به گزارش مشرق، چند سال قبل، وقتی عنوان «روز ملی سینما» از تقویم حذف شد، بسیاری از سینماگران و اهالی این عرصه فریاد برآوردند که این اتفاق، جفا به سینمای کشورمان است و باید مناسبتی هم برای بزرگداشت هنر هفتم در تقویم وجود داشته باشد. این اعتراض ها البته با استقبال نهادهای فرهنگی مربوطه مواجه شد و باز هم عبارت «روز ملی سینما» به تقویم هجری شمسی بازگشت و ۲۱ شهریور به این مناسبت اختصاص دارد.
بدون تردید، تعیین روزی برای پاسداشت سینما برای همه مردم و بویژه علاقه مندان به این هنر باعث افتخار و خوشحالی است، اما مهم تر از دیده شدن نام روز سینما در برگه های تقویم، که اقدامی نمادین و استعاری است، حقیقتی بزرگ و ارزشمند با عنوان «سینمای ملی» است. جای تعجب است که چرا وقتی روز سینما از تقویم حذف شد، همه سینمایی ها نگران و معترض شدند، اما هیچ گاه نسبت به تضعیف و کمرنگ شدن سینمای ملی چنین واکنشی نداشته اند؟
چرا فیلم سازها و بازیگران و تهیه کنندگان، همیشه نهادها و جریان های غیرمرتبط با سینما را به خاطر انتقاداتی که نسبت به مسائل و کژتابی های سینما وارد می دانند، متهم می کنند، اما هیچ گاه نسبت به افراد و جریان های داخل خانواده سینما که رفتارهایی آسیب زا دارند اعتراض نمی کنند؟ واقعیت این است که عامل همه ضعف ها و مشکلات کنونی سینمای ایران را باید درون خود این فضا جست وجو کرد. وقتی تاریخ و فراز و نشیب های هنر هفتم در ایران را مطالعه می کنیم، می توان به سادگی ریشه خیلی از تلاطم های امروز آن را دید.
مهم ترین قاعده تاریخ سینمای ایران، وارداتی بودن و فقدان هویت است. این معضل به خاطر خشت کجی است که در ابتدای فعالیت سینما در این مرز و بوم بنا نهاده شد. تاریخ به ما نشان می دهد که سینما توسط مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران شد و بعدها توسط افرادی چون «میرزا ابراهیم خان صحاف باشی»،«آوانس اوگانیانس»، «عبدالحسین سپنتا»، «اسماعیل کوشان» و ... گسترش و توسعه یافت. افرادی که عضو فرقه ها و تشکل های استعماری بودند و سینما را نیز به عنوان ابزاری برای تحمیل فرهنگ غرب و نابود کردن فرهنگ اسلامی در ایران به کار می بردند.
نخستین فیلم های ساخته شده و به نمایش درآمده نیز در جهت تضعیف فرهنگ و هویت ملی و ارزش های مذهبی و اخلاقی کشورمان بودند. اولین فیلم ایرانی «آبی و رابی» نام داشت که در سال ۱۳۰۹ توسط آوانس اوگانیانس ساخته شد و در تاریخ ۱۲ دی همان سال در سینما مایاک تهران بر پرده رفت. فیلم دوم هم توسط همین فرد، در سال ۱۳۱۲ با عنوان «حاجی آقا آکتور سینما» تولید شد. هر دو فیلم تصویری موهن از مذهب و افراد متدین نمایش می دادند.
اما سومین فیلم سینمایی تاریخ ایران که اولین فیلم ناطق ایرانی نیز محسوب می شود «دختر لر» ساخته اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا بود که در جهت تبلیغ رضاشاه و تحرکات ضداسلامی وی ساخته شد (نام فرعی این فیلم "ایران دیروز و ایران امروز" بود). سکانس پایانی این فیلم بسیار قابل توجه است: پس از عکسی از کره زمین، تصویر درشتی از ستاره شش پر داوود (نشانه صریح صهیونیسم) بود که بزرگ و بزرگ تر می شد و سپس ثابت مانده و در دل آن ستاره شش پر، تصویر رضاخان با کلاه شیر و خورشید نمایان می گردید.
طی سال های بعد از این هم فیلم هایی ظهور کردند که علاوه بر خالی بودن از هنر و خلاقیت، به مضامین غیراخلاقی و ضدشرعی هم آلوده بودند. فیلم هایی که از سوی منتقدان سینما «فیلمفارسی» نام گرفتند.
در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ جریان جدیدی در سینمای ایران پا گرفت که به موج نوی سینمای ایران معروف شد. موجی که البته بانی اصلی آن فرح دیبا (همسر محمد رضا شاه) بود. این جریان نیز هیچ ربطی به مردم و فرهنگ دینی و بومی ایران زمین نداشت و الگوی آن فیلم های روشنفکری اروپا بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این دو جریان (فیلم فارسی و سینمای روشنفکری) ادامه یافتند. هرچند فیلمفارسی دیگر به آن شکل سابق ظهور و بروز نیافت، اما نوعی تلطیف یافته تر که به سینمای بدنه و گیشه ای (تجاری) موسوم است، راه فیلمفارسی را ادامه داد. به طوری که اکثریت فیلم های سینمای ما را همین جریان تشکیل می دهد. دراین میان جریان سینمای روشنفکری نیز نه تنها تضعیف نشد که با ورود نیروهای تازه تری همچون بهمن قبادی، جعفر پناهی و خانواده مخملباف (محسن، سمیرا و حنا) با قدرت بیشتری ادامه دارد.
