سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
وقت امتیاز گرفتن است/امتیاز ندهید!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
منطقه شاهد تحولات بسیار مهم با سرعت عجیب است طوری که به جرأت میتوان گفت امروز در آن «پیچ تاریخی» حساس قرار داریم. به هر یک از این تحولات که دقیق شویم، به شکلی آن را مرتبط خواهیم یافت با ماجرای «داعش» و پایان عمر این جانوران در عراق و سوریه. دو کشوری که خوابهای زیادی برای آنها دیده شده بود اما هیچ یک تعبیر نشد!
برخی از این تحولات، گو اینکه از قبل برای آن تدارک مفصلی ندیده باشند و صرفا از سر دستپاچگی و عجله به راه افتاده باشند، با سرعت میآیند و محو میشوند. انگار تصور نمیکردند پروژه پر هزینه و بزرگ «داعش» که حاصل سالها کار اطلاعاتی و شیطانی بوده و برای آن قطعا تدارک جدی دیده بودند، به این زودی و به این شکل زمین بخورد. برخی از مقامات غربی و عربی پس از پایان دوران مسئولیتشان،(مثل هیلاری کلینتون و حمد بن جاسم نخستوزیر سابق قطر) گفتند که هدف اصلی آنها از راهاندازی این عائله چیست؛ مقابله با نفوذ فزاینده ایران در منطقه از طریق تضعیف بازوهای اجرایی آن یعنی حزبالله لبنان، عراق، سوریه (بخوانید تضعیف کشورهای منطقه از طریق تجزیه آنها) جهت ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل یکی از مهمترین این اهداف بود.
گستردگی این فتنه با پوشش مذهبی به حدی بود که خیلیها آن را «جنگ جهانی سوم» خواندند. جنگی که در یک طرف آن ایران و متحدانش بودند و در طرف دیگر، اسرائیل، آمریکا، چند کشور ثروتمند اما عقب مانده عربی و احتمالا چند کشور اروپایی بعلاوه لشکری از احمقترین آدمهای روی زمین! ایران اما در این جنگ بزرگ و پیچیده پیروز شد. روز یکشنبه گذشته، آخرین دژ داعش در سوریه هوا شد و چند روز قبلتر از آن نیز دولت عراق رسما پایان داعش در کشورش را اعلام کرد. راز این همه تحولاتِ با تدارک و بیتدارک صاحبان داعش، همین نکته است یعنی پیروزی ایران و متحدانش بر داعش و صاحبانش.
فراموش نمیکنیم بلافاصله پس از نمایان شدن نشانههای افول داعش، فتنه «تجزیه کردستان عراق» با پرچم «اختلافات قومی» به اهتزاز در آمد که آن هم با سرعت محو شد. دیروز وقتی دادگاه فدرال عراق مهر«باطل شد» را روی پرونده «همهپرسی کردستان عراق» میزد، رئیسپارلمان اقلیم کردستان گفت، بارزانی با این حماقتی که مرتکب شد، آنها را 25 سال به عقب بازگرداند! توطئه تجزیه «کردستان» قرار بود مقدمه تجزیه کشورهای دیگر منطقه باشد. این توطئه اما خیلی زود از سوی همان کسانی که کمر داعش و صاحبانش را با هم شکستند، خنثی شد. تحلیلگران مشغول تحلیل تحولات اقلیم کردستان عراق بودند که ناگهان، توطئه دیگری از راه رسید با همان هدف؛ ماجراجوییهای چند کشور مرتجع عربی علیه ایران و متحدانش.
دو روز قبل، قاهره میزبان، یکی از ضدایرانیترین نشستهای اتحادیه عرب بود. وزرای خارجه کشورهایی مثل عربستان، بحرین، امارات و جیبوتی! با ادبیاتی بسیار تند حملات شدید و غلیظی به ایران کردند. چکیده این حملات هم یک چیز بود؛ «مداخله ایران در امور داخلی کشورهای منطقه! و لزوم مقابله جدی با آن»؛ چیزی شبیه به اعلام جنگ! احمد ابوالغیط به عنوان دبیرکل این اتحادیه نیز برای اینکه نشان دهد خیلی جدی هستند گفت: «فعلا در مرحله کنونی به ایران اعلان جنگ نمیکنند.»(!)
اگر از مخالفت عراق و مصر به عنوان میزبان این نشست با بیانیه ضدایرانی و ضدحزبالله آن بگذریم و بپذیریم این چند کشور عقب مانده و میکروسکوپی را ترامپ برای دوشیدن شیر نکرده و تهدیدات آنها علیه کشورمان را هم جدی بگیریم و از آن طرف فرض بگیریم که لبنان هم در اعتراض به این نشست آن را تحریم نکرده بود و... باید پرسید، وقتی بزرگتر از آلسعود نتوانست حریف فقیرترین و مظلومترین انسانهای دنیا در یمن شود، وقتی رژیم صهیونیستی با آن دبدبه و کبکبه نتوانست، حریف حزبالله لبنان و حماس شود، وقتی همه این کشورها بعلاوه آمریکا، رژیمصهیونیستی و انواع و اقسام گروههای تکفیری نتوانستند حریف متحدان ریز و درشت ایران در منطقه شوند، چطور خواهند توانست حریف ایران شوند؟!
«کالین پاول» وزیر خارجه اسبق آمریکا که زمانی رئیسارتش این کشور هم بوده، اواسط آذرماه سال 94 وقتی زمزمههایی شبیه به آنچه در نشست قاهره اعلام شد به گوش میرسید، سعودیها را «متوهم» توصیف و اعلام کرد، حتی به فکر آغاز درگیری با ایران هم نباشند. ماجرا پس از آن آغاز شده بود که در برنامه کارشناسی شبکه سی ان ان، سه به اصطلاح کارشناس سعودی! ادعا کردند ظرف ۴ تا ۶ ساعت میتوانند آسمان و حریم هوایی ایران را تصرف کنند! پاسخ پاول اما شنیدنی بود؛ او پس از خندهای تمسخرآمیز گفت: «نه نه، من چنین فکر نمیکنم. صحبتهای شما بیشتر جنبه جوک و خنده دارد. اگر ایران مستقیم با شما وارد جنگ شود شما حتی فرصت پیدا نمیکنید که تلفن را بردارید تا از ما تقاضای کمک کنید. بهتر است کمی واقعبین باشید و ایران را با یمن و هیچ کشور دیگر مقایسه نکنید. حتی ما هم تاکنون چنین ادعایی نکردهایم.»
میتوان سر و صداهای این روزهای آلسعود علیه ایران و متحدانش را که همزمان شده با ائتلافسازی با رژیم صهیونیستی، در حد همان سر و صدا دانست نه بیشتر. شاید هم به دنبال راهاندازی جنگ روانی یا ترساندن عدهای در کشورمان باشند. ممکن است حتی این هیاهوها برای تکمیل پروژه «تکمیل برجام» باشد چرا که آنها خوب دریافتهاند، برخی در کشور بدشان نمیآید پس از بتن ریختن بر قلب رآکتور هستهایمان، قلب موشکهایمان هم بتن بریزند!
علنی کردن روابط بین رژیم صهیونیستی و همین چند کشور مرتجع عربی، یکی دیگر از تحولات حساس و مهمی است که به نظر میرسد بیارتباط با پایان عمر داعش نباشد. رژیم صهیونیستی طی چند روز گذشته تاکید کرده با بسیاری از کشورهای عربی در ارتباط است و به آنها پیشنهاد داده تا یک ائتلاف صهیونیستی-عربی علیه ایران ترتیب دهند. «گادی آیزنکوت»، رئیسستاد مشترک ارتش رژیمصهیونیستی حتی تصریح کرد به کشورهای عربی هرگونه اطلاعاتی که بخواهند از آنها علیه ایران استفاده کنند میدهد. ترامپ تاجر نیز علنا از تمام این تحرکات استقبال کرده است.
همین روزها است که بشنویم «محمد بن سلمان» سی و چند ساله، کودتا در کشورش را تکمیل و بر تخت پادشاهی نشست و این چند کشور عقب مانده عربی هم رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند! ترامپ هم به خاطر دستخوش یک میلیارد دلاری که از وی ستانده، او را به آغاز جنگ در ناپایدارترین منطقه جهان یعنی غرب آسیا ترغیب کند تا به زعم خود، هم رونق تازهای به کارخانههای اسلحهسازی کشورش بدهد و هم ایران و متحدانش را درگیر جنگی دیگر کند. سؤال مهم اما این است: سرنوشت این تحولات چه خواهد بود؟ آیا این کشورهای میکروسکوپی با حمایتهای اسرائیل و ترامپ، وارد جنگ مستقیم با ایران خواهند شد؟ یا صرفا به مقابله با بازوهای ایران یعنی حزبالله لبنان، سوریه و عراق خواهند پرداخت؟
ورود به جنگ مستقیم با ایران منتفی است چون، نتیجه این جنگ از هم اکنون مشخص است. پاول به خوبی پاسخ این سؤال را دو سال پیش وقتی این کشورها داعش را به جان و مال و ناموس مردم انداخته بودند داد. امروز که از داعش جز اسم، چیزی نمانده است! ممکن است عدهای بااشاره به شخصیت ترامپ و بن سلمان نتیجه بگیرند، این حمله ممکن است صورت بگیرد، که باید گفت، ترامپ شاید دیوانه باشد اما فراموش نکنیم وی قبل از اینکه یک رئیسجمهور باشد، یک تاجر است و به تمام قضایا با منطق سود و زیان مینگرد. همین منطق به ترامپ میگوید، نباید با ایران مستقیما وارد جنگ شد.
فشار به حزبالله لبنان با هدف تضعیف آن برای گرفتن امتیاز در سوریه، میتواند یکی از جدیترین فرضیههای مطرح درباره چرایی این همه ماجراجویی باشد. رژیم صهیونیستی به هزار شکل اعلام کرده، با شکست تروریستهای تکفیری، متحدان ایران در سوریه بیش از پیش نفوذ یافته و ایران با اسرائیل هم مرز شده و این بزرگترین مزیت برای ایران و بزرگترین خطر برای موجودیت اسرائیل است. به گروگان گرفتن نخستوزیر لبنان از سوی سعودیها نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است. سعودیها میگویند، حریری در اعتراض به دخالتهای حزبالله، متحد ایران در امور داخلی این کشور استعفا کرده است؛ ایجاد بحران سیاسی در لبنان از طریق ایجاد دو قطبی جهت تحت فشار قرار دادن ایران و حزبالله.
همان منطق سود و زیان اما حکم میکند، ریاض و متحدانش با حزبالله لبنان هم وارد جنگ نشوند، کما اینکه مقامات صهیونیستی هم بارها اعلام کردهاند قصد رویارویی مستقیم با حزبالله را ندارند. به نظر میرسد هدف تمام این جنجالها و نمایشها و ائتلافسازیها، همان افزایش فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به ایران و متحدانش برای گرفتن امتیازاتی جدید در حوزه موشکی و در چارچوب یک مذاکرات جدید باشد. مذاکراتی شبیه به مذاکرات هستهای! آنها با خود میگویند وقتی مذاکره جواب میدهد، چرا جنگ؟! یادمان نرود اوباما پس از پایان مذاکرات هستهای چه گفت؛ رئیسجمهور مودب آمریکا گفت: «برنامه هستهای ایران را بدون شلیک حتی یک گلوله تعطیل کردیم.»(!)
برخلاف تمام این سر و صداها و آنچه القاء میشود، امروز وضعیت ایران و متحدانش در منطقه، در بهترین حالت ممکن است. کمر داعش و متحدانش شکسته، آلسعود در باتلاق یمن گرفتار شده، عراق آزاد و سوریه نیز در شرف آزادی قرار گرفته، حزبالله لبنان در اوج قدرت و آمادگی قرار دارد، توطئه کردستان هم خاموش شده و آمریکا نیز درگیر بحرانهای عجیب اجتماعی، امنیتی و سیاسی حتی در داخل کاخ سفید است.
اگر جنگ 7 ساله با گروههای تکفیری را که دهها کشور بهاشکال مختلف در آن درگیر بودند را جنگ جهانی سوم بگیریم، پیروز این جنگ بزرگ کسی نیست جز ایران و متحدانش. امروز وضعیت برای ملتهای منطقه شبیه لحظه تقسیم غنایم است. در این شرایط تن دادن به مذاکراتی شبیه به برجام تحت هر عنوانی، حماقت محض است. اکنون در این پیچ تاریخی حساس، زمان گرفتن امتیاز است نه دادن امتیاز؛ امتیازاتی که غالبا پس از پایان جنگهای جهانی میگیرند!
جبهه مقاومت و سردرگمی دشمنان
عباس حاجینجاری در جوان نوشت:
موضوع گسترش نفوذ ایران در منطقه و تلاش غرب برای مهار آن به کلیدواژه اصلی جنگ روانی دستگاههای رسانهای و دیپلماسی غربی، صهیونیستی و سعودیها تبدیل شده است، آنها تلاش دارند با تهدیدنمایی نفوذ ایران و القای شکلگیری امپراتوری شیعه دیگر مسلمانان جهان را تحریک و با تروریست مخاطب کردن گروههایی نظیر حزبالله و یا سپاه پاسداران انقلاب، جنایات و یا مداخلات غربیها در امور منطقه را توجیه کنند.
این نگرانی البته در فضای تبلیغی و عملیات روانی خلاصه نشده و در عرصه عمل نیز به تبلیغ و دامن زدن به تفکر تکفیری و ایجاد گروهکهایی نظیر، القاعده، طالبان، داعش و بوکوحرام انجامیده که البته محصول آن تحمیل هزینههای سنگینی بر جهان اسلام بوده است. اعتراف اخیر محمدسلمان ولیعهد عربستان سعودی به تبلیغ و نشر تفکر تکفیری توسط پادشاهان قبلی آلسعود برای جلوگیری از گرایش مردم به سمت انقلاب اسلامی پس از سالهای اولیه پیروزی انقلاب، نشانگر این است که نگرانی از نفوذ انقلاب و گفتمان امام و ممانعت از گسترش آن قدمتی به درازای عمر انقلاب دارد.
در مورد شکلگیری این جبهه و پیامدهای آن نکاتی چند قابل ذکر است:
1ـ نظام سلطه و متحدان منطقهای آن تاکنون استراتژیهای متعددی را طراحی و به اجرا درآوردهاند که هر کدام به فرصتی برای انقلاب اسلامی تبدیل شدهاند، محصول دکترین اقدام پیشدستانه و حمله امریکا به عراق و افغانستان شگلگیری دو دولت اسلامی افغانستان و عراق است که اولی کماکان وضعیت بحرانی دارد و عراق نیز به اذعان امریکاییها به یک جمهوری اسلامی نظیر ایران تبدیل شده است، طرح خاورمیانه بزرگ به تثبیت موقعیت حزبالله لبنان و حماس و تزلزل رژیم صهیونیستی انجامید و محصول جنگ نیابتی هم تکرار شکست متحدان منطقهای امریکا بود و پیروزی مقاومت در برابر داعش به جهانی شدن آن کمک کرد و در سناریوی تجزیه که در کردستان عراق اجرایی شد موقعیت ایران و متحدانش تثبیت شد. استراتژیهای امریکا برای عرصه داخلی نظیر تحریم اقتصادی، سیاسی، نظامی و یا حمایت از فتنهگران داخلی برای تغییر نظام نیز تنها به استحکام بیشتر نظام اسلامی انجامید.
2 ـ در ماجرای اخیر و برخورد رژیم عربستان با دولت قانونی لبنان، چند هدف عمده دنبال میشد. محمدسلمان تلاش داشت با تحریک جامعه اهل سنت لبنان علیه حزبالله به جنگ شیعه و سنی در لبنان دامن بزند، فلسطینیان اردوگاه عینالحلوه را علیه حزبالله بشوراند، صهیونیستها را به اقدام نظامی علیه حزبالله به صحنه بکشاند، اما به رغم تصور سعودیها نه تنها این حوادث به وقوع نپیوست، بلکه خویشتنداری سیدحسن نصرالله و تدبیر او در مواجهه با این مسئله سبب شد که حتی بیبیسی نیز بر این نکته تأکید کند که فراخوان فوری سعد حریری به ریاض و اعلام استعفای او با هر نیتی که انجام شده باشد، نتیجهاش تاکنون دلزدگی دوستان عربستان در لبنان بوده و تقویت جایگاه حزبالله، تا آنجا که هم آنانی که در مراسم اربعین شرکت جستند، برای سید حسن نصرالله ندای لبیک سر دادند و هم جوانانی در عشرتکدهها با آواز خواننده رقصیدند که میخواند اگر عربستان بهزور حریری را برنگرداند، سید او را بر میگرداند.
3 ـ مدیریت و پیشبرد جنگ با داعش و شکست هزیمت آن سبب شد که مقاومت به الگویی نه تنها برای کشورهای مسلمان بلکه به دلیل دفع تهدید داعش، جایگاه ویژهای در میان دیگر ملل جهان پیدا کند، چراکه به رغم سرمایهگذاریها و حمایتهای گذشته و حال امریکا و متحدانش علیه این گروههای تکفیری که هزینههای زیادی را به جهان اسلام، تخریب چندین شهر بزرگ اسلامی، کشته و مجروح شدن و آواره شدن میلیونها نفر تحمیل کردند، توفیق نیروهای مقاومت در سرکوب و از بین بردن آنها نشان از ظرفیت و توانایی نیروهای این جبهه دارد.
4 ـ راهپیمایی عظیم اربعین نماد دیگری از ظرفیت و بالندگی و عقبه این جبهه است که نشان از سلامت، تحملپذیری و در عین حال آمادگی این جبهه دارد، مقام معظم رهبری در دیدار هفته گذشته مسئولان فرهنگی چند استان در توصیف این راهپیمایی عظیم آن را نشانه گسترش روح مبارزه و مجاهدت در راه خدا و آمادگی برای شهادت، در همه دنیای اسلام دانستند و افزود: حضور این جمعیت عظیم از نقاط مختلف دنیا با وجود تهدیدات تروریستی، پدیدهای عظیم و نشاندهنده اوج گرفتن تفکر مبارزه در راه خدا و آمادگی عمومی و همگانی در این راه است.
5ـ کارآمدی و تأثیر میدانی نیروهای این جبهه در عرصههای لبنان، سوریه، عراق و ... سبب تمسک امریکاییها و صهیونیستها و سعودیها و حتی اروپاییها به اتخاذ روشهایی برای مهار و البته انحراف آنها از طریق نفوذ و تطمیع برخی چهرهها و نیروهای اثرگذار شده است، تلاش امریکا و عربستان برای ایجاد تفرقه در بیت شیعی عراق، با هدف یافتن میدانی برای نفوذ و مدیریت دولت آینده عراق، سناریوی محمد سلمان برای لبنان و ... نشانگر آن است که آنها هنوز به مدیریت جریانهای داخلی، برای جبران ناکامیها و نفوذ و اثرگذاری برای تغییر در نقطه کانونی این جبهه یعنی ایران اسلامی امیدوارند، اگر چه حضور و هوشیاری نیروهای انقلاب عملاً نقطه کانونی جبهه را مستحکم کرده است.
6 ـ نتیجه آنکه با توجه به همه تلاشهای نظام سلطه و متحدان آن، جبهه مقاومت با محوریت ایران شکل گرفته و پایگاه گستردهای در میان مسلمانان جهان یافته است، اما به رغم اتهامات آنها نیروهای این جبهه نه تنها تروریست نیستند، بلکه در عین برخورداری از پایگاه مردمی، حامی مستضعفان و محرومین منطقه و واجد گفتمانی برای نجات محرومان و مستضعفان جهان از ذیل سلطه قدرتهای استکباری هستند و عملاً به واقعیتی انکارناپذیر در جهان تبدیل شده که سلطهگران را چارهای جز پذیرش واقعیت آن نیست و در نقطه مقابل سکوی پرشی برای دستیابی به آرمانهای بلند امام (ره) مبتنی بر ارزشهای ناب اسلامی است.
پاداش خوب برای پلیس بد!
علیرضا قربانی در خراسان نوشت:
چهار سال پیش در چنین روزهایی نتایج مذاکرات کارشناسان ایران و کشورهای عضو گروه 1+5 در ژنو به مرحله ای از امیدواری رسیده بود که وزرای خارجه کشورهای طرف مذاکره را به ژنو کشاند. وزیر امور خارجه آمریکا که راهی سفری منطقه ای به آفریقا بود، برنامه های خود را لغو کرد و پس از توقف کوتاهی در عمان، ابتدا راهی سرزمین های اشغالی فلسطین و بعد از مذاکره با مسئولان رژیم صهیونیستی راهی ژنو شد. معاون وزیر امور خارجه چین نیز سفری 10 ساعته را تحمل کرد تا خود را به محل مذاکرات برساند، همان طور که وزیر امور خارجه روسیه و دیگران با جمع شدن وزرای امور خارجه و در حالی که خبرنگاران از نزدیک بودن توافق میان دو طرف گزارش می دادند، لوران فابیوس وزیر امور خارجه فرانسه در بامداد دومین روز مذاکرات نارضایتی پاریس از نتایج مذاکرات را در گفت و گو با رسانه ای فرانسوی اعلام کرد و دیگر خبر خوشی از جلسه وزرا به گوش نرسید تا در نیمه شب چهارمین روز مذاکرات دوباره وزیر خارجه فرانسه پیش از ظریف و کاترین اشتون که قرار بود در نشست خبری نتایج مذاکرات را تشریح کنند، به میان خبرنگاران آمد و گفت که هیچ توافقی حاصل نشده است.
هر چند مذاکرات هسته ای ایران و کشورهای عضو گروه 1+5 چند ماه بعد به نتیجه رسید و برجام دست و پا شکسته و سراسر ابهام رونمایی شد، اما پاریس به صورت واقعی و مستقل یا به نمایندگی از آمریکا و اسرائیل و در قالب یک نقش از پیش نوشته شده، در مقطع روزهای پایانی آبان 1392، به پلیس بد ماجرا معروف شد. پلیس بدی که سیاست های به شدت ضدایرانی مورد علاقه اسرائیل را دنبال می کرد و ظاهرا گوی سبقت را از آمریکا هم ربوده بود!
با این همه، بعد از توافق برجام و گشایش های نیم بند اقتصادی برای ایران، همان پلیس بود که به «شریک خوب» دولت تبدیل شد تا جایی که تاکنون بیش از 33 میلیارد دلار قرارداد اقتصادی با ایران امضا کرده که بخش عمده آن، از جمله یک قلمش حدود 27 میلیارد دلار برای خرید هواپیما و بخش قابل توجه دیگر آن برای خرید محصولات شرکت بدعهد پژو و دیگر شرکت های خودروساز ورشکسته فرانسه صرف می شود. تنها قراردادی که شاید بتوان آن را نوعی سرمایه گذاری تلقی کرد، قرارداد شرکت نفتی توتال است که آن هم با وجود سودآوری زیاد برای توتال، هر روز با ناز و کرشمه طرف فرانسوی و زیر سایه ترس از تحریم های آمریکا دچار ابهام بیشتری می شود.
با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و شدت یافتن سیاست های ضدایرانی او که در نطق وی در مجمع عمومی سازمان ملل به اوج رسید، دوباره نام فرانسه بر سر زبان ها افتاد که در ظاهر به مخالفت با برنامه های به شدت سخت گیرانه آمریکا برخاست. مواضع قاطع مقامات کشورمان در برابر آمریکا و ناامیدی ترامپ از نتیجه دادن تهدیدهایش تا حدی ورق را برگرداند تا جایی که حدود 40 روز پیش روزنامه انگلیسی «دیلی میل» در گزارشی چنین نوشت که «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا به متحدان اروپایی واشنگتن گفته که نگران تحریم های شدیدی که ایالات متحده می تواند علیه ایران وضع کند، نباشند. ترامپ به «ترزا می» نخست وزیر انگلیس و «امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه گفته که «هر مقدار که می توانید از تهران پول بگیرید.» «دیلی میل» اضافه کرده که ترامپ می گوید: «امانوئل زنگ زد و با من صحبت کرد و من گفتم، ببین امانوئل! آن ها همین حالا پول زیادی به رنو داده اند. پولشان را بگیر؛ لذت ببر.» (همان نگاهی که ترامپ به سعودی ها دارد و آن ها را گاو شیرده خوانده و توانسته حدود 400 میلیارد دلار آن ها را بدوشد)
پس از این ماجراها بود که کسانی که به آمریکا خوش بین بودند تا حدی از کاخ سفید ناامید شدند و این بار دل به اروپا بستند. غافل از آن که اروپایی ها و به ویژه فرانسوی ها که حالا لباس «پلیس خوب»پوشیده اند، همان سیاست های کاخ سفید را البته در پوششی اندک متفاوت دنبال می کنند. طولی نکشید که سفر وزیر امور خارجه فرانسه به تهران برنامه ریزی و احتمال سفر رئیس جمهور فرانسه به تهران هم در آینده مطرح شد.
در طول این تحولات، فرانسوی ها همواره با سیاست «کج دار و مریز» مخالفت خود را با برنامه های دفاعی ایران و نقش منطقه ای ایران دنبال کرده اند. نزدیکی بیشتر فرانسه به عربستان با شدت یافتن مواضع خصمانه آل سعود علیه ایران و اظهارات وزیر خارجه فرانسه در امارات علیه کشورمان و حالا خبر «توافق ترامپ و رئیس جمهور فرانسه برای مبارزه با حزب ا... لبنان و نقش منطقه ای ایران» پرده از چهره بزک کرده پاریس برداشته است. این یعنی امانوئل مکرون همان ترامپ است، البته اندکی مودب تر و با زیرکی بیشتر، کسی که اصطلاحا با پنبه سر می برد!
این نوشته در پی مخالفت با تعامل ایران و جهان غرب و به صورت مشخص تعامل با اروپا و فرانسه نیست، اما به نظر می رسد یک جای کار سیاست خارجی دولت ایران در اعتماد به «برادران ترامپ» می لنگد، چرا که باید حافظه ضعیفی در دستگاه دیپلماسی وجود داشته باشد که بتواند به این زودی دشمنی های آشکار فرانسه علیه برنامه هسته ای ایران در روزهای پایانی آبان 1392 در ژنو را فراموش کند، همان گونه که باید در کیاست سیاستمدارانی که نتوانسته اند «مکر مکرون» و نقش و اهداف واقعی پاریس در سیاست های ضد ایرانی کاخ الیزه را به خوبی تجزیه و تحلیل کنند، تردید کرد. دیگر سوابق فرانسه در قبال جمهوری اسلامی نیز نشان می دهد که آن کشور، هر چه باشد، شایسته پاداشی چنین دست و دلبازانه نیست و تنها تجدیدنظری جدی و اصولی در روابط تهران- پاریس بر مبنای «عزت، حکمت و مصلحت» ایران می تواند، فرانسه را به مسیر صحیح برگرداند.
سیاه نمایی علیه یکی از خدمات نظام
سید مسعود علوی در رسالت نوشت:
جهانگیری در اولین ساعات زلزله گفت: «اکثریت خانه های ویران شده، مسکن مهر بوده است.» روحانی هم گفت: «مقصران ساخت مسکن هایی که به شکل تعاونی و دولتی ساخته شده بودند باید شناسایی و به مردم معرفی شوند. در همین سر پل ذهاب مسکن های مهر را دیدیم که چه طور شده اند و کنار آن خانه خود مردم است که حتی شیشه آنها نشکسته است.» (رئیس جمهور در جلسه ستاد بحران کرمانشاه 96/8/23)
زلزله بم در سال 1382 به بزرگی 6/6 ریشتر، غم بزرگی بر دل ملت ایران گذاشت. در این زلزله 41 هزار نفر جان عزیز خود را از دست دادند، 100 هزار نفر بی خانمان شدند و 30 هزار نفر مجروح راهی بیمارستان های منطقه و کشور شدند.
در زلزله اخیر کرمانشاه با 7/3 ریشتر که به مراتب هولناک تر و شدیدتر از زلزله بم بود، تنها 437 نفر کشته شدند که جان یک یک آنها برای مردم ایران، عزیز و گرامی است. بر اساس آخرین آمار، 7817 نفر هم زخمی شده اند. با یک مقایسه ساده بین دو زلزله که اولی خفیف تر و دومی شدیدتر بوده، هر انسان عاقلی می فهمد در فاصله سال های 82 تا 96 کاری برای مقاوم سازی و نوسازی ساختمان ها صورت گرفته است. بر اساس آمارهای دم دستی، 88 هزار خانه فرسوده در این منطقه نوسازی و بازسازی شده است. این غیر از ساختمان های مقاوم طرح مسکن مهر بوده است. چرا نباید قدر این خدمت نظام را بدانیم؟
اگر گزاره رئیس جمهور و معاون اول او در مورد آسیب های مسکن مهر درست باشد، 5700 واحد مسکن مهر در بهمن 94 در دوران دولت یازدهم افتتاح و تحویل مردم شد. اگر در هر واحد فقط 3 نفر زندگی می کردند، باید تلفات انسانی فقط در مسکن مهر بیش از 16 هزار نفر می بود. حال آنکه بنا بر گزارش مقامات وزارت مسکن از کرمانشاه، کل تلفات انسانی در مسکن مهر 2 نفر بوده است که یکی از آنها هم در خارج از ساختمان های مسکن مهر فوت کرده است.
وزیر مسکن طرح مسکن مهر را مزخرف می داند. اما قائم مقام وی در یک اظهار نظر رسمی، چهار روز بعد از اظهارات رئیس جمهور گفت: مسکن مهر مناطق زلزله زده (آن هم با زلزله 7/3 ریشتری) کاملاً پابرجاست و برخی اظهار نظرهای افراد تحت تأثیر اخبار کذب بوده است.
وی گفته است: در شهرستان سر پل ذهاب دو پروژه 20 واحدی و 576 واحدی توسط تعاونی های مسکن ساخته شده که پروژه اول هیچ گونه آسیبی ندیده و پروژه دوم که دارای 24 بلوک بوده از نظر سازه ای سالم و حتی یک سقف آن فرونریخته است، همه بلوک ها ایستایی خود را حفظ کرده اند و کاملاً پابرجا هستند. چرا باید رئیس جمهور و معاون اولش اسیر طراحی های پیام جماعتی شوند که ضربه به خدمات نظام را وظیفه خود می دانند؟! چرا رئیس جمهور در میان این مطالب، راه افراط می رود به گونه ای که می گوید در کنار این ساختمان های مسکن مهر خانه هایی وجود دارد که حتی شیشه آنها نشکسته است؟! مگر ممکن است یک زلزله 7/3 ریشتری بیاید و شیشه خانه ها هم نشکند؟ در ژاپن هم که آماده باش 24 ساعته در مورد زلزله دارند و همیشه شاهد زلزله های سهمگین بوده و هستند، چنین موردی مصداق ندارد.
واقعیت این است که مقاوم سازی بافت فرسوده و نیز مسکن مهر جلوی تلفات زیاد این زلزله را گرفته است و این جزء خدمات نظام بوده است، چه مربوط به این دولت و چه مربوط به دولت قبل باشد. چرا نباید مردم از این حقیقت باخبر باشند؟
زلزله بم با 6/6 ریشتر 41 هزار نفر تلفات انسانی داشته است. زلزله کرمانشاه با 7/3 ریشتر 437 کشته به جا گذاشت. آیا 6/6 ریشتر بزرگتر از 7/3 ریشتر است؟ آیا 41 هزار کشته کمتر از 437 کشته است؟ این چنین ریاضیات سیاسی را ما فقط در فتنه 88 شاهد بودیم که می گفتند 13 میلیون رأی بیشتر از 24 میلیون رأی است!
خامنهای دهه ۶۰
در سرمقاله امروز صبح نو آمده است:
نسل انقلاب، آیت الله خامنهای را خوب میشناسد چه در سنگر نمازجمعه تهران و ترسیم خطوط انقلاب یا در کسوت نماینده امام در جبههها و در خطوط مقدم نبرد و در میان رزمندگان و چه در لباس رییس جمهور و رهبر در سفرهای استانی و بازدید ازمناطق محروم و در دل مردم.
رهبر معظم انقلاب دیروز بی تکلف و بهدور از تشریفات مرسوم، درمناطق زلزله زده کرمانشاه حضور یافتند و ضمن ابراز همدردی با آلام مردم مصیبت زده این استان، در روستاها و همراه با مردم به چادرها و کپرهای اسکان زلزله زدگان سرکشی کردند و از نزدیک با مصائب و مشکلات آنها آشنا شدند.
استقبال مردمی از حضور حضرت آقا در سرپل ذهاب و روستاهای زلزله زده که زن و مرد با کودکانی که به آغوش داشتند و شوق دیداری که از چهرهها نمایان بود، نشان میداد که این مردم رهبر انقلاب را همان خامنهای دهه ۶۰ میپندارند که خیلی راحت میتوان به دور او حلقه زد، با او درددل کرد، صورتش را بوسید و گرمای محبت و مردمداری او را از نزدیک حس کرد.
اینها همان چیزهاییاند که مردم ایران را۴۰ سال قبل جذب نهضت خمینی کبیر کرد و امام راحل نیزهیچگاه از مردم فاصله نگرفتند و محبوب قلوب میلیونها ایرانی باقی ماندند.
آیت الله خامنهای نیز دیروز بار دیگر و چون مشی همه سالهای پیشین، با حضور صمیمی و گرم خود در میان هموطنان مصیبت زده از رنج زلزله، نشان دادند که بین ایشان و آحاد مردم این سرزمین کوچکترین فاصلهای وجود ندارد و پیوند و اعتماد مردم و رهبری، ریشه دار و مستحکم و پابرجاست؛
اما یک سؤال افکارعمومی را به خود مشغول میدارد که دلیل فاصله گرفتن برخی مسوولان نظام از قاطبه مردم چیست؟ آیا آنها چون رهبری چنین پیوندی را با مردم حس نمیکنند؟ شاید موضوع به کارنامه آنها نزد مردم برگردد و از این جهت، بین خود و وعدههایشان با مردم احساس فاصله میکنند.
توازن استراتژیک در خاورمیانه
صادق ملکی در ایران نوشت:
گذر از دوران موسوم به «جنگ سرد» و پایان توازن استراتژیکی که بر اساس مقتضیات آن دوران بر جهان و نیز خاورمیانه حاکم بود، پیچیدگیهای چند وجهی را بر معادلات امروز حاکم کرده است. چنان که بسیاری از کشورها با بحران هویت و تعریف جایگاه خود در نظام پس از جنگ سرد مواجه شدهاند و بخشی از تحولات روی داده در جهان و بخصوص خاورمیانه حاصل این دوره گذار بوده است. دوره گذاری که عراق، لیبی، سوریه، یمن و افغانستان در کنار عوامل مؤثر داخلی تا حدود زیادی قربانیان آن بودهاند. اما امروز خاورمیانه در حال گذر و رسیدن به توازن استراتریک مجدد است و در چنین فضایی رقص شمشیر و طبل جنگ را نباید چندان جدی گرفت. بحران میان تهران و ریاض به جنگ مستقیم منجر نخواهد شد، مگر آنکه معادلات منجر به توازن استراتژیک در منطقه بشدت تغییرکند. خارج از این احتمال درگیرها و جنگها در مناطق و حوزههای نفوذ، کماکان نیابتی خواهد بود.
واقعیت منطقه وجود ایران، ترکیه، مصر و عربستان به عنوان قدرتهای اصلی و پایدار خاورمیانه است که جایگاه و قدرتشان در نظام بینالملل حاصل معادلات گذرا نبوده و نیست بلکه بر پیشینه تاریخی و دولتداری ویژه آنها متکی است. بر همین اساس خاورمیانه اگرچه دوران بسیار سخت و خطرناکی را طی میکند اما اگر عقلانیت برخاسته از منطق متکی بر منافع متقابل بتواند کشورها را به سوی برقراری روابط متوازن سوق دهد، بازگشت ثبات استراتژیک و در نتیجه آن صلح و توسعه هدفی دور در این منطقه پیچیده نخواهد بود.
تأثیر تعامل بازیگران فرامنطقهای نیز در همین چارچوب قابل بررسی است. بازگشت روسیه به خاورمیانه و ابتکار عمل آنها برای صلح در سوریه با همراهی ایران و ترکیه با سکوت یا پذیرش امریکا همراه بوده است و در صورت موفقیت خاورمیانه را در شیبی آرام به سوی برقراری ثبات استراتژیک نزدیک میکند. علاوه بر آنکه با توجه به ابعاد فاجعه بحران در یمن، اگر ابتکارات و تجربه ورود روسیه به سوریه با موفقیت همراه شود، میتواند درباره بحران یمن نیز تکرار شود.
با وجود اختلافات، نه واشنگتن و نه مسکو در خاورمیانه اجازه تسلط یک قدرت منطقهای بر قدرت دیگر و برهم خوردن موازنه استراتژیک را در این منطقه نخواهند داد. هر چند قدرت برتر شدن در خاورمیانه برای هریک از قدرتهای چهارگانه ایران، ترکیه، مصر و عربستان یک رؤیاست، اما کشورهای خاورمیانه باید از راهبرد قدرت منطقهای عبور و به سمت راهبرد منطقه قویتر حرکت کنند. راهبردی که از سوی دولت ایران در سالهای اخیر بارها مورد تأکید قرار گرفته است و شایسته است که همه این کشورها در این فرصت با آن همراه شده و برای رسیدن به آن تلاش کنند. زیرا منطق منطقه قویتر، ضمن پایان دادن به رقابتهای مخرب، بزرگترین عامل رسیدن به توازن استراتژیک بوده و میتواند تضمینی برای حرکت خاورمیانه به سوی ثبات، صلح و توسعه باشد.
خاورمیانه نیاز دارد که امنیت و توسعه به مفهومی همگانی و همهگیر در آن تبدیل شود و کشورهای منطقه امنیت و توسعه دیگری را امنیت و توسعه خود بدانند. در تعاملی ایجابی میان این خاورمیانه و نظام جهانی، گام برداشتن قدرتهای منطقه در مسیر همکاری و برقراری تعادل و موازنه استراتژیک، میتواند صلح و توسعه را به ارمغان آورد.
رویکردی که به نحوی در بازگشت روسیه به معادلات خاورمیانه قابل ملاحظه است. زیرا اگر چه مسکو در عین رعایت برخی از ملاحظات کشورها، منافع کلان خود با امریکا را در تحولات مد نظردارد اما واقعیت آن است که مذاکرات آستانه که مذاکرات ژنو را نه به حاشیه بلکه به بایگانی برده است؛ به ابتکار مسکو و در توافق با آنکارا و با همراهی ایران و با نظارت امریکا برگزار میشود و خود به نحوی نمایانگر آن است که در میان تحولات خاورمیانه استراتژی برقراری توازن میان قدرتهای آن، از منظر امریکا و روسیه همواره جایگاه محوری داشته و خواهد داشت.
یادگارهای دولت نهم چنان پابرجاست که در هر مناسبتی یاد برنامهها و دستورات رئیس آن دولت به میان میآید و منتقدان او حرفی برای گفتن دارند. در روزهای پرآشوب زلزله که سکونت در مجتمعهای مسکونی موسوم به مهر عمری فراتر از پنج، شش سال ندارد، مخالفان و موافقان مسکن مهر سفرههای دل خود را باز کرده و بر طبل مضار و مزیت آن میکوبند، اما همه در یک مشاهده مشترکاند. همه دیدهاند که در مناطق زلزلهزده دامنههای زاگرس در غرب کشورمان، ساختمانهای طبقاتی و تازهاحداثشده مسکن مهر فروریختهاند.
بعضی از هواداران احمدینژاد در روزنامههای خود نوشتند پروژههای مسکن مهر خیلی هم خوب ساخته شده، چون ستونهایشان سرپا ایستادهاند! بعضی از آنان میگویند علیه مسکن مهر حرفزدن یک کنش سیاسی است و لعنت بر چنین منتقدانی! بعضی میگویند که همه خانهها تخریب شدند، مسکن مهر هم جزئی از آنهاست. در میان مخالفان اصلاحات کسانی هم هستند که میگویند و بعضا مینویسند که کشتهشدگان در مجتمعهای مسکن مهر کمتر از کشتهشدگان در مناطق روستایی است! و البته دیگری هم در فضای مجازی اظهارنظر فرموده بود که هیچ مسکن مهری آسیب ندیده و عکسهای منتشره از ساختمانهای فروریخته مربوط به شهرهای جنگزده سوریه است! این آخری از همه بامزهتر است. ضمنا در میان هواداران پروژه مسکن مهر، کسانی هم هستند که دفاعیاتشان را با چاشنی اهانت به رئیسجمهور فعلی و معاون اول وی مزین کردهاند، اما مخالفان مسکن مهر، امروز و دیروز نیست که صدایشان درآمده، بلکه نزدیک به ١٠ سال است که با استدلال و منطق میگفتند این شیوه خانهدارکردن مردم در شأن ایران و انقلاب اسلامی نیست.
کپیبرداری از طرحهای کشورهای دوردست که هنوز برای اداره کشورشان اندر خم یک کوچهاند، راه به جایی نمیبرد، چراکه این سکونتگاههای نامتجانس با شهرهای مادر، از نظر فرهنگی و اجتماعی با زندگی مردم مسلمان ایران دمساز نیستند و این غیر از مشکلات فنی و اجرائی و پیامدهای اقتصادی آن است. از وقتی که سخن از مسکن مهر پیش آمد و قرار شد در بیابانها و حاشیههای معضلدار شهرهای کوچک و بزرگ، با پولهای موجود در بانکها، ساختمانهایی با قیمت هر مترمربع زیربنا، ٣٠٠ هزار تومان ساخته و به کمدرآمدها فروخته شود (در صورتی که حداقل هزینه ساخت یک مترمربع ساختمان ساده در نیمههای دهه ٨٠، با احتساب مشاعات آن، ٥٠٠ تا ٦٠٠ هزار تومان تمام میشد)، جمعی از دلسوزان دستاندرکار ساختمانسازی با نوشتن مقالات و یادداشتها و برگزاری میزگردها و گفتوگوها و ارسال نامهها به متولیان مربوطه، استدلال فنی و اقتصادی و فرهنگی میآوردند که این کار به ضرر مردم و کشور است، اما چون متولیان مربوطه، منتقدان این پروژه گسترده و فاجعهآمیز را سیاسیکار میپنداشتند، ذرهای به تخصص آنان و آیندهنگری و دلسوزی آنها اعتنا نکردند.
نگارنده در هشت سال فرمانروایی متولیان مسکن مهر، چندین یادداشت در مطبوعات سراسری منتشر کرد و نوشت که این طرح در آینده، ساکنان آن را به دردسر میاندازد و معضلاتی را چه در بُعد اجتماعی و چه از نظر امنیتی برای مدیریت کلان کشور به وجود میآورد. در یک جمعبندی کلی به این موارد پرداخته بودم...
١- پولشویی دلالان بین دستگاههای واگذارکننده پروژههای حجیم و پیمانکاران مسکن مهر، اساس معادلات فیمابین را به فساد مبتلا میکند و بنیان این کار را میسوزاند.
٢ – هیچ پیمانکاری نمیتواند بنای پنجطبقه بهبالا را بهگونهای بسازد که هر مترمربع آن را به ٣٠٠ هزارتومان به متقاضی بفروشد، مگر اینکه دو کار انجام دهد: یکی، از چنان مصالح و نیروی انسانی ارزانقیمت و بهدردنخوری استفاده کند که بدون توجه به اخلاق و وجدان و کوچکترین تعهدی نسبت به سرنوشت زن و فرزند ساکنان آینده آن، چیزکی تحویل بدهد و در پی کارش برود. دوم، قسط اول تسهیلات را بگیرد و کار را شروع کند. وقتی کار بهاصطلاح زخمی شد، شروع به چانهزدن و ادعاکردن و دبهدرآوردن میکنند. همان چیزی که مهندسان به آن کلیم (claim)کردن میگویند تا بالاخره کارفرما را که وزارت مسکن و شهرسازی بود تسلیم کنند و بر سر عقل آورند و متوجه کنند که ساختمانسازی زیر قیمت ٥٠٠ یا ٦٠٠ هزارتومانی، به هیچ دردی نمیخورد و در مقابل کوچکترین لرزش زمین، بر سر ساکنانش آوار میشود.
٣- در شعارهای اولیه ارائهکنندگان طرح مسکن، قرار بود که ١٠ میلیون واحد مسکن مهر برای ٤٠ میلیون ایرانی ساخته شود!! برای هر واحد، ٢٥ میلیون تومان وام در نظر گرفته بودند؛ یعنی بانک مسکن که بانک عامل بود باید به این پروژه گسترده و سراسری در طول پنج سال جمعا مبلغ ٢٥٠ هزار میلیارد (٢٥٠،٠٠٠،٠٠٠،٠٠٠،٠٠٠) تومان وام از طریق پیمانکاران و انبوهسازان با احتساب سود مشارکت در ساخت، به تعاونیهای مسکن و افراد متقاضی بدهد. بانک مسکن در همان سال اول زمینگیر شد و بنابراین دامان دیگر بانکهای دولتی را گرفت. در نهایت بانکها بیپول شدند، پیمانکاران در نگرانی کار و سرمایهشان روز میگذراندند، متقاضیان، اعم از تعاونیها و افراد، اینطرف و آنطرف در پی مسئولان میدویدند و... تا اینکه ارث به دولت یازدهم رسید و اکنون جمعا دو میلیون و ٣٠٠ هزار واحد، کل مسکنمهرهاست که تعدادی تحویل متقاضیان شده و تعدادی هم در دست ساخت هستند.
٤ – انتخاب پیمانکار به دلیل تبعیضی که اعمال میشد، در دولت دهم یکی از عوامل ناراحتی انبوهسازان ایرانی بود. در آن دولت تصمیم گرفته شد پیمانکار وارد کشور کنند، بنابراین با یک شرکت بزرگ ترکیهای قرارداد بستند تا تعداد زیادی از واحدهای مسکن مهر اطراف تهران را در شهرهای جدید پرند و پردیس بسازند. امکانات و تسهیلاتی که برای این شرکت در نظر گرفتند، بیشتر از آنچه بود که برای پیمانکاران ایرانی در نظر داشتند. شرکت «کوزو» با آوردن تجهیزات ویژه انبوهسازی (قالبهای تونلی) از ترکیه و بناکردن برجهای بلند، با معماری خاص که چندان موردپسند خانوادههای ایرانی نیست، کار خود را انجام داد. قطعا مسئولان امروزی مسکن مهر میتوانند جزئیات این قراردادهای تبعیضآمیز را برای مردم شرح دهند.
٥- واقعیت این است که استحکام مسکنهای ساختهشده، با استانداردهای بینالمللی فاصله دارد. بنده چون با بعضی از پیمانکاران سازنده مسکن مهر در ارتباط بودم و ساختمانهای نیمهتمام را دیدهام و بعضا در معرض پیشنهادهای پذیرش پیمانکاری از سوی دلالها بودهام، بدون تجربه و آگاهی این مطالب را نمینویسم. اگرچه برای بیان مشکلات و معضلات فرهنگی و سیاسی لکههای سکونتی ایجادشده با مسکن مهر، حرفهای زیادی دارم که بخشی از آن را قبلا تقدیم کردهام و اگر فرصت و ضرورت پیش آمد، باز هم خواهم نوشت.