گروه جهاد و مقاومت مشرق - خاطرهنویسی به عنوان بخشی از ادبیات تاریخی، در کشور ما سابقه چندانی نداشته اما بعد از انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، ریشههای نهضتی که از آن «نهضت خاطرهنویسی» یاد میشود در ادبیات انقلاب شکل میگیرد. مهمتر آنکه خاطرات دوران هشت سال دفاع مقدس، ناخودآگاه تبدیل به موضوع اول کنشهای ادبی انقلابی شده است، شایان ذکر آنکه خاطرات برآمده از جنگ تحمیلی، خوانندگان زیادی را به سوی خود جلب کرده. اینگونه ادبی توانسته در کمیت و کیفیت از دیگر آثار ادبی پیشی گیرد؛ چنانکه خودنوشت آقای احمد یوسفزاده تحت عنوان «آن بیست و سه نفر» به چاپ پنجاه و چهارم رسیده است. اما چرا؟
اولا افرادی که کنشهایشان فرازهای خاطرات را تشکیل میدهند شناسنامهدار هستند و دوم آنکه جغرافیای رخدادهای خاطرات روشن و قابل شناسایی است و همچنین تاریخ اتفاقات معلوم است. مجموعه این سه مولفه باعث قوام خاطرات شده است. از سویی زبان دفتر خاطرات بسیار صمیمی و بیپیرایه و شبیه زبان گفتار است. وقایع جز به جز و به نحو بسیار ساده و عاری از تکلف بیان گردیده که باعث جذابیت و گیرایی خاطرات شده است. نویسنده در زیرنویس صفحات معانی برخی از اصطلاحات بومی و همچنین اشخاصی که در متن کتاب نام آنها ذکر شده را آورده و توضیحات لازمه را بیان کرده است. برخی از گفتوگوها به زبان محلی است و در قسمتهایی از سورههای قرآن استفاده شده.
میتوان گفت هدف یوسفزاده از نگارش خودنوشت آن بوده که دوران اسارت خود و دیگر همرزمانش را با همه زوایای تلخ و شیرینش در کتابی جمعآوری کند. از این رو در نگارش و تدوین «آن بیست و سه نفر» تلاشهای بسیار ستودنی کرده است. در مقدمه کتاب، یوسفزاده توضیح داده: «آنچه میخوانید حوادثی است که سی سال پیش اتفاق افتاده است و ممکن است تاریخ وقوع بعضی از اتفاقات چند روز از تاریخ واقعی جلوتر یا عقبتر باشد. دوم اینکه در نگارش این کتاب از دستنوشتههای سال 70 خودم و متن فیلم مستند دوست عزیزم، آقای مهدی جعفری که حاوی ساعتها مصاحبه دکتر محمد شهبا با افراد گروه بیست و سه نفر است کمک گرفتهام. از این رو خواننده میتواند مطمئن باشد آنچه در کتاب میخواند تخیل و قصهپردازی نیست؛ بلکه روایتی است از آنچه من و دوستانم دیده و از سر گذراندهایم.»
یوسفزاده نه تنها در عرصه جنگ و دوران اسارت بلکه در نگارش ادبی خودنوشت نیز قابلیت و توانمندیهای خود را آشکار کرده است. رهبر معظم انقلاب در یادداشت تجلیل از کتاب «آن بیست و سه نفر» فرمودهاند: «در روزهای پایانی سال 93 و آغازین 94 با شیرینی این نوشته شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرینکام شدم و لحظهها را با این مردان کمسال و پرهمت گذراندم. به این نویسنده خوشذوق و به آن بیست و سه نفر به دست قدرت و حکمتی که همه این زیبائیها پرداخته سرپنجه معجزهگر اوست درود میفرستم. یکبار دیگر کرمان را از دریچه این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناختهام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.»
این خاطرات بیانگر روح و بینش اعتقادی، اجتماعی و سیاسی، بیست و سه نفر اسیر نوجوان ایرانی است که رشادتهای آنان همواره در تاریخ ایران به یادگار خواهد ماند. در این دفتر عطر خوش دفاع از میهن و مبارزه با صدامیان از تمامی صفحات به مشام میرسد؛ همچنین چند مطلب به خوبی در لابلای خاطرات جا باز کرده است: فرهنگ دفاعی حاکم بر جبهه، احساس و آرمانهای نوجوانان پرشور بسیجی، رویارویی فرهنگ توحیدی با فرهنگ استکباری.
