به گزارش مشرق، امنیت سوای از مسائل و مباحث تئوریکش، دارای ابعاد عینی و عملی نیز هست. حتی اگر به عداد انسان ها، نظریه پرداز امنیت ملی و بینالمللی در آمریکا باشد که به نظریه پردازی بپردازند، باز هم نمی تواند بازگویی از مشکلاتی که این کشور در حوزه امنیتی چه در حوزه ملی و چه در حوزه بینالمللی درگیر آن است ترتیب دهد.
در این روزها که تیراندازی لاس وگاس در نوادا تبدیل به خبر اول رسانههای جهان شده است، آمریکاییها یکی از ناامن ترین روزهای خود را سپری میکنتد. در این یادداشت تلاش میشود ابتدا به مسئله امنیت پرداخته شود، سپس به معمای امنیتی که در آمریکا شکل گرفته و سبب شده است این کشور نتواند روی امنیت را به خود ببیند توجه شود و بعد از آن به حضور منطقه ای و بینالمللی آمریکا برای تولید و تبدیل امنیت خود پرداخته میشود و نهایتا به ناکارآمدی سیستم فکری عقیدتی که در آمریکا به وجود آمده و سبب شده است تا بخش عظیمی از جامعه به سمت انگارههای اومانیستی و خالی از هدف پیش روند به عنوان یکی از مبانی فکری و ناگزیر برای سوق دادن جامعه آمریکا به یک جامعه رها شده انجامیده پرداخته میشود.
امنیت
امنیت را بسیاری از اندیشمندان حوزه امنیت ملی و بینالمللی، کالایی کم یاب، اگر نه نایاب، تعریف و توصیف کرده اند. این عبارت خود به اندازه کافی گویاست تا بسیاری از شرایط بحرانی در سطح ملی و بینالمللی را توصیف کند. اخیرا نظریاتی در حوزه امنیت ملی و بینالمللی در حال رشد و بلوغ هستند که نشان دهنده این هستند که لزوما داشتن نیروی نظامی قوی و داشتن تعداد تجهیزات و پرسنل نظامی تاامین کننده امنیت نیست.
روزگاری امنیت صرفا از لوله تفنگها و توپها تامین میشد، در آن عصر کشوری یکه تاز بود که بتواند تجهیزات پیشرفته تر و نیروی نظامی بیشتر و منسجم تری داشته باشد. اما اینک با تغییر محیط امنیتی از محیط سخت نظامی (این گزاره به معنی نادیده گرفتن تهدیدات فیزیکی امنیتی در عصر حاضر نیست؛ بی تردید هنوز هم جهان درگیر بسیاری از مسائل نظامی فیزیکی است که چندین سال وقت و هزینه را از ملل جهان میگیرد تا تحت کنترل در آید، ظهور پدیدههایی شبیه به داعش در غرب آسیا یکی از این مسائل است که نشان دهنده این است که امنیت هنوز هم جلوههای فیزیکی دارد و نمی توان به راحتی سخن از عبور از تمام وجوه آن گفت) به حوزه امنیت نرم، هستی شناختی و مسائل گفتمانی، تغییراتی در حال رنگ و لعاب گرفتن است. این مسئله قابل کتمان نیست.
اینک امنیت داشتن به معنی داشتن تعداد بیشتر نظامیان یا داشتن تجهیزات بیشتر نیست، که اگر بود آمریکا بایستی امن ترین کشور جهان میبود و هیچ نمودی از ناامنی در این کشور مشاهده نمی شد.
بی توجهی به ابعاد نرم و ماهیتی و هویتی امنیت یعنی بی توجهی به بخش قابل توجهی از حیات بشری. نمی توان نیروی نظامی در مرزها مستقر کرد ولی بر روی سلامت و امنیت روانی شهروندان حساس نبود. یکی از مسائلی که غرب شدیدا از آن دور است همین بعد از امنیت است. امنیت نرم، مقوله ای از امنیت است که بر روی مسائل روانی و هویتی شهروندان توجه داشته و سبب میشود تا کشورها بتوانند سلامت معنوی شهروندان خویش را امن نگاه دارند.
