سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
استعفای حریری، حمله موشکی به ریاض و یک سؤال کلیدی!
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
استعفای مشکوک «سعد حریری» نخستوزیر لبنان، حمله موشکی انصارالله به فرودگاه بینالمللی ریاض و قلع و قمع شاهزادگان سعودی از سوی محمد بن سلمان، وزیر دفاع، ولیعهد و همهکاره عربستان، سه اتفاق بسیار مهمی هستند که با کمی بالا و پایین، هم با یکدیگر ارتباط دارند، هم به ایران و هم با تحولات پرشتاب و تعیینکننده منطقه و پایان عمر داعش. اما چگونه؟
«سعد حریری»، نخستوزیر لبنان بهطور کاملا ناگهانی و با الفاظی بسیار تند، از داخل خاک عربستان به ایران و حزبالله حمله کرد، بدون اینکه اتفاق مهمی در لبنان رخ داده باشد. وی سپس استعفای خود را رسما قرائت کرد. خروجی اصلی استعفا خوانی «حریری» هم چیزی نبود جز این ادعا که؛ ایران از طریق متحدش سید حسن نصرالله، در امور داخلی لبنان دخالت میکند؛ نوعی فشار سیاسی به ایران و حزبالله لبنان که با استقبال فوری مقامات رژیم صهیونیستی مواجه شد. این فشارها مدتی پس از تحریمهای آمریکا علیه این جنبش آغاز میشود و نکته ماجرا نیز دقیقا همینجاست.
بنابر گزارشها و اعترافهای متعدد، آلسعود، آمریکا، قطر و چند کشور غربی و عربی دیگر غائله داعش و جنگ عراق و سوریه را با هدف تضعیف مقاومت و ایران جهت ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل به راه انداخته بودند که نیازی به تکرار آن در این وجیزه نیست. اینجا صرفا به این نکته اشاره میکنیم و میگذریم که، «حمد بن جاثم آلثانی» در دو نوبت اعتراف کرده که، رهبران این کشورها از جمله خود وی، تروریستهای تکفیری را سازماندهی کرده و طی یک تقسیم کار مشخص، آنها را با هدف سرنگون کردن بشار اسد به منطقه سرازیر میکنند. وی در این اعترافها بهجای کلمه «تروریستهای تکفیری» از «شورشیان مسلح» استفاده میکند اما در کل، اعترافهای ایشان تکاندهنده و بسیار مهم هستند.
حزبالله لبنان و ایران بزرگترین پروژه عبری، عربی و غربی یعنی داعش را ناکام گذاشته و اجازه ندادهاند اسرائیل در حاشیه امن قرار بگیرد. از طرفی چیزی به پایان بازی داعش در عراق و سوریه باقی نمانده و این در حالی است که این بازی در غرب تازه شروع شده است. از این منظر، عقدهگشایی علیه قاتلان داعش، قابل درک و تحلیل است. تحریمهای تازهای که علیه ایران و حزبالله وضع شده است نیز بخشی از این عقدهگشایی است. تحریم حزبالله لبنان از جهاتی شبیه به تحریمهای «کاتسا» است.
چندی پیش رئیس بانک مرکزی لبنان اعلام کرده بود، مجبور است برای ادامه فعالیت و ارتباط با کشورهای دیگر تحریمهای آمریکا علیه حزبالله را جدی بگیرد و برای این منظور، نمیتواند با این جنبش ارتباط کاری داشته باشد! این یعنی آمریکاییها با اعمال این تحریمها، به دنبال «داخلی سازی» تحریمهای لبنان هستند که این مقام لبنانی هم، در این مسیر قدم گذاشته است! به نظر میرسد سعد حریری، خواسته یا ناخواسته، قدم در همین مسیر گذاشته باشد! در صورت درست بودن این تحلیل، میتوان از هم اکنون پیشبینی کرد، فشارهای داخلی از سوی طیف نزدیک به غربِ لبنان، طی روزهای آینده گسترش یابد.
احتمالا تحریمهای گستردهای نیز در آینده از سوی آمریکا و متحدانش علیه حزبالله اعمال خواهد شد تا با افزایش فشارهای اقتصادی به مردم لبنان، آنها را مقابل حزبالله قرار داده و در این کشور ایجاد دو دستگی کنند. برخی نیز معتقدند، این ماجراجوییها میتواند مقدمه شروع جنگی تازه در منطقه باشد، جنگی که در یک طرف آن حزبالله و در طرف دیگر آن اسرائیل و عربستان! قرار دارند. گذشت زمان نشان خواهد داد، هدف آلسعود و متحدانش از این فتنهانگیزیها راهاندازی جنگ است یا ایجاد شکاف و دو دستگی در لبنان و یا ترکیبی از این دو.
«بن سلمان» بهعنوان مجری این سناریو همزمان، اقدام به قلع و قمع شاهزادگانی میکند که آنها را مانع راه میبیند. مشخصه بارز این شاهزادگان هم چیزی نیست جز اینکه، یا ثروتمند هستند، یا منتقدند یا ساکتند و از آلسعود تعریف و تمجید نمیکنند! گزارشهایی که طی یکی دو روز گذشته منتشر شده و توجه رسانههای بینالمللی را جلب کرده، میگویند سعودیها تنها دو ساعت پس از تشکیل «کمیته ضد فساد» به ریاست، محمد بن سلمان! اقدام به دستگیری گسترده این شاهزادگان کردهاند. همزمان برخی شاهزادهها که نسبت به ترور شدنشان ابراز نگرانی کرده بودند نیز، سر به نیست شدهاند.
سرنگونی یک بالگرد تعدادی از شاهزادهها و مرگ تمام سرنشینان آن و برکناری چند ژنرال ارشد سعودی نیز، طی همین یکی دو روز گذشته اتفاق افتاده است. پاکسازی شاهزادگان منتقد و ثروتمند و ساکت اگر چه میتواند با هدف هموار کردن راه برای رسیدن به پادشاهی صورت گرفته باشد، اما بسیاری از این چهرههای سیاسی و تجاری، با سیاستهای جنگ طلبانه بن سلمان به شدت مخالف بودهاند.
به بیان دیگر، این احتمال وجود دارد که، پاکسازیهای صورت گرفته با هدف کنار زدن مزاحمان بلند پروازیهای محمد بن سلمان صورت گرفته باشد که به گفته ستون نویس واشنگتن پست، «اقدامی است بس خطرناک.» مَخلص کلام اینکه «بن سلمان» برای عملیاتی کردن بلند پروازیهای خود علیه ایران و متحدانش و آنچه به وی دیکته میشود، نیاز به قدرت و اختیارات بیشتری میبیند و لذا، هرگونه مزاحم را از سر راه خود بر میدارد. در این بین، نیمچه امیدی هم به ترامپ دارد که جلب حمایتش چیزی حدود ۵۰۰ میلیارد دلار برایش آب خورده است!
شلیک موشک به فرودگاه بینالمللی ریاض اما، میتواند محاسبات سعودیها را به هم بریزد. آلسعود با پرداخت یک رشوه ۵۰۰ میلیارد دلاری به ترامپ در قالب یک قرارداد تجاری و نظامی و نشان دادن اینکه آمریکا هم با اوست، تصور میکرد، میتواند به ماجراجوییهایش ادامه دهد اما این شلیک به موقع میتواند، اشتباه محاسبتی وی را به او گوشزد نماید.
ضمن اینکه این شاهزاده جوان هنوز متوجه نشده که موز اگر قوت داشت، کمر خود را راست میکرد! ترامپ اگر چه در دوشیدن امثال بن سلمان موفق عمل کردهاما با ملغمهای از بحرانهای داخلی، خارجی و امنیتی مواجه است. فاجعه کشتار لاسوگاس و تیر اندازی مرگبار در کلیسای تگزاس، گوشهای از فاجعههایی است که ترامپ و بزرگتر از ترامپ هم نتوانستهاند آن را حل کنند. مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای آمریکا به تازگی دادههایی را منتشر کرده که نشان میدهد، میزان کشت و کشتارها با سلاح گرم در آمریکا روندی صعودی به خود گرفته طوری که تنها سال گذشته میلادی، بیش از ۳۸ هزار آمریکایی بر اثر هدف قرار گرفتن با سلاح گرم جان خود را از دست دادهاند.
انصارالله که سعودیها ۳۰ ماهی میشود گرفتارش شدهاند با شلیک یک موشک به فرودگاه بینالمللی «ملک خالد» ریاض، آلسعود، ترامپ و تجهیزات مدرن نظامی آلسعود را با هم تحقیر کرد. ترامپ هم در واکنش به این شلیک، جملات سعد حریری علیه ایران را به زبان انگلیسی تکرار کرد. سعودیها احتمالا برای «رد گم کنی» هم که شده، بر شدت حملات خود به شهرهای یمن خواهند افزود اما قطعا، پس از مشاهده این ضرب شست، در ماجراجوییهای خود تغییراتی را لحاظ خواهند کرد و این واقعیت را درک میکنند که نمیتوان در اتاق شیشهای نشست و سنگاندازی کرد!
اما نفس این تحولات و شیطنتها گویای یک حقیقت مهم دیگر هم هست و آن اینکه، امروز اوضاع ایران و متحدانش در منطقه به برکت مقاومت، «عالی» و به همان میزان نیز اوضاع حریف «وخیم» است و دشمن، خود را به آب و آتش میزند تا شرایط را به نفع خود تغییر دهد. یک روز با راه انداختن قائله داعش، یک روز با تحریم، یک روز با تهدید، یک روز با برپایی همه پرسی تجزیه و یک روز هم با «مذاکره و برجام!» سؤال کلیدی این است؛ در کدام یک از این موارد، دشمن دست برتر را داشته و در کدام یک، شکست خورده است؟ در مواردی که مذاکره شد یا مواردی که مقاومت گردید؟ پاسخ روشن است. گاهی هزینه مذاکره بسیار بیشتر از هزینه مقاومت است. نیست؟
۵ اصل برای فهم تحولات پرشتاب منطقه
مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز نوشت:
یکم- شدت تحولات در منطقه خاورمیانه اکنون بسیار بالاست. بازیگران مختلف گویی به این نتیجه رسیده باشند وقت در حال از دست رفتن است، با سرعت تصمیمهایی میگیرند و با سرعت بیشتری درصدد اجرای آنها هستند. برخی تصمیمها هم هنوز گرفته نشده و برخی دیگر در شرایطی کور و پرابهام اتخاذ میشود، طوری که انگار صاحبان آنها فقط میخواهند کاری کرده باشند، بدون آنکه درک روشنی از تبعات آنچه میکنند، داشته باشند. در این شرایط، از اهداف میتوان حرف زد اما از برنامهها- به طور کامل- نه! برخی بازیگران هنوز حتی نمیدانند چه هدفی را باید انتخاب کنند. فقدان استراتژی، خود به یک استراتژی تبدیل شده و درباره یک مساله گاه بیش از ۱۰ مسیر وجود دارد که همه ظاهرا بنبست است. در چنین شرایط پیچیدهای فقط میتوان از سناریوهای محتمل سخن گفت و جایی برای پیشبینی باقی نمیماند.
دوم- اصل بنیادین توصیفکننده همه تحولات این است که نظم مبتنی بر بسیج تکفیریگری علیه مقاومت به پایان رسیده و ایران در حال تحمیل اصول خود به خاورمیانه پساداعش است. بنابراین رقبا و دشمنان ایران و مقاومت ظاهرا جمع شدهاند تا از واگذاری کامل منطقه به ایران-به تعبیر خود- «پیشگیری» کنند. این تئوریای است که با آن میتوان مجموعه وسیعی از تحولات، از استعفای حریری در لبنان تا راهبرد اعلامی ترامپ و اجرای کاتسا را توجیه کرد. آمریکا و متحدانش احساس میکنند بازی را به نحو دردناکی باختهاند و ماجرایی که بنا بود به اضمحلال ایران بینجامد، آن را به نحو غیرمنتظرهای قدرتمند کرده است.
در این شرایط است که بازیگران مختلف سعی میکنند هدفهای جدید انتخاب کنند. آمریکا هدف «بازطراحی خاورمیانه» را رها کرده و به «بالانس» نیروها میاندیشد. اسرائیل از هدف «فرسایش مقاومت» فاصله گرفته و بیشتر به «جلوگیری از مماس شدن ایران با مرزهای خود» میاندیشد. سعودی هدف «قدرت اول منطقه شدن» را وانهاده و به «یارگیری درون یک ائتلاف» میاندیشد. همه اینها نشاندهنده آن است که هدفهای پیشین دیگر قابل دستیابی نیست و هدف جدید در یک جمله این است که «ایران و مقاومت از این جلوتر نرود».
سوم- اصل بنیادین دیگر این است که دولت آمریکا در تلاش برای احیای اهرمهای خود در منطقه است اما در میانه این تلاش دریافته برخی اهرمها را دیگر در اختیار ندارد. این استدلال ترامپ که برجام دست و پای آمریکا را برای مقابله با ایران بسته، کاملا مضحک است، چرا که آمریکا اگر کاری نکرده، توان آن را نداشته و اگر توان کاری علیه ایران را داشته، برجام هرگز آن را بازنداشته است. مهمترین ابزار در اختیار آمریکا تحریم است که به رادیکالترین شکل ممکن آن را به کار گرفته و ظاهرا پس پرده از برجام سپاسگزار هم هست که مانع پاسخ موثر ایران به تحریمها میشود. با این حال، آنچه واشنگتن را آزار میدهد این است که آمریکا فاقد «گزینه موثر» برای تغییر معادلات منطقه است. ترامپ حس میکند آمریکا بشدت عقب مانده اما روشی هم برای جبران این عقبماندگی در اختیار ندارد.
در بهترین حالت، آمریکا در تلاش برای توانمند کردن بازیگران منطقهای علیه ایران است اما همزمان و به طور فزاینده حس میکند تقویت این دولتها مستقیما به معنای تقویت افراطگرایی است که اکنون از کنترل خارج شده و در حال هدف گرفتن غرب است. تناقض راهبرد آمریکا دقیقا در اینجاست که برای مبارزه با ایران باید همزمان هم افراطگرایی را تقویت کند و هم از سرایت خطر آن به غرب جلوگیری کند و این تقریبا غیرممکن است. آنچه وضع را برای آمریکا وخیمتر کرده این است که نایبان منطقهای آن، بیش از یک حد معین قابل توانمندشدن نیستند و فیالمثل سعودی هر چه هم اسلحه بخرد و پیرمردها را بازنشسته کند، باز نمیتواند با راهبرد قبایلی و بدوی فعلی از عهده پیچیدگیهای خاورمیانه برآید.
گذشته از این، بنبست راهبردی آمریکا آنجاست که دیگر نه فقط از نایبان بلکه از خودش هم کاری ساخته نیست. باتلاق یمن روز به روز عمیقتر میشود و با هیچ روش نظامی نمیتوان آن را خشکاند. سعودی و آمریکا میگویند ایران در حال ایجاد حزباللهی دیگر در یمن، عراق و سوریه است غافل از اینکه اگر هم گروهی مانند حزبالله در این کشورها شکل بگیرد، قبل از هر چیز محصول ظلمی است که از جانب آمریکا، داعش و متحدان آنها بر مردم این کشورها رفته است.
چهارم- اصل بعدی که باید به آن توجه کرد اینکه اگرچه درست است که ائتلافی علیه «مقاومت پیروز» شکل گرفته اما این ائتلاف اولا گزینهای برای عقب راندن مقاومت ندارد و ثانیا هدف آن جلوگیری از بدتر شدن اوضاع است نه پیروزی. این ائتلافی از سر ترس است، نه برای پیروزی، لذا بیشتر به تخریب بازی مقاومت میاندیشد تا ابتکار عمل. بازیگرانی خام به کاری بزرگ گماشته شدهاند، از این رو در شرایطی بشدت حساس تصمیمهای کاملا کودکانه میگیرند. نمونه واضح این بازیگران محمد بنسلمان سعودی است که شطرنج را مثل کرگدن بازی میکند. فیالمثل در حالی که ظاهرا آمریکا و سعودی با راهنمایی اسرائیل تصمیم گرفتهاند با قدرت حزبالله در لبنان مقابله کنند، سعودی مهمترین مهره غرب در لبنان یعنی سعد حریری را به جای تقویت، حذف میکند! شاهکار دیگر محمد بنسلمان این است که در یک رقابت کودکانه با ایران در حال سست کردن پایههای وهابیت در سعودی است، غافل از اینکه وهابیت ستون نفوذ منطقهای عربستان است و خدمتی بزرگتر از تضعیف آن به ایران نمیتوان کرد. وضع چنان پیچیده است که حتی بازیگران هوشیاری چون صهیونیستها هم اشتباههای فاحش میکنند.
