به گزارش مشرق، نزار قبانی یک شاعر نیست، یک پدیده شعری است. چهار حرف کوتاه او، دنیای بزرگ شعر عربی معاصر را در خود گرد آورده است و اکنون که تقریباً بیش از یک دهه از وفات او میگذرد، ابیات و واژگان پر طنین سرودههایش، هنوز چون رودی خروشان در فرهنگ و زبان کشورهای عربی جاری است.
او در 21 مارس 1923 میلادی در دمشق به دنیا آمد، شهری که به تعبیر خود او «جشنواره آب و یاس» و «نه تصویری از بهشت که خود بهشت» است؛ شهری که بعدها از آن تبعید شد. نزار قبانی یکی از بزرگترین شاعران نوگرا و معاصر عرب است. این شاعر سوری تبار از 16 سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و کار خود را با شعر عاشقانه، ولی به شیوه کلاسیک شروع کرد سپس در عرصه شعر نو، به فعالیت خود ادامه داد و در پیشرفت این نوع شعر در ادبیات عرب نقش به سزایی داشت. او در واقع مؤسس مکتبی شعری است که زبانی مخصوص به خود و شبیه به زبان عامیانه دارد.
شعر در نظر قبانی رقص با زبان است. میلاد و هلاک و گمراهی و توبه انسان است. شعر در نزد او آتش انسان است. آتشی که نمیمیرد و تا زمانی که در شریانهای قلب او قطرههای روغن است، قطرهای عشق نیز هست. انسان را موجودی میداند که شعر مینویسد و موجودی که سخت، خواهان تبیین خود به شیوه ممتاز و معرفی خویشتن در چهارچوبی والاست.
او نوشتن شعر را عذابی زیبا میداند اما خواندن آن را عذابی زیباتر میداند؛ زیرا معتقد است شاعر در لحظههای آفرینش به تنهایی با تجربه روبهرو است؛ ولی هنگامی که شعر خود را میخواند، کار او دشوارتر است؛ زیرا باید کسانی را جستوجو کند که بپذیرند و به اراده و اختیار خود با او به منطقه آتش پا بگذارند و در یک کلام با او بسوزند و این روند کامل نمیشود جز با سوختن شاعر و مخاطب. او شعر را وسیله ارتباط با دیگران میدانست لذا شعرش به گونهای بود که می توانست با آن با هرکس در هرجا ارتباطی شایسته برقرار کند. پس برای این کار از تقلید از هر کسی و هر چیزی دوری میکرد و زبان شعر خود را آنچنان ساده و آسان کرد که چون بوی عطری بسیار خوشبو و گرانبها میشود که هر کس مایل به استشمام و استفاده از آن میشد. او خود درباره شعر میگوید: «من بر این باورم که شعر، خودش را میسازد و لباسهایش را با دستان خود، در پس پردههای وجود میبافد و هرگاه علل وجودی آن کمال یابد و ردایی از موسیقی و نغمهها بر تن کند، به شکل واژگان و کلام بر صفحه کاغذ متولد خواهد شد.»
از عاشقانهسرایی تا مصلح اجتماعی
نزار خیلی زود به این حقیقت ایمان آورد که «شعر» و «خیزش» دو روی یک سکهاند و شعری که فریاد برنیاورد و پایههای ستمپیشگان را به لرزه نیفکند، شعر نیست. او واژگان خود را به گلوله بدل کرد تا با آن، از کرامت و عزت امت خود دفاع کند و شکوه از دست رفته را به آنها بازگرداند. هرچند نزار قبانی در شعر عرب به شاعر توصیفهای عاشقانه بیش از هر موضوع دیگری شهرت دارد، اما در بررسی آثار او نمیتوان چشم بر اشعار اجتماعی و سیاسی او بست. اشعاری که در آن دغدغه یک شاعر به عنوان یک مصلح اجتماعی شنیده میشود. شاعری که دوست دارد تا واژگان سربازش را در جلوی خط مقدم شعر مقاومت قرار دهد و فریادهای خاموش چند نسل را از خانههایی که از دست رفتهاند، بیان کند.
قصاید اجتماعی، سیاسی او با زبانی نیشدار سستی و عقبماندگی جامعه عرب را به باد انتقاد گرفته است. شکست حزیران در سال 1967 نقطه عطفی در شعر نزار به شمار میآید که مسیر شعری او را از اشعار عاشقانه به سمت اشعار سیاسی تغییر داد؛ از این رو اشعار او منحصر به یک طبقه از جامعه نیست.
غوغا در جهان عرب
بعد از عشق و تغزل، که اصلیترین موضوعات شعری نزار قبانی را تشکیل میدهد، سیاست و نگاه او به مسائل وطنی و سیاسی از مهمترین و پربسامدترین موضوعات در اشعار او را تشکیل میدهند. نگاه نزار قبانی در این قسم از اشعار، نگاهی انتقادی است که با زبانی سهل ممتنع، سعی در پرداختن به این مسائل دارد. وقتی شعر سیاسی «در حاشیه دفتر شکست» از او منتشر شد، غوغایی در کشورهای عربی برخاست و نزار مورد حمله بسیاری از منتقدان شعرش قرار گرفت. انتشار این شعر، مقارن با شکست اعراب از اسرائیل بود. او در این رابطه میگوید: «من در برابر تمام این تهمتها به جای اینکه احساس رنج کنم، احساس کردم دارم قد میکشم و بزرگ میشوم و از سنگی که به سوی پنجرهام پرتاب میشد احساس لذت میکردم و سخنان مسیح را بر لب داشتم که خدایا بر ایشان ببخشای که نادانند».
مسلسلهای وحشت
نگاه قبانی در این قسم از اشعار نگاهی تکمیلی است. او ابتدا سیاست و موضوعات اینچنینی را در سالهای آغازین تجربههای شعریاش در این حیطه، منحصر به سوریه میداند، اما کمکم شاعر عمیقتر شده و با ژرفاندیشی بیشتر به وطن و موضوعات سیاسی میپردازد. او درباره اهمیت پرداختن به مسائل سیاسی پیرامون و بیتفاوت نبودن به تغییران در جهان اسلام میگوید: «شاعر امروز باید آیینه تمامنمای دردههای وطنش باشد. چرا که این دوران، دوران گنجشکها نیست. جهان عرب مثل یک پرتقال پوست کنده خورده میشود، بر روی مسلسلهای وحشت میخوابد و از روی مسلسلهای رعب برمیخیزد». در جای دیگری، درباب مفهوم وطن معتقد است: «مفهوم وطن در نظر من، یک مفهوم ترکیبی است از میلیونها چیز، از قطره باران تا برگ درخت تا قرص نان و ناودان و نالههای عاشقانه و بوی کتابها و شانهای که در گیسوان معشوق من سفر میکند و سجاده نماز مادرم و زمانی که بر چهره پدرم شیار افکنده است. من از این چشمانداز پهناور است که وطن را میبینم. نوشتن درباره وطن موعظه کردن نیست و خطبه خواندن نیست، سرمقاله روزنامه نیست. من این برداشت را از وطن دارم...».
ای سرزمین آشتی و زیتون؛ ای قدس
میهن او محدود به سوریه نمیشود، او تمام جهان عرب را میهن خود میداند. او قدس را چنان زیبا و ملموس توصیف میکند که انسان خود را در کوچه باغهای بیتالمقدس مییابد:
ای قدس... ای شهر من
ای قدس... ای دوست
فردا... فردا درخت لیمو شکوفه خواهد داد
و سنبلان سبز شادی خواهند کرد
چشمان به خنده شاد خواهند گشت
و کبوتران مهاجم به بامهای پاک تو
بازخواهند گشت...
ای وطنم... ای سرزمین آشتی و زیتون...
در اشعار نزار قبانی، فلسطین و به ویژه قدس، یکی از موضوعات پرتکرار است. شاعر از قدس به عنوان آرمانشهری یاد میکند که روزگاری محل قدم زدن پیامبران بود و حالا در میان خون و آتش نفس میکشد. شاعر آرزو دارد که روزی در تاریخ برای بازگشت ایام خوش گذشته ثبت شود. اشعار قبانی درباره فلسطین را میتوان به دو وجه حماسی و غیر حماسی دستهبندی کرد. شاعر در اشعار غیر حماسی خود، با استفاده از واژگان، طنین آرام و توصیف خاطرات تلخ گذشته را به یاد آورد. آنچه که در این دسته از اشعار به وضوح دیده میشود، اعتراض شاعر به عملکرد سران عربی و در خواب بودن آنها و در نهایت ناله سر میدهد از سازشی که برای فلسطین به ارمغان آوردهاند. او در این دسته از اشعار، فلسطین را خانه خود میداند و همانند یک فلسطینی داغدار برای از دست دادن پیکر مادر وطنش ناله سر میدهد. سروده ذیل با نام «موافقم با تروریسم» نمونهای از اشعار او درباره فلسطین است:
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر دفاع کنیم از گل... و از زن،
و از قصیده بیگناه
و آبی آسمان
از وطنی که در گوشه و کنار آن
نمانده آب و هوایی
یا خیمه و شتری
یا قهوه سیاهی...
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر با جرأت تمام، دفاع کنیم
از گیسوان بلقیس... و از لبان میسون
و از هند و رغد
و لبنی و رباب
و از باران سرمه، که همچون الهام
از مژهها فرو میبارد!!
ما به تروریسم متهم هستیم،
اگر بنویسیم از باقیماندههای وطنی
ناتوان، گسسته، فروریخته
که اندامش پوسیده و پراکنده گشته
از وطنی که نشانی خود را میجوید
و از امتی که نامی ندارد!
وطنی که از اشعار قدیمش، چیزی نمانده
جز قصیدههای خنساء
از وطنی که در افقهایش
آزادی سرخ، یا آبی و یا زردی نمانده...
از وطنی که تمام گنجشکانش
برای همیشه از خواندن منع شدهاند
از وطنی که نویسندگانش
از شدت هراس، عادت کردهاند
بر هوا بنویسند!!
از وطنی که میرود سوی مذاکرات صلح
تهی از کرامت
و پا برهنه
ما به تروریسم متهم هستیم
اگر نخواهیم بمیریم
زیر بلدوزرهای اسرائیلی
که خاک ما را زیر رو رو میکند
تاریخ ما را زیر و رو میکند
انجیل ما را زیر و رو میکند
قرآن ما را زیر و رو میکند
خاک پیمبران را زیر و رو میکند
اگر گناه ما این است
چه زیباست تروریسم!