سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
امارات کیش داد انصارالله مات کرد
محمد صرفی در کیهان نوشت:
دیروز یگان موشکی انصارالله یمن با شلیک یک موشک کروز، نیروگاه اتمی «براکه» در امارات را مورد هدف قرار داد. این شلیک غافلگیرکننده در شرایط فعلی که موضوع یمن از چند جهت بیش از همیشه حساس و در مرکز توجهات منطقهای و فرامنطقهای قرار گرفته است، قابل تامل بوده و آثار و پیامهای مختلفی دارد.
نیروگاه اتمی براکه در ساحل جنوبی خلیجفارس و 53 کیلومتری جنوب غربی شهر الرویس واقع شده است. این نیروگاه تنها پروژه هستهای کشورهای عرب حوزه خلیجفارس است که کار ساخت آن از سال 2008 طی قرارداد امارات با شرکت کرهای کیپکو آغاز شد. طبق برنامهریزیهای انجام شده قرار بود اولین فاز این نیروگاه با عنوان راکتور «براکه1» در سال آینده میلادی به بهرهبرداری برسد و تا سال 2020 نیز سه راکتور بعدی یکی پس از دیگری فعال شوند. طبق برنامه تعیین شده هر راکتور این نیروگاه 1600 مگاوات برق تولید کرده و قرار بوده 25 درصد برق کشور امارات تا سال 2021 توسط براکه تولید شود. براکه نخستین و تنها پروژه هستهای کشورهای عربی منطقه و گرانترین پروژه در نوع خود در دنیاست که 30 میلیارد دلار هزینه برای امارات داشته است.
اعراب ضربالمثل معروفی دارند که میگوید؛ اذا کان بیتک من الزجاج فلا ترمی الناس بالحجارهًْ. وقتی خانهات شیشهای است، به خانه دیگران سنگ پرتاب نکن. سخنگوی ارتش یمن دیشب اعلام کرد امارات متحده عربی تا زمانی که درگیر جنگ یمن است، ایمن نخواهد بود. امروز نهصد و هشتاد و چهارمین روزی است که مردم مظلوم یمن زیر بمباران عربستان و امارات و سایر متحدان آنها قرار دارند. شاید آن روز که ولیعهد جوان و خام آلسعود و شیوخ امارات جنگ علیه یمن را آغاز کردند، تصورشان این بود که یمن و انصارالله لقمهای راحت برای بلعیدن است. روی کاغذ و با محاسبات مادی نیز اینگونه به نظر میرسید. ثروتمندترین کشور عربی به همراه تعدادی دیگر از کشورهای کوچک اما پولدار عربی متحد شدند و در این جنگ از آخرین تجهیزات و جنگ افزارهای روز غرب بهره برده و حتی از پشتیبانی اطلاعاتی و نظامی آنان نیز برخوردار هستند. سوی دیگر این میدان فقیرترین کشور عربی است. آنقدر فقیر که عربستان اجازه عضویت آن در شورای همکاری خلیجفارس را در سال 1981 نداد و طی 36 سال گذشته نیز یمن راهی به این شورا پیدا نکرد. این در حالی است که میتوان گفت چنانچه ویژگیهای ژئوپلتیک کشورها ملاک عضویت بود، یمن گزینه شماره یک برای عضویت در چنین شورایی بود. با همه این احوال، ائتلاف پرهیاهو علیه یمن طی بیش از دو سال و نیم بمباران و محاصره کامل، در دستیابی به پیروزی ناتوان بوده و عملیات «طوفان قاطعیت» که مدعی بود هدف آن نجات یمن از نفوذ ایران است، امروز به «سلاخخانه انسانیت» و «افتضاح عروبیت» تبدیل شده است.
