سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
مذاکره منطقهای برای زیبانمایی تسلیم
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«مذاکره و توافق، تنها راهحل ایران است» این خلاصه نظریه و مبنای رفتاری کسانی است که معتقدند حل همه مسائل ایران در گرو انجام مذاکره با غرب و رسیدن با آنان به توافق است. این روزها این نگرش در داخل به نوعی مطرح میشود که حساسیت مردمی که در همین دو سال اخیر ناکامی مذاکره و توافق در پروندهای که نزدیک به 15 سال در جریان را شاهد بودهاند، کاهش دهد.
خلاصه کلام این طیف این است که درباره تسلیحات و سپاه هرگز با کسی مذاکره نمیکنیم و درباره مسائل منطقهای آماده گفتوگو هستیم! در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
1- مذاکره با دولتها و گروههای شبه دولتی موضوع شناخته شدهای است و از آنجا که مبنای روابط خارجی «مذاکره» است، مورد پذیرش عمومی میباشد و علیالاصول مخالفی ندارد. در این میان مذاکره به عنوان ابزار، کارکرد معین و مشخصی دارد اما در پارهای از اوقات مذاکره به «هدف» تبدیل میشود و در پارهای از اوقات هم مذاکره به معنای پذیرش شرایط و مطالبات طرف مقابل است؛ منتها از آنجا که پذیرش بدون مقدمه تحمیلی طرف مقابل واکنش مردم را در پی میآورد، این تحمیل با مذاکره بزک میشود و در واقع پذیرندگان تحمیل نام آن را با استناد به مذاکره، «توافق» میگذارند!
این روش معمولاً در جاهایی دنبال میشود که «مذاکره» یا همان «تحمیل» تنها راه برونرفت از مشکل دیده شده و این در حالی است که چنین روشی نه تنها راه حل نیست بلکه خود مشکل بزرگتری را پدید میآورد در حالی که مشکل اول را نیز حل نمیکند. به عنوان نمونه نزدیک نگاه کنیم به مذاکرات منتهی به برجام که از یک سو غرب زیادهخواه را به طمع بیشتر انداخت و به فشار بیشتر روی آورد و از سوی دیگر حتی مسئله «عادیسازی فعالیت هستهای ایران» که از سوی داخلیها، هدف مذاکرات معرفی میشد را نیز حل نکرد و امروزه غرب دنبال مطالبات جدید از جمله در پرونده هستهای برای دائمی کردن تعهدات ایران یعنی توقف هرگونه فعالیت هستهای است.
2- این روزها شاهد ادبیاتی با اجزاء متمایز از سوی نظریهپردازان و دنبالکنندگان مذاکره با غرب هستیم. آنان از یک سو با یک ژست انقلابی که مصرف داخلی دارد، وانمود میکنند که با هرگونه اعمال فشار بر سپاه پاسداران و نیز هرگونه محدودیت علیه برنامههای نظامی ایران مخالف بوده و اجازه گفتوگو در این موارد را به کسی نمیدهند و از سوی دیگر همزمان زمزمه لزوم مذاکره پیرامون مسائل منطقهای- یعنی حمایت ایران از ملتها و دولتها در برابر اشغال و تروریزم تکفیری- را مطرح میکنند! تو گویی مطالبات غرب و در واقع زیادهخواهیهای غرب درباره مسائل نظامی ایران، سپاه پاسداران و مسائل منطقهای قابل تفکیک بوده و این امکان وجود دارد که ایران در پاسخ به بعضی نه و در پاسخ به بعضی دیگر آری بگوید! اما وقتی به این سه موضوع نگاه میکنیم میبینیم این سه کاملاً به هم مرتبط هستند و پاسخ آری به یکی به پاسخ آری به دو مورد دیگر منتهی میشود. از قضا در این نقشه راه، برخلاف سر و صدایی که در حمایت از سپاه راه انداختهاند، مدعیان میخواهند به موضوعی پاسخ «آری» بدهند که پاسخ آری به دو موضوع دیگر را در پی میآورد.
همه میدانیم که ریشه تقابل غرب با سپاه، تسلیحات ایران، هستهای و... در نفوذ منطقهای ایران خلاصه میشود و در واقع به برنامهای که مانع سیطره غرب بر این منطقه حساس و پیشبردن برنامه غرب میباشد، باز میگردد. آن موقع هم که غرب با برنامه هستهای و به عبارتی با پیشرفت علمی ایران مخالفت میکرد به خاطر آن بود که یک ایران توانمند و مجهز به فنآوری روز نفوذ و مطلوبیت بیشتری در منطقه پیدا میکند. مسئله غرب در منطقه این است که علیرغم اعزام صدها هزار نیروی جنگی به منطقه و اشغال پرهزینه دو کشور- افغانستان و عراق- و صرف صدها میلیارد دلار و زیرپا گذاشتن انواعی از معاهدات بینالمللی و هنجارهای جهانی قادر به سیطره بر منطقه نشده و امروز در روند تحولات سیاسی و امنیتی آن به حاشیه رفته است. غرب، ایران را مانع اصلی و عامل مستمر شکستهای پی در پی خود در منطقه میداند و معتقد است تا حضور فعال ایران در منطقه وجود دارد، غرب قادر به پیگیری سیاستهای تجاوزکارانهاش نیست. بنابراین دغدغه اصلی غرب چیزی جز سامان دادن به این مشکل نیست.
