به گزارش مشرق، دکتر بهزاد حمیدیه در یادداشتی با عنوان «عطر معنوی اسلام، روح جهانی بی روح» نوشت:حضرت آقا در دیدار اخیر با طلاب، نکات پربها و راهگشایی فرمودند. یکی از آن نکات، درباره فرصتی بود که امروزه نصیب دستگاه تبلیغی اسلام شده است ناشی از خلا فکری در جهان و ذائقه حقیقت طلب جهانیان. ایشان فرمودند:
«یک امتیاز دیگرِ این دوران این است که در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند؛ در سطح جهان اینجور است؛ دلزدگی و سرخوردگی از «ایسم»های مختلف -چه «ایسم»های چپ، چه «ایسم»های راست- در بین کشورها و بین اندیشمندان و بین جوانها بسیار زیاد شده؛ یک حالت خلأ فکری [وجود دارد]، حرف نو جا میافتد. جمهوری اسلامی، هم در مسئلهی انسان، هم در مسئلهی جامعه، هم در مسئلهی سیاست حرفهای نو دارد؛ اسلام حرفهای نو دارد. ما اگر بتوانیم این حرفهای خودمان راکه حرفهای نویی است در دنیا منتشر کنیم و به گوشها برسانیم، پذیرنده و طلبکار زیاد خواهد داشت...».
ممکن است کسی بگوید امروزه مدرنیته همچون گذشته بلکه قدرتمندتر و باشکوه تر بر ویرانه های سنت ایستاده است. دیگر کسی و ملتی را نمیتوان یافت که بتواند یا حتی بخواهد دموکراسی را کنار بگذارد و نظامهای سلطانی و استبدادی گذشته را ترجیح دهد. کسی نیست که سیستم اقتصادی مدرن مبتنی بر بازار آزاد، پول و بانک، فاینانس، تولید انبوه و ... را کنار نهد و به اقتصاد سنتی بازگردد. کسی نیست سبک زندگی و فرهنگ امروز را که در آن، مصرف گرایی، فراوانی و تنوع کالاهای خوراکی، پوشاکی و ... سبک غذاخوردن و کار کردن، اوقات فراغت و سبک تفریح، جایگاه فیلم و دیگر هنرهای مدرن، نوع ارتباطات و فضای مجازی که از ویژگی سرعت، سهولت، کثرت و دقت برخوردارست را ناخوشایند بداند و به جهان بسته، کوچک و تاریک سنت قدم بگذارد، جهانی که در آن، علم و دانش اندک بود، حقوق زنان و کودکان نادیده گرفته میشد، بیماریها به سرعت و به صورت اپیدمی، جان انسانها را میگرفت ، پدیده های طبیعی همچون سیل، زلزله، صاعقه و مانند آن بر اراده و مقاومت انسانها فائق بود...
اگر بپذیریم که مدرنیته سنت را ویران کرده و پلهای ارتباطی با آن را تخریب نموده است و دیگر نمیتوان به سنت بازگشت آنگاه شاید بتوان گفت از آنجا که یک بعد از ابعاد دوران سنت هم پدیده دین و دینداری بوده است نتیجتا امروزه جایی برای دین داری باقی نمانده است. حتی برخی معتقدند مدرنیته پروژه ناتمام است، مدرنیته آنقدر قدرتمند است که کاستیهای خود را برطرف میکند بنابر این اگر انسانهای مدرن نیاز عمیقی به دینداری نشان دهند مدرنیته، خود اقدام به تولید سبکی از دینداری مدرن مینماید که هم با ویژگی های زندگی مدرن همخوان باشد و هم عطش به پرستش، تعالی و معنا را فرونشاند (که در واقع عبارت است از عرفانهای مدرن و جعلی که امروزه در جهان رواج زیادی یافته است).
آیا در این بحبوحه فرصتی برای معرفی، احیا و بسط اسلام اصیل وجود دارد؟ آیا در دلهای آکنده از تجملات و لذات زندگی مدرن و اذهان مملو از اندیشه پلورالیسم، تعدد قرائتها، نسبیت و علم زدگی جایی برای نفوذ اسلام اصیل باقی مانده است؟
برخی به صراحت جواب منفی میدهند همانند عمده روشنفکران دینی که هر یک به نوعی بر کنار نهادن اسلام اصیل و لزوم گام برداشتن به سوی بازخوانی مدرن اسلام تاکید میکنند. استاد ملکیان در راس این طیف، به صراحت از پایان دوران دین و لزوم رفتن به سوی «معنویت» به عنوان جایگزینی مدرن سخن میگوید. این نظر با غفلت از واقعیت بیرونی و تحقق اجتماعی همراه است. یافته های میدانی از گسترش دینهای سنتی سخن میگویند. پیتر برگر از مهمترین جامعه شناسان حامی سکولاریزاسیون که به حاشیه نشینی دین معتقد بود در یک تحول فکری از «دسکولاریزاسیون» یعنی معکوس شدن فرایند سکولاریزاسیون حمایت کرده است. وی اشتباه نظریه پیشین خود و نظریات مشابه را غفلت از واقعیاتی میداند که در جوامع در حال رخ دادن است.
حضرت آقا به سرخوردگی جهانی از کمونیسم و سوسیالیسم اشاره فرمودند و همان را در مورد نظام لیبرالیسم و کاپیتالیسم صادق دانستند:
«... یک روزی بود که اینجور نبود... مارکسیسم، در بین جوانها در اغلب کشورها [رایج بود]؛ ... بخصوص در زمینهی اقتصادی،جاذبهی سوسیالیسم، یک جاذبهی همهگیر بود... امروز سوسیالیسم شکستخورده است ... تفکّر مارکسیستی بکلّی منزوی شده؛ لیبرالیسم -با آن معنایی که غربیها برایش میکردند در زمینهی فرد و جامعه و مانند اینها- محکوم شده. خلأیی وجود دارد؛ یعنی همه احساس نومیدی و سرافکندگی و سرخوردگی میکنند».
لیبرال-دموکراسی که امروزه در غیاب قطب رقیب (نظام سوسیالیستی) یکه تاز صحنه سیاست جهانی است، به رغم شعارها و وعده های قانع کننده و جذابش دچار مشکلات عملی جدی است که یک نمونه اش تعارض میان دو عنصر قوام بخش این نظام است: لیبرالیسم و دموکراسی. لیبرالیسم هواخواه آزادی و بازگذاردن میدان عمل برای فعالان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که طبعا با دموکراسی که برخورداری همسان همگان از حق انتخاب سرنوشت را فریاد میزند ناهمخوان است. ماکس وبر، آیزایا برلین، فردریش هایک، رابرت نوزیک و میلتون فریدمن از جمله کسانی هستند که تعارضی ذاتی میان آزادی و برابری می بینند (رک. حسین بشیریه، لیبرالیسم و محافظه کاری، نشر نی،1380: ص. 24).
به علاوه، لیبرالیسم در سطح نظریه دچار خودتناقضی است زیرا از آزادی حداکثری میگوید با تنها این قید که به آزادی دیگران لطمه نرسد، اما بسط آزادی حداکثری به همه اندیشه ها و نظام های فکری ناممکن است، زیرا دست کم یکی از آن اندیشه ها، اندیشه ضد لیبرال و مخالف آزادی حداکثری است و در نتیجه لیبرالیسم در صورتی که حقیقتا به مبانی خود پایبند باشد باید به رشد آنتی تز و نهایتا فروپاشی خود اجازه دهد.
در عمل و صحنه تحقق هم هیچ گاه لیبرالها، خواستار و مدافع آزادی برابر برای همگان نبوده اند و همواره به تبعیضهایی علیه دین، برخی نژادها و قومیتها، محرومین و حاشیه نشینها و ... خوشآمد گفته اند. لیبرالها در سطح جهانی، تبعیضی عمیق علیه جهان شرق، جهان اسلام و نظام مقدس اسلامی در ایران به راه انداخته اند که بر کسی پوشیده نیست.
لیبرالیسم با پرهیز تئوریک از مبحث سعادت و شقاوت و حمایت از بیطرفی کامل حکومت نسبت به این مبحث، دچار مشکل عظیم دیگری نیز شده است و آن، تهی شدن زندگی، جامعه، اقتصاد و سیاست لیبرال از معنا است. امروزه، یک نیاز جدی نیاز به معنا است. این نیاز عمیق را هم در زندگی روزمره افراد میتوان یافت و هم در تحولات علوم همچون تحول در روانشناسی که منجر به ظهور روانشناسی مثبت (positive psychology) شده است. امروزه نیاز مزبور آنقدر فراگیر است که spirituality (معنویت) به حوزه های مختلف همچون آموزش و پرورش، تجارت، پزشکی، پرستاری و مددکاری اجتماعی، جامعه شناسی و ... راه یافته است. و مقدار این نیاز، گویای همان خلأی است که میتوان آن را فرصتی جدی برای بسط اسلام اصیل دانست. اسلام اصیل در خط مقدم معنویت، آموزه هایی درخشان و منحصر به فرد در این زمینه دارد که میتواند عطش فراگیر معنویت در جهان را سیراب کند. قطعا عطر معنوی شخصیتهای بزرگ جهان اسلام و به ویژه، رهبری معظم به عنوان الگوهای عینی برای معنویتی جامع (شامل ابعاد فردی، اجتماعی و سیاسی که ارتباط عمیق فردی با ملکوت را با قدرت تدبیر سیاست ملکی آمیخته است) میتواند بهترین تبلیغ برای معنویت اسلام در جهانی بی روح باشد.
«امروز جای حرفهای اسلام است؛ نظر اسلام نسبت به انسان، نظر اسلام نسبت به علوّ مسیر انسانی و منتَهای حرکت انسان -همین سفر الیالله- حرفهای مهمّی است؛ نظر اسلام در مورد جامعهی سیاسی کشوری [یعنی] همین مسئلهی مردمسالاری اسلامی، نظر اسلام در مورد مسائل گوناگون؛ اینها چیزهایی است که جاذبه دارد و اگر بخصوص به گوش نسلهای جوان دنیا برسد، مورد قبول قرار میگیرد».
طبعا آنچه از اسلام میتواند در این فرصت، به طور موثر تبلیغ شود نه ظواهر دین منهای باطن است (چه اینکه شریعت محوری و تعبد صرف در دنیای امروز فعلا خریدار ندارد) و نه باطن گرایی منهای ظواهر است (چه این که باطن گرایی منهای ظاهر، حقیقت اسلام را تشکیل نمیدهد و مرز مشخصی میان اسلام و مکاتب باطن گرای دیگر ایجاد نمیکند)، بلکه کلیت جامع اسلام شامل اخلاقیات شرعیات، عرفانیات، اجتماعیات و سیاسات است که باید مورد تبلیغ صحیح قرار گیرد.