یکی از مسائلی که اخیرا توسط نظریه پردازان صورت گرفته است همین شق از امنیت است، محیط امنیتی به معنی محیط نظامی نیست، بلکه به معنی داشتن پتانسیلهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و معنوی است که بتواند از زیست ایمن برخوردار باشد. این ایمنی نیز به معنی ایمنی از مواجهه با مخاطرات نظامی نیست.
یکی از عمده ترین مشکلات آمریکا و به طور کلی کشورهای غربی همین عدم توجه به ابعاد ذهنی و روانی امنیت است. آمریکاییها و نظریه پردازان آمریکایی اگر چه مسائل متافیزیکی را ممکن است در نظریات خود در خصوص امنیت دخیل کنند، اما این به هیچ وجه به معنی تبدیل شدن آن به گفتمان غالب فکری و عملی نخبگان سیاسی این کشور نبوده؛ چه اینکه اگر بود، اتفاقاتی که منبعث از ناامنیهای اجتماعی حاصل شده از رفتار سو اجتماعی و فردی شهروندان است، در جامعه آمریکایی و غربی نمی افتاد، یا دست کم کمتر میافتاد.
معضل جامعه غربی سیر کردن در مسیری است که در آن کمتر رنگ و بویی از هدف، غایت، معنویت وجود دارد، به همین دلیل عناصر بازدارنده برای ارتکاب جرم کمتر نمود خود را نشان میدهند و اتفاقاتی میافتد که در کمتر جایی از جهان شاهد آن هستیم، توجه داشته باشید که جنس کشت و کشتارهای تروریستی با جنس کشت و کشتارهایی که محصول عناصر روانی و روانپریشی در جامعه غرب است کاملا متفاوت است. در کشتارهای تروریستی تمرکز بر یک ایدئولوژی است هرچند قرائت اشتباهی از آن وجود داشته باشد اما در کشتارهایی شبیه آن چه هر از گاهی در آمریکا اتفاق میافتد، تمرکز بر عناصر روانی و شخصیتی است.
مداخله برای کسب امنیت در ورای سرزمینهای آمریکا
حضور منطقه ای و بینالمللی دولت و نیروی نظامی آمریکا در ورای سرزمینهای خود با ایده امنیت از فرسنگها دورتر به دست میآید، اگر چه با نگاه واقع گرایانه بسط عمق استراتژیک ترتیب داده شده است، اما الزاما نتوانسته برای آمریکاییها امنیت نیز تحصیل کند. آمریکا کشوری است که به راحتی نمی تواند برای مردمش امنیت را طلب کند.
در سالهای اخیر آمریکاییها در مناطقی شبیه به عراق، افغانستان، یمن، سوریه حضور داشته اند. در حالی که هیچ یک از عاملان حملات تروریستی آمریکا در طول تاریخ از این کشورها نبوده اند. اما با این حال آمریکاییها اصرار دارند در این کشورها حضور داشته باشند و برای این حضور نیز نیروهای غیرنظامی بسیاری را قربانی میکنند، بدین ترتیب هم تخم کینه و فساد را در کشورهای مقصد میکارند و هم جامعه هدف را اشتباه گرفته اند.
اشتباهات رهبران آمریکا در تشخیص تروریست و مظلوم
از دیگر سو ترامپ در اولین فرمان خود اتباع هفت کشوری را از سفر به آمریکا منع کرد که اتفاقا هیچ یک از آنها در خاک این کشور حمله ای تروریستی انجام نداده بودند و اتفاقا جزو نجیب ترین شهروندان آمریکایی محسوب میشوند. در حالی که شهروندان هیچ یک از کشورهایی که در حادثه یازده سپتامبر و سایر حوادث تروریستی آمریکا نقش داشتهاند، مورد تحریم این چنینی قرار نگرفته اند. در زیر به برخی از عملیاتهای تروریستی که در آمریکا ترتیب داده شده است و توسط شهروندان کشورهایی بوده است که روابط حسنه ای نیز با آمریکاییها داشته و دارند، خواهیم پرداخت.
- در ۲۶ فوریه ۱۹۹۳ یک بمب در طبقه دوم زیرزمین پارکینگ عمومی هتل ویستا در ساختمان دوم برجهای تجارت جهانی منفجر شد. شش نفر کشته شده و بیش از ۱۰۰۰ نفر زخمی شدند. این حمله توسط گروهی از تروریستهای وابسته به القاعده به نامهای رمزی یوسف، محمود ابوحلیمه، محمد سلامه، نظال عیاد، عبدالرحمن یس و احمد عجاج انجام گرفت. این افراد توسط خالد شیخ محمد تأمین مالی شدند. رمزی یوسف از پدر و مادری پاکستانی در کویت متولد شده بود؛ ابوحلیمه زاده مصر، سلامه اهل فلسطین، عبدالرحمن یس زاده آمریکا و از خانوادهای عراقی، عجاج اهل فلسطین و شیخ محمد نیز شهروند پاکستان بودند.
- ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ۱۹ عضو القاعده چهار هواپیمای مسافربری را ربودند. دو هواپیما به برجهای دوقلو در نیویورک برخورد کردند. یک هواپیما در ساختمان پنتاگون سقوط کرد و چهارمین هواپیما پس از اینکه مسافران سعی کردند کنترل آن را به دست بگیرند در حومه پنسیلوانیا سقوط کرد. در مرکز تجارت جهانی ۲۵۳۷؛ در پنتاگون ۱۸۴ نفر و در شانکسویلی، پنسیلوانیا ۴۰ نفر کشته شدند. در مجموع ۲۹۷۷ نفر در این حادثه جان باختند. ۱۵ نفر از این تروریستها شهروند عربستان سعودی، دو نفر از امارات متحده عربی، یک نفر مصری و یک نفر دیگر لبنانی بودند.
- ۵ نوامبر ۲۰۰۹ سرگرد نضال حسن در پادگان فورتهود، تگزاس، شروع به تیراندازی کرده و ۱۳ نفر را به قتل رساند. ۳۲ تن نیز در این حادثه زخمی شدند. وی محکوم به مرگ شده است. حسن متهم به تروریسم نشد اما بسیاری بر این باورند که حادثه مذکور یک حمله تروریستی بود. نضال حسن زاده آمریکا و از خانوادهای فلسطینی بود.
- ۱۵آوریل ۲۰۱۳ دو انفجار در نزدیک خط پایان دوی ماراتن بوستون منجر به مرگ سه نفر و زخمی شدن دستکم ۲۶۴ نفر شد. دادگاه آمریکایی جوهر تسارنایف را به دلیل ارتکاب این حمله تروریستی در ۲۵ جولای ۲۰۱۵ به مرگ محکوم کرد. تسارنایف زاده آمریکا بوده و خانوادهاش از چچن به این کشور مهاجرت کرده بودند.
- ۱۶ جولای ۲۰۱۵ محمد عبدالعزیز در یک مرکز سربازگیری نیروی دریایی در تنسی شروع به تیراندازی کرد. در این حمله چهار تفنگدار نیروی دریایی و یک ملوان کشته شدند. جیمز کامی، رئیس افبیآی، بعدها اعلام کرد که اقدامات عبدالعزیز متأثر از تبلیغات سازمانهای تروریستی خارجی است. عبدالعزیز شهروند آمریکا و زاده کویت بود.
- ۲ دسامبر ۲۰۱۵ یک زوج به نامهای سید رضوان فاروق و تشفین مالک به سمت شرکت کنندگان در یک میهمانی تیراندازی کردند. این حادقه که در سنبرناردینو، کالیفرنیا، رخ داد منجر به مرگ ۱۴ نفر شد. رضوان فاروق یک شهروند آمریکایی و متولد شیکاگو بود. والدین وی از پاکستان به آمریکا مهاجرت کرده بودند. تشفین نیز متولد پاکستان بود اما بخش اعظمی از زندگی خود را در عربستان سعودی گذرانده بود.
- ۱۲ ژوئن ۲۰۱۶ عمر متین، یک نگهبان ۲۹ ساله، ۴۹ نفر را در یک کلوپ شبانه در اورلاندو، فلوریدا، به قتل رسانده و ۵۳ نفر دیگر را زخمی کرد. عمر متین در نیویورک و از والدینی افغانستانی متولد شده بود.
ناکارآمدی سیستم فکری در تامین امنیت
یکی از عوامل دیگری که سبب میشود تا مسئله امنیت برای جامعه آمریکایی تبدیل به همان کالای کم یاب شود، ناکارآمدی سیستم فکری در تامین امنیت است. نظام فکری آمریکایی شدیدا بی هویت و بی معنویت شده است، ظهور بیماریهای روانی و فکری برای آمریکاییها در همین بستر قابل بررسی است. آمریکا کشور فردگرایی افراطی است که در آن فرد بدون قید و بند خود را خدای خویش میپندارد، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست و سیستم فکری او نیز قیودی که از انقلاب فرانسه برای تحدید آزادی فردی به ارث گذاشته شده بود را نیز نمی پذیرد یا دست کم از آن عبور کرده است. بنابراین هیچ محدودیتی برای آزادیهای فردی، افراط در ذهنیتها و ... وجود ندارد.
جامعه آمریکایی بیمار است
جامعه آمریکا برخلاف ایده رایج که تصور میشود، جامعه امنی است، اینگونه نیست، شیوع بیماریهای روانی یکی از پیدامدهای آن است. در زیر به گزارشی از برخی بیماریهای روانی در جامعه آمریکایی اشاره خواهد شد:
در سال ۱۹۹۸ زمانی که ایالات متحده، سرشماری جمعیت کشور را انجام میداد؛ جمعیت بیماران روحی این کشور را ۴۴.۳ میلیون نفر گزارش شده بودند. یعنی از هر ده شهروند، چهار نفر دچار مشکلات روانی بودند. شایعترین مشکلات روانی در این کشور شامل: افسردگی حاد، اختلالات دو قطبی، اکسیزوفرنی و بیماری وسواسی میباشد. بسیاری از مردم در آمریکا به بیش از یک بیماری روانی دچار هستند.
در اینجا به برخی از آمار اختلالات روحی و افسردگی در آمریکا اشاره میکنیم:
نزدیک به ۱۸.۸ میلیون آمریکایی یا تقریبا در حدود ۹.۵% آمریکایی بالای ۱۸ سال این کشور، در هر سال دچار اختلالات افسردگی میشوند.
سالانه تعداد خانمهایی که دچار این بیماری میشوند نسبت به آقایان دو برابر است. خانمها ۱۲% و آقایان ۶.۶% دچار این نوع بیماریها میشوند.
اختلالات افسردگی در دهه ی اخیر بیش از دهههای قبل دامن انسانها را گرفته است.
اختللالات افسردگی معمولا با اختلالات اضطرابی و سوء مصرف مواد همراه میشود.
خودکشی و افسردی
بی شک یکی از دلائل خودکشی در آمریکا افسردگی و عدم تعادل روحی و ریشه آن نیز همین است.
در سال ۱۹۹۷، ۳۰۵۳۵ نفر در آمریکا با خودکشی جان خود را از دست داده اند.
بیش از ۹۰% کسانی که دست به خودکشی میزنند، دارای بیماریهای روحی قابل درمان هستند و معمولا دچار اختلالات افسردگی هستند.
بیشترین آمار خودکشی در آمریکا بین مردان سفیدپوست بالای ۸۵ سال رخ داده است.
اسکیزوفرنی
نزدیک به ۲.۲ میلیون نفر؛ یعنی در حدود ۱.۱% تا ۲% از آمریکاییهای بالای ۱۸ سال، دچار اختلالات اسکیزوفرنی میشوند.
اسکیزوفرنی مردان و زنان را به یک اندازه تحت تاثیر قرار میدهد.
اسکیزوفرنی در مردان معمولا در اواخر نوجوانی تا اوایل ۲۰ سالگی شروع میشود اما در زنان این اتفاق بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی رخ میدهد.
اختلالات اضطرابی
شامل: اختلالات ناشی از ترس، اختلال وسواس فکری و عملی، اختلال تنش زای پس از عمل، اضطراب اجتماعی(ترس از اجتماع، ترس از مکانهای شلوغ و...)
نزدیک به ۱۹.۱ میلیون آمریکایی بین سنین ۱۸ تا ۵۴ سال؛ یعنی در حدود ۱۳.۳% از مردم، سالیانه دچار اختلالات اضطرابی میشوند.
اختلال اضطراب معمولا با اختلال افسردگی، سوء مصرف مواد همراه است.
غالبا زنان دو برابر مردان به این بیماریها مبتلا میشوند.