نمونه اعلای این اشتباهات جلو انداختن پروژه خام و نارس استقلال کردستان بود که به جای بدل شدن به تهدیدی برای ایران هم روابط ایران و ترکیه را ترمیم کرد و هم تهدید کردستان مستقل را تا آینده قابل پیشبینی از میان برداشت. فشار شکستهای پی در پی، سعودی را هم وادار به یک اشتباه تاریخی کرد و آن اعلان جنگ علیه قطر و سوق دادن آشکار آن به سمت ائتلاف ایران و ترکیه بود، آن هم در حالی که قطر در ۵ سال گذشته یکی از ستونهای راهبرد ضدمقاومت در سوریه بوده است. این نشاندهنده این است که برخی بازیگران وقتی هیچ تصمیمی نمیگیرند و هیچ کاری نمیکنند، وضعشان بهتر از زمانی است که تصور میکنند در حال خلاقیت و دارای ابتکار عملند. ویژگی باتلاق دقیقا همین است که هر چه دست و پا بزنید، بیشتر فرومیروید.
پنجم- آخرین اصل این است که من تصور میکنم راهبرد ضدمقاومت بشدت مردممحور است و روی تقویت میانهروهای غربگرا تمرکز دارد. آمریکا به استراتژی سنتی ترکیب تندروها و میانهروها رو آورده و بویژه در ایران و لبنان روی غربگرایان حساب کرده است. تمرکز جدی آمریکا بر استفاده از گزینه تحریم هم ریشه در همین طمعی دارد که به ایجاد شکاف میان مردم و مقاومت بسته است. حتی میتوانید حذف حریری از بیروت را هم از این زاویه بنگرید. برای این راهبرد البته، روی کار بودن فردی مانند ترامپ در آمریکا یک فاجعه تمام عیار است، چرا که تتمه اعتبار نداشته آمریکا برای رهبری غربگرایان را هم بر باد داده است. این جایی است که مقاومت باید درباره آن هوشیار باشد. بقیه صحنهها با سهولت بسیار بیشتری قابل مدیریت است.
رجوع به عهد گاوچرانها
در سرمقاله امروز روزنامه صبح نو آمده است:
از ابتدای هفته، مجدداً سعودیها و در رأسشان محمد بن سلمان، ولیعهد نوپای کنونی که بر خلاف سنت پدر بزرگش، ملک عبدالعزیز مؤسس پادشاهی سعودی، به این منصب نائل شده، با اقدامات خود در حال ایجاد تنشهای مهمی در منطقه هستند. از اجبار سعد حریری، نخست وزیر لبنان به استعفا و اقامت اجباری او در ریاض و حمله بی پرده به ایران و حزب الله گرفته تا به زنجیر کشیدن شاهزادههای سعودی و حتی سقوط مشکوک بالگرد یکی از آنها؛ اما به تازگی اخباری رسمی منتشر شد که نشان میدهد سعودیها بیش از پیش در حال شکستن عرفهای دیپلماتیک و بین الملل هستند.
ائتلاف تجاوزکار عربی به رهبری عربستان سعودی، اعلام کرد که تمام منافذ مرزی یمن را از هوا و دریا و زمین بسته تا محاصره انسانی ملت قحطی زده این کشور بیش از پیش تشدید شود؛ علاوه بر این، ریاض با انتشار اسامی ۴۰ تن از رهبران مبارز انصارالله، برای دستگیری هر یک از آنها جایزه تعیین کرده که بیشترین آن مبلغ ۳۰ میلیون دلار برای دستگیری عبدالملک حوثی، رهبر جریان مقاومت یمن است؛ گویی نزاعها در خاورمیانه در قرن ۲۱ به سمت و سوی گاوچرانی آمریکاییها در قرن ۱۸ و ۱۹ پیش میرود.
بنازید، بنازید که خوبان جهانید
محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:
اربعین حسینی امسال بیش از سال های گذشته ذهن نخبگان جهان را به خود مشغول داشته است. آنها از هم می پرسند برای برگزاری یک میتینگ سیاسی میلیون ها دلار خرج می شود اما شمار محدودی می آیند، چطور می شود یک انسان ۱۴ قرن پیش فراخوان «هل من ناصرٍ ینصرنی» بدهد، میلیون ها انسان در هزاره سوم میلادی در مقیاس ده ها میلیونی به دعوت او لبیک بگویند و با پای پیاده و با هزینه خود در این میتینگ شرکت کنند!؟
اسلام و تشیع مکانیزم های تبلیغ و ترویج ایده خود را در آداب و مناسک خاصی تعبیه کرده است که متضمن حیات بالنده آخرین دین الهی است. نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر متکی به حرکت و جنبش است و با ایستایی و سکون و سکوت فاصله دارد.
حادثه کربلا یک حادثه بی نظیر در تاریخ بشر است. فرزند آخرین پیامبر الهی را در کربلا به همراه ۷۲ تن شهید می کنند و خانواده آنها را به اسارت می برند، قرار بود این حادثه در همان صحرای کربلا دفن شود، اما این طور نشد!
حوادثی سهمگین تر و وحشتناک تر از حادثه کربلا در تاریخ بشر رخ داده و تاریخ آن را از یاد برده است، و اگر هم ثبت کرده، موجد هیچ تحرک و جنبشی نشده است. اما حماسه امام حسین (ع) و یارانش هنوز پس از گذشت قرن ها از یاد نرفته و هر سال فروزان تر از سال گذشته ذهن و قلب بشر را به خود مشغول می کند.
صبح اولین اربعینی که از شهادت حضرت سیدالشهداء (ع) و یارانش می گذشت جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی که از مدینه پیاده حرکت کردند، به کربلا رسیدند. در همین روز حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) همراه با هشتاد و چهار نفر از باقی ماندگان فاجعه کربلا وارد این سرزمین شدند. جابر و عطیه پس از گفتگو با امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س)، قبر امام حسین (ع) را زیارت کردند؛ و از آنجا زیارت اربعین آغاز شد.
رهبر معظم انقلاب می فرمایند: «شروع جاذبه مغناطیسی حسینی در روز اربعین است. جابر بن عبدالله را از مدینه بلند می کند و به کربلا می کشاند. این همان مغناطیسی است که امروز با گذشت قرن های متمادی در دل من و شما هست.»
پیاده روی اربعین چند سالی است در کشور ما فرهنگ شده است. صدها هزار نفر به خاطر شوق حضور در چنین معرکه ای سر از پا نمیشناسند و خود را به نجف و از آنجا به مسیر راهپیمایی تا کربلا می رسانند. هزاران نفر نیز با اشتیاق، لجستیک این حضور حماسی را به عهده می گیرند.
پیاده روی در قاموس سیاسی یعنی تظاهرات، تظاهرات یعنی اعتراض، اعتراض یعنی تعیین مرز ضدیت و غیریت با دشمن. مرز غیریت در تظاهرات اربعین، همین شعار عاشورایی است؛ «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و عدو لمن عاداکم و...»
راهپیمایی اربعین یک قدرت نمایی تمام عیار مسلمانان جهان به ویژه شیعیان در برابر یزیدیان زمان است. میلیون ها نفر از حد اقل ۶۰ کشور جهان در این راهپیمایی حضور دارند. نه تنها مسلمانان بلکه ادیان و اقوام دیگر بشر، خود را به این همایش حماسی می رسانند و آن را از یک پدیده دینی به پدیده ای فرادینی تبدیل کرده اند.
