کد خبر 739357
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰
راهپیمایی مردم تبریز در اعتراض به هتک حرمت شیخ عیسی قاسم

پایه‌ی مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست؛ پایه‌ی اصلی تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأی و مقبولیت مردم کارایی ندارد. لذا رأی مردم هم لازم است.

سرویس سیاست مشرق- حجت‌الاسلام روحانی در دیدار اخیری که با پزشکان و اساتید دانشگاه داشتند، درباره رأی مردم و نقش آن در حکومت اسلامی اظهارداشت:حکومت علی(ع) با خواست و اصرار مردم تشکیل شد و این در حالی بود که ایشان در برابر اصرار مردم به آنها فرمودند که حکومت عدل من برای شما سنگین است و باید به سراغ فرد دیگری بروید، اما در عین حال این را نیز گفتند که اگر شما مردم فرد دیگری را انتخاب کنید، من در اطاعت از او که شما مردم آن را برگزیدید، اولین نفر خواهم بود.

رییس جمهور با اشاره به اینکه اهتمام به خواست مردم، متن اسلام است، گفت: مبنای ولایت و حکومت از دیدگاه علی (ع) نیز انتخاب و نظر مردم بود. [1]

درباره این اظهارات رئیس جمهور چند نکته قابل‌تأمل وجود دارد:

1. این خطبه در چه فضایی ایراد شده؟

خطبه ۹۲ نهج‌البلاغه بعد از کشته شدن خلیفه سوم و هجوم مردم برای بیعت با آن حضرت ایراد شده است. یعنی ۲۵ سال پس از آن که ولایت امیر مومنان (امر الهی و ابلاغ شده از سوی پیامبر- ص) مغضوب واقع شد. در این ۲۵ سال، انحرافات و بدعت‌های بزرگی در میان برخی خواص و سیاستمداران پدید آمد که از جمله آنها امتیازطلبی و اشرافی‌گری و تحمیل فاصله طبقاتی بود. همین انحراف در زندگی برخی از مردم نیز جاری شد. بنابراین حکومت برمبنای احکام راستین الهی با موانع بسیاری روبرو بود و همین مسئله باید با صراحت و صداقت تبیین می‌شد.

 خطبه ۹۲ در چنین متن سیاسی و اجتماعی ایراد شده است:" دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ وَ أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً.

ترجمه: مرا رها کنید و دیگری را بطلبید! چرا که ما به استقبال چیزی می رویم که چهره ها و رنگ های گوناگون دارد و دلها نسبت به آن استوار و عقل ها بر آن ثابت نمی ماند. ابرهای تیره و تار، افق ها را پوشانیده و راه مستقیم حق (در این فضای ظلمانی) ناشناخته است. بدانید اگر من دعوت شما را بپذیرم مطابق آنچه خود، می دانم با شما رفتار خواهم کرد و هرگز به سخن این و آن و سرزنشِ سرزنش کنندگان، گوش نخواهم داد! و اگر مرا رها کنید همچون یکی از شما خواهم بود (و با عدم وجود یارو یاور، مسئولیّتی نخواهم داشت) بلکه شاید از شما شنواتر و مطیع تر، نسب به رئیس حکومت و والیان امر بوده باشم و من برای شما وزیر و مشاور باشم بهتر از آن است که امیر و رهبر باشم.

این کلام امیر مومنان (ع)، عین واقع‌بینی و آینده‌نگری و به مفهوم مشارطه (شرط گذاری) و اتمام حجت است نه مشروعیت دادن به انتخاب مردم، هرچه که باشد؛ یعنی امیر مومنان نمی‌خواهد به هر قیمت، منصب و قدرت را به دست گیرد. [2]

این عبارات بیشتر حاکی از عدم آمادگی مردم برای قبول مسئولیت توسط امیرالمؤمنین است و نشان می‌دهد که حضرت پیش‌بینی می‌کرده‌اند که اجرای عدالت برای مردمی که سال‌ها به اقدامات غیرعادلانه عادت کرده‌اند، بسیار سخت و دشورا خواهد بود.

2. آیا حضرت هیچ حقی برای حکومت کردن نداشتند؟

عبارات این خطبه ممکن است این ذهنیت را به وجود بیارود که مردم مشروعیت‌دهنده به حکومت هستند و هر کسی را انتخاب می‌کردند، امیرالمؤمنین بایستی از آن فرد تبعیت می‌کردند. در اینجا باید دو عرصه مشروعیت و مقبولیت را از هم جدا کرد. به نظر می‌رسد که مشروعیت و حق حکومت کردن به دست مردم نبوده است که بتوانند آن را به کسی واگذار بکنند و امیرالمؤمنین نیز بارها نسبت به از بین رفتن حقشان اعتراض کرده بودند.