بعضی در داخل به درستی میدانند که مشکل اصلی غرب با ما پس از هویت اسلامی نظام، نفوذ پرطنین منطقهای ایران است و لذا نمیتوان آنان را به سادهلوحی متهم کرد و طبعاً نمیتوان به اندرز دادن آنان به عنوان راهی برای اصلاح «خطای دید» دل بست. آنان به دقت میدانند مسئله چیست و پیشنهاد یا به تعبیری «دستور کار» آنان چه معنایی داشته و چه نتایجی را در پی میآورد. آنان برای موجه جلوه دادن ادعای خود به فریبکاری روی آوردهاند؛ «ژست انقلابی برای رساندن غرب زیادهخواه به هدف اصلی خود».
3- اگر ایران بپذیرد که درباره مسائل منطقهای با غرب باب گفتوگو و در واقع باب به تاراج گذاشتن سرمایه مسلمانان منطقه از جمله سرمایه خود را باز کنند باید اولا راجع به نیروهایی که طی دهها سال گذشته به مرور این سرمایه را برای مسلمانان و کشور پدید آوردهاند، تن به سازش بدهد و آنها همان نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند. از سوی دیگر اگر بحث راجع به سپاه آغاز شود، بحث راجع به سلاح سپاه هم آغاز میشود و سپس میبینیم که بحث از منطقه به هیچ وجه فارغ از بحث سپاه و سلاح نیست.
و به همین دلیل باید گفت آنان که علیالظاهر از سپاه و سلاح به گونهای حمایت میکنند که تو گویی از رهبری هم در این مورد انقلابیتر شدهاند و همزمان و بطور علنی و البته فعلا خیلی مجمل میگویند چه اشکالی دارد که درباره سوریه، عراق، یمن و افغانستان حرف اروپاییها را بشنویم، در حال اجرای نقشه راهی هستند که هر آنچه مربوط به قدرت ملتهای منطقه و ایران است در این نقشه راه وجود دارد آنهم نه برای اینکه بده بستانی صورت گیرد بلکه برای آنکه همه را تقدیم کرده و به خیال خام یا خدای نکرده خیانتآلود خود، خلاص شوند! چه اینکه بدهبستان ماهیت دو جانبهای دارد چیزی داده و چیزی ستانده میشود اما در اینجا از تحقق بخش دوم خبری نیست کما اینکه در بحث هستهای از بخش دوم خبری نشد و این همه در حالی است که اگر بپذیریم که در پرونده اول خطایی صورت گرفته است نمیتوانیم تکرار آن در پروندههای دیگر را خطا حساب کنیم.
4- دنبالکنندگان این رویه در ژستی عقلایی و منفعتنمایانه و برای آنکه کارشان با مانع داخلی مواجه نشود و نیز عدهای را به هوای رسیدن به وضعی بهتر با خود همراه گردانند، میگویند الان زمان آن است که دستاوردهای منطقهای خود را نقد کرده و به حساب نیازهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم واریز نمائیم. اینها میگویند ما در حال حاضر از یک سو در اقتدار منطقهای در اوج هستیم و از سوی دیگر آمریکا و اروپا در شرایطی به سر میبرند که بینشان شکاف وجود دارد ما در این شرایط اگر نتوانیم معامله را پنجاهپنجاه کنیم میتوانیم 70 به 30 کنیم و با آن 30 که به دست میآوریم، مشکلات مردم را حل کنیم و توصیه میکنند که بشتابیم تا با تغییر شرایط ناگزیر نباشیم به معاملهای 90 به 10 تن دهیم و در واقع چیزی بدست نیاوریم!
یادمان نرفته است همینها که امروز میگویند ما در بهترین شرایط منطقهای قرار گرفتهایم، ششسال پیش فضاسازی میکردند که حمایت ما از سوریه و دولت بشاراسد به جایی نمیرسد و جز خسارت برای ما حاصلی ندارد و چهار سال پیش یعنی زمانی که ایران برحفظ نظام مردمسالار عراق تاکید میکرد و وابستگان آمریکا در عراق و منطقه به این دلیل ایران را زیر ضربات سنگین گرفته بودند، همینها که امروز علیالظاهر با تحسین به اقتدار منطقهای ایران نگاه میکنند، در آن روزها حمایت از مردم و دولت عراق را به دلیل ناخرسندی عربستان و اردن و ترکیه برای ایران خسارتبار و سبب انزوای ایران تبلیغ میکردند.
اما در اینجا چند نکته کلیدی وجود دارد، نکته اول این است که فشار داخلی روی اقتدار منطقهای ایران حتما بخش مهمی از پروژه مشترک آمریکا و اروپا برای خلع ید ایران و در واقع برای خلعید دولتها و ملتهای منطقه از اقتدار خویش است. بر این اساس هرگز نباید گمان کرد که این داعیه داخلی تجزیه و تحلیلی شخصی از این و آن فرد و یا تجزیه و تحلیلی مبتنی بر حل مشکلات داخلی ایران است. نکته دوم این است که این آقایان اگر دیروز صرفا از واگذاری سرمایه ایران به غرب حرف میزدند، امروز از سپردن سرمایه ملتهای منطقه به غرب حرف میزنند و در واقع از ملتی که همه افتخارش این است که با «انقلاب پرشکوه اسلامی» خود، منطقه را به میزان زیادی از سیطره غرب خارج کرده است، میخواهند راهبری واگذاری منطقه به غرب را به دست بگیرد! ما واقعا باید از این آقایان سؤال کنیم که مگر ملتهای منطقه زرخرید شما هستند که شما میگوئید بیایید در یک معامله 70 به 30 آنان را به آمریکا و انگلیس بفروشید؟ ملت مظلوم یمن به شما چه؟ ملت و دولت سوریه به شما چه؟ ملت و دولت عراق به شما چه؟ شما چه حقی دارید که درباره ملتهای دیگر تصمیم بگیرید و آنان را به زیر زنجیر آمریکا و انگلیس برگردانید؟ این در حالی است که اگر یک سر این زنجیر در لبنان باشد سر دیگر زنجیر در پاکستان و افغانستان خواهد بود و ایران نیز در زنجیرکینورزی غرب قرار میگیرد. که البته هرگز چنین تحمیلی را ملت ایران اجازه نخواهند داد و آنچه از چنین اذهانی تراوش میکند را به دیوار میکوبد.
5- در این بین این آقایان میگویند یا مذاکره و توافق یا جنگ! دراین بین گاهی میگویند اگر مسایل فیمابین ایران و غرب - و در واقع داعیه پایانناپذیر آمریکا - را حل نکنیم باید به استقبال جنگ برویم گاهی هم میگویند اگر توافق نکنیم و رضایت آمریکا و عربستان را جلب ننماییم، باید برای مدت مدیدی شاهد وقوع جنگهای پیاپی در منطقه باشیم خب جدای از اینکه در این سخنان اعتراف به ماهیت جنگطلب غرب وجود دارد، نوعی فریبکاری هم به چشم میآید. تجربه سالهای اخیر منطقه در لبنان، در عراق و در سوریه این است که اگر بایستیم جنگها مهار میشوند و اگر ضعف نشان دهیم جنگها یکی پس از دیگری شعلهور میشوند. میایستیم برای اینکه جرأت تحمیل جنگی پیدا نکنند.
استعفا و فرار؛ حریری به دنبال چیست؟
دکترعلیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
سعد حریری نخست وزیر لبنان روز گذشته به صورت کاملا غیر مترقبه در شبکه العربیه حاضر شد و در خاک عربستان استعفای خود را اعلام کرد؛ استعفایی که فارغ از شکل کاملا عجیب و غریب و توهین آمیز آن، میتواند پیامدهای متعددی را هم برای لبنان و هم برای منطقه غرب آسیا به همراه داشته باشد. یک سال پیش بود که بعد از یک خلاء سیاسی طولانی مدت و در پی یک توافق میان جریانها و گروههای لبنانی حریری برای دومین بار به نخست وزیری لبنان رسید اما حالا و در شرایطی که منطقه به دنبال افول گروههای تروریستی رو به سوی ثبات نسبی پیش میرود، عروسک خیمه شب بازی سعودیها ظاهرا به دنبال فتنهای جدید است. فتنهای که سلسله جنبان آن از یک سو سعودیها و از سوی دیگر صهیونیستها هستند. با این حال پیامدهای استعفای حریری را میتوان در سه سطح مورد ارزیابی قرار داد.
سطح داخلی؛ فرار به جلو برای انتخابات پارلمانی
در سطح داخلی میتوان گفت، جریان 14 مارس به کمک سعودیها تلاش میکند تا با بحران آفرینی و ایجاد تنشهای داخلی که محصول طبیعی خلاء قدرت است، شرایط را به گونهای پیش ببرد که در انتخابات پارلمانی سال آینده لبنان که در اردیبهشت ماه برگزار میشود شرایط بهتری را نسبت به وضعیت فعلی داشته باشد. واقعیت این است که دستاوردهای نیروهای مقاومت در سوریه و لبنان بر خلاف آن چه که هم پیمانان ریاض انتظار داشتند نه تنها از محبوبیت حزب ا... در عرصه سیاسی لبنان نکاست بلکه باعث تقویت جایگاه آن در افکار عمومی این کشور نیز شد.
لبنان سال گذشته در شرایطی به بحران سیاسی داخلی خود خاتمه داد که به دلیل مرزهای مشترک با سوریه در معرض خطرات زیادی از سوی گروههای تکفیری و تروریستی بود. زمانی که این کشور در بحران سیاسی قرار داشت و بدون دولت اداره میشد، نیروهای حزب ا... و ارتش همراه با یکدیگر با حملات مختلف تروریستها مبارزه کردند و اجازه ندادند آشوب و ناامنی به داخل لبنان کشیده شود. این همکاری تا امروز میان نیروهای ارتش لبنان و حزب ا... پایدار مانده است. این در حالی است که حزب ا... همزمان در سوریه نیز حضور داشت. همسویی نیروهای حزب ا... با ارتش سوریه باعث شد گروههای تروریستی با وجود برخورداری از انواع کمکهای اطلاعاتی، مالی و تجهیزاتی نتوانند در مواجهه با محور مقاومت به نتایج مطلوب خود و حامیان خارجی شان دست یابند. از همین رو درگیر کردن حزب ا... در مرزهای لبنان به عنوان بخشی از راهبرد تضعیف تمرکز این گروه در سوریه مورد توجه حامیان تروریستها قرار گرفت.
اما این سیاست در نهایت موجب ارتقای جایگاه حزب ا... نزد افکار عمومی لبنان شد. زیرا در شرایطی که تروریستها نشان داده بودند به هر منطقهای که وارد میشوند فجیع ترین جنایات را رقم میزنند، نیروهای حزب ا... مانع هرگونه اقدام خرابکارانه و نفوذی آنها در لبنان شدند. حالا ظاهرا دوباره قرار است جریان 14 مارس با اتکا به نفوذ طایفهای خود به سراغ گسلهای اجتماعی و قومی جامعه لبنان برود و باردیگر اردوکشیهای خیابانی در دستور کار قرار گیرد. از همین رو طی یک ماه اخیر برخی از شخصیتهای مخالف حزب ا... همچون «سمیر جعجع» رهبر حزب «نیروهای لبنانی» و «سامی الجمیل» رهبر حزب «الکتائب» نیز به ریاض سفر کردند. همین هفته گذشته بود که پایگاه خبری «البوابه» لیبی نیز از ریاض گزارش داد که دولت عربستان با فراخوان سعد حریری، نخست وزیر لبنان به ریاض از او خواسته تا از میشل عون، رئیس جمهوری این کشور و برنامههای او برای حمایت از حزب ا... و جنبش آزاد فاصله بگیرد. همزمان «ثامر السبهان» وزیر مشاور عربستان در امور کشورهای خلیج فارس با انتشار توئیتی ضمن تایید این خبر، با ادعای این که تعجب میکند چرا ملت و دولت لبنان در برابر اقدامات حزب ا... سکوت اختیار کرده و میکنند، نوشت؛ سفر حریری به ریاض بی تردید بدون برنامه ریزی قبلی و غیرعادی بود تا به او تفهیم شود که باید هرچه زودتر رهبری یک حرکت مقابله و مواجهه در درون دولت لبنان را به عهده گیرد.
سطح منطقه ای؛ "پلان بی" بعد از شکست در سوریه و عراق
در سطح منطقهای میتوان گفت تلاش برای روشن نگاه داشتن آتش فتنه در غرب آسیا هدف غایی دشمنان مقاومت است. شکست تروریستهای تکفیری در عراق و سوریه و ناکامی ریاض و تل آویو در ایجاد یک بحران جایگزین در مناطق کردنشین به دنبال مدیریت کم نظیر سیاسی -نظامی فرماندهان مقاومت و دیپلماسی موفق منطقه ای، باعث شده تا اتحاد سعودی صهیونیستی، عجولانه به سراغ "پلان بی" به عنوان آلترناتیو داعش برود و تداوم بحران در منطقه را این بار در لبنان دنبال کند. نقشهای که دیگر این روزها برای بازیگران سیاسی در غرب آسیا تکراری شده است.
بی دلیل نبود که نعیم قاسم معاون دبیرکل حزب ا... پیش از سفر اخیر حریری به ریاض در سخنانی اعلام کرده بود "پس از شکست عربستان در سوریه، مقامات این کشور به دنبال دخالت در لبنان هستند و تحولات در روابط میان ریاض و احزاب سیاسی این کشور این موضوع را تایید میکند." پلان بی احتمالا از یک سو بر ایجاد نزاع داخلی در لبنان و از سوی دیگر بر راه اندازی یک جنگ جدید میان رژیم صهیونیستی و حزب ا... تدوین شده است که غایت آن فرسایش مقاومت و همچنین تداوم آشوب است. با این حال تحلیل گران معتقدند در برههای که در منطقه شاهد تغییر فاز نظامی به سیاسی هستیم، این حرکت یقینا به تضعیف بیشتر عربستان در لبنان منجر خواهد شد. علاوه بر این تجربه گران سنگ مقاومت در سوریه و عراق و تمرین نبرد در دو سطح کلاسیک و پارتیزانی باعث شده توان رزمی نیروهای حزب ا... در سطحی ایده آل و به عنوان یک مولفه بازدارنده در مقابل هرگونه ماجراجویی سعودی صهیونیستی قرار بگیرد.
سطح بین المللی؛ تلاش برای نگاه داشتن آمریکا در غرب آسیا
در سطح بین المللی هدف اصلی تلاش برای نگاه داشتن ماشین عظیم جنگی واشنگتن در منطقه غرب آسیاست. آمریکاییها سال هاست که به دلیل نیاز نداشتن جدی به انرژی تولیدی در خاورمیانه از یک سو و حرکت به سمت تبدیل شدن به بزرگ ترین تولید کننده انرژی در دهههای پیش رو علاقهای به ماندن در این منطقه ندارند. هفته گذشته "جوزف نای"، استراتژیست معروف آمریکایی در یادداشتی برای "پروجکت سندیکیت" از تحول در ژئوپلیتیک انرژی در جهان به دنبال انقلاب نفت و گاز شیل خبر داد. علاوه بر این رشد سریع اقتصادی و نظامی چین باعث شده بیشترین توجه آمریکا معطوف به منطقه شرق آسیا شود.
سفر اخیر ترامپ به این منطقه را میتوان در همین چارچوب تفسیر کرد. همین روند تحلیلی باعث شده تا هفته گذشته رابرت فورد سفیر پیشین آمریکا در سوریه در یادداشتی برای نشریه" فارین افرز" خواهان پرهیز از مداخله گری آمریکا در سوریه و منطقه غرب آسیا شود. خروج آمریکا از غرب آسیا باعث افول هم پیمانان این کشور میشود و بیش از همه ائتلاف سعودی صهیونیستی متضرر در خطر قرار میگیرد. بنابراین در بعد بین المللی هدف اصلی تلاشها برای تداوم بی ثباتی در منطقه حفظ موازنه قوا و جایگاه هم پیمانان آمریکاست. امری که با توجه به رویکردهای انزواگرایانه ترامپ و قرار گرفتن آمریکا در عصر افول بعید است تحقق پیدا کند.
جای خجالت شماست، نه انتقادتان!
کبری آسوپار در جوان نوشت:
شهیندخت مولاوردی، دستیار رئیسجمهور در امور حقوق شهروندی در صفحه اینستاگرام خود با انتشار عکسی از پیاده روی اربعین که در کنار جاده حجمی از بطریهای خالی آب روی زمین ریخته، نوشته که «چه اندازه رفتارهایمان با امامان بزرگواری که برای زیارتشان سر از پا نمیشناسیم و نظافت را از ایمان میدانند، شباهت دارد؟!»
مولاوردی مسئول امور شهروندی است و زائران ایرانی اربعین هم احتمالاً! شهروندان همین کشوری هستند که مولاوردی مسئول حقوق شهروندیشان و دولت متبوعش مسئول ارائه تسهیلات و خدمات به آنها برای خروج از مرز است. در مرزهای ایران و عراق نه پارکینگ مناسبی برای زائران هست و نه تدبیری برای کمتر معطلشدن مردم اندیشیده شده است. در عکسی هم که مولاوردی منتشر کرده، حتی یک سطل آشغال هم دیده نمیشود که بگوییم دولت برای جمع آوری زبالههایی که به طور طبیعی توسط صدها هزار نفری که زمینی در این ایام به عراق میروند، تولید میشود، حداقل فکری کرده است. در چنین وضعیتی جای خجالت دستیار حقوق شهروندی رئیسجمهور است یا جای گلایه و غر زدنهایش؟ کسی که باید گلایه کند، مردماند و کسی که موظف به پاسخگویی است، دولت و از جمله همین شهیندخت مولاوردی؛ چه شده که جای شاکی و متهم عوض شده است!
موضوع فقط یک سطل زباله نیست؛ ماجراهایی فراتر از آن در نقض حقوق شهروندی در حال روی دادن است و مولاوردی نخواسته ببیند. آنچنان که از همه شکوه و زیبایی پیادهروی اربعین صرفاً چهارتا زباله را دیده.
بالا رفتن بی حساب و کتاب قیمت بلیتهای مرتبط با پیاده روی اربعین آیا نقض حقوق شهروندی نبود که مولاوردی ندید؟ ساعتها تاخیر هواپیماها و ماندن مردم در فرودگاه آیا نقض حقوق شهروندی نبود؟ اصلاً مولاوردی اطلاعی از وضعیت سرویس بهداشتی و امکانات رفاهی و رسیدگی به نظافت منطقه و آب آشامیدنی و تغذیه زائرها و کمی گیتهای خروجی و ازدحام در مرز دارد و پیگیر این حقوق اولیه شهروندی زائران ایرانی اربعین هست؟ کاش به عنوان مسئول حقوق شهروندی مردم ایران و از جمله این چند میلیون زائر، سفری به مرزهای ایران و عراق میداشت و سپس یک ارزشیابی از میزان تحقق حقوق شهروندی آنان ارائه میداد. یک نفر باید به او بگوید شما خبرنگار نیستید که انتقاد میکنید؛ شما دستگاه اجرایی نظام هستید و از وضعیت خدمات رسانی به زائران ایرانی اربعین باید خجالتزده باشید؛ جای انتقاد شما نیست.
انقلاب سوم
در سرمقاله امروز روزنامه صبح نو آمده است:
دولت به معنی قوه مجریه، فعالیت مبتکرانهای برای حل مشکلات روزمره مردم که اقتصاد آنها را در مضیقه قرار داده، ارائه نکرده است.آنچه در معرض افکارعمومی قرار دارد، تظاهرات و اعتراضهای پراکنده و متعدد خیابانی است که رسانههای غیررسمی آنرا بازتاب میدهند.
در واقع، مردم هیچ پروژهای را نمیبینند که از طرف دولت در حال راهاندازی یا بهرهبرداری باشد تا گرهگشای زندگیشان شود و طبعاً، این نشانهای برای وجود رکود واقعی و ملموس است که در ماههای قبل تکذیب میشد. این رخوت، سکون و رکود مسوولان، حتماً پیامدی جز ناامیدی مردم نخواهد داشت.
غربگرایانی که به مردم وعده میدادند با مذاکره با آمریکا همه مشکلاتشان حل خواهد شد، امروز با بنبستی روبهرو شدهاند که جز سکوت، اقدام دیگری برای شکستن آن نمیکنند. روزگار وعدههای صدروزه، دیوار کشیدن دور رقبای سیاسی و راحت طلبی مسوولان به پایان رسیده است و مردم پیگیر مطالبات خویشند.
امروز ما بیش از گذشته به عقلانیت جدید با رویکرد انقلابی و جهادی نیاز داریم تا بتواند مردم را از زیر فشار تحولات دربیاورد و با یک نعره ترامپ، تن و جانش نلرزد که قرار است چه بلای اقتصادی به سر کشور بیاید. انقلاب دوم که دیروز در خیابانهای ایران گرامی داشته شده، رهایی از سلطه سیاسی استکبار بود، میتوان رهایی از سلطه اقتصادی و تأمین امنیت اقتصادی مردم را انقلاب سوم نامید.
فرجام لشکر ذخیره نیروی کار
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
- قضیه: در سریال اخیر الانتشار و پر مخاطب و پر جایزه «خانه پوشالی»، وقتی شهردار واشنگتن در موضوع «بیکاری خجالتآور در واشنگتن 2015» سخنرانی میکند، از کودکانی حرف میزند که تنها وعده غذایی خود را طی ناهار مدرسه دریافت میکنند. بیکاری و فقر ناشی از آن، یک مسئله باور نکردنی جهانی است و در حالی که بسیاری از ممالک دنیا از سال 1997 درد ناشی از آن را لمس کردهاند، امواج آن، رفته رفته به ایران میرسد و ما میتوانیم قبل از شدت واقعه علاج کنیم، به شرطی که ابعاد حادثه را خوب بشناسیم و موازنه درستی میان انسان و ماشین و فراغت و اشتغال برقرار کنیم.
- برهان: «لشکر ذخیره نیروی کار»، سالهاست که در سر تا سر جهان، به انتظار مرحله بعدی رشد اقتصادی نشستهاند تا در آن شغلهای جدیدی پدید آید، ولی این انتظار، بیفرجام خواهد ماند. سربازان این فوج، فی الحال، در سر تا سر جهان به مشاغل «پاره وقت» گمارده شدهاند یا در پوشش بیمه بیکاری به سر میبرند، یا حتی در جایی مانند امریکا، در پیادهروها روزگار میگذرانند و کوپنهای غذای امدادی خود را صرف مشروب و مواد مخدر میکنند. به دلیل این تغییرات، «معنای» روانشناختی و فرهنگی شغل تغییر کرده است، و اساساً و دیگر به معنای یک آب باریکه مطمئن نیست. شاغلان امروزی باید به «شغل در بحران» و زندگی با دلهره عادت کنند.
- بسیاری منتظر هستند که نسل تازهای از لپتاپها و تلفنهای همراه و سایر تکنولوژیهای مربوطه پدید بیاید تا مشتریانی با فکر بروزرسانی فنی خود به پاساژها و فروشگاههای تکنولوژی که خلوت شدهاند، دیگر بار هجوم بیاورند؛ و دوباره لا اقل اماکن تکنولوژی رونقی بگیرند؛ ولی، واقع آن است که نسل تازهای از لپتاپها و تلفنهای همراه در راه هستند و مدام هم در راه خواهند بود، اما دیگر فروش آنها را پاساژها و فروشگاههای فیزیکی عهده دار نمیگردند و فروشگاههای اینترنتی با چابکی بیشتر و با عملیات تماماً ماشینی فروش را در مقیاسی وسیع پوشش خواهند داد، و شغل جدیدی به وجود نخواهد آمد. پاساژهای فروش تکنولوژی که در پایتخت یک به یک به مرگ مبتلا میشوند، به قربانیان به تقصیر میمانند، چرا که با گسترش تکنولوژی، توش و توانی را آزاد کردهاند که در گام نخست مالهای الکترونیکی را جایگزین پاساژهای ساخته شده از آهن و سیمان کرده است. البته برخی از بیکاران این پاساژها در مالهای الکترونیکی بزرگ مشغول به کار میشوند، ولی این میزان از اشتغالی که آنها پدید میآورند، تنها درصد اندکی از اشتغال از دست رفته را جبران میکند.
- بیگمان، بسیاری تمایل دارند تا شرایط موجود را با انقلاب صنعتی مقایسه کنند که ابداع ماشین بخار بسیاری از موقعیتهای شغلی را از بین برد، اما این یک وضعیت گذرا بود، چرا که به مرور، تقسیم کار جدیدی پدید آمد که در آن جایگاه ماشینها به مثابه ابزار مکانیکی انسانهای هوشمند تثبیت شد؛ ولی وضع امروز یک تمایز مهم به وجود آمده است؛ و آن برآمدن و حتی فائق آمدن «هوش مصنوعی» است. نکته این است که رایانهها به رغم ماشین بخار، از توانی برخوردار هستند که به لحاظ کیفیت متمایز است؛ اینکه میتوانند در تعامل فعال با محیط، قواعد عمل تازه را یاد بگیرند و خود را تغییر شکل دهند و با موقعیت سازگار کنند؛ و «سایبر» بودن، دقیقاً به همین معناست.
حالا تکنولوژی سایبر وارد حیطههایی شده است که به طور تاریخی و از جانب بزرگترین فیلسوفان تاریخ، به عنوان جوهر مقوم انسان تعبیر شده است؛ آنها سخن میگویند و سخن را ترجمه و تفسیر میکنند. با وجود این قابلیت، دیگر توانمندیهایی مانند هواپیما یا اتومبیل خودران، چندان متحیر کننده نخواهند بود.
- باید اذعان کنیم که این تحول بزرگ در مناسبات ما و ماشینها، در وضع سیاسی مساعدی رخ نمیدهد.
در شرایطی که «مشارکت مردم سالار» به «کنارهگیری صلحجویانه و عافیتطلبانه» تعبیر شده است، فعالیت انسانی مناسبی برای درک و فائق آمدن بر شرایط جدید هوش مصنوعی صورت نگرفته است.
تکنولوژی اطلاعات، توجه مردم را به سرگرمی معطوف داشته است، و منابع اطلاعات و فرهنگ مانند کتابخانهها و حتی دائره المعارفهای آنلاین به سرعت متروکه میشوند.
تقاضای عمومی برای ورود به دانشگاهها به موازات تقلیل در معیارها و سنجههای کیفیت تحصیلات، شرایط خاصی را پدید آورده است که مدیریت و سیاست هم به انعطاف و مسامحه حد اکثری تعبیر میشود.
باید این شرایط تغییر کند و نسبت به وقوع حوادث هشدارهای لازم داده شود. باید کمربندها محکم بسته شوند.
حریری، قربانی خشم ریاض
مصیب نعیمی در ایران نوشت:
استعفای غیرمترقبه سعد حریری، نخستوزیر لبنان که از نقطهای نامعلوم در عربستان با خواندن متن مکتوب در برابر دوربین شبکه العربیه عربستان سعودی انجام شد؛ ابهامات زیادی را در بین مقامهای سیاسی لبنان و کارشناسان منطقهای ایجاد کرد تا آنجا که رئیس جمهوری لبنان با ابراز تعجب اعلام کند که منتظر بازگشت حریری و شنیدن دلایل استعفا از زبان خود اوست. زیرا دست کم قبل از دومین احضار حریری از سوی دولت سعودی و سفرش به این کشور هیچ شائبهای از تمایل او به استعفا وجود نداشت.
حریری در متنی که میخواند در حالی تمام حملات را متمرکزبر ایران و حزبالله کرد که در میزبانی دو روز پیش خود از هیأت ایرانی با برخوردی مثبت از رابطه با تهران و حمایتهای جمهوری اسلامی ایران استقبال کرده بود.
همچنین این واقعیت قابل انکار نیست که اگر حمایت حزبالله از او وجود نداشت، قطعاً حریری در جایگاه نخستوزیری قرار نمیگرفت. شخص او نیز طی ماههای گذشته از رسیدن لبنان به نقطه مطلوب، همکاری همه گروههای سیاسی و سیاستهای مستقلانه «میشل عون» در جایگاه ریاست جمهوری حمایت کرده بود.
همچنین سعد حریری در سخنان دیروز خود در حالی مدعی دخالت ایران در مسائل کشورهای عربی از جمله لبنان شد که دست کم میتوانست این سخنان و اعلام استعفا را در کشور خود مطرح کند تا دخالت عربستان در استعفا و رویکرد اظهارات او تا این حد هویدا نگردد. با این حال این شیوه عربستان در برخورد با افرادی است که دست پرورده خود میانگارد و اول بار هم نیست. پیشتر درمورد «عبد ربه منصور هادی» رئیس جمهوری مستعفی یمن شاهد بودیم چگونه وابستگیاش به ریاض او را به فردی علیه مردم کشورش تبدیل کرد.عربستان سعودی در چنین شرایطی دلیلی برای مراعات شخصیت سیاسی افراد نمیبیند.
آنچه خود را در استعفای غیرمترقبه نخستوزیر لبنان بروز داد بیش از هر چیز حاصل عصبانیت ریاض از روند اتفاقات در لبنان بود. دور کردن گروههای تروریستی و تکفیری که حمایت عربستان را داشتند به دست ارتش لبنان و حزبالله و با حمایت ژنرال عون رئیس جمهوری لبنان و نیز واقعیت بازسازی روابط سیاسی لبنان و سوریه بر خلاف نظر ریاض به نحوی که سفیر سوریه در لبنان مستقر است و به زودی بیروت سفیر خود را به دمشق میفرستد از جمله مواردی بود که به ریاض نشان داد دیگر حاکمیت و فرماندهی بر رأس لبنان ندارد. بنابر این آنچه رخ داد را باید قربانی شدن حریری به پای عصبانیت عربستان تعریف کرد.
بازتاب و پیامد استعفای حریری جز آنکه نحوه و مکان اعلام آن از سوی مقامات و مسئولان لبنانی اهانت به لبنان تلقی شد بعید است با وجود رئیس جمهوری کاملاً مستقل و صاحب ارادهای مانند ژنرال عون به وقوع بحران و تنشی طولانی بینجامد. با وجود این درباره اهداف پشت پرده و تبعات این رویداد سؤالات بسیاری مطرح است. اینکه رژیم اسرائیل تا چه حد بتواند از این تنش سوء استفاده کند، یا نقش امریکا در این صحنه چیست و عربستان چه هدفی را دنبال میکند؟ سؤالهایی است که پاسخ هیچ کدام به نفع عربستان تمام نمیشود.
لبنان از مرحله استعداد برای وقوع آشوب و درگیری عبور کرده است. مرزهای لبنان از وجود تروریستها پاک شده، ارتش و مقاومت انسجام خوبی دارند و همه گروههای لبنانی بر سر تمامیت ارضی لبنان همبستگی دارند و اگر اختلافی هست از جنس اختلافات معمول در همه کشورهایی است که از دموکراسی نسبی برخوردارند. هرچند هویدا شدن ابعاد مختلف انگیزهها و تبعات این رویداد مانند هر رویداد دیگری به گذشت زمان نیاز دارد. اما واقعیتهای موجود تا این لحظه به نفع طراحان و مجریان آن به نظر نمیرسد.
خاموشی اقلیتها
مهرداد عربستانی در شرق نوشت:
بهانه این یادداشت مباحثی است که پس از ماجرای پیشآمده برای عضو زرتشتی شورای شهر یزد درگرفت و مانند بسیاری از امور دیگر، ارکان رسمی و سیاستمداران مواضع و اظهارات متعارضی را دراینباره ابراز کردند. اظهاراتی که نمیتوان آنها را تفاوتهایی از جنس تنوع دانست و بیشتر حاکی از تضادهایی است که در بالاترین سطوح از تصور جامعه ایرانی ایدهآل وجود دارد. بهتکرار از اقلیتهای رسمی ایران، یعنی مسیحی، زرتشتی و یهودیها میشنویم. مردمانی که برخی مانند زرتشتیان ساکنان اصلی این سرزمین و وارث سنتهای پیشااسلامی کشور هستند. اقلیت منحصربهفردی که علاوه بر حضور در ایران نشان خود را بر تاریخ اندیشگی جهان و نیز شکلگیری حاکمیت سیاسی، بهویژه در عصر ساسانی، نهادهاند.
برخی دیگر مانند یهودیان نیز تاریخ پیوندخوردهای با ایران دارند و براساس مستندات تاریخی و حتی روایات دروندینی سنت یهودی، سابقه حضور ایشان در سرزمینی که امروزه بهنام ایران میشناسیم، به بیش از دو هزار سال پیش بازمیگردد؛ اقلیتی که با پایی در سنتهای دینیشان، ترکیبی عمیق با فرهنگ بومی ایران، چه پیش و چه پس از اسلام، ایجاد کردهاند، چنانکه سوای مناسک دینی ویژه، بهسختی بتوان تمایز مشهودی در سبک زندگی و الگوهای فرهنگی ایشان با باقی ایرانیان مشاهده کرد. مسیحیان نیز که بزرگترین اقلیت دینی رسمی کشور را تشکیل میدهند، ترکیبی از اقوامی هستند که در طول تاریخ ربطی بسیار وثیق با حوزه فرهنگ ایرانی داشتهاند.
مسیحیان آشوری که عمدتا در مناطق شرقی کشور زندگی میکنند، ارتباطی با تمدن و فرهنگ ایرانی دارند که ریشه در اعماق شناخته و ناشناخته تاریخ دارد؛ و البته ارمنیهایی که اگرچه رسما چندین سده است که به مناطق داخلی ایران کوچیدهاند اما همیشه در تعاملی بسیار نزدیک با حوزه فرهنگ ایرانی بودهاند و چنان افق چشمانداز و منافع و علایقشان با مردم کشور همسو بوده است که بسیار بیش از نسبت جمعیتیشان در ارتقای فرهنگ و تمدن ایرانی ایفای نقش کردهاند. آثار و ابنیه این مردمان، شامل کلیساها و دیرها، زیارتگاهها، معابد و بقایای باستانی آنها در «تصوّر» ملی ایران مانند دالهای شناور بهنوعی دلالتی بر همزیستی، تکثر، هماهنگی و شمولگرایی فرهنگ ایرانی قلمداد شدهاند. به یمن حضور همه این مردم، از جامعه ایرانی در خیال ما تصویری رنگارنگ شکل میگیرد که هارمونی آن مایه مباهات و دستمایه افتخار ملی است.
با وجود حضور نمادین معنادار این اقلیتها در «تصوّر» ایران، شاید کمتر کسی مطلع باشد که ایشان تنها٠,٢ درصد از کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند که در قیاس با کشورهای بالفعل متکثر، نسبت بسیار اندکی است. درواقع نسبت جمعیت اقلیتهای رسمی ایران از سال ١٣٥٥ تا امروز به حدود یکسوم تقلیل یافته است، یعنی از هر سه نفر اقلیت دینی، دو نفر ایشان از ایران کوچیدهاند؛ اگرچه سهم هریک از اقلیتهای دینی در این کوچ یکسان نبوده است و بیشترین درصد مهاجرت مربوط به یهودیان و کمترین آن مربوط به زرتشتیان بوده است.
اگر این جریان روبهرشد مهاجرت بهصورت جدی مورد توجه و بررسی قرار نگیرد، شاید با حذف حضور فیزیکی، نقش نمادین ایشان هم از تصوّر ایران بهعنوان جامعهای متکثر و روادار محو شود. از این حیث حساسیت به این موضوع را شاید بتوان یکی از شاخصهایی دانست که کیفیت تصویر «ایران آرمانی» را در ذهنیت گوینده آشکار میکند؛ تصویر ایرانی شمولگرا یا تصویر ایرانی که در آن جایی برای اقلیتهای دینی وجود ندارد. تصویر ایدهآل، فقط تصویری خیالی نیست که بهطور مبهم در روبهرو یا آینده قرار گرفته است و اثری در زندگی واقعی ما و انتخابهای روزمرهمان ندارد، بلکه افقی است که ما خود را در آن بازشناسی یا هویتیابی میکنیم.
تصویری که بهنوعی هدف انتخابهای آگاهانه یا ناآگاهانه ماست که از طریق آنها خود را به سمت آن تصویر میکشیم. این تصویر موتور محرک تمناها و آرزومندیهایی است که با اثرگذاری بر قضاوتها و انتخابهایمان آنها را محدود کرده و توجیه میکنند و سمتوسوی حرکت و بنابراین مقدراتمان را شکل میدهد: «هرکس براساس شاکله خود عمل میکند» (اسراء، ٨٦). با نگاه به این موضوع از این رویکرد، محاجّههای حقوقی و تفاسیر قانونی محل اصلی تعارض نیستند، بلکه تصوری که هریک از این استدلالها به سمت تحقق آن هدفگیری شدهاند یا آرزومندیای که در پس پشت هر دسته از استدلالها قرار دارد، محل تعارض است.
سؤال این است که اقلیتهای دینی در تصورات موجود از جامعه آرمانی ایران در کجا قرار دارند و تبعات هر یک از این تصورات به کدام سمت میرود. به نظر میرسد تاکنون تصورات غالب، منتج به خروج اقلیتها از دایره ایرانیت شده است. نتیجه تصورات غالب این بوده است که امید اجتماعی بیشتر اقلیتهای دینی در داخل مرزهای ملی مجال تحقق نیابد و به خارج از مرزها معطوف شوند.
فرایندی که ادامه آن میتواند به محو آرام ایشان از جامعه ایرانی بینجامد. شاید ایران آرمانی، برای برخی تصور ایرانی بدون اقلیت دینی یا اقلیتهای دینی کاملا خاموش باشد ولی سوای خود اقلیتهای دینی، برای بسیاری دیگر از ایرانیان این تصویر فاقد شکوه و ارزشهایی است که میتوانند مایه مباهات ایرانیان در جامعه جهانی و دستمایه افتخار ملی باشد.