به گزارش مشرق به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ کتاب "کشفالاسرار" اولین اثر سیاسی امام خمینی است که در آن نخستین نظرات و دیدگاههای ایشان در باب سیاست و حکومت در اسلام منعکس شده است. این کتاب در سال 1323 در پاسخ به شبهههای مطرح شده توسط "علیاکبر حکمیزاده" در جزوه "اسرار هزار ساله" نگاشته شد.
طراح جزوه اسرار هزار ساله با رویکردی وهابیگرایانه به عقاید و اصول مذهب تشیع تعرض کرده و شبهاتی به اسلام وارد کرده بود که بلافاصله با واکنش سید روحالله خمینی مواجه شد. امام در کشفالاسرار ضمن دفاع مستدل و دقیق از اصول، باورها و سلوک شیعه و پاسخ به شبهات مطرح شده، به شدت دوران سلطنت رضاخان و عملکرد پهلوی اول را در حوزههای مختلف به چالش میکشد. همچنین امام برای اولین بار، در این کتاب نظرات خود درباره حکومت اسلامی و نظارت فقها بر امور سیاسی را اعلام کرده و مهمتر از آن درباره سرنگونی سلطنت پهلوی را مطرح میکنند.
طرح سرنگونی رژیم پهلوی توسط امام در کشفالاسرار
امام خمینی در کتاب کشفالاسرار پس از ذکر جنایتها و فسادهای دوران رضاخانی، آن دوران را صفحه تاریک و ننگین تاریخ میخوانند و مینویسند: «[وقتی] رضاخان رفت و دوره تاریک دیکتاتوری سپری شد، گمان میرفت که ملت درد خود را فهمیده و از 20 سال فشارها، دستدرازیها به جان و مال و ناموسشان عبرت میگیرند و بقیه معدودی از ورشکستههای عصر طلایی را خود آنها به سزای خود میرسانند و طرفداران ترک آیین و مراسم آن را پایمال میکنند؛ ولی باز خوابند و روزگار سیاه خود را فراموش کردند.» آن چنان که از این جملات بر میآید، امام انتظار داشتند که پس از سقوط رضاخان مردم بیدار شده و علیه "ورشکستههای عصر طلایی" قیام کنند اما ایشان ابراز تاسف میکنند که این مهم محقق نشد.
ایشان معتقدند که چون مردم علیه جور و ظلم دوران رضاخانی قیام نکردند، دولتمردان جریتر شده و بیش از پیش بر مردم ظلم روا داشتند: «ملت چون به حقوق حقه خود قیام نکرد، ماجرا جوها فرصت به دست آوردند تا از ملاها تجاوز کردند و یکسره با دین و دینداری طرف شدند و محکمات قرآن را پایمال اغراض مسمومه کردند تا با دل گرم بتوانند صفحه مملکت را میدان اجرای نیات فاسده خود کنند و دوباره آن سیاه بختیها و روزگارهای تلخ را عودت دهند.»
امام پس از اشاره به سلطنتهایی همچون سلطنت پهلوی که با زور و سرنیزه استقرار یافتهاند، تمام این نوع حکومتها را غیرقانونی دانسته و اشاره میکنند که «خرد هیچگاه با این همراه نیست که یک بشری که در همه فضایل صوری و معنوی با دیگران یا فرق ندارد یا پستتر است، به مجرد آنکه با چند نفر دستهبندی کرده و با قتل و غارت، یک مملکتی را مسخر کرده، حکمهای او را حق و از روی عدالت بداند و حکومت او را حکومت حق تشخیص دهد.»
حضرت امام خمینی در ذیل گفتار "روحانی"، مقابله با دین و روحانیت را موجب سقوط رژیم پهلوی خوانده، دولتمردان را از مقابله با اسلام برحذر داشته، وعده سقوط رژیم را داده و مینویسند: «یاد دارید در موقع تاریک دیکتاتوری، شما خوش رقصان گمان میکردید دین رفت؛ بدانید که دین ماند و هزاران مانند رضاخان به خاک سیاه مینشینند. از حال همان یک نفر [رضاخان] عبرت گرفته و با دین خدا بازی نکنید و دست خائنانه به آن دراز نکنید. بر حذر باشید که روزی دست قدرت از آستین انتقام بیرون میآید و این خار و خسها را در هم میشکند.»
امام در ذیل گفتار چهارم یعنی حکومت، به روشنی میگویند که باید برای ساقط کردن حکومتهای ظالم (که در صفحات همین کتاب، رژیم پهلوی را نیز به واسطه اقدامات رضاخان از جمله آن میدانست) قیام کرد. ایشان در این رابطه مینویسند: «ما و همه دانشمندان جهان میگوییم که باید حکومتهای ظالمانه دیکتاتوری از جهان برداشته شود و به جای آن حکومت عادلانه خردمندانه نهاده شود.»
حکومت فقها در اندیشه امام خمینی
پس از آنکه امام خمینی درباره ساقط کردن رژیم پهلوی صحبت میکنند، اولین پرسشی که به ذهن میآید این است که ایشان چه حکومتی را به عنوان جایگزین سلطنت مطرح میکنند؟ در همان کتاب کشفالاسرار پاسخ این سوال را مییابیم.
با سیر در آثار و اندیشه امام خمینی میتوان پی برد که اعتقاد به پیوند ذاتی دین و سیاست و اندیشه برپایی حکومت اسلامی جهت اقامه حدود و احکام و فرامین الهی اسلام، اصل و بنیاد اساسی تفکر سیاسی حضرت امام را تشکیل میداده است.
اگرچه مدل حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی در دهه 40 تکمیلتر شد اما ایشان در سال 1323 نیز به این مسئله توجه ویژه داشته و در فرازهایی از کشفالاسرار به فراخور موضوع مورد بحث، هرگاه که به پیشینه تاریخی تفکر سیاسی شیعه و آراء و اعمال فقها در این باب پرداختهاند، به حقانیت حاکمیت الهی و به تبع آن غصبی بودن هر حاکمیتی غیر از آن، اشاره داشتهاند.
از آنجا که در نظر امام واضع اصلی قانون برای تنظیم حیات بشر خداوند است و قانون همان دین اسلام است، از این رو تشکیل حکومت نیز از آن کسی است که قانون واضع اصلی او را تعیین کرده باشد. این شخص در شرایط غیبت امام معصوم، همان فقیه جامعالشرایط است.
امام خمینی ذیل گفتار "روحانی" در کتاب کشفالاسرار درباره تنفیذ ولایت به فقها با تاکید بر اینکه «جز سلطنت خدایی همه سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم و جور است» مینویسند: «کسی جز خدا حق حکومت بر کسی ندارد و حق قانونگذاری نیز ندارد و خدا به حکم عقل باید خود برای مردم، حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند. اما قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده... و اما حکومت در زمان پیغمبر(ص) و امام(ع) با خود آنها است که خدا با نص قرآن اطاعت آنها را بر همه بشر واجب کرده و ما اکنون کار به زمان آنها نداریم و آنچه مورد بحث ما است این زمان است... ما میگوییم حکومت و ولایت با فقها است...»
ایشان درباره نحوه انتخاب حاکم مملکت اسلامی با بیان اینکه «اگر حکومت حق خدایی عادلانه بخواهد تشکیل شود، باید مجلسی از فقها یا به نظارت فقها تشکیل شود» مینویسند: «همانطور که یک مجلس موسسان تشکیل میشود از افراد یک مملکت و همان مجلس، تشکیل یک حکومت و تغییر یک سلطنت میدهد و یکی را به سلطنت انتخاب میکند و همان طور که یک مجلس شورا تشکیل میشود از یک عده اشخاص معلومالحال و قوانین اروپایی و خوددراری را بر یک مملکت –که هیچ چیز آن مناسب با وضع اروپا نیست- تحمیل میکنند و همه شماها کورکورانه آن را مقدس میشمارید و سلطان را با قرارداد مجلس موسسان سلطان میدانید و به هیچ جای عالم و نظام مملکت برنمیخورد، اگر یک همچو مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هوای نفسانیه عاری باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجرای احکام خدا غرضی نداشته باشند تشکیل شود و انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانونهای خدایی تخلف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نکند، به کجای نظام مملکت برخورد میکند؟ و همینطور اگر مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا به نظارت آنها باشد، چنانچه قانون هم همین را میگوید به کجای عالم برخورد میکند؟»
بدین ترتیب، امام خمینی در سال 1323 پس از طرح سرنگونی رژیم پهلوی، مدل حکومتی جایگزین آن را نیز طراحی کردند. همان طور که "یان ریشارد"، ایران شناس فرانسوی در مقالهای با عنوان "تفکر معاصر شیعی ضمن بررسی نظریات امام در کشفالاسرار، وجود طرح حکومت اسلامی و ولایت فقیه در این کتاب را بررسی کرده و درباره امام خمینی مینویسد: «هر جا مناسب به نظر میرسد او [امام] به طور بیرحمانهای به رضا شاه که در چشم او به عنوان دشمن مذهب قلمداد میشود حمله میکند. در این کتاب طرح یک حکومت اسلامی، که تحت نفوذ مجتهدین باشد عرضه گردیده است. همچنین مجلس موسسان که در سال 1925 میلادی/ 1304 شمسی تحت فشار سرنیزه برای انتصاب شاه جدید یعنی رضاخان تشکیل گردیده و مناسب حال ایران نیست مورد انتقاد قرار میگیرند. در نظر [امام] خمینی تنها حاکمی که میتواند بر ایران حکومت کند، کسی است که از طرف مجتهدین با تقوا و آشنا به احکام الهی بدون توجه به هویها و فشارهای نفسانی انتخاب شود. سلطنت را باید منکوب کرد؛ زیرا که به غیر از سلطنت خدا همه سلطنتهای دیگر مخالف منافع مردم و مستضعفین میباشد و سوای قانون الهی همه قوانین دیگر پوچ و بیهودهاند و حکومتی که مبتنی بر قانون اسلامی بوده توسط فقهای مذهبی کنترل شود بر تمام حکومتهای دنیا رجحان خواهد داشت.»