شهید مطهری در کتاب سیری در نهج‌البلاغه در این باره می‌نویسد: در موارد زیادی علی (ع) از حق خویش چنان سخن می‌گوید که جز با مساله تنصیص و مشخص شدن حق خلافت برای او به‌وسیله پیغمبر اکرم (ص) قابل توجیه نیست. در این موارد سخن علی این نیست که چرا مرا با همه‌ جامعیت شرائط کنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند، سخنش اینست که حق‌ قطعی و مسلم مرا از من ربودند. بدیهی است که تنها با نص و تعیین قبلی‌ از طریق رسول اکرم (ص) است که می‌توان از حق مسلم و قطعی دم زد، صلاحیت و شایستگی حق بالقوه ایجاد می‌کند نه حق بالفعل  و در مورد حق‌ بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلم و قطعی صحیح نیست.

اکنون مواردی را ذکر می‌کنیم که علی (ع) خلافت را حق خود می‌داند. از آنجمله در خطبه 6 که در اوایل دوره خلافت هنگامی که از طغیان عایشه و طلحه و زبیر آگاه شد و تصمیم به سرکوبی آنها گرفت انشاء شده است. پس‌ از بحثی درباره وضع روز می‌فرماید : «فو الله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه (ص) حتی یوم الناس هذا.» به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است‌.

در خطبه 170 که واقعا خطبه نیست و بهتر بود سید رضی اعلی الله مقامه‌ آنرا در کلمات قصار می‌آورد، جریانی را نقل می‌فرماید و آن اینکه: «شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت‌ حریصی، من گفتم: «بل انتم و الله احرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبت‌ حقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه، فلما قرعته‌ بالحجه فی الملاء الحاضرین هب لا یدری ما یجیبنی به.» بلکه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من از نظر روحی و جسمی نزدیکترم‌. من حق خود را طلب کردم و شما می‌خواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آنکه به حق خویش را می‌خواهد حریصتر است یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته است؟ [3]

از این عبارات حضرت می‌توان برداشت کرد که ایشان حکومت کردن پس از پیامبر را حق خود می‌دانستند و همیشه بر این موضوع تأکید داشتند که ایشان بیشترین شایستگی را برای حکومت کردن داشته‌اند و این حق از ایشان سلب شده است.

نکته دیگری که در حق حکومت امیرالمؤمنین وجود دارد این است که مردم هیچ‌گونه دخالتی در اعطای این حق به ایشان نداشته‌اند و نص الهی مبتنی بر مشروعیت ایشان، دلیلی بر حقانیت حکومت کردن ایشان است.

3. آیا حکومت کردن بدون حضور مردم ممکن است؟

نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که حضور مردم در عرصه حکومت بسیار مهم و اثرگذار است، اما در مرحله تحقق و اجرای حکومت اسلامی و نه در بخش مشروعیت آن. همان‌گونه که حضرت علی (ع) در خطبه شقشقیه می‌فرمایند:

لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَی العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا علی کِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَیتُ حَبلَها علی غاربِهِا.

ترجمه: اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام شدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانه‌اش می انداختم.

این عبارات به خوبی نشان می‌دهد که وجود یاورانی که حضرت را برای تشکیل حکومت یاری کردند، حجت را برای ایشان تمام کرد که به لحاظ اجرایی می‌توان حکومت را تشکیل داد.

رهبر انقلاب در همین باره، در سال 1382 و در دیدار با دانشجویان دانشگاه‌های قزوین می‌فرمایند: امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام امام دادگران عالم و مظهر تقوا و عدالت است. وقتی بعد از قتل عثمان در خانه‌اش ریختند تا ایشان را به صحنه‌ی خلافت بیاورند، حضرت نمی‌آمد و قبول نمی‌کرد - البته دلیلهایی دارد که بحث بسیار مهم و پرمعنایی است - بعد از قبول هم فرمود: «لولا حضورالحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی کظّة ظالم و سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها»؛ اگر وظیفه‌ی من با توجّه، قبول، بیعت و خواست مردم بر من مسجّل و منجزّ نمی‌شد که در مقابل ظلم بایستم و با تبعیض مبارزه و از مظلوم دفاع کنم، باز هم قبول نمی‌کردم. یعنی امیرالمؤمنین می‌گوید من قدرت را به‌خاطر قدرت نمی‌خواهم. حالا بعضیها افتخار می‌کنند: ما باید برویم، تا قدرت را به دست بگیریم! قدرت را برای چه می‌خواهیم؟ اگر قدرت برای خودِ قدرت است، وِزر و وبال است؛ اگر قدرت برای مبارزه با ظالم در همه‌ی ابعاد ظلم و ستم - داخلی، اجتماعی و اقتصادی که حادترینش است - می‌باشد، خوب است. بنابراین، پایه‌ی مشروعیت حکومت فقط رأی مردم نیست؛ پایه‌ی اصلی تقوا و عدالت است؛ منتها تقوا و عدالت هم بدون رأی و مقبولیت مردم کارایی ندارد. لذا رأی مردم هم لازم است. اسلام برای رأی مردم اهمیت قائل است. فرق بین دمکراسی غربی و مردم‌سالاری دینی که ما مطرح می‌کنیم، همین جاست. [4]

1- mshrgh.ir/738496

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • مجید IR ۱۷:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    5 2
    در جامعه اسلامی مردم تصمیم گیرنده بر سرنوشت خود هستند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس