سرویس سیاست مشرق - مدتی است که به صورتی بسیار «خودجوش»، ولی از نوع هماهنگ شده، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی شاهد حضور پررنگ هشتگی با عنوان «برجام منطقه ای» شده است و ناگهان حجم بالایی از «کارشناسان» و «اندیشه ورزان» مجازی مطالبه گر، شروع فازهای بعدی برجام و در واقع تسرّی دادن آن به حوزه های غیرهسته ای شده اند. در این میان، ناگهان مسوولان شبکه های اجتماعی چون توئیتر هم به کمک این موج «خودجوش» می آیند و بعضا پیام ها و پست هایی را که ساز مخالف با این موج کوک می کننند، به بهانه داشتن محتوای شامل توهین و نفرت! حذف می کنند. برای مثال، عبدالله شهبازی، کارشناس سیاسی و مورخ برجسته، که تلاش داشت به صورت مستدل، مفهوم «برجام منطقهای» را نقد کند، با چنین تجربه ای از سوی توئیتر مواجه شد.
اما منظور از این «برجام منطقهای» چیست؟
تعریف مجمل و سرراست آن این است که به زعم خط دهندگان و ترویج دهندگان آن، تجربه مذاکرات هسته ای ایران با ۵+۱ و انعقاد و اجرای قرارداد موسوم به برجام، تجربه ای موفق و " دستاورد تابناک دولت یازدهم" بوده که باید در حوزه های دیگر، از جمله حل و فصل مسایل منطقه ای جمهوری اسلامی با رقبا و دشمنان منطقه ایش هم به کار گرفته شود. طبق این فرضیه، نه تنها منطقی و بدیهی است که این تجربه «موفق» در حوزه های غیرهسته ای (منطقه ای، موشکی، حقوق بشر) استمرار یابد، که اصولا برای این که ثمرات واقعی همان برجام هسته ای و اصلا آفتاب درخشان برجام بر سر مردم ایران متجلی شود، ضروری است که برجام های دیگر هم کلید زده شود.
لیکن باید گفت که مگر نه این که، بر مبنای منطق ساده «دو دوتا، چهارتا»، و اصل بدیهی «هزینه-فایده»، اگر قصد تکرار یک تجربه(آزموده را آزمودن) در حوزه های دیگر وجود دارد، ابتدا باید بیلان کاربرد اولیه آن تجربه به نحو روشن و بی ابهامی، مثبت و همراه با آورده و منفعت باشد. حال این سینه چاکان «خودجوش» برجام منطقه ای، و آن ها که از پشت صحنه این موج را در فضای مجازی به جوش آورده اند، باید صریح و روشن پاسخ دهند که «برجام هسته ای» کدام دستاورد ملموس و عینی را به دنبال داشته است؟ تحریم ها را پایان داده است؟ مبادلات بانکی را تسهیل کرده است؟ سرمایه گذاری خارجی؟ بالا رفتن اعتبار گذرنامه؟ یا دور شدن سایه جنگ؟
این ها باید پاسخ دهند که در برابر امتیازات نقدی که هول هولکی و به تعجیل برای به اصطلاح «اعتماد سازی» (بدبینان البته آن تعجیل را برای قرار دادن نظام در عمل انجام شده دانستند) بر سر هسته ای دادند، در برابر اورانیوم ۲۰ درصدی که به خارج فرستاند، در برابر باز کردن اجزاء برنامه هسته ای، در برابر پذیرش سخت ترین سیستم های نظارتی، در برابر بتن ریزی در قلب راکتور و... چه چیزی جز لبخند و عکس یادگاری و قدم زدن بعد از ناهار در کنار دریاچه ژنو نصیب ملت شده است؟
به عوض جواب پس دادن بابت امتیازات بزرگی که از کیسه ملت ایران خرج شد تا در نهایت چند ایرباس به ایران بیاید و با آن عکس یادگاری بگیرند، طلبکار هم شده اند و سرازیر شدن عایدات برجام را به اجرای طابق النعل آن در حوزهای دیگر منوط می کنند. به عبارت دیگر، ما همچنان باید با امتیازات نسیه ای که طرف های غربی وعده می دهند، دل خود را صابون بزنیم، ولی برای آن که آب در دل آن ها تکان نخورد، دارایی های سرمایه ای خود را که به خون دل به دست آمده، به چکی در وجه حامل تبدیل کنیم و به گردن کلفت های موبور و چشم آبی بدهیم تا دلشان به رحم بیاید و تازه به ما «اعتماد» پیدا کنند. با این سیاست، ما پذیرفته ایم که طرف «یاغی» و «غیرقابل اعتماد» هستیم که باید همواره و به صورت یکطرفه اعتماد بسازیم.
اما کدام اعتماد؟ آیا ساده اندیشی هم حدی ندارد؟ آیا هدف آن ها که هر روز بیش از دیروز به ما چنگ و دندان نشان می دهند، به واقع به دنبال اعتمادکردن به ما است؟ آیا تاریخ(نه تاریخ سده های دور، بلکه تاریخ همین ده پانزد سال گذشته) بهترین آیینه نیست؟ آیا سرنوشت اتحاد شوروی، لیبی و عراق مربوط به دوران پارینه سنگی است؟ آیا به خوبی روشن نیست که قصد دارند به زعم خودشان " چنگ و دندان ایران را بکشند" و آن را " رام کنند"؟ اگر حس آن را ندارید که به تاریخ ده پانزده ساله اخیر رجوع کنید، دست کم مواضع روزهمان سیاستمداران غربی را دنبال کنید. به این خبر به تاریخ ۳۰ فروردین توجه کنید:
"دولت آمریکا به کنگره اطلاع داده است که ایران به تعهدات خود بر اساس توافق هسته ای مورد مذاکره با دولت باراک اوباما رئیس جمهور قبلی در سال ۲۰۱۵ ، پایبند بوده است و اعلام کرده است آمریکا روند کاهش تحریمها بر ضد جمهوری اسلامی را به ازای محدودیت برنامه هسته ای این کشور ، تمدید کرده است. با این همه رکس تیلرسون در یکی دو روز اخیر در نامه ای که برای پل رایان رئیس مجلس نمایندگان آمریکا ارسال شد ، اعلام کرد دولت آمریکا بررسی کامل توافق هسته ای موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام ) را در دست انجام دارد. در این نامه آمده است : « ایران با توسل به بسیاری از ابزار و شیوه ها، همچنان از جمله کشورهای اصلی حامی تروریسم به شمار می رود ."
مفهوم دیگر این موضع تیلرسون این است که اگر تا قیام قیامت هم اعتمادسازی کنید، حامی تروریست هستید و اصطلاحا "مقبول نمی افتد." در زمان نوشتن این گزارش، شاهد دیگر از غیب رسید و خبر آمد که: رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا در نشست پرسش و پاسخ کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان این کشور گفت: برنامه ای برای دیدار با ایرانی ها تنظیم نشده است اما از عناصر داخلی که بتوانند به انتقال و تغییر صلح آمیز قدرت در این کشور به ما کمک کنند، پشتیبانی می کنیم ."
