سرویس فرهنگ و هنر مشرق - مستند «انحصار ورثه» از زمانی که در جشنواره سینما حقیقت در سال ۱۳۹۵ اکران شد، تبدبل به مناقشه بزرگی میان اصحاب شد. سازنده فیلم علی شعبانی با صراحت عجیبی در این مستند، سید شهیدان اهل قلم را در مسیر آوینی شدن از کامران دهه پنجاه تا سید مرتضی دهه شصت، ارزیابی و در نهایت به چالش میکشد. شعبانی در متن اثرش ادعا کرده که شهید آوینی در مسیر بازگشت به کامران شدن قرار گرفت و به شکل بی پروایی با دستمایه قرار دادن زندگی پیش از انقلاب این شهید بزرگ مواردی را مطرح کرده بود که سید مرتضی آوینی، قبل از شهادت را در مسیر استحاله و تغییر حرکت میکرد.
مستند انحصار ورثه ضمن تخریب چهره شهید سید مرتضی آوینی، یک هدف بزرگ را در ده نود دنبال میکرد و این هدف چیزی جزء تخریب مهدی نصیری، سردبیر وقت روزنامه کیهان در دوران حیات شهیدآوینی نیست. در واقع با شناختی که از مولف در مستند ساخت سمفونی استیضاح داریم شگردهایش برایمان آشناست. شهید دیالمه را در مقابل میر حسین موسوی قرار داد و به تخریب این شهید بزرگ پرداخت و موسوی به صورت غیر واقعی رستگار نشان داد. شعبانی با ساخت انحصار ورثه در ابتدا مشی و روش سید مرتضی آوینی قبل و پس از انقلاب به چالش کشید و از حضور چند چهره سرشناس مثل ابراهیم حاتمیکیا استفاده کرد تا تیر خلاص را به مهدی نصیری شلیک کند.
از زمان انتشار این مستند در جشنواره سینما حقیقت تا کنون به دلیل مصدایق غیر واقعی مطرح شده بارها با انتشار مطالب گوناگونی روایت مخدوش و غیر واقعی این مستند را مورد ارزیابی قرار دادیم اما سازنده یعنی محمد علی شعبانی، پدر مولف انحصار ورثه، یکی از فیلمبرداران مجموعه روایت فتح است و همچنان بر مواضع غیر واقعی خود اصرار دارد. شعبانی اخیرا در گفتگویی با سایت رسانه انقلاب بازهم بر مواضع غیر واقعی خود پافشاری کرده است. او در این گفتگو اشاره میکند:
چرا حاتمیکیا نصیری را نقد میکند؟ این برایشان خیلی سخت بود اگر نریشن میگفت مثلاً برچسب میزدند و… . ولی وقتی ابراهیم حاتمیکیا یک چیزی میگوید از مهدی نصیری میترسیدند. فکر میکنم اصلاً بحث شخصی ندارد با اینکه نقدهایی که به فیلم میشود نقدهای شخصی است. مثلاً آن رسانهای که اسمش را هم گفتم، آمده بود جستوجو کرده بود که برای قرارداد جدیدم چقدر پول گرفتم و این را آمده بود نشر داده بود. این اوج سطحی کاری یک مجموعه است که قابل جواب دادن نبود که من هم جواب ندادم. الا آقای سعید قاسمی را که یک نامه خیلی محبتآمیزی برایش آن هم بعد از یکی دو سال نوشتم که در صفحه اینستاگرامم هست. اگر فیلم حرف داشته باشد اگر حرفتان، حرف باشد به گوش همه میرسد، خیلی جریانها بلند شدند که صدای این فیلم را خاموش کنند ولی نتوانستند!
اما جواد موگویی که آثار و تفکرش نقطه مقابل شعبانی است در گفتگو با مشرق در سال ۱۳۹۵ به فاصله یکماه از برگزاری جشنواره سینما حقیقت، پرده از یک راز بزرگ برمیدارد و اشاره میکند که حاتمیکیا نسبت به تقطیع سخنانش در مستندانحصار ورثه معترض است. جواد موگویی در گفتگو در سال ۱۳۹۵ گفت :
آقای حاتمیکیا به من گفت بیاخلاقی در مستند انحصار ورثه صورت گرفته است. یعنی طرف آمده صحبتهای آقای نصیری را کات زده است. کسی نمیتواند بگوید که آقای مهدی نصیری بیسواد است نه این را جریان چپ میگوید نه جریان راست. ممکن است جریان چپ بگوید که من تفکر مهدی نصیری را قبول ندارم ولی کسی نمیتواند بگوید که بی سواد است. در فیلم میخواهد به بیننده القا کند که مهدی نصیری بیسواد است یا میآید صحبتهای آقای حاتمیکیا را برشی هوشمندانه می زند. خود آقای حاتمیکیا میگوید که بیاخلاقی کرده است. متأسفانه در سمفونی استیضاح همین کار را با شهید دیالمه کرد. بعد همان نهاد محترم آمد دوباره کار آقای آوینی را به او سپرد. حالا هم یک کار دیگری به او سپردند که دارد انجام میدهد.
متن کامل مصاحبه موگویی:
اما مستندات دیگری که در رسانهها منتشر میشود اشتباهات فراوان شعبانی در مورد مهدی نصیری را به شکل واقعگرایانهتری نشان میدهد. بهروز افخمی در سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی با اشاره به نحوه مواجه نصیری با فیلم عروس پرده از حقایق دیگری برمیدارد.
متن کامل مصاحبه افخمی:
بهروز افخمی دروغ ۳۰ساله روشنفکران درباره کیهانِ مهدی نصیری را افشا کرد
افخمی در این گفتگو اشاره میکند:
نصیری آدمِ باظرفیتی بود. در جریان جشنوارۀ فیلم فجر سال ۶۹ که عروس نمایش داده شد یک ماجرای دیگری پیش آمده بود که باعث شده بود کیهانیها خیلی حساس شوند و بخواهند با وزارت ارشاد و سیاستهای سینمایی وزارت ارشاد وقت دربیفتند. علت این بود که دو فیلم «شبهای زاینده رود» و «نوبت عاشقی» ساخته محسن مخملباف به جشنواره وارد شده بود که کاملاً تغییر موضع محسن مخملباف را نشان میداد. وقتی فیلمهای مخلباف اکران شد، برخی افراد جلوی سالنهای نمایش تظاهرات کرده بودند. آن وسط کسانی به نصیری گفته بودند که شما چه نشستهاید که فیلم اصلیِ ضدانقلاب فیلم عروس است که این وسط عبور کرد و نمایش داده شد و کلی هم مردم دیدند و در اکران هم قرار است نمایش موفقی داشته باشد و دنبالِ تمام چیزهایی که هستید داخل فیلم عروس است.
زمان عید که مجله سوره چاپ شد و آن دو متنِ حمایتی یکی برای مسعود فراستی و یکی هم برای سیدمرتضی آوینی منتشر شد؛ شنیده شد که کیهان شمشیر را نسبت به مجله سوره از رو بسته است. یعنی میخواهد با سوره هم درگیر شود. منتها ابتدای تابستان روز چهارشنبه که نمایش عمومی فیلم شروع شد، روز شنبه وقتی به دفترمان در میدان هفت تیر رفتم؛ سیدضیاء هاشمی که مدیرعامل بود به من گفت: مهدی نصیری دنبال تو میگردد، به دفتر زنگ زده و میخواسته با تو صحبت کند. به نصیری زنگ زدم، پشت تلفن گفت: روز چهارشنبه اولین نمایش فیلم عروس ساعت ۲ بعدازظهر رفتم سینما تا فیلمت را ببینم و علیه آن مطلب منتشر کنم. منتهی من از فیلم خوشم آمده! چه کنیم!؟
اما با وجود تمام استنادات سازنده جوان و کم تجربه انحصار ورثه در مورد تاریخ معاصر، در شرایطی که همچنان بر ناآگاهی خود اصرار دارد، دلیل بازخوانی رابطه سید مرتضی آوینی و مهدی نصیری از زبان نصیری، برای رد شایعههای کذب مطرح شده در مستند انحصار ورثه و در این برهه که سازنده این مستند بر مونولوگ غیر واقعی خود اصرار دارد، ضرورت پیدا میکند.
نصیری و آوینی بازوهای فرهنگی انقلاب بودند
مهدی نصیری را غالباً با هفته نامه «صبح» که بعدها به ماهنامه تبدیل شد میشناسیم. روزنامه نگاری منتقد که پیش از «صبح» تجربه سردبیری و مدیرمسئولی روزنامه «کیهان» را نیز دارد. قرابت مهدی نصیری با شهید سید مرتضی آوینی وقتی بیشتر شد که آوینی، «سوره» را مدیریت میکرد و نصیری کیهان را. قرابتی که البته محل پرسش و بحث نیز شد. اگرچه هم افزایی و تعامل این دو، به قدری پررنگ شد که میشود کیهان و سوره را دو بازوی اصلی در نقد استحالهی فرهنگی حاکم بر کشور در سال های بعد از جنگ دانست.
نصیری در گفتوگوی پیش رو، از شرایط آن سالها میگوید و از آوینی. فضای متفاوتی که این دو چهره در آن، به تجربهی مشترک رسیدهاند، از جهاتی میتواند وجوه دیگری از شخصیت سید مرتضی آوینی را بازنمایی کند:
آشنایی نصیری با آوینی در هیئت هنرمندان و نویسندگان مسلمان
دوستی من با شهید آوینی به سالهای ۶۸ و ۶۹ برمیگردد؛ دورانی که من سردبیر روزنامهی کیهان بودم و شهید آوینی سردبیر مجلهی سوره. آغاز آشنایی ما هم مربوط میشود به جلسهای که به عنوان «هیئت هنرمندان و نویسندگان مسلمان» با ابتکار بعضی از دوستان هنرمند و نویسنده تشکیل شده بود. جلسات اولیه در محل نشریات رشد، وابسته به آموزش و پرورش برگزار میشد که مدیر آن روزش آقای چینیفروشان بودند. بنده و آقای آوینی و یک سری دیگر از دوستان عضو آن هیئت بودیم و در جلسات هفتگی آن شرکت میکردیم. اولین برخورد حضوری من با آقای آوینی به این جلسات برمیگردد.
محتوای جلسه هم این بود که ابتدا اخبار مهم فرهنگی و هنری و بعضاً سیاسی کشور مطرح میشد، بعد هم یک مسألهی مهمی که در آن ایام اتفاق افتاده بود، مورد بحث قرار میگرفت. در واقع بیشتر یک گعدهی خبری، فرهنگی بود نه یک تشکل و تحزبِ به آن معنا. طبعاً دوستان، سلیقهها و بعضاً گرایشهای مختلفی داشتند. اگر چه همگی در دفاع از نظام و انقلاب اسلامی و تعهد و تقید به ولایت فقیه متفق بودند. آشنایی اولیه من با آقای آوینی آنجا بود.
گعدهی اهالی فرهنگ و هنر انقلاب
برخی از دوستان مطرح میکردند که جلسه یک مقداری جدیتر باشد و به سمت بعضی از کارهای مشخص اجرایی برود. یک شبه تشکیلات بشود که ما خیلی موافق این مسأله نبودیم. فکر میکردیم چنین کاری شدنی نیست. ممکن است موجب از هم پاشیدن جلسه شود. این هیئت خدمت مقام معظم رهبری هم رسید و یکی از اعضا همین مسأله را از ایشان سؤال کردند. خدمت ایشان گفتند دیدگاهی میگوید این هیئت باید کارهای جدیتر، اجراییتر و تشکیلاتی انجام دهد و از این حالت گعدهای و تبادل اطلاعات بیرون بیاید. مقام معظم رهبری هم این را نپسندیدند. گفتند همین حالت موجود، اینکه دوستان از جاهای مختلف و با تخصص و نگرشهای مختلف جمع بشوند و به نوعی تبادل نظر و گفتگو کنند، خوب است. آن وقت این جلسه میتواند سرریزهایی داشته باشد که این سرریزها میتواند به کار افراد بیاید و هر کسی در حیطهی خودش از آنها استفاده کند؛ من در کیهان از محتوای این جلسات خیلی استفاده میکردم. به این معنا که خیلی از مباحثی که آنجا مطرح میشد، گاهی دستمایه یک گزارش یا گفتگو در کیهان میشد. در هر صورت جلسه خوبی بود. تقریباً غیر از یکی دو مورد ریزش الان عموم اعضای آن جلسه همچنان بر همان مواضع انقلابی خودشان باقی ماندهاند و دارند کارشان را انجام میدهند. آقای آوینی هم به طور منظم و فعال شرکت میکرد. ایشان هم بهرهبرداری خودش را در ارتباط با ماهنامه سوره از این جلسه داشت. بعضی از گفتگوهایی که در سوره انجام شد، محصول این جلسه بود. مثلاً ماهنامه سوره یک گفتگو با خود من انجام داد. یادم هست که آقای سید ناصر هشترودی این گفتگو را انجام داد.
پیوند کیهان و سوره
اما آن چیزی که باعث پیوند جدیتر بین ما و آقای آوینی بود، همسویی روزنامهی کیهان و ماهنامهی سوره در پرداختن به مسائل فرهنگی و هنری بود. در آن مقطع که به دوران بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برمیگشت، جریان تهاجم فرهنگی علیه ارزشهای اسلامی و فرهنگ دینی در عرصههای مختلف فعال شده بود. یکی از عرصههای مهم سینما، کتاب و مطبوعات بود. در قبال بسیاری از این قضایا، عموماً جهتگیری مشترکی داشتیم. یکی از این مواضع مشترک در برخورد با آثاری بود که مخملباف ساخته بود. فیلمهایی مثل «نوبت عاشقی» و «شبهای زاینده رود» که با واکنش نیروهای معتقد و انقلابی مواجه شد. البته مجله سوره به دلیل ماهنامه بودن و صبغهی تئوریکاش، با مسأله یک مقدارعمیقتر برخورد میکرد. در روزنامه به دلیل ماهیت روزنامه بودنش، شاید گاهی بعضاً نقدهای فرهنگی و هنری با چاشنی مسائل روز و سیاسی هم همراه میشد.
فضای سنگینی بود. فضای فرهنگی و هنری به شدت علیه جریان ارزشی و انقلابی بود و ما در غربت بودیم. من احساس میکنم آقای آوینی مواضع کیهان را در عرصه فرهنگ در مجموع میپسندید. البته بعضاً اختلاف نظرهای جزئی بروز میکرد، ولی جهتگیری واحد بود. طبعاً به خاطر همسوییهایی که داشتیم، آقای آوینی تشخیص دادند که سوره با بنده به عنوان سردبیر کیهان مصاحبهای داشته باشد.
چگونه خنجر بر پشت شقایق نشست؟
یکی از موارد قابل توجهی که موجب پیوندی جّدی بین ما و شهید آوینی و در واقع بین روزنامهی کیهان و ماهنامهی سوره شد، به مستند «خنجر و شقایق» برمیگردد. این مستند توسط آقای طالبزاده و برخی از دوستانشان از واقعهی بوسنی تهیه شده بود. شهید آوینی متن آن را نوشته بود و ظاهراً این نریشن با صدای ایشان هم خوانده شده بود. وقتی که این مستند آماده شد، در کمال تعجب سیما از پخش این مستند خودداری کرد. پدیدهی عجیبی بود. در شرایطی که همه میخواستند نسبت به آنچه که داشت در بالکان و بوسنی میگذشت آگاهی داشته باشند، در واقع یک نوع قحط اطلاعرسانی بود. ما در رسانههایمان صرفاً اخباری را مطرح میکردیم که رسانههای غربی از آنجا منعکس میکردند. اینکه یک مستندساز و فیلمساز ایرانی توی دل حادثه برود و مستندی بسازد و بیاورد، طبعاً چیزی بود که سیما باید با آغوش باز از آن استقبال میکرد، بلکه باید خودش میرفت و این کار را انجام میداد. اما در کمال تعجب و شگفتی همه، تلویزیون حاضر به پخش این مستند نشد.
حدس میزنم شاید به خاطر موضع منفیای که آن روز تلویزیون نسبت به خود شهید آوینی داشت یا بعضی از دوستانی که دست اندر کار این اثر بودند، از پخش آن خودداری کردند. آقای آوینی از این ماجرا خیلی عصبانی بود. از اینکه چرا سیما از پخش این مستند استنکاف کرده است. مقالهای نوشت، عنوانش هم این بود که "چگونه خنجر بر پشت شقایق نشست؟ " این مقاله را توسط برخی از دوستان برای من فرستادند. گفتند که هر تغییری هم مایل باشیم، میتوانیم در مقاله بدهیم. ظاهراً خودشان متوجه بودند که مقاله خیلی تیز و تند است. خیلی با حّدت و شّدت نوشته شده بود. وقتی مقاله را خواندم، دیدم خیلی تند است. بخشهایی از آن حتی میتوانست موجب پیگرد حقوقی و قضایی شود. لحن هم تند بود. به خاطر این که تعدیل بشود، بخشهایی از این مقاله را حذف کردم، ولی جهتگیری محتوای کلی آن حفظ شد. فکر میکنم آقای حسین بهزاد، الان آن مقاله و متن دستنویس آقای آوینی با آن مواردی که ما خط زده بودیم را داشته باشد.
مقاله چاپ شد و نتیجهاش هم عصبانیت بسیار شدید مسئولین وقت صدا و سیما بود. آنها به دفتر مقام معظّم رهبری شکایت کردند. دلیلش هم این بود که مؤسسه و روزنامه کیهان زیر نظر مقام معظم رهبری اداره میشد. صدا و سیما جوابیهای داد. این بار من خودم یک جوابیه به جوابیه صدا و سیما نوشتم و در واقع روی موضع خودمان ایستادیم. اما از نکات شگفت ماجرا این بود که برخی از دوستانی که در روایت فتح آن روز کار میکردند، بیانیهای به دفاع از صدا و سیما در برخی از مطبوعات منتشر کردند! آن هم حادثهی عجیب و غریبی بود.
اختلاف نظر بر سر ویژهنامهی هیچکاک
فقط در یک مورد در این ماجراهای فرهنگی اختلاف نظری بروز کرد که بعد از شهادت آوینی، روی این مسأله خیلی مانور داده شد. مجله سورهی ویژهنامهی مفصل و قطوری با عنوان «هیچکاک، همیشه استاد» کار کرد که به سینمای هیچکاک پرداخته بود. بعضی از دوستانی که همه در یک جبهه بودیم، به نظرشان آمده بود که پرداختن در این حجم به سینمای هیچکاک از مجلهای ارزشی مثل سوره، ممکن است که خیلی وجهی نداشته باشد. در هر صورت انتقادی به ذهنشان رسیده بود. شاید حساسیت برخی از دوستان هم برمیگشت به کسی که این ویژهنامه را منتشر کرده بود و آن حساسیت به کل مجله سوره سرایت کرده بود.
نسبت به این ویژهنامه دو نقد در مطبوعات نوشته شد. یک نقد در روزنامه کیهان چاپ شد، یک یا دوتا مقاله هم در روزنامه جمهوری اسلامی. مواضع فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی در آن روزگار ارزشی بود. روزنامه جمهوری اسلامی نسبت به این اتفاقی که در ماهنامهی سوره افتاده بود، لحن تند و تیزی داشت ولی در کیهان این جوری نبود. یکی از اعضای تحریریه مقالهای نوشت و وقتی که برای من آورد، گفتم مشکلی ندارد. معنای دوستی و همسویی و در یک جبهه بودن این نیست که ما در همهی مسائل با هم موافق هستیم یا همدیگر را معصوم میدانیم یا اگر از هم اشکالی دیدیم، به هیچ وجه نباید اشکال همدیگر را بگیریم. من شخصاً اینجوری بودم. خیلی از دوستان دیگر هم این جوری بودند. هیچ وقت نگاه تشکیلاتی و تحزبی به کارهایمان نداشتیم.
ماجرای تصاویر جشنواره کن
یک اتفاق دیگر هم در مجلهی سوره و در آن ایام افتاد؛ جشنوارهی کن بود و مجلهی سوره تصاویری از این جشنواره را روی جلد منتشر کرد که تصاویر مناسبی نبود. آن هم باز تعجب برانگیز بود. یعنی به سبک و سیاق ماهنامه سوره نمیخورد. شاید آن روز یک حسی بود که نکند یک وقت مجله سوره (نه حالا شخص آقای آوینی) با بعضی از ارزشها زاویه پیدا بکند. فکر میکردیم که باید به همدیگر تذکر بدهیم. البته ما نسبت به آن عکس موضعی نگرفتیم. ولی فکر میکنم روزنامهی جمهوری اسلامی مجدداً باز موضع تندی گرفت.
مانور روی تقابل کیهان و آوینی
بعد از شهادت آوینی، دیدید که مکرر بعضی از افرادی که آن روز در سوره یا جاهای دیگر بودند، این مسئله را عَلَم کردند. به عنوان تقابل بین کیهان و شهید آوینی! اینکه یک نشریه از یک نشریهی دیگر انتقاد کند، دوستی از دوست دیگر انتقاد کند چقدر اهمیت دارد و چه ماجرای عجیب و غریبی است که باید هر سال در سالگرد آوینی به آن پرداخته شود!
اتفاقاً این انتقاد دو طرفه بود. یعنی آقای آوینی هم در موردی از کیهان انتقادی کرد. شهید آوینی یک سرمقالهای تحت عنوان «جمهوریت و اسلامیت» در پاسخ به جریانات لیبرالمنش آن روز نوشته بودند. در حاشیه آن سرمقاله تعریضی داشتند به اینکه بحث ما در مورد جمهوریت و اسلامیت مثلاً از نوع بحثهای سیاسی کیهان نیست. تعریض زده بودند که کیهان بعضاً در مباحثاش دچار سیاستزدگی است. این انتقاد هم از نظر بنده خیلی طبیعی بود.
به نظر من بعد از شهادت آقای آوینی، جریانی برای مصادره آقای آوینی به نفع جریان روشنفکری فعال شد. در واقع برای اینکه آوینی را از آن صبغه حزباللهی و ارزشیای که در مباحث مختلف داشتند، عاری و تهی کنند و از او تصویر یک روشنفکر ارائه دهند. فیلم «مرتضی و ما» دقیقاً در این جهت ساخته شد. حس کردند آوینی و آثارش میتواند یک پتانسیل بسیار قوی برای جریان فرهنگی و هنری ارزشی باشد و میخواستند به نوعی این مسأله را تحریف کنند. به همین خاطر روی این مسأله تاکید کردند و همهاش سخن از تقابل بین روزنامه کیهان و شهید آوینی مطرح میشد. حال اینکه آن انتقادها بسیار طبیعی بود. مگر الان بعد از شهادت آوینی، ما برای او عصمت قائل هستیم! همین الان هم میشود به بعضی از مباحث او انتقاد کرد.
درست نیست اسلحه را به سمت خودتان بگیرید
بعضی از دوستان همان موقع از انتقادی که مجله سوره از کیهان کرده بود، دلخور شده بودند. چون هم علیه سوره و هم علیه کیهان هجمهی شدیدی بود و آنها میگفتند سوره چرا این کار را کرده است؟ چرا در سرمقالهاش یک تعریضی به روزنامه کیهان زده است؟
در یکی از جلساتی که مجموعه «هیئت هنرمندان و نویسندگان مسلمان» خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، یکی از اعضای هیئت -فکر کنم سرکار خانم ثقفی بودند- این مسأله را خدمت مقام معظم رهبری مطرح کرد. البته اسم نیاورد ولی گفت: به نظر جنابعالی ماها که داریم در یک جبهه کار میکنیم، درست است که گاهی از هم انتقاد بکنیم؟ گاهی به هم تعرضی داشته باشیم؟ این را به عنوان یک سؤال مطرح کرد.
قرار بود که هر یک از افراد صحبت کند و بعد مقام معظم رهبری صحبت بکنند. نوبت به من رسید. من میدانستم که منظور خانم ثقفی آن سرمقاله شهید آوینی است. من همان جا گفتم، به نظر من هیچ ایرادی ندارد که ماها اگر چه در یک جبهه هستیم، گاهی از هم انتقاد بکنیم. اتفاقاً حسن است و بازتابش میتواند این باشد که اینها آدمهای متعصب تشکیلاتی نیستند. اینها آدمهایی مستقل و اهل فکرند. اگر از خودشان هم ایراد یا مشکلی ببینند، متذکر میشوند و تعصبات جناحی و تشکیلاتی را ندارند. من هم نظر خودم را اینجوری مطرح کردم.
اما مقام معظم رهبری در ارتباط با صحبت خانم ثقفی فرمودند من به نظرم میآید وقتی شماها دارید در یک جبهه با یک دشمن مشترک میجنگید، درست نیست که اسلحه را به سمت خودتان بگیرید. حالا من نمیدانم، شاید مقام معظم رهبری آن موقع نمیدانستند که سؤال خانم ثقفی ناظر به چه مسألهای است. شاید به ذهن ایشان رسیده بود که یک وقت ماها با هم نزاع جدی داشته باشیم.
به هر حال جلسه تمام شد. اما یکی از دوستان بعد از جلسه به من گفت: وقتی که از جلسه بیرون آمدیم، شهید آوینی به من گفت، من از برخورد فلانی خیلی تعجب کردم. خوشم آمد که نصیری این جور برخورد کرد. شاید ایشان انتظار داشت که من بعد از صحبت خانم ثقفی بگویم، بله حضرت آقا، بعضی از دوستان بیمهری میکنند و اسلحهشان را به سمت ما میگیرند.
میخواهند از آوینی یک روشنفکر بسازند!
میخواهم بگویم که این نوع برخورد با یک اختلاف نظر بسیار ساده و معمولی که بین ما و آقای آوینی بود اصلاً طبیعی نیست. شاید این یک حرکت حساب شده و سنجیده باشد برای اینکه از آقای آوینی یک روشنفکر بسازند؛ به گونهای وانمود کنند که آقای آوینی در جریان روشنفکری بوده است و این از عجایب و غرایب است. اگر یکی به آقای آوینی در زمان حیاتش میگفت، ما میخواهیم در مورد شما وصفی بگوییم، از چه وصفی بیش از همه ناراحت میشوید؟ من فکر میکنم که ایشان میگفت از وصف "روشنفکر"، یعنی در واقع بیشترین تعارض ایشان با جریان روشنفکری غربزده و غربگرا بود.
غرب، مدرنیته و تجدد را در وجوه فلسفی و تئوریکاش به خوبی میشناخت. میتوانم بگویم که از مدرنیته به نوعی بیزار بود. به همین دلیل نسبت به جریان روشنفکری غربگرا و غربزده هم بسیار حساس بود. این است که هر چه به آقای آوینی بچسبد، روشنفکر بودن و با جریان روشنفکری بودن به او نمیچسبد.
کیهان هم متعلق به جریان ارزشی انقلاب است. برای همین مهم این است که این تقابل را همهاش بین آوینی و کیهان جلوه بدهند. نه مثلاً بین آقای آوینی و روزنامه جمهوری اسلامی. اتفاقاً نقدهای جمهوری اسلامی بر آوینی تند و بعضاً حاوی بعضی از الفاظ موهن و اهانتآمیز است؛ به همین خاطر اشارهای به روزنامه جمهوری اسلامی نمیکنند؛ به خاطر اینکه الان روزنامه جمهوری اسلامی دیگر آن صبغهی ارزشی قبل را ندارد. اگر خواسته باشند به ماجرای جمهوری اسلامی هم اشاره بکنند، برنامه حسابشدهای که دارند به هم میریزد و نمیگیرد. پس بهتر است که همهاش بگویند، تقابل بین آقای آوینی و کیهان بوده است. یا فرض کنید، بین آوینی و بنده. در حالی که مواضع من در عرصه مسائل فرهنگی و هنری مشخص است.
آوینی؛ پشت حجاب دوربین
یک سهلانگاری یا تعمدی هست که فقط تلاش میشود، آقای آوینی دوربین به دست مطرح شود. نمیخواهم بگویم که آن کارهای ایشان ارزش ندارد، آن کارها هم ارزش بسیار اساسی دارد. اتفاقاً من معتقد هستم که اگر آقای آوینی عمق فکری را نداشت، در روایت فتح هم نمیتوانست بدرخشد. آن نریشنهای زیبا و متنهای زیبایی که او نوشته و خودش خوانده، حکایت از فکر عمیق او میکند. طرح این مباحث و این حاشیهسازیها به خاطر دور کردن جامعه و جوانها از متن است. اگر جوانهای ما به متن مراجعه کنند، به اندیشهها و آثار آوینی، دیگر خیلی میانهای با برخی از جریانات روشنفکر نخواهند داشت. بحث مستندسازی و کارهای سینمایی ایشان، همهی ابعاد فکری او را تحت الشعاع قرارداده که از نظر من چیز درستی نیست. یعنی بُعد اندیشهای و فکری آقای آوینی پشت حجاب دوربین قرار گرفته است.
حتی در حوزه هنری تحت فشار بود
آقایانی که این مباحث حاشیهای را مطرح میکنند، هیچ وقت مطرح نکردند که مدیریت وقت حوزهی هنری، با آقای آوینی چه جور برخورد میکرد. چقدر به آوینی سخت میگرفت. برای اینکه یک بودجهی اندکی برای ماهنامهی سوره تأمین کنند، همیشه به نوعی به آقای آوینی طعنه میزدند که تیراژ ماهنامهی تو پایین است. راست هم میگفتند، تیراژ بالایی نداشت. چون یک نشریهی بازاری و کیوسکی که نبود. یک نشریهی کاملاً اندیشهای بود. معلوم است که نباید انتظار داشت، تیراژ یک نشریه ورزشی را داشته باشد. اینها در روحیهی آقای آوینی خیلی اثر سوء داشت. چرا برای او که در کوران دفاع از انقلاب اسلامی و ارزشهای انقلابی قرار دارد، امکانات باید کم باشد و برای تأمین حقوق نیروهای نشریه دچار مشکل باشد.
در نقطهی مقابل میدیدیم که دست جریانات روشنفکری باز است. ارشاد از آن جریانات حمایت بسیار جدی میکرد. معاونت مطبوعاتی ارشاد از مطبوعات آن طرف حمایتهای جدی میکرد. معاونت سینماییاش از جریانات بعضاً حتی منحرف سینمایی حمایتهای جدی میکرد ولی کسی مثل آوینی، باید با تنگناهای اینجوری مواجه باشد. حتی در خود حوزهی هنری تحت فشار باشد. اصلاً فلسفه وجودی حوزهی هنری کمک به نیروهای ارزشی در عرصه فرهنگ و هنر بوده است، ولی با آقای آوینی آنطوری برخورد میشد. به این موضوع اشاره نمیشود. خیلی از دوستان و اطرافیانش از قبیل آقای طالبزاده و خانم ثقفی شاهد گلهگذاری و ناراحتیهای او از حوزهی هنری بودهاند.
دعوای اساسی آوینی با جریان روشنفکری بود
به یک ماجرای دیگر هم اشاره بکنم که این دوستان هیچ وقت مطرح نمیکنند. آقای آوینی به سمیناری دعوت شده بود که فضای کلی مجلهی سوره علیه آن جریان بود. دعوای اساسی آقای آوینی با جریان روشنفکری در سینما بود که معاونت سینمایی و بنیاد فارابی آن روز از این جریان حمایت میکردند. آوینی به آنجا رفت و صحبتش را هم کرد. به پرسش و پاسخها هم پرداخت. ولی بعضی از تعرضات در آن سمینار به او شد. شواهد نشان میداد که آقای آوینی را اصلاً دعوت کرده بودند که آنجا خرابش کنند، او را هو کنند. من نمیدانم این دوستان و آقایانی که تعارض بین کیهان و آوینی را مطرح میکنند، کجا به این بحث پرداختند؟ این موضوع کجا و کی مطرح شد؟ اصلاً وزن آن برخورد با برخورد کیهان قابل مقایسه است؟
ویژگیهای شخصیتی آوینی
با دوستان جشنواره عمّار خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم. آنجا آقای سلحشور بحثی را مطرح کرد. اینکه عرصهی سینما، عرصه لغزندهای است و ما در این عرصه با مفاسدی مواجه هستیم. به خصوص برای جوانها ابراز نگرانی کرد. مقام معظم رهبری فرمودند ما هم میدانیم که این پدیدهای است که از غرب آمده و اقتضائاتی دارد. طبعاً ممکن است که بعضی از مفاسد بروز بکند. ایشان فرمودند راهش این است که هنرمندان ما اهل تضّرع باشند، اهل ذکر و نافله باشند، و خودشان را در مقابل این خطرات اینگونه واکسینه و مصون کنند. آقای آوینی واقعاً این جوری بود. به نظر من این یکی از نکات قابل توجه شخصیت ایشان است.
با همان حقوق سادهای که از حوزه و مجله سوره میگرفت، امرار معاش میکرد. در کارش اهل سعهی صدر بود. با تیپها و سلیقههای مختلف کار میکرد. به همین خاطر شما در مجلهی سوره بعضاً تیپهای مختلفی میدیدید. الزاماً همهی آنها در مسائل اعتقادی به زلالی آوینی نبودند یا تقیدات عملی آقای آوینی را نداشتند ولی او احساس میکرد که میتواند از این نیرو در این جایگاه استفاده کند. این روحیه برای کارهای فرهنگی، هنری و مطبوعاتی لازم است و یکی از رموز موفقیت ایشان هم همین روحیه بود.
در غرب شناسی یک حکیم بود
اما من فکر میکنم، آن چیزی که در ارتباط با شهید آوینی باید بیشتر روی آن تأکید کنیم و مغفول مانده، بُعد فکری و اندیشهای ایشان است. آوینی در ارتباط با زمانشناسی و غربشناسی یک حکیم بود. در رابطه با تحلیل غرب و تحلیل زمانه بسیار متقن، دقیق و عمیق میاندیشید. ما چهرههای غربشناس خوب، یعنی کسانی که غرب مدرن و جدید را شناختهاند و درباره آن حرف زدند داریم. اساتید و نیروهای برجستهای هستند و حرفهای بسیار خوبی هم زدهاند. اما یک مزیتی که غربشناسی آوینی دارد این است که ایشان غرب را از منظر و مبانی دینی، قرآنی و اهل بیتی نقد میکرد. چون گاهی ممکن است ما منحصراً از موضع برخی از غربشناسان غربی که منتقد غرب هستند و حرفهای خوبی هم دارند -از جمله متفکری مثل هایدگر- غرب را بشناسیم و نقد کنیم. اما آقای آوینی جدا از اینکه در عمل متدین بود، در تفکر هم عمیقاً متدین بود.
نقد او بر کیهان درست بود
با همهی دوستی و همسوییهایی که در کار مطبوعاتیمان با شهید آوینی داشتیم بعد از شهادت ایشان به عمق فکری او رسیدم. مثل بسیاری از دوستان دیگر در زمان حیاتشان بسیاری از مطالب ایشان را ندیده بودم و بعد از شهادت ایشان علاقهمند شدم و دنبال کردم.
در کل آقای آوینی هم سنش از ما بیشتر بود و هم تجربهاش. من در دوران کیهان، یعنی سال ۶۸ و آن زمانی که ما با آقای آوینی آشنا شدم، ۲۶ ـ ۲۷ سالم بود. آقای آوینی حداقل ۱۶ سال از من بزرگتر بود. آدم اهل مطالعه، عمیق و متفکری بود. کارش هم روزنامه نبود. از روزنامه خوشش نمیآمد و حق هم داشت. همانطوری که من بعداً خودم از کار روزنامه زده شدم. نمیخواهم بگویم کسی کار روزنامه نباید انجام بدهد. اصلاً مفهومش این نیست، بالاخره روزنامه در جای خودش نیاز است، مجله هم نیاز است. ولی آقای آوینی خیلی روی عنصر تفکر تأکید داشت. تفکر هم خیلی نیاز به هیاهو و این چیزها ندارد. فضای آرامتر و حرکت ملایمتر بیشتر با آن سازگار است.
از نظر خودم میتوانم بگویم که آن نقد او به اینکه روزنامه کیهان سیاستزده است، درست بود. دغدغهی او این بود که نیروهای انقلاب قبل از هر چیز اهل تفکر و اندیشه عمیق باشند؛ یعنی نیرویی که به عرصهی مسائل سیاسی، هنری و مطبوعاتی میآید، حتماً باید به لحاظ فکری هم عمیق باشد. آرمانش این بود که همه بچههای حزباللهی ما اهل مطالعه و نگرش عمیق باشند. در بُعد سلبی در فهم غرب و تمدن جدید. در وجه ایجابیاش هم توجه به مبانی قرآن و روایات و به تعبیر خودش در پرتو نور معارف قرآن و اهل بیت اندیشهورزی و حرکت کردن.
شهادت برایش یک نوع فرج بود
یادم هست صبح بود. آقای چینیفروشان به من زنگ زد و خبر شهادت آقای آوینی را داد. خیلی غیرمنتظره بود. تشییعجنازه هم همان روز بود. من از روزنامه رفتم حوزهی هنری. آنجا پیکر ایشان تشییع شد. مقام معظم رهبری هم آمدند. واقعاً حضور ایشان غیرمنتظره بود؛ چون این ارتباطات نزدیکی که ما الان میبینیم بین ایشان با بعضی از نیروهای فرهنگی و هنری شکل گرفته، آنموقع اینطوری نبود. تا آنجایی که من میدانم، مقام معظم رهبری در جریان روایت فتح و مستندهای ایشان بودند. در همان جلسه هیئت هنرمندان مسلمان که ما دو بار خدمت ایشان رسیدیم، آقای آوینی هم بودند. شاید گروه روایت فتح هم ملاقاتی با ایشان داشتهاند.
این حرکت، هوشمندی ایشان را میرساند. تحلیل ایشان این بود که آقای آوینی شایستهی الگو شدن است؛ یعنی باید روی ایشان به نحوی تأکید بشود. تأکیدی که ایشان داشتند به عنوان «سید شهیدان اهل قلم» هم به نظر من کار بسیار حسابشدهای بود. دیدیم که تأثیرات و آثار خودش را هم داشته و توجه یک طیفی از نسل جوان ما را به شهید آوینی جلب کرده است. واقعاً اگر این اتفاق رخ نمیداد شاید بگوییم که در حّق شهید آوینی بهنوعی کوتاهی شده بود. ولی با هوشمندی مقام معظم رهبری و با شناختی که ایشان از آدمها و نیروها دارند، برخلاف انتظار همه این اتفاق افتاد و آوینی از غربت درآمد. در اواخر عمرش من یک بیقراری در او حس میکردم. فکر میکردم شهادت برای ایشان یک نوع فرج بود. گشایشی بود که برای ایشان حاصل شده بود.
قرائت نصیری در مورد رابطهاش با شهید آوینی نشان میدهد که این دو هر دو بازوهای قدرتمند انقلاب بودند با این تفاوت که کمی اختلاف سلیقه داشتند و اختلاف سلیقه و اختلاف نظر حتی در میان روشنفکران امری مرسوم و متداول است. اما با این هیاهوی دو ساله کارگردان انحصار ورثه و مواضع تند و رادیکالش در متن مستند میتوان یک نتیجه گرفت، او در محتوای مستنداول بازوی محکم آوینی را در مقابل چشمان مخاطب میشکند و سپس سراغ شکستن بازوی قدرتمندی مثل نصیری میرود. تا در نهایت بزرگان فرهنگی انقلاب را تخریب و تخطئه کند.