اما از نظر زمانی نیز هدف قرار دادن امارات مهم و قابل توجه است. این عملیات در پنجمین روز شورش علی عبدالله صالح رئیسجمهوری پیشین یمن علیه انصارالله به وقوع پیوست. روز شنبه صالح در نطقی تلویزیونی رسماً راه خود را از مردم یمن جدا کرده و به متجاوزان سعودی و اماراتی چراغ سبز نشان داد و آنان را برادران همسایه نامید و از آمادگی خود برای ورق زدن برگی جدید- بخوانید سازش با جنایتکاران- خبر داد. موضعی که با درگیری مسلحانه تعدادی از حامیان وی با رزمندگان انصارالله همراه بود. البته تحولات اخیر صنعا و موضعگیری اخیر و صریح صالح، آخرین گام در چرخش وی به سوی متجاوزان بود و ماجرا از چند ماه پیش آغاز شده بود.
اوایل شهریور ماه بود که صالح در اقدامی عجیب از طرحی که در ظاهر برای رسیدن آذوقه به مردم گرسنه یمن بود، اعلام حمایت کرد. این طرح عبارت بود از تسلیم بندر حدیده به طرف سوم درگیری (مثلاً سازمان ملل) و تخلیه شهر و بندر از سوی انصارالله. عربستان و کشورهای غربی حامی آن از این طرح حمایت کردند اما انصارالله با آن مخالفت کرد و واگذار کردن این بندر به عنوان آخرین گلوگاه یمن را رد کرد. از آن زمان به بعد روند اختلاف میان دو طرف تشدید شد.
فردای همان روز عبدالرحمان الراشد-تحلیلگر سعودی- مقاله قابل توجهی در العربیه نوشت. او در این مقاله با عنوان «آیا صالح حوثیها را کنار میگذارد؟»، نوشت؛ افراد رسانهای نزدیک به صالح میگویند او قصد دارد قدرت خود را به حوثیها نشان دهد و برای این کار محتوای رسانهای بسیاری تهیه شده است. الراشد در ادامه میگوید این کارها کافی نیست و صالح اگر صداقت دارد باید عملاً ثابت کند از اردوگاه انصارالله خارج شده است و به دامن اعراب بازگشته است! راهحلی که العربیه پیش پای صالح میگذارد جالب توجه است؛ «بیانیهها و مواضعی که اختلاف را نشان میدهند فریبنده هستند اما چیزی را ثابت نمیکنند. هنگامی ثابت میشود که این اختلاف واقعی است که نیروهای دوطرف با یکدیگر درگیر شوند!» یعنی همان اتفاقی که طی چند روز گذشته در صنعا شاهد آن بودیم.
جدایی صالح و اندک هواداران وی از جریان مقاومت در یمن که با تحریک و مداخله ائتلاف متجاوزان - بخصوص با مداخله امارات- انجام شد، با استقبال گرم آلسعود و امارات مواجه شده و سه سناریو را برای آینده نبرد محتمل کرد؛
1- سناریو نخست و مطلوب ریاض عبارت بود از رویگرداندن مردم از انصارالله در صنعا و سایر شهرها و شورش علیه این گروه که میتوانست به سرعت باعث تضعیف و شکست آنان شود. در این سناریو صنعا توسط نیروهای صالح کنترل شده و طی یک روند سیاسی، صالح با پشتیبانی حملهکنندگان منطقهای و غربی به یمن، قدرت را در دست میگیرد. شرط اعطای قدرت به صالح، تضمین وی برای عقب راندن انصارالله به صعده و سرکوب و خلع سلاح این گروه بود.
رسانههای عربستان و حامی جنگ یمن کوشیدند نام فتنه صالح در صنعا را انقلاب مردم یمن علیه عوامل ایران نامیده و از این طریق، افکار عمومی یمن را برای همراهی با این ماجرای ساختگی، تحریک کنند. انتشار اخبار گسترده و جعلی درباره سقوط صنعا، اشغال مراکز دولتی و تلفات سنگین انصارالله و... همگی برای پیشبرد همین سناریو بود.
2- در سناریوی دوم جدا شدن صالح از حوثیها باعث سه قطبی شدن جنگ شده و کار را پیچیدهتر میکرد. در این سناریو ریاض میکوشید ضمن تضعیف انصارالله با گشودن جبههای جدید و داخلی، آن را پای میز مذاکره کشانده و شروط خود را به این گروه تحمیل کند. فرق این سناریو با سناریوی اول در آن است که سناریوی نخست با قدرت نظامی اعمال میشد و سناریوی دوم با روندی سیاسی و پشت میز مذاکره. نتیجه عملی هر دو سناریو برای انصارالله تقریبا مشابه بود.
3- در سناریوی سوم که به هیچ عنوان مطلوب ریاض نیست، مردم و نیروهای نظامی با صالح همراهی نمیکنند و انصارالله نیز با هوشیاری وارد عمل شده و ضمن برخورد جدی با فتنهگران و برهم زنندگان امنیت عمومی، مسیر مقاومت را پیش میبرد.
خبرهای منتشر شده از صنعا و سایر شهرهای تحت کنترل مقاومت نشان میدهد سناریوی یک و دو محقق نشده است و انصارالله با درایت و کمترین درگیری مسلحانه ممکن، اوضاع را تحت کنترل خود دارد. صالح بدترین زمان ممکن را برای خیانت انتخاب کرد. در حالی که مردم یمن از گرسنگی و وبا و بمباران رنج میبرند و جان خود را از دست میدهند، رویگرداندن از جبهه مقاومت و لبخند به دشمن، بیشک نه تنها موجب همراهی مردم نخواهد شد بلکه انزجار و تنفر آنان را به دنبال خواهد داشت.
درایت انصارالله و هوشیاری آن در برابر تحولات داخلی و همزمان شلیک موشک به امارات، فصل جدیدی از جنگ یمن را ورق زد. فصلی که سرآغاز آن پالایش انقلاب یمن از نفوذیهای داخلی و وحشت توأم با شرمندگی برای همسایگان جنایتکار بود. خیانت صالح کیشی بود که امارات در این صفحه شطرنج خونین داد اما شلیک دقیق انصارالله حریف را مات کرد.
به داد «اعتماد» مردم برسید !
سید جلال فیاضی در خراسان نوشت:
1-دراولین هفته های مهر 85 پس از انتصاب به عنوان مدیرعامل ایرنا، آقای احمدی نژاد-رئیس جمهور وقت- در سفر به ورامین بااشاره به دو بدهکارمیلیاردی بانکی تهدید کرد که اگر بدهی خودرا پرداخت نکنند اسامی آن ها را اعلام خواهد کرد .من با یکی از مقامات نهاد ریاست جمهوری تماس گرفتم وگفتم این شیوه به اعتماد مردم لطمه می زند، من آمادگی دارم در ایرنا اسامی آن ها را –اگر در اختیارم قرار گیرد – منتشر کنم و او اسامی را به من داد، اما دقایقی پس از انتشار، تلفن ها وفشارها آغاز شد به طوری که همان مقام تماس گرفت واز من به طور جدی خواست تا خبر را حذف کنم وتاکیدکرد حذف نکردن خبر در مناسبات آینده ما هم تاثیر خواهد گذاشت وبه ناچار دقایقی بعدخبر از خروجی ایرنا حذف شد!
پس از آن همواره از لیست های آماده سخن گفته شد اما هرگز امکان دستیابی به اسامی بدهکاران بانکی برایم فراهم نشد که بابالا گرفتن ناسازگاری من وتیم آقای احمدی نژاد، استعفا کردم وخدمت 20 ماهه ام در ایرنا پایان یافت.
2- هفته گذشته آقای احمد توکلی نماینده پیشین مجلس -که مسئولیت یک سازمان مردم نهاد به نام« دیده بان شفافیت وعدالت» را برعهده دارد-به بدهکاران موسسه اعتباری ثامن الحجج (ع) هشدار داد که اگر بدهی خود را تسویه نکنند اسامی آن ها را –که به گفته او اکثرا فرزندان علما ،قضات باسابقه و شخصیت های سیاسی هستند- افشا خواهد کرد .این درحالی است که مال باختگانی که اندوخته اندک خویش را با امیدهایی در این موسسه –که متاسفانه نام امام معصوم راهم برپیشانی خویش دارد –سپرده گذاری کرده اند همچنان مستاصل هستند ،اما هنوز از انتشار اسامی بدهکاران موسسه ثامن الحجج (ع)خبری نیست ومعلوم هم نیست که به فرض افشای نام آن ها اتفاق جدی بیفتد وبرای احقاق حقوق مال باختگان نتیجه ای به همراه داشته باشد!
3- چند روز پیش آقای محمود صادقی نماینده فعلی مجلس فهرستی از حدود 55 بدهکار کلان بانک سرمایه را منتشر کرده- که مجموعا 6900 میلیارد تومان به این بانک بدهکارند- وبه آن ها مهلت 48 ساعته داده است که در صورت تسویه نکردن اسامی آن ها را منتشر خواهدکرد.صادقی این فهرست را منتشر کرداما برخلاف بسیاری از مسائل کم اهمیت تر به بمب خبری تبدیل نشدوشاهد واکنش جدی از سوی مقامات مسئول نبودیم. بانک سرمایه وابسته به صندوق ذخیره فرهنگیان است- که از اختلاس 8000 میلیارد تومانی در آن سخن می گویند و ظاهرا قریب به 90 درصد آن همین معوقه های بانکی است. در حالی که هزاران فرهنگی عزیز اکنون نگران ذخیره خویش در این صندوق هستند.
4- این روزها شاهد تجمع های زیادی از مال باختگان فراوانی هستیم که برای استیفای حقوق خود از پروژه هایی چون پدیده – که روزی تبلیغات آن همه رسانه ملی را فراگرفته بود وبسیاری از مقامات کشور باآن عکس یادگاری می گرفتند – ونیز چندین صندوق مالی واعتباری تلاش می کنندو کسی وسازمانی به طور موثر پاسخ گوی فریاد هایشان نیست .
5- آخرین اخبار حاکی از حدود 150 تا 200 هزار میلیارد تومان معوقه بانکی است که در اختیار تعداد معدودی – شاید کمتر از 3000 نفر – افراد صاحب نفوذ است وسال هاست از آن سخن گفته شده اما نه تنها از میزان این معوقات بانکی کاسته نشده بلکه هرروز در حال افزایش است .این در حالی است که مردم برای یک وام پنج میلیون تومانی به چهار میخ ضمانت های رنگارنگ بسته می شوند وبا یکی دوماه تعویق در اقساط، حیثیت وآبروی آن ها به حراج گذاشته می شود.گفتنی است که اگر رقم سرمایه گذاری برای ایجاد هر شغل را 50 میلیون تومان فرض کنیم با این میزان معوقه بانکی می توان چهار میلیون شغل ایجاد کرد!
« اعتماد مردم» بزرگ ترین سرمایه اجتماعی جمهوری است که گزاره های فوق به شدت آن را آسیب پذیر کرده است ، اما ظاهرا کسی هم برای آن تدبیری اساسی نمی اندیشد . جمهوری اسلامی مقتدرتر ازآن است که حریف 3000 نفر بدهکار بانکی- که هم سرمایه مردم وهم اعتبار وحیثیت جمهوری اسلامی را به یغما برده اند- نباشد .
اقدام نکردن سریع ،قاطع وانقلابی، شبهه آلوده بودن مسئولان مربوط را در جامعه دامن می زند؛ به ویژه این که مردم شاهد حساسیت های شدید راجع به مسائلی به مراتب کم اهمیت تراز سوی مسئولان هستند اما به این رویدادهای« اعتماد سوز» حساسیت جدی وموثری نشان داده نمی شود .
مردم صاحبان انقلاب وبزرگ ترین پشتوانه جمهوری اسلامی هستند ،به داد«اعتماد» مردم برسید!
اشرافیت در مسیر الیگارشی و غارت باورها
سید عبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:
امسال بزرگداشت ۱۶ آذر (روز دانشجو) با هفته وحدت جهان اسلام تقارنی مبارک یافته است و روز دانشجو نیز پیامآور وحدت علمی بین حوزه و دانشگاه است. اما جامعه امروز ایران بیش از «وحدت حوزه و دانشگاه (وحدت علمی)» و «وحدت مسلمانان اعم از شیعه و سنی و... (وحدت مذهبی)» تشنه «وفاق ملی» و «بازگشت به آرمانهای انقلاب اسلامی» است.
امروز کشور ما با مجموعهای از آسیبها و تهدیدات داخلی و خارجی (تحریمها، تهدیدات، تفرقهافکنی، دمیدن در منازعه انگلیسی «عرب و عجم» و «شیعه و سنی» و «قومیتها» و... ) دست و پنجه نرم میکند، اما موفقیت و پیروزی و غلبه بر مشکلات تحمیلی بیرونی مشروط به وفاق ملی و درونی است و حیلهها و روشهای دشمنی دشمنان ایران نیز بدون هماهنگی و همراهی عوامل و عناصر خودفروخته و برخی از وادادگان احزاب سیاسی و شبکه رسانهای آنها میسر نخواهد بود.
بیشک؛ آسیبهایی که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از ناحیه لجامگسیختگی، وادادگی، مرعوب شدن در برابر دشمن، زاویهدارشدن با نظام و بیانضباطی احزاب سیاسی، خورده و میخورد، به مراتب بیشتر از آسیبها و تهدیداتی است که از طرف محور و مثلث شوم «عبری، غربی، وهابی» متوجه کشور ما میشود. در واژهیابی کتاب ولایت، «وفاق ملی»، «پرهیز از اشرافیگری»، «دشمنشناسی»، «مرزبندی با فتنهگران» و امثال آن، فراوانی بالایی را به خود اختصاص داده، اما متأسفانه در سالهای گذشته برخی افراد در چارچوب بازیهای حزبی یا تحت تعالیم و هدایت مستقیم و غیرمستقیم سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی دشمن، با تعاریف غلط و دشمن پسند از وحدت و وفاق ملی و با تنگ و انحصاری کردن حلقه مدیریت و تشویق و ترغیب به اشرافیگری و با دادن آدرس عوضی و فرار بهجلو عملاً نظام را نزد افکار عمومی به حاکمیت الیگارشی متهم کرده و به این ترتیب بهجای تلاش برای خدمت به مردم، پروژه تطهیر فتنهگران و خدمت به اشرافیت را پی میگیرند. حق ایناست که آنچه این افراد و احزاب از آن تحت عنوان الیگارشی یاد میکنند، اشرافیگری و اشرافیتی است که خود عامل موجده، مشوق و مروج آن بودهاند. نگاهی اجمالی به مفاهیم منبعث از کارکردها و مختصات اشرافیگری، تردیدی باقی نمیگذارد که این افراد با اشرافیگری دقیقاً مشق الیگارشی میکنند. برخی از ویژگیها و مختصات و کارکردهای اشرافیت از این قرار است:
۱ - سرمایه سیادت میآورد و صاحب سرمایه بر آحاد جامعه آقایی و سیادت دارد.
۲ - با افزایش شکاف طبقاتی، فاصله فقیر و غنی روز به روز بیشتر میشود (فقرا فقیرتر و اغنیا ثروتمندتر میشوند).
۳ - افراد در حلقه اشرافیت دارای مشاغل متعدد هستند، در حالیکه روز بهروز به جامعه بیکاران افزوده میشود.
٤ - فساد در حلقه اشرافیت زیاد و همهگیر میشود.
۵ - حلقه اشرافیت در مدیریت دایره بسته و هزار فامیل تشکیل داده و کسی را به داخل حلقه راه نمیدهند.
۶ - به دلیل آلودگی مدیران به مصادیق متعدد فساد، انگیزهای برای مبارزه با فساد وجود ندارد.
۷ - تبعیضهای نجومی در کشور برای حلقه اشرافی فراگیر میشود.
۸ - خوی اشرافیگری در کشور ترویج و عملاً آز آن دفاع میشود.
۹ - تفکر لیبرال سرمایهداری بر اقتصاد کشور حاکم میشود.
۱۰ - جامعه دلمرده و بیروحیه شده و گسل خشم طبقاتی روز بهروز فعالتر میشود.
۱۱ - ویژهخواری و دریافتهای نجومی به رویهای قانونی بدل میشود.
۱۲ - حلقه اشرافی بهجای تلاش برای حل مشکلات مردم و جامعه، بهدنبال حل مشکلات خود و رفع موانع پایداری و ماندگاری خود هستند.
۱۳ - حلقه اشرافی، عجز و ناتوانی خود در حل مشکلات مردم را توجیه کرده و آدرس عوضی میدهند.
۱٤ - همهگیر کردن فساد بهعنوان نسخه رهایی بخش از چنگال قانون توسط حلقه اشرافی تجویز و تعقیب میشود.
۱۵ - رذایل اخلاقی منبعث از خوی کثیف اشرافی و سرمایهداری جایگزین فضائل و مکارم اخلاقی میشود. حضرت امام خامنهای در خصوص خطرات اشرافیگری و غفلت از دشمن میفرمایند: «یک جاهایی دلبستگیهای خود را زیر پا نگذاشتیم... به رفاهطلبی سرگرم شدیم، به منشهای اشرافی سرگرم شدیم... غفلت از روحیه جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین دشمن بودن، غفلت از نفوذ دشمن در فضای رسانهای کشور خطر دارد.
اگر بهجای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی به فکر تجملات شخصی افتادیم چه؟ باید نگذاریم... بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند، کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند یک تهاجم فرهنگی نباید گفت، یک شبیخون فرهنگی است، یک غارت فرهنگی است، یک قتلعام فرهنگی است... کسی میتواند از فضیلتها دفاع کند که به دنیا و منافع شخصی دلنبسته است... کسی که خودش آلوده و گرفتار است که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند. (۱۶ مردادماه ۹۰ در دیدار مسئولان نظام)»
تردیدی نیست که اشرافیگری و ترویج فرهنگ و تفکر منحط اشرافیت موجب آسیبدیدن ایمان باورهای مردم به انقلاب و نظام شده و باعث تکثیر آسیبهای اجتماعی شده و در نتیجه با فعال شدن گسل خشم مردم امنیت ملی آسیب خواهد دید. هفته وحدت فرصت خوبی است برای پرداختن به ضرورت ایجاد وفاق ملی و زنده کردن فضیلتهای انقلاب بر اساس اندیشهها و سیره عملی امامین انقلاب و انتظارات مردم. بدیهیاست که در این مسیر، صِرف سخنرانی و دم از وحدت زدن، صدور بیانیهها و تعارفات بیخاصیت، انجام فعالیتهای تبلیغاتی و تشریفاتی و... کافی نبوده و اقدامات عملی بر پایه بازگشت به آرمانهای حضرت امام خمینی سلامالله علیه و تأسی و پیروی از منویات و انتظارات بهحق مقام معظم رهبری و پرهیز از اشرافیگری از ضرورتهای اصلی وفاق ملی است. واقعیت تلخ این است که بیش از ۱۶ سال است که از فرمان ۸ مادهای رهبری در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی میگذرد اما بهدلیل کمکاری بر حجم کمی و کیفی فساد افزوده شدهاست.
۳۷ سال از تشکیل ستاد مبارزه با مواد مخدر میگذرد اما به رغم اقدامات گستردهای که صورت پذیرفته اصلاً وضع خوبی نداریم و جامعه و مردم به شدت نگرانند و حضرت امام خامنهای نیز مراتب شدید نگرانی خود را از وضع موجود اعلام داشتهاند. همه احزاب سیاسی و اهالی کوی سیاست باید بدانند که دوقطبیسازی طبقاتی و درست کردن جامعه فقیر و غنی منبعث از تفکر اشرافیگری سبب بروز و گسترش مشکلات و آسیبهای اجتماعی و رشد طلاق و گرایش به مواد مخدر و بزههای اجتماعی شده و بیتردید امروز بزرگترین خطری که نظام را تهدید میکند همین آسیبهای اجتماعی است. با این وصف میتوان گفت اولویت اول در کشور، تلاش برای وفاق ملی احزاب سیاسی، حول محور ولایت و «پرهیز از دلدادگی و گرایش به غرب»، «مبارزه با اشرافیگری»، «مبارزه با فساد»، «عزم جدی برای اقتصاد مقاومتی» و... است.
