام (ره) را خواند و اعلام کرد که امروز مثل عاشوراست، هرکه میخواهد برود و هرکس آماده جانفشانی است بماند و دفاع کند. 30 نفر آماده شدند، شهید غیور اصلی که فرمانده بود، به حمیدیه رفت و شب عملیات انجام دادند آن عملیات برای دشمن بسیار غافلگیرانه بود. اصلا دشمن پیشبینی نمیکرد و این اولین عملیات شبانه دفاع مقدس بود. دشمن فردا از مسیر چذابه تا حمیدیه عقبنشینی کرد. روز بعد هم هوانیروز تانکهای دشمن را شکار کرد و دشمن 80 کیلومتر از مسیر چذابه تا حمیدیه عقبنشینی کرد حقیقت این بود که همه دارایی و توان رزمی ما 30 نفر افرادی بودند که با صحبت شمخانی و 30 نفر رزمنده دیگر بود و دشمن نمیدانست نیروهای دیگری برای پشتیبانی نیست.
11 مهر تا 22 آبان 42 روز طول میکشد درحالیکه عراق در ابتدای جنگ به مدت سه روز بستان و سوسنگرد را اشغال کرده بود. حدود 400 نفر نیرو در این منطقه مستقر بود. مسیر طراح، جاده سوسنگرد مسیر تدارکات و تقویت نیروها بود و مسیر دیگری نداشتیم، مسیر هویزه و بستان بود، که در اختیار دشمن بود. مسیر تدارک سوسنگرد از حمیدیه میگذرد، نیروها از سمت طراح و هویزه میآمدند، جاده تهدید و مسدود شده بود. دشمن از منطقه جاده هویزه، سوسنگرد، روستای مالکیه و ساریه و سوسنگرد به محاصره در میآید، از جاده بستان و دهلاویه میگذرد آن هم منتهی میشود سوسنگرد از سمت شمال حوفل، رودخانه کرخه فقط یک مسیر داشتیم، آن هم رودخانه کرخه بود که در واقع از این قسمت شرق سوسنگرد زنها و خانوادهها و مجروحان را به پشت جبهه میبردند.
اگر نرسید سوسنگرد دوباره سقوط میکند
مسجد جامع سوسنگرد مقر فرماندهی، رسیدگی به امور رزمندگان، جانبازان و تداکارت بود. در حقیقت مثل مسجد جامع خرمشهر است و فداکاری مدافعان و مردم سوسنگرد را تداعی میکند. در این حماسه حصر سوسنگرد رزمندگانی از استانهای فارس، کازرون، تبریز، تهران، یزد، خوزستان، سوسنگرد و جمعی از مردم سمنان و دامغان حضور داشتند.
با یک تماس تلفنی کوتاه که رزمندگان تبریز توانستند با «آیت الله شهید مدنی» برقرار کنند وضع سوسنگرد را گزارش دادند و گفتند: اگر نرسید همه رزمندهها به شهادت میرسند و سوسنگرد بار دیگر سقوط میکند.
مقام معظم رهبری و شهید چمران یگانهای لشکر 92 را به کمک رزمندگان سپاه، ارتش و یک تیپ ستاد جنگهای نامنظم که شامل یک گردان بود، را هدایت کردند تا مسیر سوسنگرد را آزاد کند. جاده حمیدیه، سوسنگرد که از کوت نعیم به ابوحمزیه میگذرد وصل به سوسنگرد میشود. این رزمندگانی که در محاصره بودند را نجات دهند. بنیصدر ابتدا موافقت میکند اما بعد میگوید که لازم است این تیپ به شمال خوزستان در منطقه جسر نادری اعزام شود، درحالیکه سوسنگرد را خطر سقوط تهدید میکرد. اینجا بود که «حضرت آقا» شبانه به فرمانده لشکر 92 نامه مینویسد. شهید چمران هم زیر نامه مطلبی مینویسد. در واقع شکایت میکند که اگر چنین اتفاقی بیفتد در پیشگاه ملت و قانون مسئول هستید و قابل پیگیری است و با این نامه حرکت رزمندگان اسلام آغاز میشود .
مرحوم «سرهنگ قاسمی» فرمانده لشکر 92 فرمان امام (ره) را لبیک گفته و دستور حرکت تیپ را شبانه به سمت حمیدیه داده و فردا صبح بعد از نماز عملیات آغاز میشود و به یاری خدا تا ظهر مسیر باز میشود و رزمندگان به کمک آمده و محاصره شده هنگام ظهر همدیگر را در آغوش گرفته و نماز عشق آزادی را در مسجد جامع سوسنگرد قهرمانانه اقامه کردند.
بالاخره حصر شهر سوسنگرد شکست و «شهر عاشقان شهادت» نام گرفته و دیگر مورد تعرض دشمن واقع نشد و در آنجا همچنان پرچم استقلال و آزادی و ایثار و شهادتطلبی بر تارک جمهوری اسلامی ایران میدرخشد. سوسنگرد قهرمان و نماد پیروزی و سمبل مقاومت رزمندگانی است که با دست خالی اما با اراده آهنین به مبارزه با دشمن تا بندندان مسلح پرداختند.