«ویلایی ها» حکایت زنان و فرزندانی است که در سال های جنگ به خاطر حجم مسئولیت های همسرانشان، راهی اندیمشک می شدند تا در فاصله نزدیک تری جویای حال آن ها باشند و از نظر روحی، شوهرانشان را تقویت کنند.
برای کسانی که با خاطرات و کتاب های دوران جنگ مأنوسند، این زندگی ها امری عادی و بارها تکرار شده است. اتفاقا مانند این کلونی ها در تهران هم وجود داشت. مثل ساختمان توحید در خیابان شریعتی و سه راه مَلِک که برجی بلند و قدیمی و محل سکونت خانواده های پاسدار بود و هر از چند گاهی خبر شهادت عزیزی به آن می رسید و همسایه ها برای دلداری، راهی خانه آن شهید می شدند.
برای همین است که «ویلایی ها» یک فیلم معمولی است. اما معمولی بودن آن به معنای کم ارزشی بودن آن نیست. منیر قیدی (کارگردان) با تلاش چندین ساله اش برای تکمیل فیلمنامه و استفاده از تجربیات مهمش در پشت صحنه فیلم های سینمایی، اثری معمولی اما بسیار نزدیک به استانداردهای سینمایی ساخته است.
فیلمی معمولی اما باکیفیتی که در نظرسنجی های مردمی معلوم است؛ آن ها از دیدن این فیلم لذت برده اند؛ از نظرشان فیلم، ارزش یک بار دیدن را دارد؛ تا انتها مشتاق تماشای فیلم بوده اند؛ پایان فیلم برایشان راضیکننده بوده؛ بعد از پایان فیلم به آن فکر می کرده اند؛ معتقدند فیلم از لحاظ فنی باکیفیت ساخته شده است؛ فضای فیلم با فرهنگ خانواده شان سازگار است و فضای فیلم را مناسب کودکان می دانند.
«ویلایی ها» کاملا بر حقایق روزهای جنگ منطبق نیست و آن را بیشتر می توان برداشتی از آن روزها دانست. مطالعه خاطرات فرماندهان، رزمندگان و همسران شهدا نشان می دهد در روزهای منتهی به عملیات های بزرگ که آمار شهدا نیز افزایش می یافت، بیشتر خانواده های مهاجر به شهرهای جنگی به دیارشان بازمی گشتند. این بازگشت دو علت داشت؛ دیگر نه فرصتی بود برای سرزدن جنگ آوران به خانواده ها و نه به راحتی می شد خبر شهادت یا مجروحیت را به این خانواده ها رساند.
«ویلایی ها» اما با برداشتی متفاوت، بیشتر از اینکه فیلمی دفاع مقدسی باشد، فیلمی زنانه است. منیر قیدی در فضای داخلی چند ویلا و برخی سکانس های محدودش در بیمارستان شهید کلانتری، در دنیای زنانی غور می کند که سال های سخت جنگ را تجربه کرده اند.
او برای بازیگران زنش، می توانست انتخاب های بهتری داشته باشد اما از همین داشته هایش به بهترین نحو بهره می برد. بازی کودکان و نوجوانان فیلم، شاخص تر از زنان و حرفه ای های آن درآمده و این دلیل خوبی است برای اینکه گمان کنیم کارگردان در گرفتن بازی از نابازیگرها، قدرت و توانایی بیشتری دارد.
اگر چه پیدا کردن لوکیشن اصلی در شهر اندیمشک بیشترین کمک را به سازندگان «ویلایی ها» کرده است، اما دقت های رشک برانگیز در طراحی صحنه نشان می دهد اگر فیلم «منیر قیدی» جایی غیر از اندیمشک ساخته می شد هم دیدنی از آب در می آمد.
سعید ملکانِ 37 ساله، که در سینمای ایران بیشتر او را در نقش «طراح چهره پردازی» می شناختیم، حالا بعد از 4 سال ورود به عرصه تهیه کنندگی، نشان داده که فیلم و فیلم نامه را می شناسد و سرمایه اش را جایی خرج می کند که بازگشت مناسب داشته باشد یا اینکه کارنامه اش را پررونق و آبرومند نگه دارد. او سال گذشته «ابد و یک روز» را به سینما داد و امسال هم یک فیلم استاندارد دیگر را برای این سینما تدارک دیده است.
«ویلایی ها» آرام شروع می شود و به آرامی به اتمام می رسد اما در دلش غوغایی دیدنی به پاست. این «معمولیِ دوست داشتنی» چه به دید داوران این دوره بیاید و چه نیاید، تماشاگرانش را راضی از سینما به بیرون هدایت می کند. برای سینمای امروز ما، این، چیز کمی نیست.
*میثم رشیدی مهرآبادی