کد خبر 801952
تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۶ - ۰۵:۱۰
جواهرات سلطنتی

درست در همان روزی که «رضاشاه» از ایران تبعید می‌شد، در سراسر ایران شایع شد وی با خود جواهرات سلطنتی را خارج می‌کند.

به گزارش مشرق، «سیدجلال‌الدین مدنی» در روزنامه «وطن امروز» نوشت:

درست در همان روزی که «رضاشاه» از ایران تبعید می‌شد، در سراسر ایران شایع شد وی با خود جواهرات سلطنتی را خارج می‌کند. همان روز، «علی دشتی» طی سخنانی در مجلس شورای ملی اظهار داشت:


«... باید رسیدگی شود، باید یک هیأت طرف اعتماد مجلس معین شود که جواهرات را تطبیق کنند با ثبت آنها...» و بالاخره در یک جلسه خصوصی مجلس مهر سکوت از لب نمایندگان برداشته شد؛ رسیدگی به اشیای گرانبها و جواهرات سلطنتی، باز گرفتن املاک غصب‌شده، الغای قوانین سالب آزادی، تخفیف مالیات‌ها، آزادی زندانیان بیگناه، اجرای دادگستری و برقراری مشروطیت مورد بحث مجلس قرار گرفت. در همین اوضاع، شاه جدید در مجلس سوگند یاد کرد.


اعتراضات نسبت به اعمال گذشته از مجلس هم گذشت، سراسر ایران موج اعتراض علیه خفقان گذشته و ظلم‌ها بود. دولت فروغی سعی در تسکین فریاد عمومی داشت. رضاخان باید به اتهام صدها مورد زجر و شکنجه و قتل و حبس و تبعید آزادیخواهان و غصب اموال مردم و تجاوز به حقوق عمومی به محاکمه کشیده می‌شد تا اقدامات وی را دیگران دگربار تکرار نکنند اما این عمل انجام نگرفت و شبکه‌های مخفی مرتبط با بیگانه به‌وسیله ایادی خود گرداننده امور شدند. فروغی که خود مسؤولیت مهمی در تحکیم رژیم استبداد داشت، سعی کرد رضاخان به آرامی از مملکت خارج و انتقال سلطنت به ولیعهد بسادگی برگزار شود و مجازاتی برای دیکتاتور انجام نگیرد. ماسون بودن فروغی عامل اصلی این رویه می‌تواند باشد.

شاید نقشی که شریف‌امامی در سال ۱۳۵۷ می‌خواست بازی کند (او هم مثل فروغی استاد اعظم لژ فراماسونری بود) و موفق نشد و رهبر انقلاب اسلامی و نیروی واحد ملت اجازه فریبکاری را به او ندادند، با نقش فروغی در شهریور ۱۳۲۰ قابل مقایسه باشد. در آن تاریخ رهبری چون امروز وجود نداشت که در عمق توده‌ها رسوخ داشته باشد. مردم نیز آگاهی امروز را نداشتند و بسادگی فریب سیاست بیگانه را می‌خوردند. یکی از نمایندگان طی مقاله‌ای در دوم مهر ۱۳۲۰ می‌نویسد: «تلگراف رسیده از کرمان حاکی است که شاه سابق اول مهرماه با همراهان و کسان خود به شهر کرمان وارد و امروز از شهر کرمان به سمت بندرعباس حرکت و قرار است از آنجا به آمریکای جنوبی یا ‌آرژانتین رهسپار گردند».

آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و قبل از تسویه حساب‌های ۲۰ ساله مربوط به وزارت فرهنگ و پیشه و هنر، کشاورزی، شهرداری،‌ غصب اموال و املاک و مستغلات و پیش از آنکه به عرض و داد افراد و خانواده‌ها و حبس و شکنجه‌ مظلومان و خفه کردن بی‌گناهان در گوشه زندان‌ها در محکمه عدالت رسیدگی و احقاق حق شود، شاه سابق که مملکت را اینطور پریشان و بی‌چاره ساخته رهسپار اقصی بلاد خارجه شود؟ ضامن این همه خسارات و صدمات کیست؟ دیگری می‌نویسد: «شاه سابق به کجا می‌رود؟ محاکمه مسببان بدبختی کشور چه می‌شود؟» و صدها و هزاران فریاد دیگر.


اعمالی که رضاشاه و عمال او در ۲۰ سال دیکتاتوری و خفقان عمومی انجام دادند، در یک تاریخ کلی قابل توضیح نیست و هر یک از نمونه اعمال محتاج بحث طولانی است. مع‌الوصف لازم به یادآوری است صحنه‌سازی‌ها و عوامفریبی‌های رضاشاه مدت مدیدی به طول نینجامید. وی با سرکوب آزادیخواهان و دخالت در انتخابات مجلس شورای ملی و محروم کردن مردم از انتخابات آزاد، چهره واقعی خود را نشان داد و بتدریج به دیکتاتور ‌قهاری مبدل شد که عقیده، حقوق، امنیت مذهب، مال و آسایش عموم افراد ایرانی را ملعبه خود قرار داده، با تصرف اموال و املاک مردم، بزرگ‌ترین مالک ایران شد و تمام چرخ‌های حیاتی کشور را در جهت منافع شخصی خود به حرکت درآورد و سراسر کشور را به زندان تاریکی مبدل کرد که هر صدای مخالفی را خفه می‌کرد. مردم روشنفکر و دانا، یا کناره‌گیری کردند یا در گوشه‌های زندان جان سپردند. فساد اخلاقی عجیبی در کشور پدیدار شد.

رضاخان به این بنای بی‌محتوایی که ساخته بود شب و روز رنگ و روغن می‌زد. یکی از نویسندگان در پاسخ به کسانی که از خدمات رضاشاه سخن می‌گفتند، طی سلسله‌مقالاتی با عنوان «رفع اشتباه یا دفاع از آزادی» نوشت: «پس از خاتمه جنگ اول جهانی اوضاع دگرگون گردید و ایران رابطه جدیدی با همسایگان خود و دول دیگر شروع نمود، بهترین فرصت برای اصلاح و ترقی پیش آمد و مردم با حسن‌نیت دور شاه سابق جمع شدند، زیرا طالب اصلاحات بودند اما هزار افسوس که او نفع شخصی خود را بر نفع مردم ترجیح داد و برای همیشه به مردم این کشور فهماند که دیکتاتوری بلای جامعه است و باید حکومت به دست مردم باشد و فریب دیکتاتور را نباید خورد. مسلم است در این ۲۰ سال کارهایی صورت گرفته است اما آیا تصور می‌کنید اگر آن شاه سابق نبود، این کارها صورت نمی‌گرفت؟ اوضاع بین‌المللی بعد از جنگ نه فقط به کشور ما بلکه به همه کشورهای کوچک فرصت ترقی و پیشرفت داد، هر کشوری به تناسب موقعیت و توانایی خود ترقی کرده است. اگر آن روز رضاخان به سلطنت برگزیده نمی‌شد تصور می‌کنید خدمت نظام وظیفه در ایران مستقر نمی‌شد؟ راه‌های شوسه ساخته نمی‌شد؟ بانک ملی تأسیس نمی‌شد؟ رادیو به این کشور نمی‌آمد؟

اختیار اسکناس به دست بانک شاهنشاهی باقی می‌ماند؟ کاپیتولاسیون القا نمی‌گردید؟ آیا تصور می‌کنید اگر شاه سابق اجازه می‌داد وکلای مجلس آزاد باشند قوانینی که با شور حقیقی آنها می‌گذشت به مراتب بهتر از قوانین فعلی نمی‌شد؟ اگر می‌گذاشت صاحب‌منصبان قشون نظر در اداره کردن قشون داشته باشند، قشون به طرز بهتری اداره نمی‌شد؟ آیا افراد کارآزموده و فکور ملت ما نمی‌فهمیدند بانک کشاورزی مفید است؟ اولین فکرشان این نمی‌شد که باید در کشور دانشگاه بزرگی باشد؟

به فکر نمی‌افتادند که راه‌ها باید امن باشد؟ نمی‌دانستند باید مدارس را زیاد کرد و محصل به اروپا فرستاد؟ اگر این اصلاحات در لوای حکومت ملی صورت می‌گرفت، دارای اساسی هم می‌شد، زیرا فکر نفع شخصی، دیگر در آن راه نمی‌یافت. برای برنج انحصار درست نمی‌کردند که مثلاً برنج‌ در اصفهان و سایر جاها ممنوع شود؛ برای پنبه و خیلی چی‍‌زهای دیگر به همین جهت انحصار نمی‌ساختند. به خاطر شرکت حریربافی چالوس ابریشم‌هایی را که قبلاً اجازه ورود داشته در انبار توقیف نمی‌کردند و بالاخره کامیون‌های دولتی و شهرداری سنگ‌کشی برای قصور شخصی نمی‌کردند.»


در دوره رضاخان مقداری کار صورت گرفت ولی چون نفع شخصی همیشه غلبه داشت فقط از لحاظ ظاهر فرق کرد. بناهای بزرگ و عمارات قشنگ ساخته شد اما اندیشه و فکر و ابتکار سد شد. عمارت شهربانی مجلل و آبرومند بود اما برای سلب آسایش مردم به کار رفت. ارتش بزرگی ایجاد شد اما ایمان و اعتقاد در آن ارتش نبود و بر زور و اجحاف استوار یافته بود و به همین جهت با سرعت پراکنده شد. آیا فکر می‌کنید تأسیس دانشگاه یا اداره ثبت اسناد و املاک و مؤسسات جدید از آن قبیل فکر خود آن شخص بود؟ آن کسی که نمی‌دانست دانشگاه چیست؟!

چگونه چنین فکری می‌داشت؟ این افکار از دیگران بود منتهی همه می‌خواستند همه‌ چیز به نام یک نفر باشد و در مقابل آن یک نفر، کسی ابراز وجود نکند. از آن وقتی که همه‌ چیز مخصوص یک نفر شد، متصدیان امور دولت بر جان و مال و حیثیت مردم چیره شدند، احترام حقوق فردی از میان رفت، از مال یتیم و بیوه‌زن صرف‌نظر نشد، وجوه عمومی بی‌حساب و مؤاخذه صرف هوا و هوس آن فرد شد، نصف مردم تهران از تشنگی می‌سوختند تا بادمجان‌های فرح‌آباد تروتازه بماند و در حقیقت ارزش افراد از بادمجان کمتر شد.

بارهای مردم در میدان‌های پایین شهر تا فروش نرفتن بارهای اختصاصی نباید به فروش برسد، حتی سیمان را که مورد احتیاج عمومی بود همان ایادی منحصراً خریداری و بعد ۳ برابر قیمت خریداری به مردم می‌فروختند، حتی خرید و فروش اتومبیل باید نفعی به شاهزاده‌ها برساند! اگر راه‌ها امن نباشد شخص می‌داند که با یک دسته دزد طرف است و دزد به نام دزد مال مردم را می‌گیرد اما در دوران ۲۰ ساله به نام قانون، به دست دفتر اسناد رسمی و مأموران ثبت اسناد و شهربانی که هر کدام به نوبه خود حافظ حقوق و اموال مردم بودند، مال و هستی مردم را می‌گرفتند، اگرنه ممتنع را به زندان می‌انداختند و به سرش آن را می‌آوردند که همه تعریف کردند.

رضاخان میرپنج افسر دیویزیون قزاق که در سوم اسفند ۱۲۹۹ ه‍..ش کودتا کرد و سردار سپه شد و در ۱۳۰۴ ه‍.ش به سلطنت نشست، نه ملکی داشت، نه کارخانه‌ای و نه وجوه نقدی در بانک‌های خارج ولی روز بیست‌وپنجم شهریور ۱۳۲۰ ه‍ .ش که امکان زورگویی و ستمگری برای او باقی نماند و به اجبار کناره‌گیری کرد، با تملک حاصلخیزترین نقاط کشور در مازندران، گیلان، گرگان و سایر نقاط، بزرگ‌ترین مالک کشور ایران بود و با در دست داشتن ذخایر نقدی در بانک‌های انگلستان، آمریکا و آلمان یکی از ثروتمندترین مردان به شمار می‌آمد. چگونه این ثروت کلان در چنین مدت محدودی فراهم شد؟ از راهی سهل و ساده؛ وزارت دارایی به صاحب ملک دستور می‌داد چون نباید در محل علاقه و ملک و آبی داشته باشد، لذا ضروری است املاک خود را به شخص صلاحیتداری (که صلاحیت آن را کمیسیون دولتی در محل تعیین می‌کرد) بفروشد و الا وزارت دارایی املاک وی را تصرف می‌کرد یا به ثمن بخس و به زور می‌خرید و سپس به رضاشاه منتقل می‌کرد.


مثلاً از سال ۱۳۱۱ الی ۱۳۱۳ ه‍..ش «کلارستاق» که ۱۳۴ پارچه دهات ییلاقی و قشلاقی و مراتع و جنگل‌های مفصل داشت، به ترتیب فوق ضبط اداره دارایی شد. در تنکابن جمعی مالکان را گرفتند در قصر زندانی کردند و بعد زن و بچه آنها را داخل کامیون ریختند به چند دسته تقسیم کردند و به کرمان، جیرفت، بم، شیراز، کرمانشاه، همدان و قزوین فرستادند. یکی از مالکانی که به نی‌ریز تبعید شده بود، بعد از شهریور ۱۳۲۰ ه‍.ش چنین نوشت: «ملک کمینه را در کجور مازندران بدون خریداری، بدون فروختن، بدون تعویض حتی بدون امضا و بدون اخطار ضبط کردند. آقایان وکلای مجلس و هیأت دولت امروز هم، همان موقع سرکار بودند! وقتی من و هزاران مثل مرا تبعید می‌کردند هیچ‌کس حرفی نزد. یک مأمور نماینده مختاری، رئیس شهربانی اثاثیه و لباس ما را هم حراج کرد و دیناری از پول آن را هم به ما نداد؟!»


روزنامه‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ پر است از اعمالی که عمال دیکتاتور برای سلب املاک مردم انجام داده بودند.


«فوت» نماینده مجلس انگلستان پس از مسافرت به ایران و مطالعه احوال ایرانیان نوشته بود: «رضاشاه دزدان و راهزنان را از سر راه‌های ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که من‌بعد در سرتاسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد».  جنون ثروت، رضاخان را چنان از خود بی‌خود کرده بود که تنها به غصب املاک مردم، برقراری انحصار جهت فروش برنج و پنبه و گندم، املاک اختصاصی به قیمت دلخواه، کارخانه‌داری، خرید و فروش ارز به کشت و فروش بادمجان و تره‌بار در میدان‌های پایین شهر ختم نمی‌شد، بلکه اعتبارات و بودجه مملکتی و بویژه درآمد کشور از نفت بدون هیچگونه حساب و کتابی در اختیار شخص اعلیحضرت(!) بود و وی به میل و اراده خود از آن استفاده می‌کرد.

«مؤید احمدی» نماینده مجلس در اول مهر ۱۳۲۰ درباره چگونگی صرف عایدات نفت سوالی در مجلس مطرح کرد و مخبر کمیسیون بودجه گفت از سال ۱۳۰۶ ه‍..ش، ۳۱ میلیون لیره عاید شده که ۲۷ میلیون آن خرج شده ولی معلوم نیست به چه ترتیب و به چه مصرفی رسیده است. شهرداری تهران هم در مهر ۱۳۲۰ در مقام انتشار و مطالبه هزینه‌هایی برآمد که برای دربار کرده بود و جمع آن به ۳۵۰ میلیون ریال می‌رسید و اعلام داشت شهرداری تقریباً تمام اعتبارات خود را به مصرف دربار رسانده و اکنون کار شهرداری به علت نداشتن وجه، راکد شده است.


اما فروغی برای تسکین احساسات مردم با شتاب صلح‌نامه‌ای از رضاشاه گرفت و محمدرضا به صلاحدید او املاک غصبی پدر را در اختیار دولت قرار داد تا موقتاً مردم را آرام کند. به این ترتیب املاک رضاشاه به دولت انتقال یافت اما موضوع حل نشد و گرفتاری مربوط به این املاک دامنگیر دولت، مردم و بویژه دستگاه دادگستری شد و تا زمان حاضر هم تمام نشده است. با این توضیح اداره املاک اختصاصی تبدیل به اداره املاک واگذاری شد و مقرر شد اشخاصی که ادعا دارند، پس از اینکه حکم قطعی از دادگستری گرفتند ملک را پس بگیرند.

ابتدا مجلس قبول نمی‌کرد که مالک مسلم ملک به صورت مدعی ظاهر شود و سال‌ها به عدلیه برود ولی در نهایت پذیرفت که رضاشاه آن همه املاک را مالک شده! و عده معدودی توانستند املاک خود را مسترد دارند. بعد از ۸ سال املاک مجدداً با تصویب مجلس به محمدرضا برگشت و در سال ۱۳۳۲ ه‍..ش، در اختیار دولت مصدق قرار گرفت اما پس از کودتا با تصویب‌نامه به شاه تقدیم شد و در اجرای انقلاب معروف شاه و مردم (انقلاب سفید!) املاک غصب‌شده به دهقانان فروخته شد و با سپردن قبوض اقساطی به بانک بهای اقساط
۲۵ ساله نقداً وصول شد و به خارج رفت در حالی که هنوز پرونده‌های زیادی در مراحل دادگستری در جریان رسیدگی است!
----------------------------------
منبع: تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • علی IR ۰۹:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۹/۰۴
    0 1
    لازمه عملکرد رضاخان را بیشتر توضیح دهید در سال۱۲۸۵در ایران نفت کشف شد و انگلیسیها رضاخان را سرکار اوردند با پول نفت بود که کمی ساخت و ساز شروع شد رضاخان ابتدا نخست وزیر بود و هر خدمتی میتوانست انجام دهد اما کودتا کرد و مشروطه را از بین برد یه دیکتاتور به تمام معنا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس