به گزارش مشرق، «محمدرضا مهدیاراسماعیلی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
«ای کاش اقتصاددانان مومن ما بیایند و برای مردم تشریح کنند تدابیری را که دشمن ما در آن سوی مرزها به کار میبرد تا ما نتوانیم در داخل، اقتصاد محکم و مستقل و قوی داشته باشیم».
بله. «ای کاش...» هم دارد. اگر رهبر انقلاب این وظیفه مهم اقتصاددانان را چنین با حسرت و ای کاش بیان نمیکردند، جای تعجب داشت. مگر گفتهایم؟! مگر میگوییم؟! اصلا میدانیم؟!
۶۴ سال از ریخته شدن خون ۳ دانشجوی ایرانی که در اعتراض به سیاستهای امپریالیستی ریچارد نیکسون، جان خود را برای مقابله با مهاجم دادند میگذرد و ما هنوز مثل فردای آن روز داریم در مغزمان به امثال نیکسون دکترای افتخاری میدهیم! حالا آن روز حکومت طاغوتی بود و او رسماً در دانشگاه تهران واقعاً اینچنین تمجید شد اما امروز برخی از روی بیقوتی، هر روز سر سفره نظریات امثال او در مغزشان تند و تند دکترا صادر میکنند برای امثالش!
وقتی از تهاجم اقتصادی سخن میگوییم، دستکم ۳ نوع مستقل از این واقعه میتواند متصور باشد؛ نوع اول که نوع شایع آن در کشور ما است، مفتون شدن مقابل نظریاتی است که اگرچه به حال اقتصادهای پیشتاز امروزی مفید واقع شده است اما به حال ما مضر است که توضیحش را در همین یادداشت آوردهام. نوع دوم تهاجم اقتصادی، غلبه کردن تئوریک بر یک کشور با نظریاتی است که ظاهری اغواگر دارند اما غرضی غیرخیرخواهانه را دنبال میکنند. و نوع سوم که عریانترین نوع تهاجم است، ناچار کردن کشورهای تحت سلطه به انجام اعمالی است که رسما به نفع کشور سلطهگر و به زیان کشور میزبان است اما به جهت ضعف کشور میزبان، چه او بخواهد و چه نخواهد، مجبور به امتثال امر است. من در این یادداشت بنا دارم به یاد ۳ شهید مبارزه با تهاجم این سه روش را تشریح کنم تا لزوم استمرار جریان مقاومت در حوزه اقتصاد نیز مشخصتر شود.
یک- نوع اول از تهاجم، چیره شدن علمی با نظریاتی است که اگرچه به حال اقتصادهای پیشتاز امروزی مفید واقع شده است اما به حال ما مضر است.
به عنوان مثال در بررسی اقتصادهای کشورهای پیشرفته، به روشنی دیده میشود بخش قابل توجهی- در حدود ۵۰ درصد- از تولید ناخالص داخلی این کشورها به ارزش افزوده از ناحیه فروش خدمات اختصاص دارد. بر همین اساس در پیدا و پنهان بسیاری از نظریات مروجان ایده توسعه حوزه خدمات در کشور، این ریشه وجود دارد که کشورهایی نظیر ایران نیز همچون کشورهای توسعه یافته که سهم بخش خدمات آنها در تولید ناخالص داخلی چشمگیر و همواره رو به افزایش است میتوانند با حمایت بخش خدمات خود، اقتصاد را رشد دهند و اشتغالآفرینی کنند. طرحهای حمایت از بنگاههای زودبازده که هر از گاهی با عناوین مختلف سهمی از وامهای تکلیفی دولت به بانکها را به خود اختصاص میدهند و رسما حیف و میل میشوند و نه بیشتر، عمدتا در کنه خود به دنبال همین مسیر هستند.
مطالعات نشان میدهد این مسیر برای کشوری مانند ایران که هنوز در بخش تولید کالا به بلوغ کافی نرسیده است مطلقا خطا و شبهانتحاری است! آنچه سادهانگارانه به آن توجه نمیشود، اشباع بخش تولید در کشورهای توسعهیافته و وجود سرریز نیروی کار از تولید به خدمات بر اثر توسعه فنی و مکانیزه شدن فرآیند تولید در این کشورهاست که نیاز به نیروی کار در بخش تولید را کمتر کرده و آنها را برای طراحی بازارهای جانبی خدمتمحور، حول صنعت مادر به سمت بخش خدمات سوق میدهد.
عدم درک این کلید بسیار استراتژیک و مفتون شدن در مقابل آمارهایی که نشان میدهد در هر سال درصد شاغلان بخش خدمات کشورهای توسعهیافته نسبت به شاغلان بخش تولید مرتباً رو به افزایش است، دمار از روزگار اقتصاد ایران درآورده است. وقتی اقتصاددان ایرانی زبان به تبیین این خطای فاحش تصمیمگیران دولتی نمیگشاید و اجازه میدهد روز به روز به خیل بیکاران سرخورده از بخش خدمات اضافه شود، آیا جز جای «ای کاش...» سخنی میماند؟!
دو- نوع دوم از تهاجم اقتصادی، غلبه تئوریک نظریاتی است که ظاهری اغواگر دارند اما غرضی غیرخیرخواهانه را دنبال میکنند. برای مثال زمانی که انگلستان به استعمار هندوستان رو آورد، با کشوری مواجه شده بود که برخلاف خودش جمعیتی بسیار داشت. جمعیت بسیار یعنی بازار مصرف بزرگ و مشارکت در این بازار مصرف بزرگ یعنی پیروزی بزرگ! [دلتان خواست بخوانید غلبه بزرگ]. یکی از جذابترین این بازارها، بازار پوشاک ملت بزرگ هندوستان بود که به مدد اراضی گسترده و حاصلخیز این کشور و وجود کشتزارهای وسیع پنبه، با همه کاستیهایش افتان و خیزان توسط ظرفیتهای موجود در داخل همان کشور تامین میشد. رخنه کردن انگلستان در این بازار بزرگ چگونه ممکن بود؟ با قبولاندن «نظریه مزیت نسبی»!
نظریهای که میگفت هندوستان به جهت اراضی گستردهای که دارد بهتر است فقط پنبه بکارد و انگلستان به جهت صنعتی که دارد فقط پارچه ببافد و اینچنین هر دو در تولید پارچه، مشارکتی مقرون به صرفه داشته باشند! اگرچه این نظریات حتی در همان روزها هم با تناقضاتی شدید دست و پنجه نرم میکرد اما متقاعد شدن هندیها برای افتادن در این بازی موجب شد این کشور تا نیم قرن پس از پایان استعمار انگلستان همچنان از ضربهای که در نساجی خود از این ایده انگلیسی خورد رنج ببرد.
در آن روز کسی به هندیها نگفت همین انگلستان اگر تحت سیاستهای مقابلهای چرچیل در حوزه نساجی خود علیه کشورهای دیگر قرار نمیگرفت، هیچگاه صنعتی نمیداشت تا با آن بتواند این بازی کثیف را در هندوستان به اجرا درآورد. اینکه امثال این کلاهها سالی چند بار و هر بار با نامی متفاوت- از مشارکت با پژو و رنو گرفته تا خرید و فروش کیک زرد غنیشده- بر سر ملت میرود جایی جز همان «ای کاش...» باقی میگذارد؟!
سه- و پناه بر خدا از این نوع سوم که عریانترین نوع تهاجم است و آن ناچار کردن کشورهای تحت سلطه به انجام اعمالی است که رسما به نفع کشور سلطهگر و به زیان کشور میزبان است و جز با توانمند بودن نمیتوان در مقابل آن ایستاد و از مصادیقش به یاد آورید تعدد منازعات چین و آمریکا را بر سر الزام چین به افزایش ارزش یوآن مقابل دلار که هر بار با مقاومت چین ناکام ماند و سپس به یاد آورید افزایش ارزش دینار عراق و افغانی افغانستان مقابل دلار را بلافاصله پس از تسلط آمریکا بر این دو کشور که به دلیل ندانستن موضوع چقدر هم به مذاق بیخبرانشان خوش آمد! «ای کاش...»!
وقتی گفته میشود ای کاش اقتصاددانان برای مردم تشریح کنند تدابیری را که دشمن ما در آن سوی مرزها به کار میبرد تا ما نتوانیم در داخل، اقتصاد محکم و مستقل و قوی داشته باشیم، یعنی صحنه، صحنه جنگ است و دشمن به دنبال این است که ما اقتصاد مستقل و قوی نداشته باشیم تا در مقابل تهاجم توان مقاومت نداشته باشیم! امنیت اقتصادی همانند امنیت ارضی است. کشورها برای خود ارتش تاسیس میکنند تا امنیت ارضی و بینالمللی داشته باشند و کشورهای سلطهگر آنها را وادار به امیال خود نکنند. یک اقتصاد قوی نیز ارتش مناسب با خودش را لازم دارد تا آن را از تهاجم بیگانه دور نگه دارد.
اقتصاد مستقل و قوی، تمامیتی است که یا به بیگانگان اجازه دخالت نمیدهد یا اگر قرار است - با رویکرد حداکثر کردن نفع ملت- به آنها راه دهد، بسان یک میهمان دوزانو نشسته با اقتصاد کشورهای استکبارطلب رفتار میکند و دقیقا برایشان روشن میکند چه کار اجازه دارند بکنند و کجاها نباید بروند! جای بسی خرسندی است که این «ای کاش...» امروز غیرت اقتصاددانان مومن را به جوش آورده و یکصدا و چند صدا، نواهایی ساز شده است.
بیش از ۲۰ اقتصاددان همپیمان شدهاند تا دانش خود را برای جامه عمل پوشاندن به این مهم در اختیار مردم قرار دهند. اگرچه از خیل اقتصاددانان کشور بیش از این انتظار میرود اما این باعث نشود فکر کنیم با این چند گل بهار نمیشود! ۶۴ سال پیش در همین روزها با ۳ گل بهار شد!