در هیچ جای جهان یک چنین جنبش سیاسی و دینی با قالبی حماسی وجود ندارد. این حرکت الهی می رود تا مبانی تمدنی جنبش مهدوی را شکل دهد. تمدنی که بشر سکولار ساخته است مبنی بر ستم، تجاوز، طمع، حسد، بخل و ستیز با همنوع است. تمدنی که نمونه رفتاری آن در راهپیمایی اربعین به نمایش گذاشته می شود مبنی بر عدل، ایثار، همدردی و همراهی و البته ستیز با کفر، الحاد و شرک است. راهپیمایی اربعین یک سیر آفاقی و انفسی دارد. در این سیر دستاوردهای انفسی آن بیش از دستاورد آفاقی آن است.
راهپیمایی اربعین بیش از آنکه یک سفر بیرونی باشد، یک سفر درونی است و خداوند به بشر نوید داده است که آیات خود را بی پرده به کسانی که اشتیاق این سفر را دارند نشان خواهد داد؛ «سنریهم آیاتنا فی آلافاق و فی انفسهم...» (سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳)
مردم به عشق حسین (ع) و یاران او پای در این راه می گذارند اما در درون، خروش هر مسلمانی ناظر به اشتیاق دیدار امام زمان (عج) است. اوست که آتش به دل مؤمنان زده و آنها را فراخوان داده و پا به پای آنها در این راهپیمایی حضور دارد.
زمزمه هر رهروی در این راهپیمایی عظیم با خود این است که؛
ای ز نظر گشته نهان، ای همه را جان و جهان
بار دگر رقص کنان، بی دل و دستار بیا
روشنی روز تویی، شادی غم سوز تویی
ماه شب افروز تویی، ابر شکربار بیا
ای عَلَم عالم نو، پیش تو هر عقل گرو
گاه میا، گاه مرو، خیز به یک بار بیا
ای شب آشفته برو، وی غم ناگفته برو
ای خرد خفته برو، دولت بیدار بیا
ملت ها در آرزوی دولت بیدار یار و یوسف زهرا (س) و منتقم خون حسین (ع) هستند. کسی که به سوی حسین (ع) می رود، دائم در حرکت است تا به مقصد برسد. مقصد کجاست؟ دولت بیدار مهدوی! در این حقیقت هیچ شکی وجود ندارد. لذا هر کس که این روزها صفوف راهیان اربعین و اشتیاق آنان را می بیند و نمی تواند در این همایش عظیم حضور یابد، فقط از ته دل می تواند به آنها بگوید؛
برانید، برانید که تا باز نمانید
بدانید، بدانید که در عین عیانید
بتازید، بتازید که چالاک سوارید
بنازید، بنازید که خوبان جهانید
میلیون ها انسان در این راهپیمایی عظیم با سفر معنوی و سیر آفاقی و انفسی، دل و جان خود را با حکمت حسینی و مهدوی از غبارهای مدرنیسم می شویند و کسانی که توفیق حضور در این قدرت نمایی الهی را ندارند، با اشک خود که صادقانه ترین سخن است، آنها را یاری می کنند.
اکنون کار غرب و دنیای مدرنیسم لاپوشانی و سانسور این حرکت عظیم بشری است. اما آنها نمی توانند در عصر انفجار اطلاعات و توسعه محیرالعقول ارتباطات، آن را سانسور کنند. دلیل این عجز را می توان با حضور انسان هایی از پنج قاره جهان در این راهپیمایی عظیم دید. لنز دوربین های خبری جهان هنگامی که راهپیمایی اربعین، نه در مسیر نجف و کربلا بلکه در کشورهای خود، آن را می بینند، مجبورند به این پدیده الهی اعتراف کنند.
انقلاب اسلامی ایران از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا و اربعین های شهدا شکل گرفت و ۴۰ سال است این انقلاب سرپاست و سوخت اصلی خود را از فرهنگ اهل بیت (ع) به ویژه شعائر الهی عاشورا، کربلا و اربعین تأمین می کند.
یک سؤال کلیدی را از هر زائر اربعین می شود پرسید. آن هم در اوج نشاط و بهجت حضور در راهپیمایی میلیونی از نجف و کربلا طرح این پرسش برای پیوستن ما به آنها لازم است؛ مرغان که کنون از قفس خویش جدایید رخ باز نمایید و بگویید کجایید؟
مسئولیتپذیری یا فرافکنی بچگانه در بازار پول!
مهران ابراهیمیان در روزنامه جوان نوشت:
پس از اعتراضات هر روزه سپردهگذاران مؤسسات مالی غیرمجاز در نمایشگاه مطبوعات تصمیم بر پرداخت پولهای مؤسسه فرشتگان تا سقف ۲۰۰ میلیون تومان شد تا فشار بر مؤسسه کاسپین که از هشت تعاونی منحله مورددار تشکیل شده بود کم شود، اما در این میان اظهارنظرها درباره برخورد با این ضعف بزرگ سیستم بانکی متفاوت است. از یک سو معاون اجتماعی و پیشگیری قوه قضائیه گفته است «نباید سپردهگذاران مؤسسات غیرمجاز را مظلوم جلوه دهیم، اینها سودجویی کردند و باید امروز ضرر سودجویی خود را بدهند!» از سوی دیگر سعید لیلاز کارشناس اقتصادی این نوع برخورد با مؤسسات را تهدیدی برای نظام دانسته و با آتش در انبار مهمات مقایسه کرده و خواستار این شده که طرفهای مقابل دولت و طیف فکریاش از این جریان سوءاستفاده نکنند!
تنوع در موضعگیری درباره وجود مشکل در نظام بانکی آنقدر زیاد است که تقریباً برای عموم مردم تشخیص موضوع سخت شده اما واقعیت این است که هر کس و هر طیف فکری بسته به نوع نگاه سیاسی و نوع مسئولیتش در این باره اظهار نظر میکند و همچون فیلی در تاریکی مشکل را توصیف و قرائت خود را از این وضعیت ارائه میکند!
حقیقت ماجرا این است که سپردهگذاری در بانکها و در تمام دنیا معمولاً با کمترین ریسک رخ میدهد اما غفلت سیستم بانکی و نهاد ناظر و اغفالهای صورتگرفته سپردهگذاران به شکل ناگهانی صورت نگرفته که بخواهیم تمام تقصیر را بر گردن سپردهگذاران بیندازیم، به خصوص آنکه خروج سرمایهها از مؤسسات مذکور حتی به خارج از کشور موضوعی نبوده که از دید ناظر پنهان باشد یا اگر هم پنهان بوده باز هم تقصیر اصلی بر نهاد ناظر و سیستم بانکی است، هر چند دم خروس مشکلات برخی مؤسسات در دولت دهم دیده شده و از سوی معاونت بانک مرکزی با تهدید هم مواجه شدند، خاصه آنکه این تهدید بعد از شاخ و شانه کشیدن نمایندگان غرب کشور در مجلس شورای اسلامی و در حمایت از مؤسسات مالی خاص رخ داده بود!
با این حال هشدارهای بانک مرکزی بعد از سالها و بسیار نرم و محترمانه بوده است و هشدار جدی زمانی رخ داده که حداقل چند مؤسسه گرفتار بحران شدید بوده و مؤسسات مشکلدار نیز به جای برخورد اصولی در یک مؤسسه ادغام شده است! بنابراین حتماً و باید مدیران وقت در حوزه بانکی و مسئولیتهای ناظر در بانک مرکزی در این باره پاسخگو باشند و مسئولیت خود را بپذیرند. در این میان اما پرواضح است که طمع و کوتاهی سپردهگذاران بعد از هشدارهای روزنامههای مستقل که بعضاً از سوی این بخشها یا شرکتهایی مانند پدیده تهدید به شکایت شده بودند نیز ایجاد مسئولیت برای آنها کرده و سپردهگذاران حق ندارند خود را بدون قصور بدانند و حتماً باید مسئولیت خود را بپذیرند. با این حال این مسئولیتپذیری نه قابل قیاس با مدیران خاطی و خلافکار است و نه در حد و اندازه کوتاهیهای انجام شده بخش ناظر در دستگاههای مختلف و بانک مرکزی!
اما طنز تلخ در این روزها زمانی رونمایی میشود که برخی کارشناسان اقتصادی به استناد تاریخ تأسیس پلیس مالیاتی توسط مورگان شوستر در اقدامی فرافکنانه سعی دارند تمام تقصیر را بر گردن یک قوه دیگر یا نیروی انتظامی بیندازند! سعید لیلاز که برخورد با مؤسسات را پروژهای انتخاباتی و سیاسی دانسته مدعی است برای برخورد با بانکها و مؤسسات خاطی بانک مرکزی ابزار لازم را نداشته و باید پلیس و نیروی نظامی برای برخورد با مؤسسات غیرمجاز داشته باشد وگرنه! «قوه قضائیه و نیروی انتظامی باید گزارش از وضعیت سیستم بانکی تهیه و با خاطیان برخورد کنند.» همچنین وی گفته بانک مرکزی نیرویی ندارد و فقط چند کارمند دارد، مسئولیتی در قبال تخلفات بانکی نداشته و تنها مسئول تعیین نرخ تورم است!
چنین استدلالهای بچگانه و در حمایت از یک طیف سیاسی و رئیس کل بانک مرکزی نه فقط رافع مسئولیت این نهاد کلیدی در کشور نیست بلکه این حرفها در سال ۲۰۱۷ – معادل ۱۳۹۶ و توسعه ابزارهای الکترونیکی و گزارشگیریهای بانکی، نوعی توهین به شعور کل جامعه است! به ویژه آنکه چنین شخصی پیشتر بر نقش نظارتی و خواستههای مصرحه در FATF تأکید کرده و نقش شفافسازی از راه رصد تراکنشها و عملیاتهای بانکی را بهتر میشناسد و خوب میداند که در دورانی که ما زندگی میکنیم فناوری اطلاعات چه نقشی در جلوگیری از تخلفات و کژرویها در نظام پولی ما دارد.
با طرح این نوع اظهار نظرها که صرفاً در حمایت ازیک شخص یا یک جریان فکری– سیاسی بیان میشود باید ترسید و بیم آن را داشت که رویههای غلط به دلیل مستقر نبودن نیروی انتظامی در بانکها ادامه دار باشد! آیا اصلاح سیستم بانکی با مسئولیتپذیری در دستور کار قرار خواهد گرفت یا فرافکنیهای بچگانه در سیستم بانکی مشکلات را عمیقتر خواهد کرد؟
عربستان به دنبال راه اندازی جنگی جدید است؟
علیرضارضاخواه در روزنامه خراسان نوشت:
افزایش سرعت تحولات سیاسی این روزها در غرب آسیا به گونهای است که بسیاری از تحلیل گران بر این باورند منطقه آبستن یک نزاع جدید است و در آیندهای نه چندان دور احتمالا جنگی وسیع و خونین با حضور بازیگران اصلی منطقه رخ خواهد داد. این قبیل گمانه زنیها که البته روز به روز بر تعدادشان نیز اضافه میشود، مولفههای زیر را به عنوان نشانهها و مقدماتی برای آغاز یک فتنه جدید در منطقه معرفی میکنند:
• اتهام دستگاه جاسوسی آمریکا، سازمان سیا مبنی بر همکاری ایران با القاعده؛ (در این تهمت هدفمند آمریکاییها مدعی شده اند که ایران به القاعده وعده سلاح و اردوگاه آموزشی در لبنان داده است تا علیه منافع آمریکا در عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس عمل کند)
استعفای ناگهانی و البته معنی دار سعد حریری نخست وزیر لبنان در عربستان و تکرار اتهامات واهی سعودی علیه ایران در ریاض.
واکنش حمایت گرانه مقامات صهیونیستی از جمله نخست وزیر و وزیر جنگ این رژیم از نخست وزیر لبنان، اتفاقی بی سابقه در تاریخ سیاسی این رژیم است.
تهدیدات اخیر ثامر السبهان، وزیر مشاور عربستان در امور کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و مسئول پرونده لبنان در ریاض که گفته است اجازه نخواهیم داد لبنان به مرکزی برای اشاعه تروریسم تبدیل شود.
برکناری و بازداشت جمع قابل توجهی از شاهزادگان متنفذ و قدرتمند سعودی که رقیبی جدی برای سلطنت محمد بن سلمان در ریاض محسوب میشوند.
حمله موشکی انصارا... یمن به فرودگاه ملک خالد در حومه ریاض.
و در پایان واکنش ائتلاف نظامی عربی- غربی ضد یمن به رهبری عربستان سعودی به این حمله که ضمن متهم کردن ایران به نقش داشتن در حمله موشکی به فرودگاه بین المللی ریاض، گفته این حمله میتواند عمل جنگی تلقی شود و ممکن است به آن پاسخ دهد.
درکنار این نشانهها موضوعات زیر نیز به عنوان اصلی ترین پیشرانهای سناریوی جنگ جدید برای آینده غرب آسیا مطرح میشود:
نیاز اصلی ائتلاف عربی صهیونیستی در غرب آسیا به منظور ایجاد یک فتنه جدید برای مهار و مدیریت تروریستهای منطقه؛ (شکست گروههای تروریستی تکفیری مورد حمایت عربستان و غرب در سوریه و عراق احتمال بازگشت این نیروها به خانه هایشان را در کشورهای حاشیه خلیج فارس و اروپا دو چندان کرده است، امری که میتواند بحران امنیتی عمیقی را در این کشورها دامن بزند)
نیاز ترامپ به ایجاد یک بحران بین المللی بزرگ برای منحرف ساختن افکار عمومی داخل آمریکا و رسانههای این کشور از رسوایی روس گیت و ارتباط او و مشاورانش با سیستم امنیتی روسیه.
نیاز جدی محمد بن سلمان ولیعهد عربستان به یک جنگ خارجی تمام عیار برای سرکوب مخالفان داخلی و تثبیت جایگاه خود به عنوان شاه جدید سعودی.
نیاز نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی که این روزها با پروندههای متعدد فساد مالی رو به رو است به یک بحران بیرون مرزها برای سرپوش گذاشتن بر بحران داخلی.
خرید حجم زیادی از تسلیحات نظامی توسط شیوخ عرب، منطقه و تبدیل غرب آسیا به یک انبار بزرگ سلاحهای غربی که کم کم ظرفیت آنها دارد لبریز میشود.
با این حال به رغم همه این نشانهها و پیشرانها بعید است منطقه دستخوش جنگی جدید شود. سناریوهای مطرح شده درباره نزاع احتمالی جدید در غرب آسیا تا کنون دو الگوی جنگ نیابتی با دامنه محدود و جنگ مستقیم با دامنه نامحدود را مطرح کرده اند، در الگوی اول محتمل ترین میدان برای جنگ بعدی لبنان معرفی شده و در الگوی دوم جنگی تمام عیار میان ائتلاف عربی صهیونیستی به رهبری سعودیها و جریان مقاومت مطرح شده است که جغرافیای آن احتمالا تمام منطقه غرب آسیا را در بر خواهد گرفت. اما چرا این دو الگو با وجود همه زمینههای مطرح شده فوق دور از ذهن به نظر میرسند. دلایل زیر را میتوان عمده ترین مولفهها برای این گمانه زنی دانست:
الف: مقاومت به عنوان قدرت بازدارنده: همان گونه که به تازگی سید حسن نصرا... دبیر کل حزب ا... لبنان نیز تاکید کرده است، اسرائیلیها هیچ گاه در جنگی که در آن احتمال پیروزی خود را صد در صد ندانند شرکت نخواهند کرد. این در حالی است که حزب ا... لبنان در سالهای اخیر ورزیدگی و آمادگی بسیار زیادی را نسبت به جنگ پیشین لبنان به دست آورده است. حضور در جبهههای نبرد سوریه و عراق و نبرد در دو سطح کلاسیک و پارتیزانی باعث شده توان رزمی نیروهای حزب ا... در سطحی ایده آل باشد و به عنوان یک مولفه بازدارنده در مقابل هرگونه ماجراجویی سعودی- صهیونیستی قرار گیرد.
ب: نبود یک استراتژی خروج در لبنان: علاوه بر این صهیونیستها و سعودیها برای هرگونه مداخله و ورود نظامی در لبنان نیازمند یک "استراتژی خروج" هستند. صهیونیستها به خوبی در طول تاریخ یاد گرفته اند که به هیچ وجه قادر به پرداخت هزینه اشغال خاک لبنان و ایستادگی در مقابل عزم و اراده رزمندگان حزب ا... نیستند.
ج: بی ثباتی در لبنان یعنی پایان قرار داد طائف: آخرین باری که کشورهای غربی در لبنان اقدام به بی ثبات سازی و تنش آفرینی گسترده کردند، چند دهه پیش بود، زمانی که لبنان وارد جنگ داخلی گسترده شد. با این حال ما حصل آن شکل گیری حزب ا... لبنان بود. بنابراین آنان به خوبی میدانند هر گونه بی ثباتی در لبنان با توجه به دست بالای مقاومت در تحولات میدانی به ضررشان تمام خواهد شد. لبنان هم اکنون بر اساس قرار داد طائف اداره میشود. بر اساس این قرارداد پایین ترین جایگاه سیاسی یعنی ریاست مجلس در اختیار شیعیان، مهم ترین قدرت اجرایی یعنی نخست وزیری در اختیار اهل سنت و ریاست جمهوری با محدودیتهای زیاد در اختیار مسیحیان قرار گرفته است. این روزها شیعیان چه به لحاظ تعداد نفوس و چه به لحاظ جایگاه قدرت وضعیتی متفاوت نسبت به گذشته دارند، با این حال حزب ا... همواره با سعه صدر و خویشتن داری با این مسئله برخورد کرده است. وقوع فتنه در لبنان این حق را به حزب ا... خواهد داد که پایان توافق طائف را اعلام کند.
د: انزواگرایی آمریکایی و تمایل نداشتن به مداخله مستقیم در جنگ: نکته دیگر این که دونالد ترامپ، رئیس جمهور جنجالی آمریکا به رغم تمام رفتارهای غیر عقلانی اش در حوزه سیاست خارجی این تعهد گسترده را در حوزه داخلی ایجاد کرده است که به هیچ وجه حاضر نیست برای منافع دیگر کشورها آمریکا را به طور مستقیم وارد جنگ کند. این یک برآورد استراتژیک غلط خواهد بود، اگر سعودیها لفاظیها و اتهامات اخیر ترامپ علیه ایران را نوعی چراغ سبز برای ماجراجویی در غرب آسیا تصور کنند. ترامپ پیش از این نیز به صراحت اعلام کرده است که به دنبال دوشیدن سعودی هاست، سخنان اخیرش هم تنها خوش رقصی برای برخورداری از نفع حاصل از ارائه سهام شرکت آرمکو در بازار بورس آمریکاست نه بیشتر.
هـ: انزوای استراتژیک سعودی ها: سعودیها این روزها به شدت دچار انزوای منطقهای شده اند، آنها نه تنها در فضای فرا پیرامونی خود بلکه در حلقه پیرامونی نیز دچار بحران شده اند. نمونه این تنش را میتوان در روابط دوحه با ریاض دید؛ امری که باعث شکاف گسترده در شورای همکاری خلیج فارس شده است، اتحادیه عرب هم میشود گفت بعد از اعتراضات عربی سال ۲۰۱۱ کارکرد خود را از دست داده و شکافهای جدی میان سعودی و برخی کشورهای این اتحادیه رخ داده است. روابط ریاض –آنکارا شریک جدید سعودیها در منطقه نیز به تازگی به دنبال مخالفتهای ریاض با جریانهای اخوانی دستخوش تنش شده است. ماجراجویی در چنین شرایطی میتواند نوعی خودکشی محسوب شود.
و: سعودی و بحران فقدان نیروی زمینی: هر گونه طراحی استراتژیک در صحنه نظامی هنوز هم نیازمند برخورداری از یک نیروی زمینی ورزیده و قابل اعتماد است. به بیان دیگر به رغم همه پیشرفتهای تسلیحاتی آن چه که هنوز در قرن بیست و یکم سرنوشت نزاعهای بین المللی را تعیین میکند، قدرت نیروی زمینی است؛ همان مولفهای که سعودیها در تامین آن دچار بحران هستند. عربستان در تامین نیروی زمینی مورد نیاز خود همواره روی دو کشور پاکستان و سودان سرمایه گذاری میکرده است. با این حال بحران اخیر در سودان، نزدیکی اسلام آباد به چین در ماههای اخیر و پرهیز پاکستانیها از هرگونه مشارکت در نزاعهای منطقهای علیه ایران باعث شده فقدان نیروی زمینی برای سعودیها حالا به یک بحران تبدیل بشود.
ز: تجربه تلخ یمن: تجربه تلخ شکست در مقابل رزمندگان مستضعف یمنی را باید آخرین عاملی دانست که باعث میشود گمانه زنیها درباره امکان وقوع یک جنگ دیگر آن هم از سوی سعودیها در منطقه کم رنگ شود. عربستان به عنوان ثروتمند ترین کشور غرب آسیا که صاحب بیشترین تجهیزات نظامی خریداری شده از آمریکا و اروپاست، بعد از سالها هنوز نتوانسته به حداقلهای مد نظر خود در جنگ با فقیر ترین کشور غرب آسیا یعنی یمن دست یابد، تجربهای تلخ که باعث میشود سران بی تجربه این سرزمین پیش از هر گونه ماجراجویی جدید یک بار دیگر فکر کنند.
دو بال تحریم
رضا نصری در روزنامه ایران نوشت:
وقتی فضای عمومی [بویژه فضای کسب و کار] در کشورهای مختلف با یک «عامل منفی خارجی» مواجه میشود، معمولاًَ اولین واکنش دولتمردان و چهرههای شاخص جامعه، تلاش برای آرامسازی و عادیسازی آن فضا به منظور خنثیسازی حداکثری تبعات آن عامل خارجی است. اما در ایران، بویژه در مواجهه با اقداماتی که در ایالات متحده امریکا علیه کشور صورت میگیرد، بخشی از بازیگران صحنه سیاسی و رسانهای، به جای آرام کردن فضای عمومی، به تهییج آن و ایجاد التهابهای تصنعی میپردازند. طبیعتاً، تهییج محیط نیز به نوبه خود به تشدید تبعات آن عامل منفی منجر میشود.
بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، با وجود سنگینی و اهمیت آن حادثه [در حالی که ارکان بهظاهر مستحکم امنیتی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده بعد از ۵۰ سال ثبات ناگهان متزلزل شده بود] «قوه مدبره» امریکا واکنش جالبی از خود نشان داد. رئیس جمهوری و چهرههای شاخص و نمادین آن کشور، در اولین اظهارات عمومی خود بعد از حادثه، مردم را به «خرید کردن»، «تفریح رفتن» و «عادی زندگی کردن» تشویق کردند و در اولین فرصت نیز [از میان همه بخشهای معطل مانده] «بورس نیویورک» و فرودگاهها را بازگشایی کردند تا شوک وارده، چرخه اقتصاد را مختل نکند. رسانهها، چهرههای هنری، شومنهای تلویزیون و حتی کلیساها نیز روزهای یکشنبه همگی در جهت «عادیسازی» محیط کسب و کار و زندگی، هرآنچه در توان داشتند به میان آوردند تا بهاتفاق آسیبهای روانی [و به تبع، آسیبهای اقتصادی] این رویداد تاریخی را به حداقل برسانند.
به هرحال در بحران مالی سال ۲۰۰۸ نیز بخش عمدهای از انرژی و وقت سیاستمداران مسئول و مصلحان اجتماعی در کشورهای بحرانزده، به ترمیم روانی افکار عمومی، اطمیناندهی، امیدبخشی و عادیسازی فضای کسب و کار و زندگی مردم معطوف شد. نتیجه هم آنکه با وجود عمق فاجعه و با وجود همه مشکلات ملموس و عمیق معیشتی که برای بخش قابل ملاحظهای از مردم ایجاد شده بود، روحیه لازم برای مهار بحران کماکان حفظ شد.
حال این وضعیت را با محیط ایران مقایسه کنیم. دو ماه پیش در کنگره امریکا قانونی به نام «کاتسا» به تصویب رسیده که قصد دارد تحریمهایی متناسب با برخی فعالیتهای ایران به اجرا بگذارد. هنوز نسبت این تحریمها با «برجام» از دید ایران و نهادهای مسئول مشخص نیست، اما اعضای کنگره امریکا خود بشدت اصرار دارند که با تصویب این قانون، «نقض برجام» صورت نگرفته است. سایر کشورها [بویژه اروپاییها] نیز هیچگونه همدلی با این قبیل اقدامات یکجانبه امریکا ندارند و تاکنون رسماً و عملاً با اقدامات تحریمی واشنگتن پس از انعقاد توافق هستهای ابراز مخالفت کردهاند. رئیس جمهوری امریکا و وزیر امور خارجه این کشور نیز اذعان داشتهاند که نمیخواهند [یا نمیتوانند] مانع روابط کاری و اقتصادی میان ایران و متحدانشان شوند.
در حد فاصل تصویب این قانون و اجرای آن نیز قراردادهای مهمی در حوزههای مختلف [از جمله نفت و گاز، انرژی خورشیدی، راهآهن، حمل و نقل، انرژی هستهای و حتی پزشکی (با ایجاد یک شبکه از مراکز درمان سرطان به ارزش ۸/۱ میلیارد پوند)] میان ایران و شرکتها و دولتهای مختلف منعقد شده است. دولت امریکا نیز هیچ ابزاری بجز «قوانین داخلی» خود برای رویارویی با همکاری ایران و اروپا ندارد و درعمل از تمام اهرمهای قهریه بینالمللی (اعم از قطعنامههای شورای امنیت و مصوبات اتحادیه اروپا و غیره) محروم شده است. ضمن اینکه اراده سیاسی لازم برای همراهی با امریکا در هیچ جریان سیاسی در اروپا [از میان احزاب حاکم در بریتانیا] قابل مشاهده نیست. در کنار اینها، با وجود تمام تبلیغات و هیاهوی واشنگتن، اولین اقدام خزانهداری امریکا در راستای اجرای این تحریمها نیز صرفاً عبارت از انتشارفهرست «تحریمیها» یی بوده که سالهاست تحت برنامههای دیگری مورد تحریم قرار دارند.
اما در این روزها، برخی رسانههای داخل ایران با حروف درُشت تیتر میزنند که «مادر تحریمها» در راه است! برخی دیگر از «سیاه چاله» تحریمها سخن میگویند. عدهای دیگر قانون «کاتسا» را «تحریم ویروسی» مینامند که قرار است در تار و پود بدنه کشور رخنه کند و بتدریج همه چیز را از میان ببرد! برخی فروپاشی شیرازه اقتصاد ایران را وعده میدهند. بعضی دیگر مردم را از سقوط نظام بانکی میترسانند. بعضی دیگر در شبکههای اجتماعی همه خلاقیت و ذوق هنری و استعداد طنز خود را به کار میگیرند تا به هر نحوی شده پیام یأس و شکست را به بدنه جامعه منتقل کنند. به عبارت دیگر، در مواجهه با یک قانون یکجانبه و بی طرفدار کنگره امریکا، بخش پر صدایی از صحنه سیاسی ایران به تکاپو افتاده است تا [ناخواسته] زمینه روانی لازم برای ثأثیرگذاری آن را - ولو از طریق ترساندن سرمایهگذار داخلی و خارجی- مهیا کنند.
قطعاً قانون کاتسای کنگره - و اقدامات مشابه - را نباید دستکم گرفت. باید ظرفیت آسیبرسانی آن را جدی دانست، متناسب با آن واکنش نشان داد و تبعاتش را نیز در حد ممکن - به کمک شرکای اروپایی و همت دستگاه دیپلماسی کشور - مهار کرد. در این میان، این نکته را نیز هرگز نباید فراموش کرد که قدرت تأثیرگذاری تحریمهای فرا مرزی و یکجانبه امریکا تا حدود زیادی به شیوه و کیفیت واکنش ایران به آن بستگی دارد و یکی از عناصر کلیدی این واکنش نیز محفوظ نگه داشتن فضا و افکار عمومی از گزند هراسافکنیها و جنگهای روانی پیرامون تحریمهاست.
در نتیجه، جا دارد کسانی که به هر دلیل صلاح میدانند اقدامات کنگره را در داخل کشور بزرگنمایی کنند، به آثار زیانبار این بزرگ نمایی بر فضای کسب و کار و سرمایهگذاری داخلی و خارجی نیز توجه داشته باشند. مختل کردن فضای روانی یکی از دو بال تأثیرگذاری تحریمهاست!
مثلث واشنگتن، تلآویو و ریاض
علاءالدین غروی در روزنامه شرق نوشت:
قرار بود نوشتار حاضر بر بحران در روابط قطر و عربستان سعودی و تلاش میانجیگرانه شیخ کویت برای حل این بحران متمرکز شود، ولی مسئله غیرمنتظره استعفای سعد الحریری، نخستوزیر لبنان و ایجاد یک بحران جدید در خاورمیانه بسیار حساس، باعث شد تا ضمن بررسی وضعیت روابط ریاض و دوحه و مسئله میانجیگری کویت، نگاهی هرچند کوتاه به مسئله لبنان افکنده شود. بدون شک، در هر دو مسئله آفریننده بحران عربستان است که تلاش میکند با ایجاد جبههای در برابر ایران به اهداف توسعهطلبانه خود دست یابد. بحران روابط میان دولتهای سعودی و قطر بهعنوان دو کشور کلیدی شورای همکاری خلیجفارس با وجود تلاشهای میانجیگران منطقهای (عمدتا کویت) و بینالمللی (آمریکا) هنوز راه بهجایی نبرده و همچنان جنگ سرد سیاسی در پایتختهای این دو کشور ثروتمند حاشیه جنوبی خلیجفارس ادامه دارد.
با عنایت به پیشآگاهی خوانندگان فرهیخته روزنامه «شرق» درباره پیشینه این اختلاف، در این نوشتار صرفا به ذکر چند نکته درباره علل پایداری بحران و تلاشهای میانجیگرانه دوستان طرفین دعوا اشارههایی میشود.
١- باید این نکته مهم را در نظر داشت که بدون شک، علت اصلی بروز این بحران کمسابقه در میان اعضای شورای همکاری خلیجفارس، برتریطلبی حکام عربستان سعودی (به تعبیر نگارنده مرد بیمار خاورمیانه) است که سرمست از درآمدهای کلان نفتی، تاب تحمل بازیهای سیاسی بسیار ظریف قطر و ایفای نقش مستقلانه این کشور در امور منطقه را ندارند. حکام سعودی با بازیگری محمد بنسلمان، ولیعهد جوان و جویای نام این کشور که بنا بر شواهد و قرائن، با استفاده از بیماری و کهولت سن پدر کنترل کارها را به دست گرفته است، انتظار نداشته و ندارند اطاعت بیچونوچرا از برادر بزرگتر خدشهدار شده و قطر، ضمن بهرهوری از شبکه تلویزیونی الجزیره و نیز ثروت کلان ناشی از فروش گاز، بازی مستقلانهای در امور منطقه داشته باشد.
٢- پس از مقاومت قطر در برابر تحریمهای همهجانبه عربستان، امارات متحده عربی، مصر و بحرین که بدون شک در صورت همکارینکردن جمهوری اسلامی ایران میتوانستند این کشور را فلج کرده و درنهایت تسلیم ریاض کنند، دولت ترکیه موقعیت را مناسب دانسته و بهاصطلاح از آبهای گلآلود ماهیگرفتن آغازید و نیروی نظامی به قطر اعزام و تلویحا اعلام کرد از حاکمیت قطر دفاع خواهد کرد. یقینا خوانندگان، دعوای معروف مربوط به روابط خاص اخوانالمسلمین با دولت ترکیه و حوادث مصر را به یاد دارند (پیوستن مصر و ژنرال السیسی به این ماجرا نیز به این دلیل است) و نیک میدانند فلاکت سیاسی- اقتصادی مصر و وعده کمک مالی ریاض باعث شد تا مصر خود را وارد دعوای خانگی شیوخ منطقه کند.
وزیر خارجه قطر بهتازگی در مراکش اظهار کرد: ترکیه بهعنوان یک بازیگر مهم منطقهای و نیز متحد و شریکی قوی برای قطر باقی خواهد ماند.
٣- دولت کویت که از آغاز بحران، خود را از اعلان جنگ سیاسی علیه قطر دور نگاه داشته، اکنون بهعنوان میانجی وارد صحنه شده تا به قول خودش اعضای خانواده شورای همکاری را دوباره به هم نزدیک کند. با وجود موضع شدید و خصمانه امارات متحده عربی علیه قطر که اخیرا با شرکتی (در ارتباط نزدیک با استیو بنون، مشاور استراتژیک پیشین ترامپ) قراردادی منعقد کرده تا جنگ رسانهای با استفاده از رسانههای اجتماعی، علیه دولت قطر راه اندازد و این کشور را در چشم دولتهای غربی بیاعتبار کند شیخ کویت جانب احتیاط در پیش گرفته تا بتواند از فروپاشی شورای همکاری جلوگیری کند. بحرین کوچک نیز برای عقبنماندن از قافله، گاهی سنگی پرتاب میکند! و پادشاهش که از ریاض دستور میگیرد، اعلام میکند در همایشهایی که حکام قطر حضور داشته باشند، شرکت نخواهد کرد. ولی شیخصباحالاحمد الصباح، امیر کویت، نگران ازهمپاشیدگی شورای همکاری است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برای مقابله با امواج انقلاب و جلوگیری از تأثیر آن در شیخنشینهای خلیجفارس با تلاش سعودیها تأسیس شد. شیخصباح اعلام خطر کرده که ازهمپاشیدگی شورا، آخرین پایگاه همکاری عربی را از میان خواهد برد. او در پارلمان کویت گفت: ما باید از خطرات بالاگرفتن بحران آگاه باشیم چراکه ممکن است بحران گسترش یابد.
٤- با استعفای سعد حریری، نخستوزیر جوان لبنان، که در سال ٢٠١٦ با توافق نهایی ایران و عربستان پست نخستوزیری را برای بار دوم بر عهده گرفته بود، بهنظر میرسد مهندسی ایجاد بحران دائم در خاورمیانه که از بحران سوریه کلید زده شد، وارد فرایند جدیدی شده است؛ فرایندی که آمریکای ترامپ، اسرائیل و عربستان سعودی شرکای اصلی این برنامه شوم و ویرانگر برای خاورمیانهای هستند که در ماههای اخیر با شکستهای فاحش داعش و سایر گروههایهای تروریستی تکفیری- وهابی در سوریه و عراق به ثبات و آرامش نزدیک میشد.
سعد حریری که متولد ریاض است و گذرنامه سعودی در جیب دارد، با تشویقها و فشارهای محمدبنسلمان، دوست جوان سعودی خود استعفای خود را در ریاض اعلام میکند تا گشودهشدن یک فصل دیگر از بحران و درگیری و نیز درافتادن با ایران در این مقطع تاریخی کلید بخورد.
٥- بدون شک، تقابل با ایران قدرتمندشده از شکست پروژه تقسیم سوریه و عراق به دست داعش و نیز قدرتیافتن حزبالله در منطقه و نقش مهمی که در شکست گروههای تروریستی ایفا کرد، از علل اصلی استعفای سعد حریری است. روزنامه گاردین خبری را که از حلقه افراد نزدیک به اوباما به بیرون درز کرده، منتشر کرده است. براساس این خبر، «پیش از استعفای حریری، برخی از مقامات سابق دولت اوباما گفته بودند که یکسری پیامهایی برای هماهنگی میان ریاض و واشنگتن برای مقابله نظامی با ایران دریافت کردهاند و اعلام استعفای حریری به این نگرانیها افزوده و خطر مقابله نظامی اسرائیل با حزبالله را افزایش داده است».
طبعا دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید با دقت و حساسیت این وضعیت را مورد توجه قرار دهد و ضمن رایزنی با کشورهای همسو در حلوفصل مسائل سوریه، عراق و اقلیم کردستان، مانند روسیه و ترکیه و نیز گرفتن هرگونه بهانه از دشمنان قسمخورده کشور عزیزمان با اقتدار کامل نقشههای شوم ضدایرانی و ضدمنطقهای را خنثی کند.
قرار بود نوشتار حاضر بر بحران در روابط قطر و عربستان سعودی و تلاش میانجیگرانه شیخ کویت برای حل این بحران متمرکز شود، ولی مسئله غیرمنتظره استعفای سعد الحریری، نخستوزیر لبنان و ایجاد یک بحران جدید در خاورمیانه بسیار حساس، باعث شد تا ضمن بررسی وضعیت روابط ریاض و دوحه و مسئله میانجیگری کویت، نگاهی هرچند کوتاه به مسئله لبنان افکنده شود. بدون شک، در هر دو مسئله آفریننده بحران عربستان است که تلاش میکند با ایجاد جبههای در برابر ایران به اهداف توسعهطلبانه خود دست یابد. بحران روابط میان دولتهای سعودی و قطر بهعنوان دو کشور کلیدی شورای همکاری خلیجفارس با وجود تلاشهای میانجیگران منطقهای (عمدتا کویت) و بینالمللی (آمریکا) هنوز راه بهجایی نبرده و همچنان جنگ سرد سیاسی در پایتختهای این دو کشور ثروتمند حاشیه جنوبی خلیجفارس ادامه دارد.
با عنایت به پیشآگاهی خوانندگان فرهیخته روزنامه «شرق» درباره پیشینه این اختلاف، در این نوشتار صرفا به ذکر چند نکته درباره علل پایداری بحران و تلاشهای میانجیگرانه دوستان طرفین دعوا اشارههایی میشود.
١- باید این نکته مهم را در نظر داشت که بدون شک، علت اصلی بروز این بحران کمسابقه در میان اعضای شورای همکاری خلیجفارس، برتریطلبی حکام عربستان سعودی (به تعبیر نگارنده مرد بیمار خاورمیانه) است که سرمست از درآمدهای کلان نفتی، تاب تحمل بازیهای سیاسی بسیار ظریف قطر و ایفای نقش مستقلانه این کشور در امور منطقه را ندارند. حکام سعودی با بازیگری محمد بنسلمان، ولیعهد جوان و جویای نام این کشور که بنا بر شواهد و قرائن، با استفاده از بیماری و کهولت سن پدر کنترل کارها را به دست گرفته است، انتظار نداشته و ندارند اطاعت بیچونوچرا از برادر بزرگتر خدشهدار شده و قطر، ضمن بهرهوری از شبکه تلویزیونی الجزیره و نیز ثروت کلان ناشی از فروش گاز، بازی مستقلانهای در امور منطقه داشته باشد.
٢- پس از مقاومت قطر در برابر تحریمهای همهجانبه عربستان، امارات متحده عربی، مصر و بحرین که بدون شک در صورت همکارینکردن جمهوری اسلامی ایران میتوانستند این کشور را فلج کرده و درنهایت تسلیم ریاض کنند، دولت ترکیه موقعیت را مناسب دانسته و بهاصطلاح از آبهای گلآلود ماهیگرفتن آغازید و نیروی نظامی به قطر اعزام و تلویحا اعلام کرد از حاکمیت قطر دفاع خواهد کرد. یقینا خوانندگان، دعوای معروف مربوط به روابط خاص اخوانالمسلمین با دولت ترکیه و حوادث مصر را به یاد دارند (پیوستن مصر و ژنرال السیسی به این ماجرا نیز به این دلیل است) و نیک میدانند فلاکت سیاسی- اقتصادی مصر و وعده کمک مالی ریاض باعث شد تا مصر خود را وارد دعوای خانگی شیوخ منطقه کند.