او به صراحت از پشتیبانی از کودتای خزنده در ایران سخن می گوید. شاید هم تیلرسون پاس گل موج سازان «برجام منطقه ای» را به خوبی دریافت کرده و از " عناصر داخلی که بتوانند به انتقال و تغییر صلح آمیز قدرت در این کشور به ما کمک کنند" دم می زند. مگر نه این که تیلرسون هم مانند رییسش ترامپ، تاجری بوده که وارد سیاست شده، و مدیریت هزینه ها و رسیدن به هدف با کم ترین هزینه مهم ترین اصل تجارت است؟ وقتی سیاستمداران آمریکایی می بینند که کسانی در داخل کشور، با علم به سناریوی روشنی که برای ایران چیده شده(در آوردن گام به گام ابزارهای قدرت و تاثیرگذاری از دست ایران و منفعل سازی جمهوری اسلامی)خود منادی تعجیل در اجرای این سناریو می شوند، آیا نباید دوباره به جریان هایی در داخل دل ببندند؟
چرا صحبت از برجام منطقه ای را می توان خیانت نام نهاد؟
در دنیای مدرن، مهم ترین مولفه در حفاظت از «امنیت ملی»(به عنوان اولویت اساسی هر کشور) مفهومی به نام «قدرت ملی» است. قدرت ملی مجموعه ای چند عامل است که اهمّ آن ها از این قرارند: ایدئولوژی(مثلا ایدئولوژی لیبرالیزم برای ایالات متحده یا کمونیزم برای اتحاد شوروی یا ایدئولوژی اسلام انقلابی برای ایران)، موقعیت جغرافیایی و جمعیت، مقبولیت عام در میان مردم، قدرت دفاعی و نفوذ منطقه ای.
هژمونی «لیبرال-سرمایه داری» یا به تعبیر رهبر انقلاب «نظام سلطه» برای تضعیف تک تک این مولفه های قدرت ملی جمهوری اسلامی از دیرباز برنامه داشته و دارد: در زمینه تضعیف ایدئولوژی، آخرین اقدام خزنده نظام سلطه، تلاش برای تحمیل سند «۲۰۳۰» به ایران بود که استحاله نظام آموزشی جمهوری اسلامی، ایدئولوژی زدایی و سکولاریزاسیون آن را هدف گرفته بود.
در زمینه جغرافیا و جمعیت، نظام سلطه از همان بود پیروزی انقلاب اسلامی با تحریک گسل های قومی و تجزیه طلبی به دنبال تبدیل نقاط قوت ایران به نقاط ضعف آن بوده است. بیگانگان برای ضربه زدن به امنیت ملی ایران روی مرزهای گسترده و تحریک اختلافات قومی و مذهبی حساب ویژه ای باز کرده است. همین امروز، وزیر محترم اطلاعات رسما اعلام کرد که عربستان سعودی اسپانسر تیم های عملیات تروریستی اعزام شده به ایران است.
سال هاست که نظام سلطه به طور مستقیم یا غیرمستقیم از گروه های تروریستی چون کومله، پژاک، جیش الظلم، جندالشیطان و امثال این ها برای گسترش ناامنی در جمهوری اسلامی ایران حمایت می کند. در زمینه مردمسالاری، دستگاه های تبلیغانی استکبار جهانی در آستانه هر انتخابات، با کلیدواژه هایی چون «تقلب» و آزاد نبودن انتخابات در ایران قصد مشروعیت زدایی از پشتوانه مردمی نظام را دارند. اوج این برنامه ریزی هم در سال ۸۸ بود که تبعات فتنه انگیزی آن ها هنوز هم به طور کامل از بین نرفته است. در زمینه تضعیف توان دفاعی، همه ماجراهای مربوط به هسته ای و موشکی ایران و این کارزار سنگین چندین ساله علیه توان دفاعی ایران و نیروهای نظامی آن، خلع سلاح ایران و تحلیل و تضعیف قدرت دفاعی سخت جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است و تحریم های سنگین و ناجوانمردانه علیه سپاه پاسداران ایران، صرفا به خاطر انجام کارویژه های مشروع دفاعی خود، کاملا در این راستا قرار دارد.
اما در باب نفوذ منطقه ای، که یکی از مهم ترین مولفه های تبدیل یک کشور به یک «قدرت منطقه ای» است، برنامه های چندگانه ای جهت تضعیف نقش ایران در منطقه همزمان و از چند سال قبل در جریان بوده است. باز به مانند موارد قبلی، چیزی که برای هر کشور دیگری غیر از ایران در منطقه مجاز و مشروع دانسته می شود، برای ایران نامشروع و غیرقانونی محسوب می شود. یعنی در حالی که رژیم صهیونیستی، ترکیه و سعودی و حتی شیخ نشین های کوچکی چون امارات و قطر با عمر زیر صد سال خود، می توانند برای کسب نفوذ منطقه ای پول های کلان خرج کنند، در امور دیگر کشورها دخالت کنند، مستقیم لشکرکشی کنند، تروریست و شبه نظامی تربیت کنند و در روز روشن به دیگر کشورهای بفرستند و .....جمهوری اسلامی ایران، با وسعت و جمعیت چشمگیر خود، با موقعیت استراتژیک، با توان فنی و نظامی و ایدئولوژیک خود حق ندارد به دنبال گسترانن نفوذ خود باشد.
چند سالی است که یک محور غربی-عربی-عبری تشکیل شده که هدف اصلی آن ضربه زدن و محدود کردن محور مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی است. حال که تلاش های سنگین لجیستیک، پشتیبانی تسلیحاتی ومالی، و حتی پیاده کردن مستقیم نیرو در معرکه سوریه، نتوانست کریدور تهران-بغداد-دمشق-بیروت(شاهراه مقاومت) را قطع و شعله مقاومت را کم سو کند، بار دیگر نظام سلطه به سناریویی رو کرده که قبلا هم بارها از آن جواب گرفته است: سرمایه گذاری روی نیروهای داخلی ایران که نقش پیاده نظام روانی و تبلیغانی برنامه های دشمن را ایفاء می کنند. تحمیل «برجام منطقه ای» و ایجاد کارزار جنگ روانی برای جلوه دادن این برنامه «خیانت بار» به عنوان یک مطالبه عمومی، دقیقا در همین جهت و طبق همین سناریو است.
رهبر معظم انقلاب، با بصیرت روشن بینانه خود بیش از یک سال پیش، در یک فروردین ۹۵ در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی این سناریو را چنین شرح دادند
:
"در قضیه هستهای توافق شد و اسم این را گذاشتیم برجام؛ برجام دیگری در قضایای منطقه، برجام دیگری در قضایای قانون اساسی کشور؛ برجام دو و سه و چهار و الی غیر ذلک بایستی به وجود بیاید تا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم. این منطقی است که سعی میکنند این منطق را در بین نخبگان جامعه و از سوی نخبگان جامعه به افکارعمومی جامعه منتقل کنند. معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف این است که جمهوری اسلامی از مسائل اساسیای که به حکم اسلام و به حکم برجستگیهای نظام جمهوری اسلامی پایبند به آنها است، صرفنظر کند... دفاع از مسئلهی فلسطین صرفنظر کند، از حمایت از مقاومت در منطقه صرفِنظر کند، از مظلومان منطقه -مثل ملّت فلسطین، مثل مردم غزّه، مثل مردم یمن، مثل مردم بحرین- پشتیبانی و حمایت سیاسی نکند، و نظام جمهوری اسلامی با تعدیل خواستههای خود، خود را به آنچه طرف مقابل یعنی آمریکا به دنبال تحقّق آن است، نزدیک بکند. معنای این حرف این است.”
ایشان در آن سخنرانی روشنگرانه که به خوبی همه روندهای این سناریوی کذایی را در حدودا ۱۵ ماه گذشته به دقت توصیف کردند، درباره بدعهدی و«خسارت محض» بودن اعتماد مکرّر به آمریکا فرمودند:
" آمریکاییها گفتهاند که ما تحریمها را برمیداریم و روی کاغذ هم برداشتند امّا از طرق دیگر جوری عمل میکنند که اثر رفع تحریمها مطلقاً بهوجود نیاید و تحقّق پیدا نکند. بنابراین، کسانی که امید میبندند به اینکه بنشینیم با آمریکا در فلان مسئله مذاکره کنیم و به یک نقطهی توافقی برسیم -یعنی ما یک تعهّدی بکنیم، طرف مقابل هم یک تعهّدی بکند- از این غفلت میکنند که ما ناگزیر باید به همهی تعهّدهای خود عمل کنیم [امّا] طرف مقابل با طُرق مختلف، با شیوههای مختلف، با خدعه، با تقلّب سر باز میزند و به تعهّدهایی که کرده است عمل نمیکند. این چیزی است که ما امروز در مقابل چشم خودمان داریم میبینیم؛ یعنی خسارت محض."
و روز پنجشنبه گذشته، همین پیش بینی نافذ رهبر انقلاب عینا رخ داد. مجلس سنای آمریکا، با ۹۸ رای موافق در برابر تنها دو رای مخالف، طرح «تحریم های جامع ایران» را تصویب کرد. امری که نه تنها روح برجام، که جسم برجام را هم لت و پار کرد. به واقع ترامپ و حامیان او در کنگره آمریکا، عملا و گام به گام در حال پاره کردن برجام هستند، لیکن صدای این پاره کردن ظاهرا به گوش آن ها که باید در تهران نمی رسد، منظور آن هایی است که در رقابت با «سنگ پای قزوین» نه تنها حاضر به توضیح نیستند که چه شد که علی رغم همه آن وعده و وعیدهایی که می دادند، و همه قسم های «ولله» که در مقطع تصویب برجام در مجلس می خوردند، دوباره تحریم هایی در این سطح و با این گستردگی علیه ما اعمال می شود، بلکه اکنون خواهان تسری این «شاهکار دیپلماتیک» خود به حوزه های دیگر، از جمله مسایل منطقه ای هستند. باید به این دوستان گفت که " آب و صابون بیاوریم تا رویتان را بشویید؟"
اما فرازی از صحبت رهبری معظم، با دیدی دقیق و موشکاف همین موج اخیر راه افتاده در شبکه های اجتماعی را هم در یک فروردین سال گذشته پیش بینی می کند:
"این یک دوراهی است که طبق سیاستهای آمریکا که میخواهند در ذهن ملّت ما تزریق بکنند، یک دوراهی ناگزیر است؛ یک دوگانهی اجتنابناپذیر است: یا باید در مقابل آمریکا و خواستهای او در موارد بسیاری کوتاه بیاییم، یا باید فشارهای آمریکا را، تهدیدهای آمریکا را، ضررهای ناشی از مخالفت با آمریکا را تحمّل کنیم. اینها میخواهند این را بهصورت یک گفتمانی در بین نخبگان جامعه ترویج کنند و بتدریج آن را در میان مردم و افکار عمومی سرریز کنند. در داخل کشور و خارج کشور، این فکر را دارند ترویج میکنند و به شکلهای گوناگونی، با بیانهای مختلفی، در وسایل ارتباط جمعی دنیا دارند گسترش میدهند؛ کسانی را میگمارند برای اینکه بتوانند این فکر را در میان ملّت ما گسترش بدهند. البتّه در داخل هم همینطور که عرض کردیم، کسانی هستند که این فکر را قبول دارند و قبول کردهاند و تلاش میکنند که آن را به دیگران هم بقبولانند."
و این اصلا اتفاقی نیست که یکی از اولین کسانی که به صراحت شروع به طرح، معرفی و توجیه «برجام منطقه ای» می کند، یکی از اصلی ترین مهره های هر دو فتنه ی ضد امنیتی تیر ۷۸ و سال ۸۸ یعنی «مصطفی تاجزاده» بود. او که یکی از سران حزب منحله مشارکت است، تنها چند ماه بعد از آزادی از زندان در خرداد ۹۵، در ۱۰ آبان ۹۵ در مصاحبه با نشریه «رو در رو»، یک پروژه ضد منافع ملی دیگر را کلید می زند. البته این بار او در این مصاحبه، بسیار رو بازی می کند و عنوان مصاحبه «سوریه هم برجام می خواهد» است. به بخش هایی از مصاحبه او دقت کنید:
"متأسفانه در دولت جدید هم با همه تغییرات مثبت در سیاست خارجی، راهبردهای خطا درباره سوریه کم و بیش ادامه پیدا کرده است. فراموش نکنید که درباره برجام نیز رئیسجمهوری، دولت و وزارت خارجه با دخالتهای زیادی از سوی دلواپسان مواجه بودهاند؛ اما همه را مدیریت کرده و وظیفه خود را به خوبی انجام داده اند. بگذارید همچنانکه با افتخار میگوییم رئیس جمهوری، دولت و وزارت خارجه به بهترین وجه، وظیفه بسیار دشوار خود را در برجام به پیش برده و به انجام رساندهاند، بگویم که این عزیزان وظیفه بسیار دشوار دیگر خود را در بحران سوریه بهخوبی به پیش نبرده و تاکنون به سرانجام درستی نرساندهاند."
سپس این محکوم امنیتی فتنه، شروع به نسخه پیچی از نوع دستوری برای نظام می کند(در هر جای دیگر دنیا اگر بود، محکومی را که در دو فتنه براندازی دست داشته، دست کم از داشتن تریبون محروم می کنند و این از برکت آزادی در جمهوری اسلامی است که محکوک امنیتی این گونه آزادانه و با صدای بلند افکار توطئه گرانه خود را جار می زند.)
"به نظر من ایران باید راهبرد خود را عوض کند و مدیریت بحران سوریه را به جایگاه درستش یعنی شورای عالی امنیت ملی و وزارت خارجه برگرداند. نیروی قدس باید مدیریت بحران سوریه را به دولت واگذار کند و ضمن آنکه در مقابل تروریسم میایستد، نقش نظامی خود را در سوریه کمرنگ کند. باید تصمیمگیری راهبردی به نهادها و نیروهای سیاسی واگذار شود. جمهوری اسلامی باید به جایگاه شایستهاش در جامعه بینالمللی و منطقه برگردد و نقش کلیدی و تاریخی خود را در پایاندادن به بحران سوریه ایفا کند. صرفنظر از شعارهایی که در صحنه جنگ ممکن است جذاب باشد، جمهوری اسلامی باید به سمت نجات سوریه و نجات مردمش پیش برود و تلاش کند با جامعه جهانی بر سر آینده دموکراتیک در سوریه به توافق برسد."
و در بخش دیگری جایگاه حاج قاسم و محمدجواد ظریف رامشخص می کند(!!):
" ما باید از سوریه خارج شویم و البته نقش راهبردی خودمان را با کار دیپلماتیک در پایاندادن به بحران سوریه دنبال کنیم. در سوریه باید جواد ظریف، محور شود. معنای حرفم این نیست که قاسم سلیمانی نباید نقش ایفا کند، بلکه محور کار باید دیپلماسی شود نه برعکس. سخن من ترجیح شخصیت یکی بر دیگری نیست. اولویتدادن به نقشهاست؛ تفوق دیپلماسی است بر نظامیگری."
عمق جهلی که در این نظرات وجود دارد، بر هیچ اهل فنی پوشیده نیست. به باور نگارنده، کسی مثل مصطفی تاجزاده که مغز متفکر دو فتنه بزرگ امنیتی در کشور بود، بعید است که این اندازه به مبانی و مبتدیات علم سیاست و روابط بین الملل جاهل باشد که نداند در دنیای امروز، همچنان این قدرت سخت نظامی است که پشتوانه دیپلماسی است. دیپلماسی بدون نیروی رزمنده، عملا فرقی با باد هوا ندارد و هیچ کس، حتی همان آمریکا که قبله آمال تاجزاده و همفکران اوست، برای کشوری که پشتش از توان و قوه دفاعی خالی است، تره هم خرد نمی کند، و انفاقا همه هدف آن سناریوی شوم هم آن است که توان دفاعی ایران را تضعیف و نیروهای نظامی ایران را منزوی کنند و به حاشیه ببرند، و آن گاه با شیر بی یال و دم و اشکمی به نام جمهوری اسلامی همان معامله ای را کنند که با لیبی قذافی کردند.
