به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، 21 ساله بود که در عملیات رمضان در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در یک مرداد سال 61 به فیض شهادت نائل شد اما پیکرش در منطقه باقی ماند و مانند مادرش حضرت زهرا(س) بی نام و نشان باقیماند. برادرش سردار جعفر جنگروی قائم مقام لشکر 10 سید الشهدا بود که عملیات والفجر 8 در بهمن 1364 به شهادت رسید. سرانجام در عملیات کاوش شهدا پیکر مطهرش تفحص شد اما به دلیل آنکه نشانی از او باقی نمانده بود به عنوان شهید گمنام شناسایی شد. او به همراه 7 همرزم دیگرش در پنجم مهرماه سال 80 در مراسم باشکوهی در شهرک ولایت سپاه واقع در جنب دانشگاه امام حسین(ع) به خاک سپرده شد تا مکانی برای تجمع عاشقان و دلدادگان به شهدا باشد. در این مدت 35 سال گمنامی و بی خبری او, مادرش بی تاب و بی قرار چشم و گوشش به در بود تا خبری از فرزندش باشد. هر وقت خبر تفحص پیکر شهیدی را میشنید بیقرار تر میشد و امیدوار بود که پیکر فرزندش را در آغوش بکشد. پدرش نیز دوری و بینشانی او را نتوانست تاب بیاورد و در سال 91 به دیدار او و برادرش شتافت. اما دست تقدیر بر آن بود که او پس از 16 سال گمنامی چندی پیش توسط آزمایش DNA شناسایی شد و دوران گمنامی او و چشم انتظاری مادرش به اتمام رسید.
شب گذشته سردار مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) به همراه سردار محمدرضا حسنی آهنگر فرمانده دانشگاه جامع امام حسین(ع) و جمعی از مسئولان آستان شهدای گمنام شهرک ولایت و معراج الشهدای مرکز با حضور در منزل خانواده این دو شهید والامقام خبر شناسایی پیکر مطهر فرزندان شهیدشان را به آنها ابلاغ کردند.
هر شهید گمنامی که میآوردند, می گفت «ببینید علی هست یا نیست»
مهدی جنگروی برادر دوم خانه در خصوص شنیدن خبر شناسایی هویت پیکر برادرش میگوید: از افراد حاضر یکی دو نفر دیشب خواب دیده بودند که پیکر علی بازگشته است.مادرم خیلی چشم انتظار بود و چند روز پیش میگفت «حاج جعفر اسمی از او هست ولی علی اسمی از او نیست» و ما میگفتیم «مادر من اهمیت علی به این است که گمنام باشد و در هر صورت پرونده اعمالشان باز است». مادرم همیشه چشم انتظار بود هر شهید گمنامی که میآوردند, می گفت «ببینید علی هست یا نیست». ما می رفتیم اخبار را دنبال و جستجو می کردیم و می گفتیم «مادر خبری نیست ولی امیدوار باش». اخیراً که 159 شهید که آوردند دوباره اخبار را پیگیری کردیم و متوجه شدیم که 31 شهید مربوط به عملیات رمضان بود و ما گمان کردیم که پیکر علی در میان این شهدا باشد که شما امشب خبر شناسایی هویت پیکر برادرم به عنوان شهید گمنام در آستان شهدای گمنام دانشگاه امام حسین(ع) را برایمان آوردید.
او در خصوص ویژگیها و خصوصیات برادر شهیدش میگوید: علی یک شخصیت فرهنگی بود. او در دارالفنون درس میخواند و از آنجا فارغ التحصیل شد. ما 8 برادر بودیم, در آن زمان اوضاع جنگ ما را از درس دور کرد. برای اینکه همه درس بخوانند دیپلم علی را قاب کرده و در روی طاقچه گذاشتیم تا دیگر بچههای خانه آن را ببینند. با وجود آنکه در آن زمان امتحانات بسیار سختی میگرفتند اما او معدلش 20 شده بود.
برادر شهید جنگروی ادامه میدهد: علی در سپاه شهرری مدرس دینی بود و خیلی بچه درسخوانی بود. او با آیتالله علمالهدی که اکنون نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی است در مسجد امام جعفر صادق(ع) میدان خراسان مباحثه میکردند. او دارای ضریب هوشی بالایی بود و کتابخانه بزرگی داشت که بعد از شهادتش اسم آن کتابخانه را شهید علی جنگروی گذاشتیم. در کتابخانهاش جزوات کتابهای مختلفی در خصوص شهدا و بحثهای رئالیسم شهید مطهری داشت.
ورزشکاری که دغدغه کار فرهنگی داشت
او از مهارت برادرش علی در زمینه ورزشی میگوید و میافزاید: او کشتیگیر فنی بود و وقتی روی تشک میرفت در عرض چند دقیقه تمامی فنها را روی حریف پیاده میکرد و در دقایق اول حریف را شکست میداد. او روحیه ورزشی بسیار بالایی داشت و فوتبالیست خیلی خوبی بود. یک موتور گازی داشت که با آن میرفت شهرری و برمیگشت. همزمان با شهادت علی اخوی بزرگش حاج جعفر در عملیات رمضان زخمی شد و او را برای مداوا به مشهد انتقال دادند.چند روز انتظار جعفر کشیدیم و بعد متوجه شدیم که حاجی در مشهد است ما هم خودمان را به مشهد رساندیم و دیدیم که آقای شهاب و شهید ابراهیم هادی در کنار بستر حاجی هستند. او را از مشهد به تهران منتقل کردیم و در این فاصله خبردار شدیم که علی به شهادت رسیده اما به مادرم چیزی نگفتیم. آقای شهاب جواب قطعی آورد که امکان آوردن پیکر وجود ندارد و ما به شیوهای این مطلب را به مادر اطلاع دادیم وقتی به مادرم خبر را گفتیم، گفت که به من الهام شده بود و میدانستم که علی شهید شده است. ما فضای خانه را برای شهادت علی آماده کردیم در همین حین حاج جعفر از بیمارستان تماس گرفت و گفت که «صدای قرآن برای چه از منزل میآید؟» ما برای اینکه حال او بد نشود گفتیم «چیزی نشده» اما او گفت «من در خواب دیدم که علی شهید شده». ما سریع به بیمارستان رفتیم و او را همراهی کردیم که حالش بد نشود اما او خیلی مصمم به ما گفت «شهادت سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود. علی لایق شهادت بود.» برای مراسم یادبود علی، حاج جعفر را با ویلچر به مسجد آوردیم و او در خصوص علی در مراسم صحبت کرد.
شهادت با لبهای تشنه
برادر شهید جنگروی در خصوص نحوه شهادت برادر شهیدش میگوید: علی مسئول روابط عمومی تیپ المهدی بود و حاج علی فضلی فرمانده تیپ بود. در یکی از مراحل عملیات رمضان وقتی علی شهید میشود, یکی از برادران شهید افراسیابی بالای سرش بوده است. مادرم شک داشت که شاید علی اسیر شده است . ما یکی دوبار با ذهنیت اسیر دنبالش رفتیم, تا اینکه آقای افراسیابی به مادرم گفت که «من بالای سر علی بودم و علی در لحظه شهادتش آن قدر از آن خون رفته بود طلب آب کرده بود و لب تشنه شهید شد و شرایط و وضعیت عملیات طوری بود که من باید میآمدم عقب و علی را بغل یک خاکریز گذاشتم». بعد از شهادت علی یکی دو تا از برادرهایم برای پیدا کردن پیکر به منطقه رفتند ولی اثری از او پیدا نکردند و عراق آن نقطه را آب انداخته بود. برای علی یادبودی در قطعه 26 بهشتزهرا گذاشتیم و چون در دفعه آخری که از جبهه برگشته بود لباسهایی که به خون خود آغشته شده بود را نبرد همانها را به عنوان یادبود در مزارش به خاک سپرد.
او در خاتمه میگوید: در هر صورت انتخاب راهی که علی داشت براساس پشتوانه فرهنگی بود و باچشمهای باز و آگاهی کامل این راه را انتخاب کرد و به شهادت رسید. او در فرازی از وصیتنامهای که به جای گذاشته ارادت خاصی را به امام خمینی نشان داده و در وصیتش گفته دوست داشتم محاسن سفیدت را ببوسم.