اختلال بیش فعالی و کمبود توجه
این اختلال یکی از شایعترین اختلالات بین کودکان و نوجوانهاست و تقریبا ۴.۱% از نوجوانان بین سنین ۹ تا ۱۷ سال را در طول دوره ی ۶ ناه تحت تاثیر قرار میدهد.
پسران ۲ الی ۳ برابر دختران به این بیماری دچار میشوند.
این اختلال معمولا قبل از شروع مدرسه یا در سالهای اولیهی ابتدایی مشخص میشود. این اختلال در نوجوانان و گاهی در بزرگسالان نیز بروز میکند.
بر اساس دادههایی منتشر شده از سایت samhsa.gov ، شرکت اس ام آی آماری منتشر نموده که بر طبق آن در سال ۲۰۱۲ ، ۴% افراد بالای ۱۸ سال یعنی حدود ۹.۳ میلیون آمریکایی با مشکلات روانی وخیمی دست و پنجه نرم میکنند. این سایت آمار ایالتهای مختلف آمریکا را به صورت جداگانهای منتشر کرده است که در بین آنها ۳.۱% این بیماریها به ایالت نیوجرسی و ۵.۵% هم به ایالت ویرجینیای غربی مربوط میشود. برخی از ایالتها مانند هاوایی و مریلند با درصد بیماری روانی کمتر و برخی دیگر مانند اوکلاهاما و واشنگتن با درصد بیشتری از بیماریهای روانی رنج میبرند.[۱]
بررسی دولت آمریکا نشان میدهد نزدیک به ۱۰ میلیون نفر از افراد بزرگسال در این کشور مبتلا به بیماریهای روانی جدی هستند و همچنین سال گذشته تعداد مشابهی به خودکشی فکر کردهاند. در این گزارش همچنین آمده است: ۱۵ میلیون و ۷۰۰ هزار آمریکایی مصرفکننده مواد الکلی هستند و هفت میلیون و ۷۰۰ هزار نفر نیز داروهای مخدر غیرقانونی مصرف میکنند. همچنین متخصصان دریافتند ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر از مردم آمریکا از مسکنهای تجویزی همچون "اکسیکدون" و "هیدروکدون" مصرف سوء میکنند. کارشناسان آمریکایی همچنین اظهار داشتند: به رغم افزایش شمار مبتلایان به مشکلات بهداشت روانی در این کشور، حدود یک سوم از این افراد کمکهای لازم را دریافت نمیکنند. دلایل متعددی مانع از آن میشود که این بیماران حمایتهای لازم را دریافت کنند که از آن جمله میتوان به عدم برخورداری از بیمه سلامت و عدم آشنایی با مراکز تخصصی اشاره کرد.
به گزارش هلث دی نیوز، کارشناسان تاکید دارند: همچنین برداشت منفی که نسبت به بیماران مبتلا به اختلالات و بیماریهای روانی وجود دارد مانع میشود که آنان در صورت نیاز به مشاور و متخصص مراجعه کنند.[۲]
فرجام سخن
امنیت در آمریکا تبدیل به یک کالای کم یاب شده است، دیگر تفاوتی نمی کند که شخصی در یک کافه، محل کار، پادگان، مرکز تجارت جهانی، کنسرت، مرکز موسیقی و رقص، محل قمار بازی و ... باشد، آن چه در آمریکا در حال وقوع است یک مسئله روانی – سیاسی است. آمریکاییها از یک طرف سوراخ دعا گم کرده اند و عناصر سیاسی ناامنی در بیرون از مرزهای خود را اشتباه فهم کرده اند یا به دلایل اقتصادی علاقه دارند اشتباه فهم کنند. از دیگر سو جامعه ای را ساخته اند که شدیدا از معضلات روانی رنج میبرد و طبق برخی از گزارشها ۱۰ درصد آن بیمار روانی است. بدین ترتیب جامعه آمریکایی در حال رفتن به سمت ناامنی است و نخبگان آمریکایی نیز که فهم صحیحی از این معضلات ندارند، نتوانسته و نمی توانند برای آن چاره ای بیندیشند.
پی نوشت ها:
[۱] http://yon.ir/uILR۲
[۲] http://www.isna.ir/news/۹۶۰۳۲۳۱۳۵۳۸
منبع: پایگاه برهان