و البته تاجزاده در پیشبرد و پیگیری این خط یاران و همراهان صاحب تریبون زیادی دارد. مثلا روزنامه شرق در ۲۵ فروردین در یادداشتی به قلم جاوید قرباناوغلی-مدیرکل وزارت خارجه دولت اصلاحات- با عنوان "برجام ۲ در دیپلماسی منطقهای" صراحتا خواستار برجام منطقهای شد:" به نظر می رسد تکمیل این روند و جلوگیری از بازگشت پروژه ایران هراسی نیازمند الزاماتی است که دولت روحانی ناچار باید در اولویت کاری خود قرار دهد. اولین گام در این عرصه کلیدخوردن «برجام ۲» در منطقه و حل وفصل مشکلات و ترمیم زخم ها با همسایگان تاثیرگذار است."
یا «الهه کولایی»، دیگر عضو حزب منحله مشارکت در یادداشتی در روزنامه اعتماد با عنوان «دولت به دنبال تکرار برجام در منطقه باشد» به صراحت نسخه شکست خورده برجام را برای مسایل منطقه ای تجویز کرد:
"به راستی که الگوی مورد استفاده دولت یازدهم در برجام، ظرفیت و توانمندی جمهوری اسلامی ایران را به نمایش گذاشت. پس جا دارد که دولتمردان ما بار دیگر دنبال تکرار این تجربه باشند اما اینبار نه با غرب، بلکه با خواهران و برادران مسلمان و رهبران کشورهای اسلامی در سازمان و مجمعی که اساس تشکیل آن تقویت همکاری میان کشورهای اسلامی است."
با چنین «پیاده نظامی» طبیعی است که تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، از چشم امیدی که برای تغییر صلح آمیز(بخوانید کودتای خزنده یا استحاله) به داخل ایران دارد، سخن بگوید.
در جواب این مثلا سیاسیون، دیپلمات ها و دانشگاهیان عاشق "تفوق دیپلماسی بر نظامی گری" تنها به آوردن بخش هایی از مصاحبه مرداد ماه سال گذشته دکتر «پیروز مجتهدزاده»، دانش آموخته علم ژئوپلیتیک در دانشگاه آکسفورد و استاد مدعو دانشگاه تهران، با نسیم آنلاین بسنده می کنیم، با این توضیح که مجتهد زاده نه حزب اللهی است، نه حقوق بگیر جمهوری اسلامی و نه «دلواپس» به آن مفهومی که دوستان تاجزاده به تمسخر از آن یاد می کنند:
ایالات متحده آمریکا تلاش میکند از تفاهم هستهای حداکثر استفاده را برای خنثی کردن نقش ژئوپلوتیکی و ژئواستراتژیکی و سیاسی ایران در منطقه خاورمیانه داشته باشد. من اینها را برای شما تک به تک شمردم چون به چشم خود میبینیم که با چه تمهیداتی وزیر خارجه ما را در خصوص سوریه خنثی کردند. در زمینه ورود نیروی زمینی عربستان سعودی به سوریه یعنی یک اقدام کاملاً ضد ایرانی ولی وزیر خارجه ما هیچ چیزی نگفت. فلسفه مرکزی تذکرات این است که ما نمیتوانیم دنبال روی قدرت دیگری باشیم چرا که مستقل هستیم و این استقلال خودمان را باید حفظ کنیم. اگر موشک ۲ هزار کیلومتر برد میتواند کمک کند به حفظ استقلال ما وظیفه ملی ما است که آن را بسازیم و توسعه دهیم. نه عربستان سعودی، نه اسرائیل، نه آمریکا و نه هیچ کس دیگری نمیتواند جلوی ما بگیرد."