مرکز امنیتی - پاستور

می‌گویند خاص‌ترین شغل دنیاست و شاید پراهمیت‌ترین و خطرناک‌ترین آن‌ها.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - می‌گویند خاص‌ترین شغل دنیاست و شاید پراهمیت‌ترین و خطرناک‌ترین آن‌ها. اما هرچه بیشتر از آن بدانیم، کمتر می‌توانیم به ظرایف و نکات آن احاطه پیدا کنیم مگر این‌که در یک تیم حفاظت از شخصیت قرار بگیریم. محافظ عنوان عمومی جذاب‌ترین و پرهیجان‌ترین شغل دنیای نظامی‌هاست. از گیت‌های خاص و معنادار تا عمومی‌ترین محیط‌هایی که یک محافظ در آن تردد دارد. زندگی شخصی اعضای تیم حفاظت وقتی با دنیای پرالتهاب شغل حفاظت از شخصیت تداخل پیدا می‌کند به بهترین سوژه‌ی یک نویسنده تبدیل می‌شود. مطلب پیش رو مشاهدات عینی نویسنده‌ای است که قدم‌به‌قدم با یک نیروی محافظ همراه شده است.

 پاستور؛ خیابانی در عمق حساسیت

حفاظت شخصیت‌ها همیشه یکی از کم‌خبرترین سوژه‌های رسانه‌ای دنیاست. درواقع این شغل به‌اندازه‌ی اهمیتش، در سکوت رسانه‌ای و خبری قرار دارد. قرار نیست به دنبال اتفاقات خیلی عجیب‌وغریب باشیم وقتی یک نیروی محافظ می‌بینیم. خیابانی به نام پاستور شرقی در تهران؛ این اولین بار بود که در این سطح وارد دنیای کاری این افراد نفوذناپذیر و گمنام می‌شوم. شاید قبل از آن تصوراتم فرق می‌کرد. فکر می‌کردم دنیای این انسان‌ها خیلی با دنیای ما تفاوت دارد. یک زندگی پر از مشکل، ملتهب و سخت. جزئیاتی از مأموریت‌های آن‌ها را می‌دانستم.

 اجازه‌ی ورود به یک مکان ‌سرّی

قرار ملاقاتی را با «سید» گذاشتم. آشنایی حدود پانزده ساله‌ام با او، مهم‌ترین دلیل ورود به این پرونده شد. شخصی که امروز در تیم حافظت یکی از شخصیت‌های مؤثر نظام است. زندگی شخصی‌اش برایم واضح بود اما روایت زندگی کاری‌اش کمی مشکل به نظر می‌رسید. مثل روز روشن بود که این ملاقات حجمی از سؤال و ابهام برایم به وجود می‌آورد و باید برای دستیابی به پاسخ آن‌ها هرکاری از دستم برمی‌آید، انجام دهم. با «سید» یعنی کسی که مرا به یکی از مهم‌ترین مجموعه‌ی حفاظت از شخصیت‌ها راهنمایی می‌کند، همراه می‌شوم. در همان لحظاتی که در مسیر هستیم با او درباره‌ی اجزا و شرایط پرونده صحبت می‌کنم و ناخودآگاه چشمم به خیابان و اشخاصی می‌افتد که تفاوت چندانی با مردم ندارند.

 ساده، ساده و ساده

با عبور از چند مقر که آن‌ها را با نام «گیت» می‌شناسیم، به ساختمان قدیمی‌ای می‌رسیم که خیلی عجیب‌وغریب نیست. خبری هم از انتظار در پشت در اتاق مسئولان نیست. شاید این ‌یکی از مرسوم‌ترین اتفاقات دنیای امروز مدیریت در کشورمان باشد. اتفاقی که از جنس خدمت و معنویت است. جایی که در آن بودم بیشتر به یک اداره‌ی ساده در شهرستان شبیه بود تا معاونت کلیدی مهم‌ترین یگان حفاظت از شخصیت‌ها. همین‌قدر اشاره کنم که حفاظت از شخصیت‌های طراز اول نظام، با این عزیزان جان برکف و مخلص است. این‌جا با تمام مراکزی که دیده بودم تفاوت داشت اما تفاوت‌هایش بیشتر از این‌که آزارم دهد،جذاب و آرامش‌بخش بود و مرا در فکر فرو می‌برد.

  استراتژی پشت میزهای ساده

یک میز چوبی اداری قهوه‌ای قدیمی در وسط اتاقی که در انتهای راهرو قرار داشت، موزاییک‌های معمولی، دیواری که به‌تازگی با رنگ سفید نقاشی شده‌ بود و تعدادی کاغذ با خودکار که روی میز قرار داشت؛ هیچ خبری از میز و صندلی اداری گران‌قیمت، نمایشگرهای بزرگ، تفاخر و نگاه رئیس و مرئوسی نبود. اصلا در اتاق تلویزیون نداشتند. انگار در این شغل، آنچه چشم می‌بیند، باید حساب شده و معین باشد. فقط تک‌قاب عکسی از شهید امین کریمی، یکی از نیروهای سپاه حفاظت انصارالمهدی(عج) روی دیوار دیده می‌شد. این حد از امکانات واقعا ذهن مرا مشغول کرد. درواقع درجایی نشسته بودم که امنیتی‌ترین حوزه‌ی کاری را داشت، اما درعین‌حال امکاناتی سرشار از سادگی و خلوص. یقین کردم که انتخاب چنین شغلی هرگز از روی اجبار و اکراه نبوده، چون برایم مسلم بود که هیچ کارمندی در هیچ اداره‌ای با چنین شرایطی هرگز کار نمی‌کند. در اتاق‌هایی شبیه به این اتاق ساده، مأموریت‌هایی برنامه‌ریزی و هدایت می‌شوند که به‌عنوان پیچیده‌ترین مأموریت‌های نظامی ـ‌ امنیتی در نیروهای مسلح شناخته می‌شوند

