سرویس فرهنگ و هنر مشرق - مستند قائم مقام از مستندهای سیاسی قابل اعتنایی است که با تم تاریخنگارانهای در مورد رویدادهای دهه شصت و سلوک سیاسی آقای منتظری ساخته شده است. پروندهای که پس از انتشار فایل صوتی بیبیسی، در مورد اعدامهای سال ۱۳۶۷ و سخنان ایشان، بسیار زودتر باید گشوده میشد تا برخی فایلهای تاریخی دوباره مورد ارزیابی حقیقتجویانه قرار بگیرد و مردم از حقایق سیاسی دهه شصت مطلع شوند.
مسئله اعدامهای ۱۳۶۷ موضوعی بود که رقبای انتخاباتی ابراهیم رئیسی از جمله حسن روحانی در تربیونهای تبلیغاتی و توسط رسانههای غیررسمی مخصوصا کانالهای تلگرامی هوادارش، زمینه تضعیف رئیسی را در انتخابات ۱۳۹۶ فراهم آورد. این تغییر وضعیت به این دلیل است که نسل جوانی که رای خود را به صندوق حسن روحانی انداخته است، اطلاعات جامعی و واقعی از دهه شصت ندارد، اگر آگاهی رسانی انقلابی نسبت به دهه شصت به صورت دقیقی صورت پذیرد، هیچگاه اعدامهای ۱۳۶۷ را نمیتوان نقطه ضعفی برای افراد مرتبط با آن پرونده محسوب کرد.
حسن روحانی با سبقه انقلابی قابل اعتنا اگر در مقامی بود که با آن پرونده ارتباط پیدا میکرد ، حتی بانی قطعی اعدامهای ۱۳۶۷ میشد؛ نه حسن روحانی، هر مسوولی از انقلاب بود به منافقین مسلح که بر محاربه اصرار داشتند بیش از این مهلت نمی داد. باید تاریخ را در مورد سازمان مجاهدین خلق به صورت تصویری و با استناد مقبول به نسل امروز ارائه کرد، تا با صراحت بیشتری از آن ماجرا نوشت.اما نکته جالب این است بسیاری از چهرههای سیاسی مرتبط با اعدامهای ۱۳۶۷ در صف اصلاح طلبان ایستادهاند و رویکردهای پیشین خود در دهه شصت را نقض میکنند.به همین دلیل گشوده شدن پرونده آقای منتظری از هر زاویهای که به آن بنگریم ضرورت بود که با مستند قائممقام مرتفع شد.
این مستند قابل بحث، اثبات میکند هیچکدام از سیاستمداران فعلی نباید با ترس و لرز از اعدامهای سال ۱۳۶۷ سخن به زبان جاری کنند. اگر این عمل انقلابی اتفاق نمیافتاد، قطعا سازمان مجاهدین خلق در داخل کشور یک جنگ بزرگ داخلی، شبیه داعش به راه میانداخت و ایران در همان دوران دهه شصت به سادگی تجزیه میشد.
تردیدها درباره اعدامهای ۱۳۶۷ برخواسته از یک جریان خائن و ضد ملی است. در این مستند، سندهای فراوانی ارائه میشود مبنی بر اینکه بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین خلق که پذیرفتند، پس از آزادی هیچ اقدام مسلحانهای علیه نظام جمهوری اسلامی انجام ندهند، به سادگی از حبس رهایی یافتند و نکته مهمتر این است که در مستند «قائممقام» با اتکا به یک سند تاریخی نشان میدهد وابستگان سازمان مجاهدین که در عملیات مرصاد کشته شدهاند بیش از یک پنجم آنان از زندانهای مختلف در ایران آزاد شدند. مستند قائم مقام اثبات میکند افراد اعدام شده، در مقام محاربه ایستادند و به صراحت اعلام میکردند در صورت آزادی اقدام به عملیات نظامی خواهند کرد.
مهمترین دستاورد مستند قائم مقام شیوه اغنایی مولفان است که گره اعدامهای ۱۳۶۷ را به سادگی باز میکند. موضوع مهم این است که بسیاری از مسئولین با یک ترس کاذب سالهاست که دلشان نمیخواهد که در مورد این مسئله صحبت کنند. اما مستند قائم مقام به خوبی برای متولدان پسا دهه هفتاد اثبات میکند، اگر اعدامهای ۱۳۶۷ نبود، شاید امروز ایران یکپارچهای وجود نداشت. چون دهها و صدها تروریست بالقوه را نه میتوانستند در زندان مهار کنند و نه میتوانستند آنها را آزاد کنند.
اما نکته مهمتر در این اثر، سلوک سیاسی آقای منتظری در دو مقطع تاریخی قبل و پس از قائممقامی است. واکنشهای سیاسی آن مرحوم بشدت شبیه واکنشهای سیاسی میرحسین موسوی در التهابات سیاسی سال ۱۳۸۸ است، در تاثیر پذیری سیاسی از خانواده. در مستند قائم مقام بحث تفصیلی مهدی هاشمی اول، نمونه تمثیلی از مهدی هاشمی دوم است. مثلی در فرهنگ ایرانی رایج است که میگوید " خود کرده را تدبیر نیست" اما در مورد مهدی هاشمی اول و مهدی هاشمی دوم باید نوشت " جرم کرده را تدبیر نیست" . آقای منتظری وجاهت سیاسی، علمی و مذهبی خود را با پرونده سیاسی- تروریستی مهدی هاشمی معاوضه کرد. بزرگی میفرمایند تسلسل تاریخ غیر قابل کتمان است و بازتکرار تاریخ کمتر از ربع قرن در مورد مرحوم هاشمی و مهدی هاشمی دوم، میر حسین موسوی و همسرش، مهدی کروبی و اطرافیانش اتفاق افتاد. شاید بزرگترین و مهمترین سئوال در همین مجال میتوان با سران فتنه مطرح کرد و افرادی که زوال سیاسی آقای منتظری را به چشم دیدهاند اما تحت تاثیر یک رویداد ملودراماتیک، در تاثیرپذیری خانوادگی ، در سال ۱۳۸۸ در دامهای بزرگتری افتادند؟!
قائممقام اثبات میکند، داستانها ملودرام قابل تکرار انواع و اقسام مهدیهای هاشمی بر اساس تئوری تسلسل و بازتکرار تاریخ ادامه خواهد داشت.
«قائممقام» با مبنا قرار دادن کاراکتر آقای منتظری، راجع به سایر شخصیتهای جدا افتاده از انقلاب تفسیر و قضاوتی متفاوت به مخاطبش ارائه میدهد. سلوک سیاسی آقای منتظری بشدت شبیه محمد خاتمی، میر حسین موسوی و مهدی کروبی است. اما فیلم در چشمگیرترین لحظاتش، مخالفت میرحسین موسوی را با اعوجاجات سیاسی آقای منتظری به نمایش میگذارد و در بخش مهم دیگری از مستند درخواهیم یافت مهدی کروبی به همراه دو نفر از سیاسیون دهه شصت در مورد تندروی آقای منتظری، نامهای مشترک به ایشان مینویسند تا او دوباره به مسیر وفای به قانون اساسی و تاسی از ولایت فقیه بازگردد.
** بنای حصر را چه کسی گذاشت؟
نسل چهارم و پنجم انقلاب، شناخت دقیق و معینی از هویت سیاسی «حسن روحانی» ندارد. حسن روحانی در مقام یک اعتدالگرا از روی مانع بلند انتخابات ۱۳۹۲ پرید و رئیس جمهور شد. مرتبه دوم در انتخابات سال ۱۳۹۶ به مراتب رای بالاتری نسبت دفعه اول آورد اما اهرم بلند حسن روحانی، رفع حصر سران فتنه ۸۸ بود. وقتی مستند قائم مقام را ببینم، درخواهیم یافت «اول حصر کُن عالم» حسن روحانی است.
