به گزارش مشرق، مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه در یادداشتی با موضوع نیاز مبرم انقلاب به انقلاب در مدیریتها نوشت:
1- این که یک ساختارِ سیاسی، دچار معضل و مشکلِ درونی میشود و نمیتواند آن گونه که باید، به هدفهای از پیش تعیین شدهاش دست یابد، به چندین عامل وابسته است: یا «هدفها»یی که در نظر گرفته، غیرواقعی و خیالی است و در چارچوبِ امکانات و مقدورات نمیتوان به آنها دست یافت، یا «ساختارِ سیاسی» به گونهای طراحی نشده که با هدفها، سنخیّت و تناسب داشته باشد یا این که «کارگزاران» و «عاملیّتها»یی که در درونِ ساختارِ سیاسی قرار گرفتهاند، به درستی عمل نمیکنند و دچارِ ضعف و نقصان هستند.
2- فارغ از پاسخهای پُخته و ناپُختهای که مردم به این مسأله میدهند، من بر این باورم که اشکال به «کارگزاران» و «عاملیّتها»ی ساختارِ سیاسی باز میگردد، نه خودِ آن یا هدفهایش. هم نظامِ جمهوریِ اسلامی که مبتنی بر نظریۀ
ولایتِ فقیه شکل گرفته است، بسیار منطقی و مستحکم است، و هم هدفهای که انقلاب پیش روی ما نهاده است، موجه و منطقی هستند. به بیان دیگر، «مسیر» و «مقصد»، به درستی انتخاب شدهاند و اشکالی متوجه آنها نیست، بلکه ریشۀ گِرهها و بنبستها و توقفها، به «نیروهای مدیریتی» باز میگردد که منصبها و سِمَتها را درون نظام سیاسی در اختیار گرفتهاند، اما بضاعت و صلاحیتِ کافی ندارند و «نمیتوانند» یا «نمیخواهند» از ظرفیتهای ساختارِ سیاسی در راستای دستیابی به هدفها استفاده کنند.
3- این مسأله از آن جهت اهمیت دارد که نظامِ جمهوریِ اسلامی، با آن مواجه است و «تودههای مردم» در مباحثاتِ غیررسمی و خصوصیِ خود، دربارهاش اظهارنظر میکنند. این که چنین مسألهای به صورتِ «جدّی» و «فراگیر» به گفت وگوها و تأمّلاتِ تودههای مردم راه یافته است، خود نشان میدهد که مسأله، آنچنان «غلظت» و «عمق» پیدا کرده که در «سطحِ اجتماعی» رسوب و ذهنها را به خود مشغول کرده است. این وضع، مردم را «دلسرد» و «منفعل» و «ناخرسند» کرده است. مردم از ساختارِ سیاسیای که در دهۀ چهارمِ حیاتِ خود به سر میبرد، انتظارهای مهم و عمدهای دارند و نمیتوانند به «حداقلها» و «خلأها» بسنده کنند یا «ناراستیها» و «خطاها» را نادیده بگیرند و به فراموشی بسپارند. مردم احساس میکنند که نظامِ سیاسی نمیتواند از عهدۀ «گشودن گِرهها» و «عبور از تنگناها» و «حلّ مسألهها» برآید و جامعه را به ثبات و اقتدارِ نسبی برساند. این احساسِ جمعی، غیرواقعی و ناشی از پُرتوقعیِ مردم نیست. امروز دولتِ یازدهم در حالی آخرین ماههای عمرِ خود را سپری میکند که مردم از آن، نارضایتیهای فراوان دارند و آن را ناکارآمد و ضعیف میشمارند.
4- به طورِ طبیعی، چنین نیست که دلسردیِ مردم از عملکردِ یک «دولت» به اصلِ «نظام ِسیاسی» تعمیم پیدا نکند و مردم میانِ «اصل» و «فرع»، تفکیک و تمایز قائل باشند. ذهنِ تودهای، ذهنی است که به «تعمیمدهی» علاقمند است و به راحتی، حُکمِ «کلّی» و «عام» صادر میکند. پس اگر دولتی در عمل، نتوانست توقعاتِ مردم را برآورده سازد، مردم را به اصلِ نظامِ سیاسی نیز بدبین و دلسرد خواهد کرد و این یعنی «رقیق شدن بدنۀ اجتماعیِ نظامِ سیاسی».
5- ما اکنون به یک «تحوّلِ مدیریتی» در سطحِ ساختارِ سیاسی نیاز داریم؛ یک دگرگونیِ عمق، یک انقلابِ تمامعیار. نباید اجازه داد که بیش از این، ضعفها و سستیها برخی کارگزاران، به پای اصلِ نظامِ سیاسی نوشته شود و مردم گمان کنند که نظامِ سیاسی، هویتِ مستقلی از مدیرانش ندارند و عبارت است از همین اشخاص. اگر «سرنوشتِ نظامِ سیاسی» را به «سرنوشتِ اشخاص» پیوند بزنیم، به نتایجِ خوشایندی دست نخواهیم یافت. برخلاف راهی که در دهههای گذشته پیموده شد،ما به «تجدیدنظر» در «ساختارِ سیاسی» و یا «هدفها»ی آن نیاز داریم، بلکه باید از برخی «مدیران» و «کارگزاران» عبور کنیم. نگاهِ مدیریتیِ مطلوب که باید پس از این دنبال شود، خصوصیاتی از قبیل فقرات زیر دارد؛
[الف]. «تغییرِ کلان/ ساختاری/ ریشهای/ بنیادی/ عمیق/ اساسی» به جای «تغییرِ خُرد/ جزئی/ موردی/ سطحی/ ظاهری/ صوری».
[ب]. «فسادستیزی/ عدالتخواهی/ ضدّیّت با تبعیض» به جای «محافظهکاری/ انفعال/ سازش / مدارا/ مصلحتاندیشی».
[ج].«مردمگرایی/صمیمیت/جامعهمداری» به جای «اربابمنشی/ تحکّم/ خودبرتربینی/ پُرمدعایی/ غرور/ تکبّر».
[د].«سادهزیستی/زهد/قناعت/آخرتگرایی»به جای «اشرافیگری/تجملگرایی/ دنیاطلبی/ دلالصفتی/ تاجرمسلکی/ چند شغلهگی/ هزار میلیاردی/ نجومیخواری/ ویژهخواری/ پُر هزینهگی/ پُر خرجی».
[هـ]. «کار/ عمل/ اجرا/ اقدام/ تحرک/ فعالیّت/ تکاپو» به جای «تنبلی/ تنآسایی/ بیتحرّکی/ شعارزدگی/ حرّافی/ بیعملی/ دفترنشینی/ گزارشخوانی».
[و]. «اراده/ قاطعیّت/ عزم/ جدیّت/ اهتمام» به جای «بیثباتی/ تزلزل/سیالیّت/شکنندگی/ضعف/بیعُرضهگی/ناتوانی/ سستعنصری/ بیمایهگی/ کمبازدهی/ فرسودهگی/ بیحالی/ منفیبافی/ بیخیالی/ بیتفاوتی/ سهلانگاری/ بیدغدغهگی/ بیانگیزهگی».
[ز].«محرومنوازی/تکریم فقراء»به جای«سیاسیکاری/ باندبازی/ قبیلهگرایی».
[ح].«صداقت/راستی/شفافیّت»به جای«دروغگویی/ پنهانکاری/ دوگانگی».
منبع:صبح نو