گروه جهاد و مقاومت مشرق - البته اوایل خیلی ترس و وحشت بود. من از همه بیشتر از بمب و مهمات می ترسم. همه فکر می کنند وقتی من می روم می نشینم یک بمب ۵۰۰ کیلویی را خنثی می کنم، اصلاً نمی ترسم. در صورتی که من بیشتر از همه می ترسم. چون می دانم که اگر منفجر بشود، چه اتفاقی برایم می افتد.
اوایل جنگ سن و سالمان کم بود، تجربه هم نبود. سال ۵۹ که جنگ شروع شد، من ۲۱ سالم بود. اوایل خیلی وحشت داشت. این وحشت را دیگران توی ما نمی دیدند، ولی خودمان حسی می کردیم. من اولین بمب هایی که خنثی می کردم، با اینکه هوا سرد بود، ولی خیس عرق می شدم. آن موقع متوجه نمی شدم، بعداً می فهمیدم. بعد خنثی کردن بمب می رفتم و طولانی مدت می خوابیدم، دلیلش این بود که موقع خنثی کردن، مغز به شدت فعال است. میزان انرژی که مغز ما مصرف می کند، بیشتر از همه است. بعد خنثی کردن بمب حسی می کردی که احتیاج داری بروی بخوابی، به مرور دیگر یک کار عادی شد برایمان.
با این حال همیشه نوع خاصی از ترس همراه ما بود. من باور ندارم کسی از بمب نترسد، مگر اینکه واقعاً نسبت به بمب جهل مطلق داشته باشد. بیشتر یک نوع هیجان بود تا ترس. نمی شود با یک مهمات به این سنگینی که هر آن ممکن است منفجر بشود، کار بکنی و بدانی که اگر منفجر بشود چه اتفافی می افتاد و نترسی۔
آنچه خواندید گوشه ای از خاطرات مرحوم جواد شریفی راد، معلم و سرتیم خنثی سازی نیروی هوایی ارتش بود که در کتابی با نام حرفه ای و به همت مرتضی قاضی منتشر شده است. این کتاب را انتشارات رسانه مهر، به چاپ رسانده است.