 رودررو با امنیتی‌ترین نظامیان ایران

این‌که یک محافظ در جزئیات کاری خود با چه مسائلی روبه‌رو است، یکی از مهم‌ترین سوال‌هایم بود. یعنی در شرایطی که تمام مردم به زندگی روزمره مشغول هستند، تیم حفاظت در مأموریت‌های خود و حتی قبل از شروع آن چه شرایطی دارد؟ مشکلات، دغدغه‌ها و توانمندی‌هایش چیست؟ این‌ها فقط بخشی از سؤالاتی بود که تصمیم داشتم در پرونده به آن برسم. شاید قبل‌تر، مانند خیلی‌ها تصور می‌کردم که نوع حرف زدن، چای نوشیدن، راه رفتن و سلام کردن اشخاصی که به‌عنوان مرسوم بادیگارد(محافظ) شخصیت‌ها شناخته می‌شوند، با مردم عادی تفاوت دارد، اما موضوعی که در اتاق کاری یک مسئول در حوزه‌ی حفاظت از شخصیت‌ها توجه مرا جلب کرد، برخوردهایی سرشار از صمیمیت و عطوفت و تواضع بود.

این صمیمیت وقتی بیشتر ارزش پیدا می‌کند که این اشخاص به داشتن یک روحیه‌ی سخت و خشن شناخته می‌شوند. چند نفری که دیدم ظواهری بسیار ساده و صمیمی داشتند. ارتباط چند سویه با شخصیت‌هایی که هرکدام دارای نفوذ قابل توجهی در لایه‌های مدیریتی کشور دارند، هرگز باعث فراهم ساختن یک زندگی مرفه و راحت نشده است. یکی از دوستان محافظ را می‌شناختم که مستأجر است و حتی برای اخذ وام از شخصیتی که آن را محافظت می‌کند، هیچ اقدامی نکرده است! قبل‌تر وقتی کلمه‌ی «بادیگارد» را در دنیای مجازی جست‌وجو کردم با یکسری مؤسسه‌های خصوصی داخلی و خارجی در جهت تأمین حفاظت و امنیت روبه‌رو شدم که اعضای آن بیشتر بدن‌های ورزیده و عضلات برآمده را به نمایش گذاشته بودند. حفاظتی که بوی  تبختر، اشرافیت، ثروت و قدرت در آن کاملا هویدا بود، اما در آن چندساعتی که در خیابان پاستور و در آن ساختمان حضور داشتم، این خصوصیت‌ها جایی در ذهنم نداشت.

 جای خالی روایت‌های مستقیم

تقریبا تمامی اشخاصی که با آن‌ها احوال‌پرسی کردم در تیم‌های حفاظت حضور دارند. آن‌ها ورزیده و ورزشکار بودند اما موضوعی که مرا درگیر می‌کرد منش، روحیه و نگاه اعتقادی آن‌ها به شغل‌شان بود. مسئله‌ای که در عنوان عمومی «بادیگارد» به چشم نمی‌خورد. بین همین برخوردها و آشنایی‌ها به یاد چند کلیپ معروف حفاظت از شخصیت‌ها در کشورهای اروپایی و غربی افتادم که اصولا اعضای تیم حفاظت رفتارهایی دور از شأن ابتدایی انسان‌ها با مردم داشتند. تلفیق اخلاق و تخصص یکی از دغدغه‌های امروز تیم‌های حفاظت از شخصیت‌ها در سپاه است. مقوله‌ای که به نظر می‌رسد برای انعکاس رسانه‌ای آن باید داستان‌ها نوشته و فیلم‌ها ساخته شود.

آن‌چیزهایی که نشد...

در کشاکش یک جلسه‌ی پر فراز و نشیب به نتایج خوبی رسیدیم. قرار بر این شد با چند نفر از اعضای تیم حفاظت از شخصیت‌ها و همچنین فرماندهان حال حاضر این مجموعه، مصاحبه‌هایی بگیریم که این کار هم تا حدود زیادی انجام شد اما در ساعت‌های بعد روند پرونده با تغییراتی مواجه شد. نظر تصمیم‌سازان و فرماندهی مجموعه این بود که تا پایان انتخابات سال 96، این مصاحبه‌ها منعکس نشود. در همه جای دنیا از رسانه برای بازتاب عملکردها استفاده می‌شود اما در این اتاق‌های ساده ماجرا تفاوت داشت و گفت‌وگو با اعضای تیم حفاظت در حال حاضر ممکن نشد که برایم کمی آزاردهنده بود. البته این مقاومت در برابر رسانه در این مجموعه حکایت از تدبیر، اهمیت در روش‌ها و برنامه‌های سپاه داشت. برداشت شخصی نویسنده از قرارها و مصاحبه‌های لغو شده این بود که هر مجموعه‌ای برای انجام بهتر مأموریت خویش برنامه‌هایی دارد و برنامه‌ی این مجموعه بر پایه ناشناخته بودن استوار است؛ که این موضوع هم خوب است و هم بد. شناخته شدن بین مردم باعث همکاری، قدردانی و تعامل خواهد شد و عدم شناخت نیز مسیری است برای ایجاد یک حفاظت بی‌نقص و حرفه‌ای.

میثم امینی – اردیبهشت96- ماهنامه همشهری پایداری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس