به گزارش مشرق، 20 فروردین، سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی، راوی فتح انقلاب اسلامی در عرصه جنگ نظامی و فرهنگی است.آنچه در ادامه میخوانید بخشی از سخنرانی سیدشهیدان اهل قلم به تاریخ 22 اردیبهشتماه است که در نمایشگاه بینالمللی کتاب ایراد شده بود و در آن ضمن واکاوی مفهوم تهاجم فرهنگی و مدرنیته، نقدهای تندی را متوجه جریان روشنفکری کرد.
*چرا روشنفکران مورد اتهام هستند؟
مراد از تهاجم فرهنگی چیست؟ و چرا این روزهاست که این تعبیر بر سر زبان ها میافتد؟ در شیوه پژوهش، رسم است که در این گونه موارد به ریشه لغات و سابقه تاریخی استعمال آن و موضوعاتی دیگر از این قبیل رجوع میکنند و مثلاً از «فرهنگ جهانگیری» نقل میکنند که فرهنگ و فرهنج با فتح اول شش معنی دارد: دانش، ادب، عقل، کتاب لغت فارسی، نام مادر کیکاووس و نام شاخ درختی را گویند که بخوابانند و روی آن خاک ریزند تا ریشه دهد! از «برهان قاطع» کشف می شود که:
«فرهنگ… کاریز آب را نیز گفتهاند چه «دهن فرهنگ» جایی را میگویند از کاریز که آب بر روی زمین آید» و بعد، از لغتنامههای دیگر پیدا میشود که «فرهیختن» و «فرهنگ» به یک معناست و هر دو به معنای «کشیدن» و یا «برکشیدن» است و تعلیم و تربیت و ادب کردن؛ و به مثابه شاهد مثال این شعر از خاقانی که:
کشتی آرزو در این دریا/نفکند هیچ صاحب فرهنگ
و بعد هم در ریشه «تهاجم» بحث میشود و سخنانی شبیه به آنچه گفته شد و بعد هم حرفهایی در نسبت این دو کلمه با یکدیگر و بالاخره اقتضا و شأن صدور این تعبیر و تاریخچه آن.
نمیخواهم بگویم که با این شیوه پژوهش نمیتوان راه به جایی برد، اگرچه باز هم کتمان نمیکنم که چندان ایمانی به این شیوه از پژوهش ندارم. دست کم باید اذعان داشت که محصول این جست و جوها چیزی نیست، مگر گردآوری همه آنچه در این باره گفته شده است ــ و البته این هم چیز کمی نیست. اما بر این گردآوری دو انتقاد وارد است:
یکی آنکه این گردآوری به خودی خود حاصل هیچ تجربه نفسانی و درونی نیست، کلمه «نفسانی» را به معنای اخلاقی آن که مذموم نیز هست به کار نبردهام؛ مرادم این است که این گردآوری محصول وصول به حقیقت نیست و شخصی که این فیشها را گرد میآورد، به مجرد این گردآوری، به حقیقت فرهنگ ــ که در اینجا موضوع مورد پژوهش ماست ــ راه نمییابد، مفهوم این دو کلمه «تحقیق» و «پژوهش» از اینجاست که از یکدیگر جدا می شود که اولی مقتضای تحقق درونی و یا تجربه نفسانی و وصول به حقیقت است و دیگری صرف گردآوری است و یا حصول مرتبه دیگری از علم که با این شیوه پژوهش میسور است. اولی وصول است و دومی حصول، اگرچه حصول نیز بیوصول ممکن نیست.
اشکال دومی که بر این شیوه پژوهش وارد میشود آن است که این شیوه پژوهش تنها در صورتی به نتیجه میرسد که در باب موضوع مورد پژوهش ما دیگران به کفایت بحث کرده باشند، یعنی این شیوه تنها در صورتی کارآیی دارد که موضوع مورد پژوهش ما بداهتاً پدید نیامده و دارای سابقه تاریخی باشد، اگر موضوعی بدیع که دارای بداهت است و ناگاه پدید آمده است مورد پژوهش باشد، این شیوه که بر گردآوری سخنان پیشینیان متکی است فایدهای نخواهد داشت، چرا که هیچکس پیش از این درباره آن سخنی نگفته است.
موضوع مورد بحث ما، یعنی تهاجم فرهنگی، چنین موضوعی است. لفظ «تهاجم فرهنگی» بیسابقه است ــ حتی اگر حقیقت آن بی سابقه نباشد ــ و حداکثر آن است که ما مباحثی را که در این یکی دو سال اخیر در این باره نگارش یافته و یا بر زبانها رفته است گردآوری کنیم و رابطهای بین آنها بیابیم.
تعبیر «تهاجم فرهنگی» تعبیری است متعلق به سالهای پس از قبول قطعنامه 598 و اتمام جنگ، و به عبارت روشنتر این تعبیر بدیع که به صورتی کاملاً خودبخودی ابداع شده، بر این حکم منطقی استوار است که «دشمن ما، هر که هست، پس از اتمام جنگ در جبهههای نبرد نظامی، روی به حیلهای دیگر آورده و جبههای فرهنگی برای نبرد با انقلاب اسلامی گشوده است»، با صرف نظر از اینکه این جبهه در کجا گشوده شده است و سلاح دشمن چیست و چگونه هجوم میبرد و سؤالهای دیگری که در برابر این حکم پیش میآید، این حکم منطقی بر چند پیش فرض مبتنی است:
- یکی آنکه جنگ پایان نگرفته، چرا که صور ممکن جنگ ما با دشمن تنها منحصر در نبرد نظامی نیست.
- دیگر آنکه دشمن ماهم فقط همان نیست که علی الظاهر در جبهههای نبرد نظامی رو در روی ما بود.
- و سوم آنکه غایت دشمنان ما از آغاز کردن جنگ، مبارزه با انقلاب اسلامی است و بنابراین، صدام و ارتش بعث، در حقیقت امر، شمشیری به دست آمریکا بودند که دشمن اصلی ماست.