در مستند «قائم مقام» بازهم بدون هیچ سوگیری به تعریف تازهای از حسن روحانی رئیس جمهور خواهیم رسید. او را مستقل از شعارهای اعتداگرایانه و اتصال اصلاح طلبانهاش خواهیم شناخت. اگر مستند زیبا و درجه یک «مصاف» را به یاد آوریم، در آن مستند حسن روحانی را مرد اقتدارگرایی در لباس روحانیت شناختیم که در شرایطی که رئیس جمهور وقت نسبت به اعلام واکنش، نسبت به فتنه ۱۳۷۸ تردید داشت از تریبون نمازجمعه با قاطعیتی بدون ملاحظه، به نبرد با فتنه گران گرفت.همین مسئله در مستند «من روحانی هستم» تکرار شد. در مستند «قائم مقام» در مورد سخنان ۱۳ رجب آقای منتظری، بازهم میتوانیم عملگرایی و انقلابیگری حسن روحانی را مرور کنیم. او در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت در سال ۱۳۷۶ به ریاست محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، دستور به حصر «آقای منتظری» میدهد!
این مسئله یک کلید تاریخی است و البته سئوال اینجاست که چرا یکی از شعارهای کلیدی حسن روحانی در مخالفت با حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی است؟ چرا خاتمی با حصر میر حسین موسوی و مهدی کروبی مخالف است، در صورتیکه خودش در مقام رییس شورای عالی امنیت ملی دستور به حصر آقای منتظری میدهد. قائممقام فراتر از مستندی که فقط آنرا تماشا کنیم و لذت ببریم، از تصاویر بکر و آرشیو بسیار مناسبی در آن استفاده شده است.
«قائممقام» موضوع حصر سیاسی را با مثال واضح و آشکار آقای منتظری برای مخاطب حل میکند. اصلاح طلبان و میانهروها همواره در تاریخ انقلاب به این دوگانگی متهماند و پس از دوم خرداد اقدام به تطهیر گذشته خود کردهاند. مثل موضوع تسخیر لانه جاسوسی و سیاستهای «آمریکادوستی» فعلی آنان است. یکروز از دیوار سفارت بالا میروند و روز دیگر سخن از تعامل با کدخدا را بر زبان جاری میکنند. این دوگانگی که در بسیاری از اصلاحطلبان در راس قدرت وجود دارد، تقریبا کپی شده از روی سلوک سیاسی آقای منتظری است.
اما نکته پایانی این است که طی چند سالی بازخوانی تاریخ دهه شصت از ویژهنامه های رسانهای و مکتوب، وارد فضای تصویری اعم از مستند و فیلم سینمایی شده است. وقتی مخاطب ماجرای نیمروز را تماشا میکند و از آن لذت میبرد به عنوان یک اثر ارزشمند هنری، در پشت این اثر ، به خوبی به توانایی کسی که قلب تاریخ در دهه شصت را به سختی و با مرارت شکافته و در اختیار محمد حسین مهدویان و پرویز امینی فیلمنامهنویسان ماجرای نیمروز گذاشته، می توان پی برد.
این چهره محبوب، مرد بازخوانی تاریخ در دهه شصت کسی نیست جز حسن روزی طلب؛ که وجودش برای جریان انقلابی بسیار مغتنم است و آنچنان که شایسته است از این مرد زحمتکش عرصه تاریخ و رسانه تجلیل نشده است.
وقتی مستند قائم مقام را تماشا میکنیم، عمق تاریخی این مستند را باید به حسن روزی طلب نسبت دهیم، کما اینکه بخشی از هویت ماجرای نیمروز را میتوان به این بزرگمرد نسبت داد. در مستند «قائم مقام» با اینکه نام محمد علی صدرینیا به عنوان کارگردان هنری ثبت شده و زحمت فراوانی برای ساخت این اثر کشیده ، اما مثل ماجرای نیمروز، در پشت این تابلوی زیبای هنری ، حسن روزی طلب را در حال نگارش تاریخ میبینیم و این مجال، فرصتی برای قدرشناسی از این چهره فعال رسانهای است.