به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «عبدالحکیم حنینی»، متولد سال 1965 در روستایی در نزدیکی «نابلس» از شهرهای «کرانهی باختری رود اردن»، از اولین اعضای شاخهی امنیتی «حماس»(حرکت مقاومت اسلامی فلسطین) در کرانهی باختری و از بنیانگذاران «گردانهای عزالدین قسام«، شاخه نظامی جنبش «حماس»، در آن منطقه است. وی که چند سال در زندان های رژیم صهیونیستی اسیر بوددر جریان تبادل اسرای موسوم به «وفاء الاحرار» (تبادل بیش از هزار اسیر فلسطینی با «گلعاد شالیط» سرباز صهیونیست) در سال 2011 از زندان آزاد شد. او مدتی پس از رهایی، طی 11 جلسهی حدودا 45 دقیقهای به ذکر خاطراتش از دوران کودکی تا زمان آزادی پرداخته و مطالب مهم و جالب توجهی را روایت نمود.
با توجه نزدیکی «روز جهانی قدس» بر آن شدیم «خاطرت عبدالحکیم حنینی» را ترجمه و در اختیار کاربران عزیز قرار دهیم. این خاطرات به مرور به صورت اختصاصی در گروه جهاد و مقاومت مشرق تقدیم خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه در پی میآید، بخش دوم از خاطرات «عبدالحکیم حنینی» (از بنیانگذاران بخش امنیتی و نظامی «حماس»در «کرانهی باختری») است :
تصویر: آزاده ی فلسطینی «عبدالحکیم حنینی»
*مجری: عموم فلسطینیها در آن زمان معتقد بودند که اشغال [فلسطین توسط صهیونیستها]، عقوبتی است از طرف خدا نسبت به آن ها. این حرف روی چه حسابی بود؟ چون میخواهیم تغییراتی که به صورت کلی در جامعهی فلسطین رخ داده را هم ببینیم.
*عبدالحکیم حنینی: بله، در آن برهه، برههی اواخر دههی هفتاد [میلادی] و ابتدای دههی هشتاد [میلادی] که من میتوانم دربارهی آن شهادت دهم و در آن برهه نوجوان بودم، شکی نیست که مردم در آن برهه جرایم اشغالگران و ظلم اشغالگران را حس میکردند و اعتقاد این بود که این اشغالگران، دقیقا مجازاتی هستند از طرف خدا به خاطر ترک دین و دوری از دین [از طرف مردم]. این صحیح است [یعنی چنین اعتقادی وجود داشت]. ولی در همان وقت هم روشنفکران و آن دسته از مردم که در فکر پیشرفته بودند، چنین مفهومی در ذهنشان نبود [و آن را قبول نداشتند]. ولی عامهی مردم و یا افراد ساده چنین مفهومی در ذهنشان بود. ولی در بسیاری از روشنفکران و اهل فکر این بُعد وجود نداشت، نبود.
*حماس از دل جماعت اخوان المسلمین زاییده شد. ولی پیش از ولادت جنبش حماس همراه با انتفاضهی اول در دسامبر 1987، شیخ احمد یاسین تلاش کرده بود که در غزه برخی گروههای مسلح را تاسیس کند. در همین راستا یک شاخهی نظامی در غزه تاسیس کرده و در جولای 1984 به اتهام تاسیس شاخهی نظامی دستگیر و به 13 سال زندان محکوم شد [ولی در سال بعد] و تبادل اسرایی که «احمد جبریل» به راه انداخت، در سال 1985 آزاد شد. شیخ احمد یاسین بلافاصله بعد از خروج از زندان در سال 1986 «المجاهدون الفلسطینیون» را تاسیس کرد و این گروه با برخی عملیاتهای سادهی پراکنده به وجود خودش ادامه میداد چون مشکل اصلی به دست آوردن سلاح بود. موقعی که انتفاضه شروع شد و حماس و گردانهای قسام [در صحنه] ظاهر شدند، روابط شما به عنوان اخوان و حماس، بین غزه و کرانهی باختری در سایهی [حضور] اشغالگری چطور بود؟
-به عنوان اعضای اخوان، راه ها برای ایجاد ارتباط باز بود چون پست بازرسیای وجود نداشت. مثلا من میتوانم خودم را مثال بزنم. من خودم موقع تحصیل در دانشگاه پلی تکنیک در شهر الخلیل، رفقایی از باریکه غزه داشتم که دائما پیش آنها و به دیدنشان میرفتم.
تصویر: شهید شیخ احمد یاسین، موسس «حماس» در اسارت رژیم صهیونیستی
*دشمن اشغالگر کاری نداشت.
-نه کاری نداشت. پست بازرسی عادی بود و مردم عادی رد میشدند. یعنی از نابلس، از قلقیلیه، از طولکرم، از الخلیل، از قدس [از هرکجای کرانه باختری] میتوانستی ماشین سوار شوی بروی به هرکجای باریکه غزه که میخواهی. اهالی غزه هم همینطور میتوانستند خیلی راحت به کرانه باختری بیایند.
*تا چه سالی اینطور بود؟
-این بود تا انتفاضه [اول]
*یعنی تا 1987.
-بله. موقع انتفاضه و درگیری با اشغالگران این مسائل سخت شد. یعنی در پستهای بازرسی سختی بود، در تفتیشها[ی وسایل و افراد] سختی بود، در جلوگیری [از سفر] و در بازگرداندن [افراد]. یعنی کارها سخت شد. ولی ارتباط بین کرانه و باریکه از طریق ماشین باقی ماند. مثلا من در ابتدای سال 1986 با سه نفر از کسانی که [چند سال بعد] در انتفاضهی دوم شهید شدند (شهید جمال منصور، رحِمَهُ الله؛ شهید جمال سلیم، رحِمَهُ الله و شهید زهیر لُبّاده، رحِمَهُ الله) رفتیم پیش برادرانمان در نوار غزه، پیش اخوان المسلمین. برنامه از طرف اخوان المسلمین بود. رفتیم به نوارغزه و با شیخ احمد یاسین دیدار کردیم و با او جلسهای داشتیم. سه روز آن جا بودیم و در آن سه روز با مسئول شاخهی امنیتی اخوان المسلمین که به او «مجد» میگفتند آشنا شدیم.
تصویر: شهید جمال منصور، از فرماندهان مقاومت اسلامی فلسطین
تصویر: شهید جمال سلیم، از فرماندهان مقاومت اسلامی فلسطین
تصویر: شهید زهیر رشید لباده، از فرماندهان مقاومت اسلامی فلسطین
*آنها در غزه کار نظامی را از شما زودتر شروع کردند؟
-بله، شکی نیست، نوار غزه کار امنیتی و کار نظامی را از ما جلوتر آغاز کرد.
*کار امنیتی در آنجا چه بود؟
-کار امنیتی عبارت بود از زیر نظر گرفتن مزدوران و جاسوسهای اشغالگران، زیر نظر گرفتن آن ها، دنبال کردن [کارهای] آن ها. بعد اگر پرونده یکیشان تکمیل میشد از او تحقیق و بازجویی میشد و اسرارش را میفهمیدند. ما رفتیم آن جا و سه روز آن جا بودیم و همان طور که گفتم با شیخ احمد یاسین دیدار کردیم، با اسیر آزاده (که بعدها اسیر شد با ما در تبادل «وفاءالاحرار» آزاد شد) «روحی مشتهی» دیدار کردیم. همین طور با اسیر آزاده «یحیی السنوار» ([با کنیهی] ابو ابراهیم) که ان شاء الله خدا همهشان را حفظ کند دیدار کردیم. آن جا دیدارهایی داشتیم و یک دورهی امنیتی گذراندیم و یاد گرفتیم که چطور ...
تصویر: آزاده فلسطینی، روحی مشتهی
تصویر: آزاده فلسطینی، یحیی السنوار
*مهمترین چیزهایی که در این دورهی امنیتی یاد گرفتید چه بود؟
-آن که چطور مزدوران را دنبال میکنند، چطور آن ها را زیر نظر میگیرند، چطور با اعضای شاخه امنیتی تماس میگیرند، چطور از نقاط مرده برای تماس استفاده میکنند. این اسمی است که ما به این نقاط میگوییم. نقاط مرده در تماس نقطهی مشخصی است که چیزی [مثلا پیغامی یا ...] در آن میگذاری و شخص دیگری میآید و آن را برمیدارد بدون اینکه...
*که تو هم نمیدانی او کیست.
-دقیقا، بدون این که آن کسی که آن چیز را میگذارد؛ شخصی که برمیدارد را بشناسد یا برعکس. در زمانهای متفاوت میآیند.
*یعنی تشکیل هستههای مرده [یعنی هستههایی که با هم ارتباط مستقیم ندارند.]
-بله، ما در علوم امنیتی به آن میگوییم نقطهی مرده در تحویل دادن و تحویل گرفتن.
*یعنی یک دستهی 5 نفری از حماس با یک گروه دیگر [از اعضای حماس] کار میکنند ولی هیچ کدام یکدیگر را نمیشناسند، ولی توافق کردهاند که این نقطه زیر درخت در فلان جا، این میآید دستورات را از آن جا میگیرد یا دستورات را در آن جا میگذارد.
-صد در صد. این طبعا یکی از روشهای امنیتی است. طبیعتا کار یک فرد است. کسی که چیزی در آن جا میگذارد [یک نفر است]، و کسی که چیزی که آن جا گذاشته شده را برمیدارد (حالا چه پول باشد یا پیغام یا گزارش یا سلاح یا چیزی که هست) او هم یک نفر است. [و اشخاص دیگر آن نقطه را نمیشناسند]
تصویر: یحیی السنوار(نفر سمت راست) در کنار اسماعیل هنیه
*هدف از این نقاط مرده یا این روابط مرده چیست؟
-این، از ضربات امنیتی احتمالی میکاهد. مثلا بر فرض برادری که چیزی در این نقطه پنهان میکند [دستگیر و] زندانی شد و زیر فشار و کتک و بازجویی اعتراف کرد که مثلا سلاح یا پول در این نقطه میگذاشته، [در این فرض هم] او نمیداند که چه کسی آن ها را برمیداشته. لذا ضربات امنیتی و دستگیری بین مجاهدین و کسانی که [در بخش] امنیتی کار میکنند پایین میآید.
در هر حال ما دوره را گذراندیم و خیلی از آن ها استفاده کردیم، بعد هم برگشتیم. این حرف برای سال 1986 است. برگشتیم به شهر نابلس و در آن جا هم یک شاخهی امنیتی تاسیس کردیم و شروع کردیم به دنبال کردن [جاسوسها و ...] و همینطور بود ...
*این، [اولین] هستهی دستگاه امنیتی حماس در نابلس بود؟
-بله در سال 1986.
*مسئولش چه کسی بود؟
-شهید جمال منصور (رَحِمَهُ الله) بود و در کنارش هم ما سه نفر بودیم.
*کارتان چه بود؟ چطور میفهمیدید که فلان شخص مزدور است؟
-از طریق زیر نظر گرفتن و گزارشها [میفهمیدیم] فلانی جاسوس است.
*یعنی یک دستگاه امنیتی درست کرده بودید.
-افرادی را به خدمت گرفتیم ...
*از خودتان؟
-از بچههای اخوان. طبیعتا به کارگیری افراد از طریق دعوت بود که ما به آنها میگفتیم «الأم».
*یعنی [نیرویی که به خدمت میگرفتید] اساسا [باید] از اخوان میبود.
-بله از اخوان بود.
*بعد در او یک سری خصوصیات مشخص را میدیدید.
-بله. [شخصی که به کار میگرفتیم] باید باهوش، خیلی باهوش، بود و [برای دستگاههای امنیتی صهیونیستها] لو نرفته بود تا انتخاب میشد. باید اهل دقت نظر بود تا بتواند [جایی یا کسی را] زیر نظر بگیرد. احیانا میشد که به برادری نیازمند باشیم که مغازه یا مثلا یک ماشین [حمل و نقل] عمومی داشته باشد که بتواند راحت رفت و آمد کند. لذا تو کسانی که میخواستی به کار بگیری را انتخاب میکردی و با آن ها ارتباط میگرفتی...
*مثل همان کسانی که دستگاههای امنیتی در کشورها به کار میگیرند.
-تقریبا.
*رانندهها، فروشندهها ...
-مثلا از روشهایی که به کار میگرفتیم، زدن علامت [قرار] روی دیوار بود. دستگاه اطلاعاتی صهیونیستها هم از همین روش استفاده میکرد. یک دایره روی دیوار میکشیدی و با [روش] توافقی بین خودت و آن نیرویی که با تو کار میکرد مثلا تاریخ و ساعت را مینوشتی. مثلا: در تاریخی که در این اشاره برایش مینوشتی 12، 11. تمام. او میدانست آن چیزی که بالا نوشته میشود معنایش [روزِ] ماه است و آن چیزی که پایین نوشته میشود ساعت 11 ظهر. میرفت در نقطهی مرده و [چیزهایی که برایش گذاشته شده بود] را برمیداشت. حالا وقتی خواند و رفت و برداشت چه کار میکرد؟
*[میآمد] خط میزد.
-[بله] خط میزد.
*یعنی رسید، پیام رسید.
-[به این شکل] او هم به تو پیامی فرستاده بود، به چه معنا؟ به این معنا که گرفته است. من مثلا در این کار در مسجد بودم، چه کار میکردیم؟ با یکی از برادرانی که با ما کار میکرد قرار گذاشته بودیم که یک گوشه مجلهی دیواری که در مسجد بود علامتی بگذارم.
*یعنی یک علامت کوچک.
-[بله] یک اشاره کوچک. همین. او از طریق تماس، با پیامها، میفهمید که «اگر بروی علامت گذاشته شده است». او هم میرفت با یک حالت عادی انگار که ایستاده مجله میخواند، روی مجله دیواری، تمرکز میکرد روی نقطهای که [از قبل] توافق شده بود. علامت را که میدید و میرفت نقطه مرده را خالی میکرد و بدون اینکه کسی ببیندش برمیگشت.
*مزدوری را گیر انداختید؟
-در آن برهه بله. دنبال کردیم و زیر نظر گرفتیم و شناختیم ولی هیچ کاری علیهشان نکردیم.
*چرا؟
-چون در آن برهه مقدورات لجستیک مان داخل شهر [نابلس] چنین امکانی به ما نمیداد.
*مزدورها نقش بسیار خطیری [در خدمت به دشمن] ایفا کردند، بسیاری از رهبران [مقاومت] را کشتند...
-بله، بدون شک صحیح است. مقاومت فلسطین...
*[از رهبران] مقاومت فلسطین به صورت عام و حماس به صورت خاص.
-درست است.
ادامه دارد ...
ترجمه: وحید خضاب