قابل ذکر آنکه خاطرات مربوط به هشت ماه از اسارت آن بیست و سه نفر است. در صورتی که مدت اسارت آنان هشت سال و سه ماه و هفده روز بوده است. آقای یوسفزاده درصدد است باقی دوران اسارتشان را که در اردوگاههای رمادی و بینالقفسین و موصل سپری شده بود را در کتابی دیگر به رشته تحریر درآورد.
در این خاطرات عملیات بیتالمقدس، نحوه به اسارت گرفتن اسرای ایرانی، برخورد بعثیها با اسرا تلخیهای اسارت، وضعیت زندانهای عراق، احساسات قلبی اسرای جوان، بازجوییها و شکنجهها، مکالمات صورت گرفته، نقش مترجم اسرای ایرانی- ملاصالح- با بیست و سه نفر و... همگی در این دفتر درج شده است.
محوریت روایت آن بیست و سه نفر به این شرح است: احمد یوسفزاده از اهالی روستای هور پاسفید کرمان در شانزده سالگی پس از گذراندن آموزشهای نظامی بالاخره نامش در فهرست اعزامیها به جبهه قرار میگیرد و در عملیات بیتالمقدس شرکت میکند. به علت ناکامی تیپ نور، خاکریز محاصره شده و او به اسارت درمیآید. به علت سن کم و جثهای کوچک «طفل صغیر» نام میگیرد. او به همراه صد و پنجاه اسیر دیگر را به بصره میآورند و در حالی که مشغول خوردن نان و سیبزمینی بودند فیلمی از آنها گرفته میشود؛ وقتی فیلم پخش میشود صدام حسین فیلم را میبیند و به دستور او اسرای کم سن و سال شناسایی و فهرست 23 نفر تهیه میشود. صدام از طریق تبلیغات میخواست وانمود کند که آنها را به زور به جبهه فرستادهاند. به آنها لباس نو میدهند و به زیارت عتبات عالیه و سپس برای تحقیر کردنشان به شهربازی و پارک میبرند. از آنها میخواهند هر یک در یک ماشین برقی نشسته و پدال را روشن کنند. چندی بعد آنها را به مقر صدام گسیل میکنند. صدام که با دختر پنج سالهاش بود در طی سخنرانی اعلام میکند: «بچههای دنیا، بچههای ما هستند... ما شما را آزاد میکنیم... در آینده وقتی موافقت صلیبسرخ جهانی را بگیرم، شما را به کشورتان میفرستم... وقتی دکتر و مهندس شدید برایم نامه بفرستید.» بعد صدام از دخترش میخواهد جوکی تعریف کند که آنها را وادار به خنده کند. اما دختر با گفتن «نچ» باعث میشود آنها ناخواسته لبخندی بزنند و عکاسان در آن لحظه عکس دستهجمعی میگیرند. بعد آنها را به زندان استخبارات میبرند و بعد از یک ماه و نیم اسارت در آنجا به پادگان الرشید و بعد روانه اردوگاه رمادی میشوند. بعد از مدتی در روزنامه الثوره عکس آنها تحت عنوان «پشت در ماندهها» چاپ میگردد و ادعا میشود که ایران از پذیرفتن کودکانی که به زور به جبهه فرستادهاند، امتناع میکند. اسرا به وسیله رادیو پیام هاشمی رفسنجانی که میگوید اسرای ما کودک نیستند همه رزمندهاند را میشنوند. سپس برای خاتمه دادن به بازی صدام حسین و دیدار با صلیبسرخ و بازگشت به اردوگاه دست به اعتصاب غذا در زندان استخبارات بغداد میزنند که پس از پنج روز اعتصاب به اهداف خود میرسند.
کتاب «آن بیست و سه نفر»، خاطرات خودنوشت احمد یوسفزاده توسط انتشارات سوره مهر در سال 1396 به چاپ رسیده است. کتاب مصور و دارای مقدمه است. متن نامه احمد یوسفزاده به صدام حسین در سال 1375 - موضوع پاورقی صفحه 158 - در انتهای کتاب پیوست شده است. فهرست کتاب بر مبنای فصول سال است. به غیر از اتفاقات گذرایی که در آخرین روزهای سال 60 روی میدهد؛ باقی روایتها که هر یک نام مخصوص خود را دارد در چهار فصل سال 1361 روی داده است. در خاتمه باید متذکر شوم فحوای این خودنوشت به ارتقای تقوای جامعه جوان کشور کمک شایانی میکند.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
بر گردن او بماند و برما بگذشت