کتاب دا

من توی تکه پاره اجساد، کمال، پسر ۴-۵ ساله دایی ابراهیم را پیدا کردم. نصف سرش رفته بود. چون دایی ابراهیم هم با ما دنبال اجساد می گشت، من حرفی نزدم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه در ادامه می خوانید، بخش هایی از متن منتشر نشده کتاب «دا» است. کتاب دا خاطرات سرکار خانم سیده زهرا حسینی بود که به قلم سرکار خانم سیده اعظم حسینی به رشته تحریر در آمد و در زمان انتشار با استقبال گسترده مخاطبان روبرو شد. خواندن این مطلب را برای مخاطبان زیر ۱۶ سال توصیه نمی کنیم.

زنی که توی کتاب دا گفته شده و پوستی سیاه داشت، اسمش صغری بود. شوهرش ابراهیم دانشی، دوستی چندین ساله ای با دایی ام داشتند و ما هم به او می گفتیم دایی. من از لحظه ای وارد جنت آباد شدم که مادرم اطلاع داد: بیایید دایی ابراهیم داره دنبال جسد زن و بچه ش می گرده. بیایید کمک بدید. من، دایی محمد و زن دایی رفتیم جنت آباد. خمپاره ها خورده بود توی محله طالقانی. از آنجا کلی جسد آورده، توی محوطه ای بین غسالخانه و نمازخانه سرپوشیده جنت آباد، ریخته بودند. پارچه های سفید کشیده بودند روی جسدها که دیده نشوند. من توی تکه پاره اجساد، کمال، پسر ۴-۵ ساله دایی ابراهیم را پیدا کردم. نصف سرش رفته بود. چون دایی ابراهیم هم با ما دنبال اجساد می گشت، من حرفی نزدم.

اشاره ای به دایی خودم کردم. آمد کنارم. آهسته پارچه را زدم کنار و نشانش دادم که بچه دایی ابراهیم اینجاست. دایی پارچه آورد، جسد بچه را پیچید و برد یک گوشه گذاشت. چون دایی ابراهیم علاقه شدیدی به پسرش داشت دایی محمد گفت: بیا بریم کمال رو بهت نشون بدم به شرطی که شیون نکنی. وقتی کمال را دید بغلش کرد. رفت یک گوشه نشست. شاید نیم ساعتی به همان حال بود. نه حرفی زد، نه گریه ای کرد. از همان موقع دچار افسردگی شد. من که این حالتش را دیدم دیگر طاقت نیاوردم. رفتم یک گوشه نشستم به گریه. جسد زنش که هشت ماهه باردار بود و دخترش را هم زن دایی پیدا کرد. دیگر دنیا برای دایی ابراهیم تمام شده بود. در رنج و غم بود تا سال ۷۹، ۸۰ که به رحمت خدا رفت.

*این متن پیش از این در مجله عصر اندیشه منتشر شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 8
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 5
  • ن IR ۱۲:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    93 1
    خدا لعنت كنه صدام و صداميان رو...
  • سلام IR ۱۲:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    54 0
    لعنت خدا به صدام و اربابان شیطان صفتش کتاب دا را به تازگی تمام کرده ام. به نظرم تلفیقی بود از ظلم و ستم و نیستی و در عین حال رشادت و جانبازی و غیرت درود خدا بر سیده زهرا حسینی که پدر و برادر شهیدش را با دستان خودش به خاک سپرد
  • سیاووش IR ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    22 0
    لعنت به ستمکاران
  • ناشناس IR ۱۴:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    30 0
    اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم
  • قریشی IR ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    30 1
    کتاب بسیار غنی و پرمحتواییه
  • سریال IR ۱۴:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    27 4
    خوب چرا سریال دا را نمی سازید؟
    • 1psd IR ۰۰:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۵
      2 0
      خرابش میکنن همون بهتر نسازن. فیلم حماسی کارگردان درست درمون میخواد
  • محمد IR ۲۱:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۴
    6 0
    صدام و يزيد حروم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس