کد خبر 745317
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۰
1396033119025888311209304.jpg

شاگرد برجسته آیات کشمیری و بهاءالدینی می‌گوید که آیت‌الله بهاء‌الدینی استاد منتظری بود ولی می‌فرمودند او به درد رهبری نمی­‌خورد و کسی به اندازه "آسید علی‌آقا" قادر به اداره کشور نیست.

 به گزارش مشرق، یک شب بارانی در اواخر سال گذشته بود که  بعد از چند ماه هماهنگی به بیت عالمی شریف در قم رفتیم. هنگام ورود بساط درس اخلاق برپا بود. درس اخلاق‌هایی که شب‌های تهران چندسالی است سراغی از آن ندارد یا کمتر دارد. دقایقی پای صحبت‌های عالمانه‌اش نشستیم و سپس باب مصاحبه آغاز شد.

«آیت‌الله شیخ خلیل مبشر کاشانی» متولد ۱۳۳۰ در کاشان است. ایشان در سال ۱۳۴۶ برای تحصیل علوم حوزوی به شهر مقدس قم مشرف شد. وی درباره اساتیدش می‌گوید: "کفایه را نزد آیت‌­الله ستوده خواندیم، قوانین را نزد مدرس افغانی و نزد مرحوم آیت­‌الله نبوی مکاسب هم سطحش و هم خارجش را خواندم ... ۱۰ سال نزد آیت­‌الله گلپایگانی درس خارج ایشان شرکت کردم، مقداری اصول را در خدمت آیت­‌الله شیخ ابوالفضل خوانساری که از علمای بزرگ بود تلمذ کردم" آیات­‌ عظام مرعشی، شیخ­ کاظم تبریزی و میرزا جواد تبریزی از دیگر اساتید وی هستند.

آنچه موجب شده تا آیت‌الله مبشر کاشانی با سایر علما قدری تفاوت داشته باشد، هم‌نشینی طولانی مدت وی با عرفای نامدار معاصر از جمله آیت‌الله بهاءالدینی، آیت‌الله کشمیری و مرحوم آقا فخر تهرانی است..." یکی از عنایات حضرت حق به من این بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آیت­‌الله بهاءالدینی آشنا شدم یعنی فاصله یک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ایشان آشنا شدم. " و در طول مصاحبه خاطرات بسیاری از اساتیدش نقل کرد.

آیت‌الله مبشر کاشانی در زمان تحصیل از مبارزه غافل نبود. وی از جوانی و آغاز طلبگی، بر علیه رژیم منحوس پهلوی سخنرانی می‌کرد و تا پیروزی انقلاب مبارزات پیوسته ایشان ادامه داشت. از همان سنین جوانی به تشکیل جلسات محرمانه و سازماندهی جوانان مبارز و انقلابی پرداخت و در پایان یکی از سخنرانی‌های افشاگرانه خود که در آن عباراتی چون "دودمان ننگین پهلوی" بکار برده بود، به دنبال محاصره مسجد توسط نیروهای شهربانی، ژاندارمری و ساواک در کاشان دستگیرشد و بلافاصله به زندان کمیته مشترک(مرکز شکنجه ساواک) در تهران منتقل و پس از چند ماه شکنجه و حبس در سلول انفرادی به زندان قصر انتقال یافت.

شهید محمد مبشر کوچکترین برادر ایشان در سن ۱۶ سالگی توفیق حضور در جبهه یافت و در ۲۱ سالگی در عملیات کربلای ۵ به مقام رفیع شهادت نائل شد.

وی بعد از رحلت مرحوم امام (ره)، از سال ۱۳۶۸ به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و اکنون تدریس خارج فقه ایشان در حسینیه آیت‌الله مرعشی نجفی ادامه دارد.

خبرنگاران سیاسی  در سلسله‌ گفت‌وگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره) و علمای اعلام کاوشی نو در نهضت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفته‌ها و کمترگفته‌شده‌هایی از تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازند. تاکنون ۸ بخش از این گفت‌وگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علم‌الهدی،  فیض گیلانی، علوی گرگانی، قافی یزدی، سیدجعفر کریمی، مرحوم صابری همدانی، سیدرضا بنی‌طبا و یوسف طباطبایی‌نژاد منتشر شده و در آینده نیز ادامه دارد.

متن پیش‌ِرو نیز گفت‌وگوی دوساعته با آیت‌الله شیخ خلیل مبشر کاشانی است که از منظرتان می‌گذرد:

 باتشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، حضرت‌عالی از چه زمانی برای تحصیل به شهر مقدس قم مشرف شدید و مبدأ آشنایی شما با نهضت حضرت امام و ورودتان به مسائل سیاسی از چه تاریخی بود؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده حدود ۱۰ سالم بود که برای زیارتِ حضرت معصومه(ص) با خانواده به قم آمدیم و چون در خانوادۀ مذهبی متولد شده بودم، مذهبی­‌ها ابتدا پیش از همه‌چیز به نماز جماعت اهمیت می­‌دهند. در نماز جماعت آیت­‌الله بروجردی با پدر شرکت کردم، هنوز بالغ و مکلف نشده بودم و مسجد اعظم تازه تکمیل شده بود. (اینها را تقریبی می­‌گویم ممکن است ۸ سالم بوده باشد که پشت سر آیت­‌الله بروجردی نماز خواندم) در آن زمان آیت­‌الله بروجردی آنجا نماز می­‌خواند. یک علاقۀ خاصی برای ورود به حوزه در وجود من از همان زمان که پشت سر ایشان نماز خواندم ایجاد شد.

عامل دومی که علاقۀ ورود من به حوزه را زیاد کرد این بود که یک شخصی در کاشان بود به نام آیت­‌الله شیخ­ علی نجفی که از بزرگان قم در علم و مفسر قرآن بود. یک دوره کامل تفسیر قرآن را هر شب در طول ۳۰ سال گفت. بسیار زاهد بود. من به ایشان خیلی ارادت داشتم و پای تفسیر ایشان سعی می‌‌کردم شرکت کنم. در همان دوران جوانی این مسئله باعث شد به درس­‌های حوزوی علاقه‌مند شوم. حدود ۱۶ سالگی یک مقداری درس ادبیات خواندم به صورت متفرقه در کاشان، بعد در ۱۷ سالگی آمدم قم و الان هم حدود ۵۰ سال است در قم هستم.

چگونه به امام عشق و محبت پیدا کردم؟

حدود ۱۲ سالم بود که مرحوم امام قیام کرد. سال ۴۱ و ۴۲ که حرکت صغری و کبریِ امام شروع شد و من خیلی علاقه‌مند به مرحوم امام شدم بدون اینکه در مورد امام شخصی با من صحبت کرده باشد.

یک دعایی است که «اللهم اقذف محبتی فی قلوب عبادک» خدایا محبت من را در قلوب بندگان خودت قرار بده و گویا امام این دعا را خوانده بود و داشت مستجاب می­‌شد، بدون اینکه امام مبلغ خاصی داشته باشد. مردم در قلوب­شان عشق و حب امام بود. در همان جوانی ما عاشق امام شدیم، بدون اینکه از جایی تعلیم ببینیم و این تعلیم، تعلیمِ آسمانی بود و القای حب خمینی در قلوب از ناحیۀ خود حق تعالی و این هم به خاطر عرفان و معنویت مرحوم امام بود.

نسل پیرمردهای آن زمان نسل جوان را همراهی نمی‌کردند

نسلِ پیرمردهای آن زمان نه تنها با نسل جوان همراهی نمی­‌کردند بلکه گاهی مانع پیشرفت و حرکت جوان­ها بودند. در عین حال نسل جوان عاشق امام و دنباله­‌رو امام بودند و دنبال این بودند که فرمایشات امام را بشنوند. نواری یا عکسی از امام پیدا کنند لذا من از همان سن ۱۲ سالگی در تمام حرکت­هایی که ضد شاه انجام می­‌شد شرکت می­‌کردم با اینکه سن من هم کم بود. بعد بالغ شدم و از امام تقلید کردم و وارد حوزه شدم و فعالیت من در خط امام از آن زمان آغاز شد.

 از زمان آشنایی با مرحوم امام تا هنگامی که حضرت‌عالی دستگیر شدید، فعالیت‌های سیاسی شما به چه شکل بود و در چه قالبی در قم مبارزه می‌کردید؟

وقتی آمدم قم حقوق و شهریه خیلی کمی داشتم. اول خیابان چهارمردان یک عکاسی بود که صاحبش فوت کرده است. من شب‌ها می­‌رفتم آنجا و ساعت ۱۰ شب که مغازه­‌ها تعطیل می‌شدند، در را از داخل می­‌بست و عکس­های امام و آقا مصطفی خمینی را با هزینه اندک چاپ می­‌کردیم. او به ما گفته بود فقط پول فیلم و کاغذش را به من بدهید چون می­‌دانست ما پول کافی نداریم و من پول کاغذ و فیلم را به ایشان می‌‌دادم و انواع و اقسام عکس‌های امام را تکثیر می­‌کردیم. بعد دسته دسته، در مساجد مثل مسجد آیت­‌الله بهجت نماز که جماعت برگزار می‌شد پخش می‌کردیم یا طلبه‌هایی که می‌­خواستند بروند شهرستان­ها برای تبلیغ محرمانه به آنها می­‌دادند و می­‌گفتند به شهرستان­ها برسانند یعنی مردم ایران باید خمینی را بشناسند.

همینطور با بعضی از اداری­‌ها که در اداره‌شان اعلامیه­‌ها و فرمایشات امام را تایپ و تکثیر می‌کردند، ارتباط داشتیم. در زمان تعطیلات با کسی که کلیددار اداره بود رفاقت برقرار می­‌کردیم و اعلامیه­‌های امام را محرمانه تکثیر می­‌کردیم، باز همین روند را ادامه دادیم که آمدیم در مساجد معروف قم یا کاشان در بین علاقه‌مندان به مرحوم امام پخش می­‌کردیم. این فعالیت­ها را داشتم و به کسی هم نمی­‌گفتم.

همکاری با پدر شهید زین‌الدین برای چاپ رساله آیت‌الله موسوی!

در مورد چاپ رساله مرحوم امام پدر شهید سردار زین‌­الدین در صفاییه یک زیرزمینی را گرفت برای نشر کتاب و با ایشان صحبت کردیم و قرار شد رساله­‌های مرحوم امام را به نام آیت­‌الله موسوی -نه به نام آیت­‌الله خمینی چون ممنوع بود- چاپ کند و ایشان هم قاعدتاً مجانی انجام می­‌داد و بعضی وقت­‌ها یک پول کمی می­‌گرفت و یا اصلاً مجانی بود. ما با پدر ایشان در ارتباط بودیم. ایشان چاپ می­‌کرد و من می­‌گرفتم و رساله­‌های مرحوم امام را به نام آیت­‌الله موسوی می­‌بردم در شهرها پخش می­‌کردم و نظرمان این بود که باید امام شناخته شود.

 برخی تحلیلگران معتقدند نهضت سرچشمه گرفته از فقه جواهری بوده و حاصل کاوش امام در فقه و به فعلیت رساندن نظریه «ولایت‌فقیه» است. برخی دیگر معتقدند امام چون فیلسوف بودند، آن فلسفه­‌ای که خوانده بودند در نهضت موثر بود ولی به آن وجوه عرفانی حضرت امام کمتر پرداخته شده است. امام سالها در محضر آیت‌الله شاه­‌آبادی عرفان تلمذ کرده بودند. شما به عنوان شاگرد برجسته عرفای معاصر مانند مرحوم آیات بهاءالدینی و کشمیری فکر می‌کنید آموزه‌های عرفانی چقدر در اینکه بخواهند یک نهضتی را به وجود بیاورند، تأثیر داشت؟ چون عرفان در افکار مردم شاید به گوشه­‌نشینی و منزوی بودن تعبیر شود.

سوال خوبی است؛ مرحوم آیت­‌الله شیخ یحیی انصاری­ شیرازی{از اساتید برجسته اخلاق و عرفان و شاگرد مرحوم امام} به فین کاشان تبعید شده بود و ما هفته­‌ای یکی دو بار می­‌رفتیم دیدار ایشان. در یکی از دیدارها ایشان فرمودند که ما سه وزنۀ علمی و معنوی در حوزه داریم که جامع بین علم و تقوا هستند، این ۳ شخصیت در ایران عبارت‌اند از آیت‌­الله بهاءالدینی، علامه طباطبایی، آیت­‌الله بهجت و یک شخصیت در نجف که آیت­‌الله خمینی است. (زمان شاه امام نمی­‌گفتند، آیت­‌الله خمینی می­‌گفتند) گفت نفی دیگران را نمی­‌کنم ولی این سه شخصیت جامع علم و معنا هستند و در عرفان و در فقه در مرحلۀ عالی و اوج قرار دارند. بعد ایشان گفتند در راس همه آیت­‌الله خمینی -روحی­‌فدا- در نجف هستند که جامعِ علم و معناست.

امام(ره) با دو بال فقاهت و عرفان حرکت الی‌الله کرد

نظر بزرگان در آن زمان این بود که مرحوم امام علاوه بر فقاهت و اجتهاد و مرجعیت از نظر معنویت بالاست. با اینکه فیلسوف بود اما از دیدگاه بزرگان کسی به فلسفه ایشان اعتنا نمی­‌کرد و بیشتر به معنویت و عرفان ایشان اعتقاد داشتند که خمینی یک فقیه عارف است و با دو بال فقاهت و عرفان دارد حرکت الی­‌الله می­‌کند. نهضت او مبتنی بر فقاهت و عرفان است و این دیدگاه بسیاری از بزرگان نسبت به ایشان بود.

 من با آیت­‌الله بهاءالدینی و با آیت­‌الله بهجت خیلی مانوس بودم. با آیت­‌الله کشمیری هم بعداً که از نجف آمدند ایران تا آخر عمر با ایشان مرتبط بودم که خوشبختانه یکی از عنایات حضرت حق به من این بود که من روز اول ورودم به حوزه، با آیت­‌الله بهاءالدینی آشنا شدم یعنی فاصله یک ماه بعد هم نه، همان روز بعد از چند ساعت با ایشان آشنا شدم. من ساعت ۹ صبح با ماشین­‌های قدیم رسیدم قم، رفتم حجره برای اسکان پیدا کنم و ظهر رفتم برای نماز. آیت ­الله بهاءالدینی در کوی سفیدآب نماز می­‌خواندند، رفتم آنجا گفتند دو سه نفر پیشنماز هستند ولی آیت­‌الله بهاءالدینی اهل معناست، من هم عشق داشتم و در ضمن ذهنیت هم داشتم و نام آیت­‌الله بهاءالدینی را از زبان آشیخ یحیی انصاری شنیده بودم.

آیت‌الله مبشر کاشانی در کنار مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی

من ظهر رفتم خدمت ایشان، نماز جماعت ظهر را به ایشان اقتدا کردم و بعد از نماز همه رفتند، خلوت هم بود شاید ده نفر بیشتر نبودند، من نشستم خدمت ایشان آنقدر بی­‌تکلف بود مانند اینکه یک طلبه عادی دارد با یک طلبه عادی دیگر ملاقات می­‌کند، آنقدر عمداً تنزل شخصیت می­‌کرد که طرف در دیدار راحت باشد مانند یک پدر و پسر، با من نشست صحبت کرد و گفت از کجا آمدی؟ خلاصه در حق من دعا کرد و من همان زمان شیفته ایشان شدم و روابط ما برقرار شد به طوری که از اول ورودم به قم تا زمانی که ایشان فوت کرد -که حدود ۳۰ سال طول کشید- با هم مسافرت می­‌رفتیم و من هیچگاه از ایشان جدا نمی­‌شدم و البته اواخر عمر ایشان بیمار شد و باعث شد دیدارها کمتر شود.

زمانی که برادر خانم من داماد شد، آیت‌الله بهاءالدینی هم آمد. شب آنجا(کاشان) بیتوته کردیم و شب تا صبح با هم بودیم و صحبت کردیم. مرحوم بهاءالدینی با مرحوم امام غیر از رفاقت، در مباحث فقهی، سالها هم­ مباحثه بودند. اخوی آیت­‌الله بهاءالدینی -حاج آقا محمد- برای من نقل کرد ایشان حدود ۱۶، ۱۷ سال با امام، هم­ مباحثه بودند(اگر ۱۷ سال نباشد، ۷، ۸ سال را حداقل باهم هم‌مباحثه بودند) و به هم شدیداً علاقه‌مند بودند، عارفِ به حق هم بودند یعنی هم مرحوم امام عارفِ به حق آیت­‌الله بهاءالدینی بود و هم مرحوم آیت­‌الله بهاءالدینی عارف به حق حضرت امام بود. من دو سوال مهم آن شب از ایشان پرسیدم.

آیت‌الله بهاءالدینی امام خمینی را «افقه» و « اعلم» می‌دانست

اولین سوالم درباره علمیت امام بود که ایشان فرمود "به نظر من آقای خمینی اَعلم است و به نسبت دیگر آقایان اَفقه است". من هم دنبال کسی بودم که بگوید امام افقه است. آیت­‌الله بهاءالدینی کلامی را به خاطر غیرخدا نمی‌­گفت یعنی به خاطر رفاقت و این حرفها  صحبت نمی‌کرد. بعد فرمود علما حرف علما را می­‌فهمند یعنی مثلاً یک فرع فقهی که عنوان می­‌شود می‌­گویند شیخ اینطور گفته است، فلانی اینطور گفته است، آیا این درست می­‌گوید یا این درست نمی­‌گوید؟ امام خمینی سعی می­‌کند ببیند امام صادق و امام باقر چه فرمودند. عمیق شدن در روایاتش بیش از دیگران است و لذا عمق فهم خودش را می­‌خواهد با ارادۀ امام و آن چیزی را که امام اراده کرده است نزدیک کند و لذا فهم او به فقه از همه بیشتر است.

سوال دومم این بود که از نظر عرفان و معنویت شما راجع به امام چه می­‌فرمایید؟ آیت‌الله بهاءالدینی فرمود وقتی که آقا را دستگیر کردند علما به دیدن ایشان رفتند. روزی که من رفتم دیدن ایشان، گفتم "آقا؛ حرکت شما خوب است اما به نظر می­‌رسد سریع است یعنی باید آهسته­‌تر بروید، جامعه این کشش را ندارد که با شما همراهی کند. " این تفکر آیت­‌الله بهاءالدینی هم تفکر درستی بود و لذا ۱۴ سال هم طول کشید تا جامعه آمادۀ این حرکت شود و فرمایش آیت­‌الله بهاءالدینی هم یک فرمایش عقلانی بود.

ناگفته‌ای از تعبیر آیت الله بهاءالدینی درباره عنایت اهل بیت به امام خمینی

مرحوم امام چه جواب داده بود؟ جواب داده بودند "همه چیز در یدِ قدرت من است، اما من در یدِ قدرت خودم نیستم"! بعد آیت­‌الله بهاءالدینی جمله اول را چنین تفسیر کرد و فرمود ائمه­ هدی(ع) از ولایت تکوینی خودشان شمه­‌ای و جزیی به امام دادند و لذا اگر ایشان اراده کند باران ببارد می­‌بارد حالا اینها مطالبی بود که آیت­‌الله بهاءالدینی راجع به معنویت امام می­‌فرمود. ولایت تکوینی همین است مثلاً به ابر بگوید ببارد می‌بارد. این به ولایت او بود و فرمود آقای خمینی در پاسخ به من گفت همه چیز تا قدری در ید قدرت من است و مراد این است که یعنی مقداری از ولایت کلی را جزئاً به ایشان عنایت کردند.

البته شاید اگر این حرف را بخواهید الان پخش کنید حوزه پذیرای این مطلب نباشد ولی این واقعیت، فرمایشی بود که ایشان فرمودند که امام این مقام و منزلت را از نظر معنوی دارد که همه چیز به قدری در اختیار من است. جمله دوم که "من در ید قدرت خودم نیست" یعنی من به امر الله حرکت می‌کنم، یعنی دیگری دارد من را حرکت می­‌دهد. در روایات داریم اگر انسان از نفس خودش عبور کند هیچ حرکت نفسانی ندارد، در مقام تفویض امر الی‌الله است.

در ادعیه مناجات شعبانیه و بعضی از دعاها هم هست که خدای مرا با تدبیرت از تدبیر خودم بی­‌نیاز کن. من در کارها تدبیر نکنم و با اختیار خودت من را از اختیار خودم خارج کن. این عرفان است که انسان را از نفس عبور می­‌دهد و به مقام سِلم و تسلیم امر الی­‌الله می­‌ر‌ساند.   این مقام و منزلت سلم و تسلیم و تفویض امر الی­‌الله که در منازل سلوکیه عرفان گفته می‌شود، رسیدن به این منازل به سادگی نیست یعنی باید سالها انسان روی نفس خودش کار بکند تا به یکی از این منازل برسد. در روایات هم داریم "المومن کالمیت بین یدی الغسال" مومن مانند جسدی بین دست غسال است و از خودش اراده‌ای ندارد.

اینکه همه چیز به قدری در اختیار من است اما خودم در اختیار خودم نیستم یعنی نمی­‌توانم کُندش کنم یا تندش کنم! من می­‌روم هر چه خدا بخواهد و لذا برای بعضی از اصحاب یا یاران خودش مرحوم امام فرموده بودند ما مامور به تکلیفیم، نه به مامور به نتیجه که چه خواهد شد، این که مامور به تکلیفیم یعنی تکلیف را این می‌­بینم نه از نظرِ فقهیِ تنها بلکه از دید باطن هم تکلیف خودش را این می­‌دیده است که باید اینگونه سخن بگوید و این مطالب را بگوید و لذا تمام کلمات و عباراتی که از زبان مرحوم امام خارج شده است می­‌بینید یک نورانیت خاصی دارد.  

می­‌گویند حافظ وقتی شعر می­‌گفت استادش به وی می­‌گفت آنچه روح­‌القدس در دهانت دیشب نهاد چه بود؟ یعنی روح­‌القدس کلمات را بر زبان تو جاری کرد. انسان در بحث سیر و سلوک به جایی می­‌رسد که کلمات را روح­‌القدس به زبانش جاری می­‌کند البته این مقام، مقامِ کمی نیست و هر کسی هم به این مقام نمی­‌رسد و لذا ما در سلوک الی­‌الله دیدیم مرحوم امام(ره) به مقام و منزلت خاصی رسیده بود که مرحوم آیت­‌الله بهاءالدینی هم تاییدش می­‌کرد.

پیش‌بینی آیت‌الله کشمیری از پیروزی انقلاب به درخواست امام

خاطره‌ای هم از مرحوم آیت­‌الله کشمیری نقل کنم. ایشان در نجف با آیت­­‌الله خمینی مرتبط شده بود و خود امام از ایشان راجع به آینده سوال کرده بود که درباره آینده چه و پیش­‌بینی می­‌کنید؟ ایشان فرموده بود شما در آینده شاه را سرنگون خواهید کرد و حکومت تشکیل خواهید داد. گفته بود دعا کنید با هم باشیم و آنجا همدیگر را بینیم که اتفاقاً همدیگر را دیدند. مرحوم امام اعتقاد به آیت­‌الله بهاءالدینی و آیت­‌الله کشمیری داشت به اینکه آنها دید باطن دارند و اینها یک عارف کاملی هستند که می­‌توانند حقایق و آینده را ببینند.

 شما در سال ۵۷ بر اثر مبارزات‌تان دستگیر شدید. علت اینکه فعالیت‌هایتان را علیه شاه شدت بخشیدید چه بود و بعد از دستگیری به کجا منتقل شدید؟

من وقتی مرحوم آیت­‌الله آقا مصطفی خمینی شهید شد و علمای قم  و حوزویان قم حرکت را شروع کردند، من هم دنبال آنها رفتم و از جمله جاهایی که رفتیم منزل آیت­‌الله آشیخ میرزا عاملی، منزل آیت­‌الله مرعشی و این دو جا را یادم است و بعد رفتم کاشان. امام یک بیانیه و فرمایشی کرد که مضمونش این بود که افشاگری مفاسد رژیم شاهنشاهی بر نسل جوان و روحانیت واجب است. قبلش هم من خیلی روی منبر سخنرانی داشتم و در گوشه و کنار برای نسل جوان سخنرانی داشتم و وقتی گفتند واجب است که ما دیگر سریع‌تر حرکت کردیم.

من عاشق امام بودم و هر هفته کاشان می­‌رفتم و در گوشه و کنار جلساتی داشتم و نسل جوان را جمع می­‌کردم و راجع به مرحوم امام صحبت می­‌کردم و هر شهری که می­‌رفتم همین کار را می­‌کردم تقریباً به عنوان اینکه می­‌خواهم شرح نهج­‌البلاغه بگویم. به عنوان اینکه می­‌خواهم اخلاق بگویم و به عناوین مختلف هر شهری می­‌رفتم مخصوصاً در کاشان برای نسل جوان، عنوان چیز دیگری بود ولی لابه­‌لای حرفهایم راجع به شخصیت امام، راجع به حرکت و هدف امام صحبت می­‌کردم و همینطور بالملازمه که باید درباره فساد شاه صحبت کنیم، راجع به تشکیلات دولت هویدا و دولت­های قبلی او صحبت می‌کردیم، آن زمان خیلی سخنرانی‌­های ما را می­‌شنیدند و الان شهید شدند تا اینکه امام فرمودند واجب است.

همان سالی که آقا مصطفی شهید شد اول سال ۵۷ صریحاً شروع کردیم به سخنرانی علیه شاه، آنقدر صریح بود که بعد ساواکی­‌های کاشان پیغام دادند اینطور که شما صحبت می­‌کنید ما مجبور هستیم شما را دستگیر کنیم، سخنرانی نکن و من گفتم من به وظیفه خودم عمل می­‌کنم شما به وظیفۀ خودتان عمل کنید. ۷ روز من صحبت کردم در یکی از مساجد کاشان. مسجد بزرگی بود طبقه بالا خانم­‌ها بودند و طبقه پایین آقایان بودند. در کنار قبر مرحوم آیت­­‌الله رضوی کاشان یک مسجدی وجود دارد که نامش را فراموش کردم، امام جماعت آن آیت­‌الله خراسانی بود. ظهرها نماز می­‌خواند و بعد از نماز من صحبت را آغاز می­‌کردم تا حدود ساعت ۲ و سر ساعت هم تمام می‌­شد. ۵ دقیقه به پایان­ صحبت­هایم در روز هفتم مانده بود که یکی از مامورین حالا یا چادر سرش می­‌کند می­‌آید بین زن­ها می­‌شنود و با بیسیم پیام می­‌دهد محاصره کنند. زمانی که دعا می­‌کردم تمام ماشین­ها مسجد و خیابان­ها را محاصره کردند و مسجد در یک فلکه کوچکی قرار داشت.

در فلکه تقریباً ۸ ماشین جیپ شهربانی بود، ۴ ماشین ژاندارمری بود دو طرفش نیروهای ژاندارمری بودند که گفتم چه خبر است!؟ مگر می­‌خواهید لشکر ببرید؟ خودشان خیلی می­ ترسیدند، ماه رمضان بود من هم روزه بودم، جرئت اینکه با من صحبت کنند نداشتم همینطور نگاه می­ کردند و مسلح بودند، آخر خودم صحبت کردم گفتم شما برای دستگیری من آمدید؟ یکی از آنها گفت بله، گفتم پس دنبال من بیایید. من رفتم ماشین­ شهربانی سوار شدم و آنها دنبال من آمدند البته من یک شب در شهربانی ماندم و مستقیم روز بعد فرستادند ساواک تهران زندان کمیته مشترک.

تصویری از سخنرانی آیت‌الله مبشرکاشانی پیش از انقلاب در کاشان

روز هفتم یا هشتم ماه رمضان من را بردند کمیته مشترک در انفرادی. در انفرادی بودم تا عیدفطر یعنی حدود یک ماه من انفرادی بودم و انفرادی کمیته مشترک از هر جهتی سخت است اصلاً خود انفرادی موضوعیت داشت مثلاً روی موکت می­‌خوابیدیم، موکت­های ارتشی­‌ها در قدیم سیاه رنگ و نازک بود و آنقدر نازک شده بود که برآمدگی­ های موزاییک­ها از این موکت­ها بیرون زده بود مانند یک کاغذ نازک بود و ما باید روی آن می­‌خوابیدیم. زندان هم آفتاب‌خور نبود و از زمانی که ساختند یک ذره آفتاب به کمیته مشترک نتابیده است.

بعد از انفرادی آمدم سالن، دیگر اتاق­‌های سه نفره و ۴ نفره بود، اتاق من روبروی اتاق آیت­‌الله دستغیب بود که تازه دستگیر شده بود. امام جمعه  بندرعباس که اهل دامغان است آقای نعیم­‌آبادی، آقای صادقی، رحیمی و سیف اهالی خرم­‌آباد که از علما بودند با هم بودیم. آقا مصطفی پسر آقای آیت­‌الله شرعی، آقای سردار سعید کریمی نیز در کمیته مشترک بودند. بعد از آن آمدیم زندان قصر.

«اوین» حوزه علمیه شد!

 روحانیون دربند زندان قصر چه اشخاصی بودند؟

روحانیون اکثراً در زندان اوین بودند. آیت­‌الله منتظری، آیت­‌الله شیرازی، مهدوی­‌کنی همه در اوین بودند و تقریباً می­‌گفتند اوین حوزه علمیه شده است(می‌خندد) تدریس هم داشتند و شنیدم آیت­‌الله منتظری درس خارج تدریس می­‌کردند! ما هم یک درس­هایی را در اینجا شروع کردیم.

ماجرای تدریس اخلاق و فقه برای شهید رجایی در زندان

 همان درس‌های اخلاقی که برای شهید رجایی در زندان به سفارش خود آن مرحوم آغاز کردید؟

شهید رجایی غیر از درس اخلاق، به من گفت یک بحث­هایی برای ما کنید ما از فقه سردربیاوریم. ما خارج فقه که نمی‌­دانیم چیست. گفتم آقای رجایی من یک چیزی را شروع می­‌کنم که الان در زندان به درد ما می­ خورد. به غیر از احکام بحث­های اخلاقی و معرفتی هم داشتیم. مثلا حکم استفاده از لوازم شخصی کمونیست‌های داخل زندان و ... را آموزش دادم.

تنها زندانی باقی‌مانده در زندان قصر!

 پس این کلاس‌ها در زندان به پیشنهاد آقای رجایی بود؟

بله؛ آقای رجایی پیشنهاد کرد حالا که هستیم استفاده کنیم. یک مدتی حدود ۳ ماه که من در زندان قصر بودم، ۴ آبان به مناسبت تولد شاه یکسری زندانیان ابدی و ۳۰ ساله را آزاد کردند از جمله آقای رجایی. البته ایشان دو سال زودتر از ما رفته بود زندان یعنی سابقه زندانش زیاد بود. حدود ۲ ماه با هم بودیم و بعد ایشان آزاد شد و من دوم بهمن آزاد شدم که کلیۀ زندانیان سیاسی را از بس مردم تظاهرات کردند نیمه شب که فردای آن شب دوم بهمن بود آزاد کردند. آن زمان هم بختیار روی کار آمده بود و شاه هم فرار کرده بود و کل زندانیان سیاسی را آزاد کردند الا یک نفر!

زندانی که هویدا در آن حضور داشت خیلی مجلل بود

 آن یک نفر چه شخصی بودید؟

 یک نفر در زندان ماند و آن هم هویدا بود و گفتند هویدا را خود شاه گفته است، دستگیر کنید و خود شاه هم باید دستور آزادی او را بدهد. او در یک اتاق مخصوص بود و من او را ندیدم چون خیلی مجلل بود. یک خانه­‌ای پشت این بندها بود آنجا اتاق تشریفات بود و از حیث خوراک و امکانات همه چیز برای او فراهم بود. ما آزاد شدیم و او در زندان ماند لذا وقتی زندان­ها را آزاد کردند آقای خلخالی پس از محاکمه وی را اعدام کرد.

حضور چند هزار نفری مردم برای استقبال از زندانیان سیاسی

آن شب همه زندانیان سیاسی آزاد شدند ساعت ۱ نیمه شب بود. مردم فهمیده بودند زندانیان سیاسی آزاد می­‌شود آمده بودند و هر زندانی هم آزاد می‌‌شد او را به دوش می­‌گرفتند پیاده تا پای ماشین می­‌بردند و سوار ماشین می­‌کردند. کفش­های من هم نعلین بود و جمعیت آنقدر زیاد بود که کفش­هایم افتاد و گم شد و نتوانستم آنها را پیدا کنم. شاید حدود چند هزار نفر جمعیت زن و مرد پشت زندان جمع شده بودند. پای برهنه ما را به دوش می­‌گرفتند و می­‌بردند کانون وکلا. وقتی رفتیم کانون وکلا یک نفر من را دوش گرفت و برد طبقه بالا، دیدم عرق می‌­ریزد او را قسم دادم این کار را نکن، گفت نه! شما خودتان را برای ما فدا کردید و وظیفه ماست که از شما استقبال کنیم. بعد یک ماشین گرفتند من رفتم تهران خانه یکی از اقوام نزدیکم که در تهران بود.

بعد زنگ زدم کاشان و گفتم که من دارم می­‌آیم کاشان و استقبال من آمدند. آمدند چند فرسخی ورود به شهر، استقبال بزرگی شد دیگر آنجا روی دوش گرفتند از اول شهر تا منزل پدر که خیلی راه بود. در مسیر راه جمعیت بسیاری بود تا وارد شدم علیه شاه سخنرانی کردم. مقابل شهربانی سخنرانی کردم و باز نهضت را ادامه دادیم تا رژیم شاهنشاهی سرنگون شد.

کمونیست‌ها و منافقین در زندان از بحث کردن فرار می‌کردند

 در زندان با کمونیست­ها هم بحث اعتقادی داشتید؟

خود کمونیست­ها حاضر به بحث نبودند و الا ما همیشه آمادگی داشتیم مثلاً منافقین هم همینطور. منافقین به افراد خودشان گفته بودند «بایکوت» یعنی حق حرف زدن با بچه مسلمان­ها را ندارید حتی مثلاً جواب سلام را هم نمی­‌دادند، می­‌ترسیدند. قبل از آن من با خیلی­ افراد صحبت کرده بودم که به این گروه­ها گرایش پیدا نکرده بودند ولی تا گرایش پیدا می­‌کردند اولین مطلبی که به اینها می­‌گفتند بایکوت بود یعنی حق ندارید صحبت کنید، چون خودشان می­‌دانستند که دلیل و برهان ندارند و نابود می­‌شوند.

در زندان کمیته مشترک اینطور نبود. بایکوت نبود و صحبت می­­‌کردیم محکوم می­‌شدند و نمی‌‌توانستند جواب بدهند حالا یا ایمان می­‌آوردند یا نمی­‌آوردند ولی وقتی وارد قصر شدیم تشکیلاتی بود. کمونیست­ها برای خودشان تشکیلات داشتند، مائوئیست­‌ها، فدائیان خلق و منافقین و مذهبی­‌ها که ما و رجایی­ بودیم. یک دسته هم متفرقه بودند مثلا پسر آیت­‌الله کاشانی که خودشان منفرد بودند. خیلی مومن و مذهبی هم بودند ولی تک­رو بودند و به مذهبی­‌ها هم علاقه داشتند و ارتباط هم داشتند ولی در مجموعه خودشان را قرار نمی­‌دادند و عضو نمی‌‌شدند.

متقی‌تر از شهید رجایی در زندگی‌ام ندیدم

 غیر از مرحوم شهید رجایی چهره معروف دیگری هم در زندان یادتان هست؟

بله؛ آقای غرضی و بهزاد نبوی بودند. آقای رجایی پیشنماز آنجا بود تا زمانی که روحانی نبود. ما از بند خودمان می­‌آمدیم بند آنها سعی می­‌کردیم یا خودمان نماز جماعت تشکیل بدهیم یا نماز جماعتی که مذهبی­‌ها دارند برویم.

مذهبی­‌ها هم آقای رجایی را پیشنماز کرده بودند ولی آقای رجایی وقتی می­‌خواست پیشنماز شود نگاه می­‌کرد ببیند فرد روحانی یا آخوندی هست یا نیست اگر روحانی بود نمی­‌ایستاد و کنار می­‌رفت. خیلی متدین و اهل تقوا بود و واقعاً من متقی­‌تر از رجایی در زندگی­‌ام ندیدم. با ایمان­تر، محکم­تر، استوارتر، رجایی مجسمۀ دیانت و ایمان بود.

صحنه استقبال از آیت‌الله مبشر کاشانی بعد از آزادی از زندان

 شما بازجویی هم می‌شدید؟

بله مرتب! بازجوی من تهرانی و ظاهراً فروتن بود، اوایلی که من وارد شدم زیر شکنجه بودم ولی تقریباً ده روزی که گذشت یکدفعه گفتند از صلیب سرخ و کشور فلان دارند می­‌آیند بازدید. یک دستور رسید که کلاً شکنجه­‌ها را تعطیل کنید، یکدفعه دیدیم مهربان شدند و اوضاع اصلاً تغییر کرد. بعد دیدیم تشک­هایی به قطر ۳ سانت از ارتش آوردند، حالا ما شب­‌ها روی زمین می­‌خوابیدیم و من دیسک کمر گرفتم از بس نمور و سفت بود و بعضی از شکنجه‌گران زیر بدن بعضی­‌ها آب هم می­‌ریختند یعنی سطل آب سرد می­‌ریختند از زیر در می­‌آمد داخل.

ماجرای انواع شکنجه‌های کمیته مشترک

زمانی که من را دستگیر کردند اواخر تابستان بود و بعد کشیده شد به زمستان و هوا سرد شد. زمستان نه بخاری و نه وسیله گرمایشی بود. روی موکت هم می­‌خوابیدیم بدون پتو تا اینکه گفتند از صلیب سرخ می‌خواهند برای بازدید بیایند. دیدیم یکدفعه مهربان شدند تشک­های ابری با قطر زیاد آوردند بعد ما هم خوابیدیم دیسک کمر من بدتر شد. طبی نبود یک ساعت می­‌خوابیدیم گود می­‌شد و کمرم درد می‌­گرفت، من دو ماه و نیم که در کمیته مشترک بودم بحث خواب ما بزرگترین شکنجه بود که دیسک من ماند و الان هم وجود دارد.

بلندگوها را روشن می­‌کردند و صدای شکنجه دیگران که جیغ و فریاد می­‌کشیدند را پخش می­‌کردند. اعصاب ما را خرد می­‌کردند و یک چند ساعتی می‌گذشت دوباره شروع می­‌کردند. بعضی از زندانیان بغل دست ما هم داد و شیون می­‌کردند، مثلاً آقای سیف از علمای خرم­­‌آباد بود، او را دستگیر کرده بودند و پیرمرد بود. مدام داد می­‌زد که من تنگی نفس دارم، حالا در را بستند یک پنجره به اندازه قطر ۱۰ سانت داشت و آن را هم بسته بودند. یک پنجره با میله آهنی پشت آن جوش داده بودند که یک توری داشت و پشت آن هم یک پنجره بود که یک مقدار هوا بیاید. افرادی که بیماری داشتند مانند آیت­‌الله سیف داد می­‌کشید نمی­‌توانم نفس بکشم.

 ادعیه و قرآن در دسترس شما بود؟

اصلاً هیچ کتاب و روزنامه­‌ای نداشتیم، نه تسبیح و نه انگشتر چون می‌گفتند ممکن است قورت بدهید و با آن خودکشی کنید. البته پیش خودشان می‌گفتند ممکن است روزنامه را بخورند و خودکشی کنند و چنین تصوراتی داشتند ولی چیزی نداشتیم نه هم­ سخنی و نه چیزی تک بودیم. من آنقدر به این دیوار نگاه کردم و یادم است که می­‌دانستم روی دیوار چند خط وجود دارد از بس دیوار را نگاه کرده بودم. این اتاق به اندازه­‌ای بود که فقط یک آدم بخوابد، اصلاً نمی­‌شد راه رفت.

گفتم به امام نگویید من زندان رفته‌ام

 بعد از پیروزی انقلاب آیا دیداری با مرحوم امام داشتید؟ ماجرای مسئولیت حضرت‌عالی در منطقه فارس و برخورد با گروهک‌ها چه بود؟

مرحوم امام آمد قم بعد از انقلاب، من از زندان آزاد شدم و همه زندانیان سیاسی هم دیدار ایشان می­‌رفتند. بعد به رفقا گفتم خصوصی برویم دیدار ایشان. مسئول ملاقات­‌ها آقای علی اکبر محتشمی بود و گفت شما ساعت فلان بیاید دیدار خصوصی، البته دوستان به من گفتند بیا برویم من گفتم به یک شرط می­‌آیم که به امام نگویید ما زندان بودیم و آزاد شدیم، گفتند چرا؟ گفتم یک حرکتی بوده برای خدا و خدا خودش مزد ما را می­‌دهد و از این جهت به ایشان نگفتیم و ایشان را زیارت کردیم.

بعد از ۵ دقیقه هم آیت­‌الله خزعلی آمدند دیدن ایشان و در جمع ما و چند نفر هم از لبنان آمدند. صحبت­هایی هم مرحوم امام با لبنانی­‌ها داشتند، بعد با آیت‌­الله خزعلی صحبت کردند و دوست ما هم یک سوالی از امام داشت و تقریباً نیم ساعتی در خدمت امام بودیم و رفتیم.

برخورد با گروهک‌های چپ در استان فارس

آقای شرعی خدا رحمتش کند. ایشان و آقای مومن به من گفتند نمایندگی امام را در "مَمَسنی" به شما بدهیم. خیلی اصرار کردند، من را به عنوان نماینده امام فرستادند، آن زمان هم نماینده امام که می­‌فرستادند جامع بود یعنی در سپاه نماینده امام بود، قاضی بود و حکم می­­‌توانست بدهد نماینده جامع مانند والی زمان امیرالمومنین بود. آن زمان دیدگاه­شان این بود که نماینده امام به عنوان والی باید باشد، ما می‌رفتیم آنجا شهرداری اِذن می­‌گرفت که چه کنیم و چه نکنیم. همه می­‌آمدند که ما چه کنیم و از طرفی اختلافاتی که هم مردم داشتند می‌آمدند نزد ما و می‌­گفتند شما حکم شرعی آن را بگویید، از طرفی در مقر سپاه وارد شدم و معارف می­‌گفتم. بحث­های معرفتی می­‌کردم.

چپی­‌ها آنجا قیام کردند که توسط بچه­‌های سپاه سرکوب کردیم و داستان­های مفصلی دارد. مدتی بودم و بعد آمدم نزد آقای شرعی. شهردار منطقه زنگ زد که او(من) خیلی مدیریتش خوب است و این آقا را بفرستید. تمام اینجا را طی یک ماه امن و آباد کرده و روحانی­‌ای به مدیریت ایشان ندیدیم. آقای شرعی به من گفت برو گفتم نمی­‌روم، گفت چرا؟ گفتم می‌­خواهم درسم را ادامه بدهم، آقای شرعی هم عصبانی شد گفت ایشان راه اجتهاد را گرفته است و حاضر نیست همکاری کند.

اولین دیدار با رهبر انقلاب در مسجد کرامت/آیت الله خامنه‌ای خوشفکر و قدرت استباط بالایی داشت

 با آیت‌الله خامنه­‌ای هم قبل از انقلاب مراوده­‌ای داشتید؟

آیت­‌الله خامنه­‌ای نوعاً تبعیدی بود یعنی زندانی ایشان به نسبت تبعیدشان کمتر بود. بعد از اینکه ایشان از تبعید برگشت در مسجد کرامت مشهد شروع کرد به صحبت کردن، ما رفتیم مشهد گفتند آقای خامنه­‌ای دارد نهج­‌البلاغه می­‌گوید و منبر او آزاد شده است چون ممنوع‌المنبر بود. گفتیم باشد، سال حدود ۵۱ بود. ایشان مسجد کرامت صحبت می­‌کرد و ما با بچه‌های کاشان رفتیم پای صحبت­های ایشان و صحبت­های خوبی داشت و بعد من خصوصی با ایشان صحبت کردم ولی فکر نمی­‌کنم الان یادشان بیاید. این اولین دیدار من با ایشان بود که در مسجد کرامت داشتیم و فرد خوش­فکری بود و قدرت استنباطش خیلی بالا بود.

زندانی اوین می‌گفت در جمع علمای زندانی آقای خامنه‌ای همچون کعبه‌ای بود که دیگران باید دورش طواف کنند

خاطره دیگرم مربوط به زندان است. یکی از افرادی که از زندان اوین آزاد شده بود شخصی به نام سیدحسین باقری بود. بعد آمد کاشان دیدن من و من هم از زندان آزاد شده بودم و من به او گفتم زندانیان اوین را چگونه یافتی؟ گفت آنجا بحث تفکرات و شخصیت­‌ها بود ولی هیچ کدام مانند آقای خامنه‌‌ای بینش فکری ندارد. گفتم عجب! من آقای خامنه­‌ای را دیده بودم و کتاب­‌هایش را هم خوانده بودم ولی هیچ‌وقت شناخت اینطوری نداشتم، این همه آقایان در زندان بودند. آقای منتظری، ربانی­‌شیرازی، طالقانی و... بودند.

 آیت‌الله بهاءالدینی می‌گفت بهتر از آقای خامنه‌ای برای اداره کشور سراغ ندارم

بعد گفت یک جمله می­‌گویم «آقای خامنه‌­ای به منزله کعبه­‌ای است که آقایان باید دور آن طواف کنند» آن زمان ایشان این حرف را به من گفتند. یک جمله­‌ای هم آیت­‌الله بهاءالدینی فرمود که در بین این جماعتِ مسئولین مملکت ما بهتر از ایشان (آیت­‌الله خامنه­‌ای) برای اداره کشور و رهبری سراغ ندارم.

آیت الله بهاءالدینی می‌فرمودند آقای منتظری به درد رهبری نمی‌خورد

 قبل از انتخاب خبرگان رهبری آیت‌الله بهاءالدینی این حرف را زدند؟

خیر؛ این جمله از زمان قائم­‌مقامی آقای منتظری مطرح  بود. اهل دل آقای منتظری را قبول نداشتند، اهل سیاست هم می­‌گفتند ایشان سادگی دارد آنها هم قبول نداشتند و می­‌گفتند زود فریب می­‌خورد. اهل دل هم می­‌گفتند او توانایی ندارد و لذا او را قبول نداشتند. آقای منتظری شاگرد آیت­‌الله بهاءالدینی بود و همچنین آقای مطهری نزد ایشان درس می­‌خواندند و ایشان به آقای منتظری بی­‌علاقه نبود ولی می‌فرمودند نمی­‌تواند و به درد این کار نمی­‌خورد و فرمود در بین این افراد ما هر چه فکر می­‌کنیم در بین مسئولین و کسانی که هستند کسی مانند آسیدعلی آقا نمی­‌تواند کشور را اداره کند، در دیداری که من داشتم گفت حتی چند جا هم گفته بود به آقای حیدری­‌کاشانی هم گفته بود چون او هم برای من نقل کرد.

دیدار مقام معظم رهبری با آیت‌الله بهاءالدینی

 شما در درس مرحوم آیت‌الله شریعتمداری هم می­‌رفتید؟

 خیر؛ اما هر کس به مرحوم شریعتمدار توهین می­‌کرد ناراحت می­‌شدم اما سر سوزن هم از او طرفداری نکردم. می­‌گفتم سید است، مرجع است، من راضی نیستم جلوی من به او اهانت کنید ولی هرگز درسش نرفتم و هرگز نماز او شرکت نکردم.

مرحوم «شریعتمداری» و «منتظری» فریب اطرافیانشان را خوردند

 چرا کار ایشان یا امثال آیت‌الله منتظری به رویارویی با انقلاب کشیده شد؟

بالاخره همه باید به خدا پناه ببریم. یک نفر رفته بود نجف زیارت و می‌گفت بعد از زیارت رفتم خدمت امام که امام آنجا تبعید بود. گفتم آقا نصیحتم کنید؟ گفت من دفعه اول است می­‌آیم نجف و کربلا از خدا چه بخواهم؟ امام خمینی سرش را بالا آورد و گفت: فقط عاقبت­ بخیری، عاقبت­ بخیری.   ما این ۳۰ سال بحث عاقبت­‌بخیری را دیدیم. خیلی‌ها زحمت کشیدند، آقای منتظری کم برای انقلاب زحمت نکشید، خیلی خون دل خورد، پسرش شهید شد، خودش شکنجه شده بود و رنج­ها و مشقت­‌ها کشیده بود، یک سادگی باعث شد از مهدی هاشمی دفاع کرد و کار خراب شد و در داستان مهدی هاشمی فریب خورد. در علم هم واقعاً ملا بود، خدایی از نظر علمی لیاقت رهبری را داشت اما از حیث مدیریتی و ذکاوت و هوشیاری کمبود داشت.

مثلا شریعتمداری مرجعی بود که علامه طباطبایی معتقد به علمیت او بود ولی یک چنین شخصیتی که شاید ۵ میلیون در ایران مقلد هم داشت در عین حال می­‌بینیم بر اثر یک اشتباه فریب فرزندش را خورد. یکی از امور مهم این است که ما هر چه تحلیل کردیم، تحقیق کردیم، تدبر کردیم در آقایانی که زمین خوردند دیدیم از بیت خودشان زمین خوردند یا پسرش یا دامادش یا مسئول دفترشان. می‌گفتند امام پیش خواهد رفت چون از کسی فریب نمی‌خورد و نظر خودش را انجام می­‌دهد. مرحوم شریعتمدار فریب فرزندش را خورد، منتظری هم فریب دامادش را خورد. باید دعا کنیم برای عاقبت‌­بخیری­ مان.

پیش‌بینی آیت‌الله بهاءالدینی

 گویا مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی درباره انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت یک پیش‌بینی کردند و شما بعد از فتنه ۸۸ به این خاطره اشاره‌ای داشتید.

بله؛ یک روز من خدمت آیت­‌الله بهاءالدینی بودم. نماز مغرب و عشاء خوانده شد و مردم رفتند. ایشان بعد از نماز سیگار می­‌کشید و رسماً اینطوری بود هر وقت من را می­‌دید احوالپرسی می­‌کرد و خوب تحویل می­‌گرفت و خیلی من را دوست داشت. بعد من سلام کردم جواب داد دیدم در فکر است گفتم آقا گویا ناراحتید؟ دیدم روزنامه­‌ای جلویش بود که یک طرف عکس آقای کروبی بود و یک طرف عکس آقای مهدوی­‌کنی و نوشته بود "روحانیت و روحانیون از همه جدا شدند". فرمود من برای آینده این مطلب ناراحتم. جدا شدن اینها از همدیگر یعنی چه؟ واقعاً نمی­‌توانستیم درک کنیم، او می­‌گفت من ناراحتم و خداوند با انبیاء خودش هم خویش و قومی نداشت و آنها را تنبیه می‌­کرد ما بعضی از آخوندها فکر می­‌کنیم از انبیاء به خدا نزدیکتریم هر کاری دلمان بخواهد می­‌کنیم، این مطلب آینده خطر دارد، این مسیر خطر دارد.

بعداً دیدیم بله اینطور شد. آقای مهدوی که بازوی رهبری بود مشکلی درست نمی‌­کند، این(کروبی) است که گاهی مطالبی می‌گوید که بوی جدایی می‌آید و آخر هم به اینجا کشیده شد که دیدید و گفت من از آینده‌­اش می­‌ترسم این بود که قضیۀ رخ داد، نام نبرد گفت آیندۀ این خطر دارد و من احساس خطر می‌­کنم و آینده خوبی برای آن نمی­‌بینم، ۲۰ سال گذشت و ایشان هم فوت شد و تازه فهمیدیم منظورش از آینده چه بوده و خطر چه بوده است.

 مقام معظم رهبری اخیراً در صحبت‌هایشان خیلی به روحیه انقلابی و انقلابی بودن مسئولان تاکید دارند و در در دیدار با اعضای مجلس خبرگان فرمودند که اعضای خبرگان باید انقلابی بمانند و انقلابی عمل کنند. شما به عنوان شخصیتی که سالها برای پیروزی انقلاب زحمت کشیده‌اید، نظرتان درباره توصیه اخیر رهبر معظم انقلاب مبنی بر انقلابی‌گری چیست؟

علما و عارفان پاک­‌نیت مانند مرحوم بهاءالدینی که اهل غرض و مرض نبوده و نیستند، موید این دو(امام و رهبری) بودند و در عین حال درد دین داشتند و درد حقوق مردم داشتند اگر به دین آسیب برسد اینها ناراحت می­‌شوند چه زمانی که مرحوم امام بودند چه زمان رهبر معظم انقلاب اگر به حقوق و یا دین مردم آسیب وارد شود همه ناراحت هستند و اعتراض می­‌کنند و اعتراض هم معنایش این نیست که اگر بگوییم در زمان امام خمینی اینجا اشکال پیش آمد منظور این است که اشکال به خود امام خمینی وارد می­‌شود.

آیا امیرالمومنین والی برای شامات نمی­‌فرستاد؟ مردم از ولات شکایت نمی­‌کردند؟ آیا امیرالمومنین می­‌تواند انسان معصوم پیدا کند بگذارد که والی شام یا مصر باشد؟ اصلح را انتخاب کرده است و اصلح آنجا مشغول به کار شده و به کارش هم اشکال وارد می­‌شود. ما نمی­‌توانیم بگوییم چون اشکال دارد پس  تقصیر امیرالمومنین است که او را فرستاده است! آیت­‌الله خامنه­‌ای که نمی­‌تواند از کره مریخ نیرو بیاورد. همین کسانی که هستند خود این نیروها خیلی همدیگر را می­‌زنند. انصافاً در حوزه علمیه مانند ایشان هوشیار نداریم در عین حال  اشکالاتی هم در کشور هست و این اشکالات باید برطرف شود.

هرکس اشکالات کشور را ابزار تخریب انقلاب قرار دهد خیانت کرده است

طلبه­‌ها از من سوال می‌کنند نظرتان درباره مشکلات جامعه چیست؟ گفتم به نظر بنده هر کس ساکت بنشیند به انقلاب خیانت کرده است، عیب­ها را نگوید به خون شهدا و انقلاب ظلم کرده است و هر کس بزرگتر از آنچه هست بگوید باز هم خیانت کرده است و هر کس بخواهد این اشکالات را ابزار قرار بدهد برای تخریب انقلاب خیانت کرده است. ما می­‌گوییم در ادارات رشوه­‌خواری است اگر نگوییم به انقلاب و خون شهدا خیانت کرده‌ایم اما اگر همین مطلب را ابزار قرار بدهیم برای تخریب رهبری و نظام و برای اینکه مردم سرد شوند و دلگرمی نداشته باشند، این هدف، هدف شیطانی است و حرام است و مسلماً گناه کبیره است. هر دو خیانت است، بزرگنمایی عیب خیانت است و سکوت در برابر عیب خیانت است.

مردم مخصوصاً علما به انقلاب با دید فرزند خودشان نگاه می‌کنند و شکنجه و زندان دیده‌اند. یکسری بی­‌تفاوت بودند و الان هم بی­‌تفاوت هستند، یکسری هم خودشان را سر موقع رساندند، مانند کسی که می­‌رود هیات نه سینه می­‌زند نه عزاداری می­‌کند نه سخنرانی را گوش می­‌کند اما تا سفره پهن می­‌شود قبل سینه­‌زنان، اول از همه سر سفره نشسته است. انقلاب هم این است. ما خیلی را دیدیم نه رنج دیدند، نه شکنجه دیدند و نه زحمتی کشیدند تا سفره انقلاب پهن شد ابتدا او نشست.

ذکری که آیت‌الله کشمیری برای رهبر انقلاب توصیه کرده بود

 درباره دیدار حضرت‌عالی با رهبر معظم انقلاب سوالی داشتیم. رهبری سال ۸۹ به قم تشریف آوردند و شما هم به دیدار ایشان مشرف شدید، در این دیدار صحبت خاصی بین شما و حضرت آقا رد و بدل شد؟

در این دیدار از دفتر آقا به ما زنگ زدند که آیت­‌الله خامنه­‌ای قرار است به قم بیایند. گفتند برای ملاقات می­‌خواهید برای شما وقتی تعیین کنیم؟ گفتم بله، قطعاً. گفت فرداشب بیایید. برای آقایان دیگر نیز همین کار را کرده بودند. هر شب یکی دو نفر از آقایان را دعوت کرده بودند که این ۱۰ شب بروند دیدن ایشان. وقتی ما رفتیم آقای مومن بود و ۴۰، ۵۰ نفر دیگر از بزرگان هم بودند.

دیدار علما و مراجع با رهبر انقلاب در سفر به قم سال ۸۹

از راست به چپ: آیت الله گرامی قمی، رهبر معظم انقلاب، آیت الله مبشر کاشانی، فرزندان آیت الله وحید خراسانی

این مطلبی که می‌خواهم بگویم اولین بار است. چند سال قبل آیت‌­الله کشمیری فرمودند اگر که هر زمانی آیت‌الله خامنه­‌ای را دیدید این ذکر را به آقای خامنه­‌ای بدهید و بگویید این ذکر مخصوص شماست و برای استحکام نظام لازم است آن را بگویید. ما وقتی رفتیم ملاقات دم در رسیدم و یاد فرمایش آقای کشمیری افتادم. بعد از احوالپرسی نزدیک یک ساعت در خدمت رهبر انقلاب بودیم و  گفتم آیت‌الله کشمیری برای شما یک پیامی دارد و ذکر را گفتم. ایشان خیلی خوشحال شد و گفت خود آقای کشمیری گفته است!؟ گفتم بله خودش به من گفته.

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • حقگو IR ۱۴:۰۹ - ۱۴۰۲/۰۲/۰۳
    1 0
    اما تاریخ واقیت ها را ثبت می کند و حکومت بر اساس خواب و توهمات نتیجه اش همینی هست که الان داریم می بینیم
  • حسن IR ۰۸:۵۵ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
    0 0
    بنظر می رسد که بازدید صلیب سرخ و دیگر مجامع حقوق بشر از زندانها موثر بوده و مقداری وصعیت زندانها بهبود حاصل می کرد
  • صادق IR ۰۸:۵۸ - ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
    0 0
    نمی دانم که چرا از میان علما خواب ها بیشتر توسط مرحوم ایت الله بها الدینی نقل شده است و یا دیده شده است

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس