سریال ماه رمضان

«نفس» قرار بود یک سریال افشاگر درباره سازمانی تروریستی باشد که قبل از انقلاب خود را مجاهدین خلق می‌خواندند و پس از انقلاب، منافق بودنشان آشکار شد.

به گزارش مشرق، افت سریال‌های مناسبتی سیما، در ماه مبارک رمضان نیز ادامه پیدا کرد. درحالی که سریال‌های اصلی تلویزیون برای این مناسبت («پایتخت ۵» و «سر دلبران») آماده نشدند، دو مجموعه که برای مناسبت‌های دیگر تولید شده و ارتباط چندانی با فضای این ماه نداشتند، روی آنتن رفتند. این درحالی است که ماه مبارک رمضان، مهم ترین مقطع برای صداوسیماست، هم به این خاطر که عموم مردم در لحظات پس از افطار تماشاگر تلویزیون هستند و فضای عالی و پرنشاط شب‌های ماه رمضان هم آمادگی برای دریافت معانی خوب و زیبا فراهم می‌کند. اما تلویزیون قدر این فرصت را ندانست.


نفس خسته و بی سامان


معمولا پس از افطار، یا مجموعه‌های طنز پخش می‌شد و یا سریال‌هایی درباره ارواح و شیاطین ماورایی، اما این بار شیاطین مرئی، موضوع سریال پس از افطار سیما بودند. اول که قرار شد یک سریال، علیه تروریست‌ها و با نمایش بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی روی آنتن برود، امیدوار کننده بود.

اما «نفس» نه انقلابی بود و نه ضدتروریستی! پس چه بود؟ شاید بتوان گفت که نگاه شخصی و شاعرانه کارگردان، درباره وقایع مقطعی از تاریخ بود، صرفا با هدف خاطره بازی و برانگیختن احساسات نوستالوژیک از طریق پخش آهنگ‌ها و ترانه‌های قبل از انقلاب، روابط عاشقانه بچه پولدارهای شورشی، اورکت آمریکایی، پیکان جوانان، قدم زدن زنان بی‌حجاب در خیابان‌های تهران و چند نشانه دیگر از آن دوران!


جلیل سامان بعد از سریال غافلگیرکننده «ارمغان تاریکی» که روایتی بدیع و خلاقانه درباره سازمان‌های تروریستی بود و پس از سریال با طراوت و جمع وجور «پروانه» که روایتی عاشقانه درباره نجات از همین سازمان‌ها بود، «نفس» را هم برای تکمیل این سه گانه ساخت. اما نفس تازه جلیل سامان، خسته، گنگ، نامفهوم و بی‌سامان بود! قسمت‌های اول، نسبتا خوب و جذاب بود. هم ریتم سریال مناسب بود و هم نوعی التهاب و اضطراب در آن جریان داشت.

اما هر چه جلوتر رفتیم، سرعت وقایع نیز آب رفت. روزهای آتشین و پرشور انقلاب اسلامی در این سریال، به سردی و کندی هر چه تمام حکایت شد! کار به جایی رسید که برخی از قسمت‌های سریال «نفس» فقط در راهروها و اتاق‌های خانه یا بیمارستان و ... و با رد و بدل شدن چند دیالوگ بی مزه جمع‌بندی می‌شد! بی‌اغراق نیست اگر بگوییم ما با یک سریال سه، چهار قسمتی طرف بودیم که ۳۰ قسمت کش پیدا کرد!


«نفس» قرار بود یک سریال افشاگر درباره سازمانی تروریستی باشد که قبل از انقلاب خود را مجاهدین خلق می‌خواندند و پس از انقلاب، منافق بودنشان آشکار شد. اما این افشاگری فقط به چند حرکت مسلحانه و خشونت آمیز و مقداری هم شعارهای سطحی شخصیت روزبه محدود شد. نشانه‌هایی که برای آشنایان با گروهک‌ها قابل درک است، اما برای نوجوانی که شناختی از تاریخ و ماهیت این گونه سازمان‌ها ندارد، قابل شناخت نیست.

به طور مثال، این سریال تفاوت یک منافق تروریست را با چریک انقلابی مشخص نمی‌کند. «نفس» با تمرکز بر یک مرد جوان و دختری که همراه و سپس همسر او شد، می‌توانست تبدیل به یک درام روان شناسانه و تحلیلی درباره چگونگی تغییر تدریجی یک مخالف دیکتاتوری به تروریستی سنگدل شود. اما حتی معلوم نشد که چرا روزبه، به خانواده ثروتمند و بانفوذ خودش پشت می‌کند و علیه طبقه خودش می‌شورد.

چرا دختری مثل ناهید که از رفاه و نعمت و امکانات تحصیلی خوبی برخوردار است و نامزدش نیز همکار ساواک است، با این شورشی برای ضربه زدن به حکومت وقت همکاری می‌کند؟ چرا مردم در سال ۵۷ از هیولای ساواک که در شکنجه و قتل انسان‌ها کوچک ترین رحم و مروتی نداشت، نترسیدند و برای سرنگون کردن غول بی شاخ و دم پهلوی، از جان خودشان هم گذشتند؟ و... چراهای بسیار دیگری که سریال «نفس» از پاسخ دادن به آن‌ها بر نیامد.


این سریال زیر سر چه کسی است؟


چرا در اوج کمبود بودجه صداوسیما با وجود این همه موضوع و سوژه مهم و برزمین مانده، سریالی مثل «زیر پای مادر» ساخته می‌شود؟ چرا این سریال در ماه مبارک رمضان پخش شد؟ پیش آمدن چنین پرسش‌هایی یعنی دستگاه سریال سازی سیما دچار اختلال است! چون که این سریال ، ۳۰ شب متوالی مخاطب را به دنیایی عصبی و پر نفرت برد، آن هم در طلایی ترین لحظات زندگی مردم این کشور یعنی روزها و شب‌های مبارک ماه رمضان!


مادر، نماد مهربانی است و آن قدر مقدس است که در فرهنگ ما بهشت را زیر پای او می‌پندارند. اما در سریالی که عنوان آن ملهم از چنین مفهومی است جز خشم و خشونت، تنش و تضاد و رویارویی آدم‌ها چیزی دیده نمی‌شود!


همه چیز بدون منطق و زمینه‌سازی عقلانی و به اجبار نویسنده فیلمنامه، کارگردان و تهیه‌کننده رخ می‌دهد. آن‌ها ابتدا آتنه را بدون اینکه دلیلی مشخص داشته باشد به نهایت سیاهی و بدی بردند. چنان تصویر دهشتناکی از او ساختند که شاید در عالم واقعی یک زن به این ترسناکی نباشد. آنقدر بد که حتی نوزادش را رها می‌کند و می‌رود پی خوشگذارنی خودش! ما هیچ وقت متوجه این عمق ستمکاری آتنه نمی‌شویم.

بعد هم این زن بعد از ۲۰ سال پشیمان می‌شود و می‌خواهد دوباره مادرِ پسرش شود. توبه کرده، متحول شده و قصد جبران گذشته را دارد. اما چرا؟ باز هم فقط به این دلیل که سازندگان سریال می‌خواهند، نه دلیل دیگری!


شخصیت‌های مثبت سریال، رخساره و پدرش هستند. شخصیت‌هایی منفعل، بی هویت و خنثی که بین مشتی اراذل و اوباش، سرگردانند و هیچ کاری از دستشان بر نمی‌آید. تهیه کننده سریال «زیر پای مادر» یک زن است، اما نتوانسته گروه سازنده سریال را به سمت خلق یک شخصیت کاریزماتیک جذاب و موثر از زن مومن و پاکیزه سرشت و چادری نزدیک بکند. رخساره سریال اصلا دلچسب نیست و نه لبخندش آرام بخش است و نه اخمش کارساز!


زیر پای مادر، غیرت را تخریب و مردانگی را تحقیر می‌کند. صدرا که غیرت و ناموس لقلقه زبانش است، به تلفیقی از مازوخیسم و سادیسم مبتلاست. آن طرف هم خلیل کبابی قرار بوده شمایل مردی اصیل و قوی باشد، اما کاریکاتوری است که کامبیز دیرباز هر چه سعی کرده آن را متفاوت دربیاورد، نتوانسته است.

نکته جالب اینکه همه در این سریال با هم دعوا و تخاصم می‌کنند و حتی در یکی از قسمت‌ها، پسر قصد سیلی زدن به مادرش را داشت‌(البته موقعی که نمی‌دانست، آن زن مادرش است) بعد از ۳۰ قسمت جنگ و پرخاش آدم‌ها به هم، ناگهان در سکانس پایانی همه با هم خوش و مهربان شدند تا سازندگان سریال، نشان بدهند که خودشان برخلاف سریالشان طرفدار خانواده و آشتی هستند!


وقتی نویسنده فیلمنامه «من مادر هستم» و کارگردان فیلم «ماجان» که هر دو فیلم‌هایی سادیستی هستند، مدیر مرکز نمایش سیما می‌شود(البته این مدیریت به‌تازگی‌ تغییرکرده) تولید سریالی مثل «زیر‌پای مادر» غیر طبیعی نیست!

منبع: کیهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس