سرویس فرهنگ و هنر مشرق- گاهی ممکن است آن اصالت، پاکی، صداقت و ناب بودنی که در واقعیت و حقیقت یک موضوع یا مساله وجود دارد، در نقل و روایت و تکرار آن به هرشکل، قابل مشاهده نباشد یا به دلیل استفادههای بدون دلیل، باری به هر جهتی و نامناسب، رنگ و بویی کلیشهای بگیرد و به اصطلاح لوث و نخنما شود.
این اتفاقی است که متاسفانه در مقطعی بویژه در سالهای اخیر برای سینمای انقلاب و دفاع مقدس افتاد و بیشتر فیلمهایی که در این زمینه تولید شد، صرفا در شکل ظاهری آن هم به تصنعیترین و شعاریترین شکل ممکن به جنگ تحمیلی، مفاهیم و مضامین نظام و انقلاب اسلامی پرداختند؛ آثاری که بدون توجه و اهمیت به ساختار و برخورداری از فیلمنامه و قصهای پرکشش و عاری از بازیهای دلچسب، انگار فقط برای رفع تکلیف و پروپیمان کردن کارنامه مدیران و مسئولان نهادهای تولیدکننده ساخته شدند و به جای آن به حرکت قصه در سطحیترین شکل ممکن و استفاده دم دستی از واژههایی چون حاجی و سید بسنده کردند. در چنین شرایطی آنچه اصلا اهمیت نداشت، جلب نظر و رضایت تماشاگران بود.
بجز عده معدودی از سرداران و فرماندهان سینمای جنگ و انقلاب که صاحب کارنامهای مشخص، معتبر و غبطهبرانگیز در این زمینه هستند و آن نگاه هویتمند و واجد ارزش خود را در همه آثار خود حتی فیلمهای جدید و متاخر ـ گیرم با کیفیتی پایینتر و در فاصلهای چشمگیر با دوران اوجشان ـ حفظ میکنند و فیلمهای خود را برای مردمی میسازند که سالها کارهای آنها را مشتاقانه پیگیری کردهاند، اکثر قریب به اتفاق فیلمهای تولیدشده در این زمینه، به جای اینکه یار و یاور نظام و انقلاب و جنگ در ساحت تصویر و هنرهای نمایشی باشند، با ساخت آثاری ضعیف، دمدستی و کلیشهای بیشتر در مردم ایجاد دافعه کردند. کار به جایی رسید که دیگر نه انتشار خبری درباره تولید فیلمهایی در این ارتباط کنجکاوی برمیانگیخت و نه حتی اکران آن شوق چندانی برای تماشا به وجود میآورد.
سینمای انقلاب و دفاع مقدس نیاز به پوستاندازی و دوری از کلیشهها داشت. باید فیلمسازان تازه نفسی میآمدند که بتوانند از دریچه جدیدی به گنجینههای پرشمار جبهه و جنگ و انقلاب نگاه کنند و به آن میراث پرافتخار دست یابند و مهمتر اینکه این گنج را با تماشاگران قسمت کنند. نرگس آبیار با فیلمهایی چون شیار143 و نفس نشان داد که مفاهیم و مضامین ارزشی و انقلابی همیشه تماشاگران پرشماری برای تماشا دارد و میتوان با دور شدن از نگاهی کلیشهای، فیلمهای خوبی در این زمینه ساخت.
محمدحسین مهدویان هم با آثاری چون آخرین روزهای زمستان، ایستاده در غبار و حالا ماجرای نیمروز نشان داد که میتوان ساختار تازه و جذابی را در زمینه سینمای انقلاب و دفاع مقدس تعریف کرد و آن مفاهیم و مضامین ارزشمند را در ظرف خوشرنگ و لعابی ریخت. نکته مهمتر در این باره، نگاه نسل جوان است و تازگی و طراوت و جذابیت این فیلمها، حاصل جوانی و نگاه خلاقانه کارگردانهای آنها هم هست. این فیلمهای برآمده از روحیه جوان و باذوق و خلاق، ضمن اینکه میتواند در تماشاگران نسلهای قدیمی بخوبی تداعی خاطره کند، این توانایی را دارد که نسل جوان جنگ ندیده و در کوران حوادث و رخدادهای انقلاب نبوده را هم با زبانی امروزی با مضامین والا و ارزشها آشنا کند.
مهدویان، سیدمحمود رضوی (تهیهکننده) و گروه جوان و خلاق و پرانرژی ماجرای نیمروز هم دقیقا همین کار را میکنند و در ساختاری جذاب و پرکشش، از بخش مهمی از تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی ایران در سینما غبارزدایی و مردم بازمانده از آنموقع و تماشاگران نسل جوان را بهطور همزمان به مرور و تماشای آن مقطع حساس و ملتهب دعوت میکنند. آنها با جوانی و خلاقیتشان یادآوری میکنند که گنجینه نظام، انقلاب و دوران دفاع مقدس و قصههای پرشمار و جذاب آن تمام شدنی نیست، به شرطی که چشمها را بشوییم و با دوری از کلیشهها جور دیگر ببینیم.