اما در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی جریان جدیدی هم در سینما ایران شکل گرفت که فعالان آن را هنرمندان و سینماگران انقلابی تشکیل می دادند. شهید سیدمرتضی آوینی، ابراهیم حاتمی کیا، مرحوم رسول ملاقلی پور، احمدرضا درویش، جمال شورجه، شهریار بحرانی، مجید مجیدی، سیدرضا میرکریمی و... از جمله افراد برجسته این طیف بودند. آثار آن ها با شرایط جدید فرهنگی و اجتماعی ایران هماهنگی بیشتری داشت. به همین دلیل می توان این جریان را نمایندگان سینمای ملی دانست.
سینمای ملی یعنی سینمایی که منعکس کننده فرهنگ، ارزش ها و آرمان های یک ملت باشد. در ایران، سینما تنها با پیوند میان تاریخ، جغرافیا، مردم و قومیت ها و از همه مهم تر، دین و مذهب پدیدار می شود. معدود فیلم هایی هم که از آنها به عنوان آثاری ملی یاد می شود، در بردارنده این عناصر هستند.
با این حال، بخش اعظم فیلم های سینمای دو دهه اخیر ما، فرزند زمان و زمانه خویش نیستند و قابلیت نمایش واقعیت ها و روح ملی را ندارند. جای اتفاقاتی چون هجوم بیگانگان در مقاطع مختلف تاریخی و مقاومت های مردمی، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و کشمکش هایی که طی چند سال اخیر به وقوع پیوستند و ... ، اما متأسفانه سینمای ما -به جز تعداد انگشت شماری از فیلم ها- با این واقعیت ها فاصله دارد. این ازخودبیگانگی رخنه کرده در جسم و روح هنر هفتم ایران سرمنشأ همه مشکلات و مسائل ناگواری است که در آن رخ می دهد. چنانچه فاصله سینما و سینماگران ما با مردم، دین، فرهنگ و تاریخ و جغرافیای ایران کم شود، بدون تردید بسیاری از چالش ها هم از میان خواهد رفت.
چرا که همواره به وجود آمدن بحران در سینما نتیجه آرمان زدایی، بی هویتی و اسیر روزمرگی شدن است، اما آرمانگرایی و هویتمندی یک گروه مثل جامعه سینمایی کشور ما، خود به خود عامل پیوند و نزدیکی و وحدت و حل سایر معضلات می شود.
برخلاف خیلی از اظهار نظرهای تنگ نظرانه و مأیوس کننده که راه را بسته می دانند و هیچ امیدی به بهبود سینما در کشور ندارند، هنر هفتم ما حتی با بضاعت کنونی نیز قابلیت و استعداد راست کردن قامت خود را داراست، اما به شرطی که هم هنرمندان و دست اندرکاران این عرصه و هم مردم و علاقه مندان سینما افقی فراتر از دو پارادایم غالب را در پیش بگیرند.
سینمای ملی ما جایی بالاتر از فیلمفارسی و فیلم های جشنواره ای قرار دارد و تنها در صورت پیوند این هنر با مسائل و فراز و نشیب های اجتماعی تبلور خواهد یافت. همچنان که طی سال های اخیر نیز نمونه هایی از سینمای ملی -هر چند در اقلیت- خوش درخشیده اند. فیلم هایی چون «ماجرای نیمروز»، «بادیگارد»، «یتیم خانه ایران»، «محمد رسول الله(ص)»، «شاهزاده روم»، «چ» و ... ازجمله این فیلم ها هستند. همه این فیلم ها در چند شاخص اشتراک دارند؛ حاصل دغدغه و انگیزه شخصی سازندگان هستند، برای مخاطب عام و داخلی ساخته شدند نه جشنواره های خارجی، به ارزش ها و اعتقادات اصیل دینی نزدیک هستند و بازتاب دهنده بخشی از واقعیت های تاریخی و امروزی کشور ایران هستند.
سینمای ملی اما با حمایت های مقطعی و خاص، تقویت نمی شود. بلکه ظهور و بروز یک جریان در عرصه های فرهنگی مانند سینما تنها زمانی امکان پذیر می شود که راهبردها و بسترهای لازم برای آن ایجاد شود. از جمله مهم ترین راهبردها، برای دراز مدت، تحول در نحوه آموزش سینما به دانشجویان و هنرجویان این رشته است.
متأسفانه آنچه در نظام آموزشی ما به عنوان سینما درحال تدریس است، به بازتولید همان دو نوع سینما (تجارتی و شبه روشنفکری) منجر می شود. چون مبانی و موادی که برای آموزش هنر هفتم در مراکز آموزشی دولتی و غیر دولتی چه در سطح دبیرستان و چه دانشگاه به خورد هنرآموزان داده می شود، بسیار کهنه و بی ربط با نیازهای زمان و جامعه ما هستند. در کوتاه مدت نیز باید ساز و کارهای تولید و اکران آثار تغییر پیدا کند.
امروزه شرایط به گونه ای است که فیلم هایی با مولفه های ارزشی و ملی، هم در تولید با دشواری هایی مواجه هستند و هم در اکران با محدودیت و بی مهری روبرو می شوند، اما فیلم های صرفا گیشه ای، هم بدون هیچ دشواری خاصی به تولید می رسند و هم اینکه در اکران با استقبال سینماداران یا حمایت های جشنواره ها و محافل خارجی همراه می شوند. پس در اولین قدم برای تقویت سینمای ملی باید این ساز و کارها تغییر پیدا کند.
به امید اینکه روز ملی سینما در سال های آینده ، شاهد وفور آثاری برخوردار از مولفه های سینمای ملی بر پرده سینماها باشیم.
منبع: پایگاه بصیرت