به گزارش مشرق، محمدرضا تاجیک، مشاور سابق رئیس دولت اصلاحات و از تئوریسینهای اصلاحطلبان امروز گفتوگویی با 96/6/25 روزنامه آرمان انجام داده است که بخشهایی از آن را در ادامه می خوانید:
* آیا روحانی، دغدغه توسعه سیاسی ندارد یا اینکه صرفاً برای او اولویت ندارد؟ عملکرد دولت او در توسعه سیاسی چگونه بوده است؟
من دولت روحانی را یک دولت بوروکرات میدانم که کارکردهایش بیشتر معطوف به زندگی روزمره ما بود. درفضای گفتمانی چنین جریانی، جایی برای توسعه معرفتی، فرهنگی و سیاسی دیده نمیشود.
دولت روحانی اقتضای زمان ما نبود؟
نمیتوان گفت این دولت، اقتضای تاریخی زمان ما بود، چراکه مردم ما به یک گفتمان کاملا اقتصاد محور معطوف به زندگی مادی روزمره رأی ندادند. برای همین، نقدهایی که اکنون به این جریان و گفتمان وارد میشود همان دقایق مغفول ماندهای است که روحانی، آنها را برجسته کرد تا افکار عمومی را از آن خود بکند. همانها به حاشیه کشیده شدهاند. طبیعت چنین گفتمان و اشخاصی اقتضا میکند که آنها نتوانند در کنار توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، فرهنگی و معرفتی جامعه را هم داشته باشند.
البته نکته اصلی اینجاست که گفتمانی به نام اعتدال وجود ندارد. اما اگر با مسامحه این چارچوب را یک گفتمان فرض کنیم، در این گفتمان، هیچجایگاهی برای درنظر گرفتن توسعه سیاسی و فرهنگی وجود ندارد. اگر هم وجود داشته باشد، حاملان و عامل این گفتمان استعداد توسعه سیاسی را ندارند، بنابراین دولت کنونی بهصورت فزایندهای تمام توان خود را بر مسائل سیاسی خواهد گذاشت و از مسائل سیاسی و فرهنگی، دور خواهد شد.
بهنظر شما، روحانی به اقتضای شرایط تغییر کرده است یا شعارهای او صرفاً برای جلب رأی مردم بود؟
من عملکرد فعلی روحانی را بازگشت به اصل خویش میدانم.
در انتخاباتهای 92 و 96 فضایی ایجاد شد که روحانی لاجرم در دفتر گفتمانی خود، تجدیدنظر کرد. اوراقی به آن افزود و آن را رنگین نمود. روحانی بدون اینکه هیچگاه در جریان اصلاحطلبی تعریف شود، متعلق به جریانی بود که عقبه اصولگرایی داشت اما در یک شرایط خاصی، به اقتضایی، شکلی از گفتمان را ارائه کرد که لزوما نمیتوان گفت او به همه دقایق گفتمانی باور داشت، و در واقع، روحانی برای جذب افکار عمومی بازی گفتمانی کرد. اساسا گفتمانی به نام اعتدال وجود ندارد که بخواهد اصل یا فرع ماهیت یا هویتی داشته باشد. معذالک روحانی به شخصیت خود برگشته و جای تعجبی نیست. قبلا هم گفتم دوستانی براساس تحلیلی که عقلایی میدانستند بیان کردند که ما سهمی از روحانی نمیخواهیم و چک سفید امضا به دولت دادند. آنها هنگامی که دیدند دولت در حال نادیده گرفتن اصلاحات است به نقد دولت پرداختند.
آیا اصلاحطلبان در حمایت بیقید و شرط از دولت، اشتباه کردند؟
در یک سیاست توسعه یافته، سخن از حرکت ائتلافی متضمن دولت ائتلافی است. قرار نیست که تا دم پاستور ائتلافی باشد و از دم پاستور به بعد، غیرائتلافی. کدام منطق و عقلانیت سیاسی چنین حکم میکند که از حیاط تا بام خانه متعلق به اصلاحطلبان و از بام تا ثریا متعلق به دیگران باشد؟
بازی سیاسی همه کشورهای دموکراتیک را نگاه کنید؛ هنگامی که حزبی با بیستدرصد آرا با حزب دیگری ائتلاف میکند، بیستدرصد در کابینه آتی نقش دارد. این موضوع، دموکراتیکترین و توسعه یافتهترین شکل کنش سیاسی است.
با این وجود، برخی، رودربایستیهایی به خرج دادند و بازیهای تقوا گونهای راهانداختند، اما هنگامی که دیدند حذف آنان، اتفاق افتاد، با قلمهای تیز بیان کردند که سهم ما کجاست؟ چه شد که چند اصلاحطلب را نیز به حاشیه راندید؟ این ادبیات، توسعه نایافتگی سیاسی را میرساند.
نباید چک سفید امضایی را به یک نفر داد و با تمام توان و بدون هیچمحاسبه، ملاحظه و عقلانیتی، وارد عرصه سیاسی شد و سپس بعد از حادثه به تخریب پرداخت. تعادل جزئی از عقلانیت سیاسی است.
البته نباید فراموش کنیم که در کنار بازگشت به اصل خویش، یک اقتضای شرایط نیز مطرح است. شایسته نیست که هر مساله را تک عاملی بررسی کرد. شرایط کنونی جامعه و اقتصاد ما میطلبد که دولت در زندگی جامعه ما بیشتر ورود داشته باشد و اکنون مطالبات جامعه ما بر این عامل متمرکز شده است. در دهه اول انقلاب مطالبات فرهنگی و سیاسی مردم در صدر بود، اما در دهه چهارم مطالبات اقتصادی، امنیت شغلی و روانی درصدر قرار گرفته و دولتها باید به این موضوع توجه کنند که روحانی نیز به این موضوع پرداخته است، اما جامعه یکدست نیست، جامع یک سیستم است و چند زیر سیستم مانند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... دارد.
اگر ما بخواهیم یک توسعه موزون ایجاد کنیم، جامعه را کاریکاتوریزه نکنیم؛ یک سر بزرگ با بدن نحیف. باید به تمام این موارد توجه کنیم و در کنار توسعه اقتصادی به توسعه فرهنگی، سیاسی توجه کنیم. اگر توسعه سیاسی، اجتماعی نداشته باشیم توسعه اقتصادی هم عقیم میماند.
پس از ده سال دوری اصلاحطلبان از قدرت، شورایعالی سیاستگذاری، لیستهای امید را نوشت و با رأی لیستی مردم، بخشی از قدرت به اصلاحطلبان بازگشت، این شیوه لیست بستن و عملکرد منتخبان مردم را چگونه ارزیابی میکنید؟
این لیست، چهره دوگانهای دارد. وقتی یک لیست رأی میآورد، بدان معناست که یک جریان از چنان مقبولیتی برخوردار است که میتواند افکار عمومی جامعه را متوجه خود کند و افکار عمومی جامعه بدون شناخت از افراد، بنابر اعتماد به یک جریان، به همه چهرههای لیست رأی میدهد. اما در پشت این موضوع، یک نوع پوپولیسم است و به این شکل خور را نشان میدهد که من نمیشناسم اما رأی میدهم، من نمیدانم اما انجام میدهم.
به قول ژیژک، نوعی کلبی مشربی در پشت این موضوع خود را پنهان کرده است و این موضوع با بلوغ و توسعه یافتگی جامعه، تناقض دارد. جریانات سیاسی کشور باید به سمتی حرکت کنند که مردم ما، آگاهانه و هوشیارانه رأی بدهند و تصمیم بگیرند. اگر امروز نوش این قضیه نصیب ما شده است، فردا نیش آن نیز نصیب ما خواهد شد.
جامعهای که صرفا لیستی و بدون آگاهی رأی میدهد ممکن است در آینده نزدیک بهصورت لیستی، به جناح مقابل ما رأی دهد. بنابراین منطق توسعه و اصلاحطلبی حکم میکند که ما به تدریج جامعه را به سمت کنش و واکنش آگاهانه سوق دهیم. وقتی مردم به یک لیست رأی دادند، معنا و مفهوم آن، این است که توپ در زمین تو افتاد، حالا دیگر نمیتوانی حاشیه ایجاد کنی، باید این اعتمادی که مردم، چشمبسته به تو مبذول داشتند را پاس بداری، دیگر نمیتوانی بگویی تعدادی از منتخبان لیست، از آن طرف مقابلند که بازی دیگری در انداختند، بازی ما را خنثی میکنند و اجازه نمیدهند استراتژیهای ما به کرسی بنشیند. دیگر نمیتوان این موضوع را بیان کرد. چنین رأیهایی صرفا آب نیست بلکه آتش هم بههمراه خود دارد.
باید تلاش خود را بهکارگیریم که مردم به سمت و سوی رأی آگاهانه و هوشیارانه پیش بروند و بهاندازه انتخابشان، انتظار داشته باشند که انتظارات و شکل کنش سیاسی آنها، رادیکال نشود. باید به سمت و سویی حرکت کنیم که جامعه از حالت باینری یعنی صفر و یکی خارج شود و یک شکل معقول را به خود بگیرد. دوسر طیف جای عقلانیت سیاسی نیست، بلکه عقلانیت سیاسی تنها در میانه طیف یافت میشود. تا هنگامی که مردم صفر و یکی عمل میکنند، نمیتوان از آنها انتظار عقلانیت سیاسی داشت، باید مردم را به وسط طیف سیاسی بکشانیم تا آگاهانه و عقلایی تصمیم بگیرند.