نود و چند بیراهه و طوق حقارت
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
در چند سال اخیر رویهای در میان یک قشر فکری عمدتا تشکیل شده از شبهروشنفکران و سمپاتهایشان شکل گرفته است که به طور خلاصه اینچنین خروجیهایی دارد: «در ایام مناسک و مناسبتهای مذهبی با انتقاد از هزینههایی که برای این نوع مراسم و مناسک میشود و با به میان کشیدن آمارهای فقر و بیکاری و... بشدت به این روند اعتراض میکنند و از مومنین و مسلمین میخواهند به جای خرج کردن پولهایشان در این زمینهها به مستمندان و محتاجان کشور خود کمک کنند». در جمع سمپاتهای جریانهای شبهروشنفکری در ایران خاصه در میان فعالان در فضای مجازی افرادی از همه قشرها وجود دارند، خاصه در میان چهرههای عامهپسند و پوپولار که این روزها به سلبریتی معروف شدهاند. از بازیگر و کارگردان و تهیهکننده گرفته تا فوتبالیست و مجری ورزشی تا خواننده و آهنگساز و نوازنده و غیره و ذلک. در این جهان زیست درگیریها در سطحیترین لایهها در جریان است و اعتراضات و انتقادات به همین منوال بر سر ظاهریترین بروندادهای فعالیتهای مختلف اجتماعی متمرکز شده است. همین ویژگیهاست که ما را به استفاده از صفت شبهروشنفکری و سمپات شبهروشنفکری سوق داده است، چرا که در دنیای روشنفکران لااقل این حد از سطحیگرایی و در ظواهر متوقف شدن وجود ندارد و بهرغم تفاوتها و فاصلههایی که با این جریان از طرف جریانات درون گفتمان انقلاب اسلامی وجود دارد اما این راه را بر رعایت انصاف در این زمینه مسدود نمیکند. به هر حال این یک جنگ رسانهای است که همواره در ایام برگزاری حج، ایام عزاداری محرم، ایام اربعین حسینی، ماه رمضان و ... به اوج میرسد و این سمپاتهای جریانات شبهروشنفکری که همانگونه که گفتیم در میان همه اقشار وجود دارند، از هیچ فرصتی برای بیان چندباره این نوع نقدنماهای سطحی به مذهب خودداری نمیکنند. البته همانطور که انتظار میرود این افراد به هیچوجه حاضر به گفتوگو و دیالوگ در این زمینهها نیستند و هر وقت طرفهای مورد هجومشان در دفاع از خود به اقدامی متقابل دست میزنند بشدت برآشفته میشوند. مثلا وقتی مشخص میشود ایرانیان بیش از آنچه تصور میشود به تایلند، گرجستان و ترکیه سفر کردهاند و تعداد این سفرها در سال هیچ با سفرهای زیارتی قابل قیاس نیست، با این استدلال که دین و مذهب با تفریح و شادی مردم مخالف است به مقابله با منتقدان این جریان عظیم خروج ارز از کشور برای مقاصد منکراتی عشق و حال میپردازند. این جماعت همین چند هفته پیش بساط نقد و نق خود را بر سر زائران اربعین پهن کرده بودند و خاصه بعد از زلزله کرمانشاه با شدت و حدت از خرجهایی که در مراسم اربعین از اموال عمومی شده است و در جریان زلزله از مردم کشور خودمان دریغ میشود سخن میگفتند و آه میکشیدند و فریاد میزدند.
حالا در فردای مشخص شدن هزینهکرد 500 میلیون تومانی برای حضور لوئیز فیگو در برنامه نود، هیچیک از آنها اینجا و در عرصه رسانه و فضای مجازی از این سخن نمیگویند که چرا یک نهاد عمومی از جیب ملت 500 میلیون به یک چهره ورزشی خارجی میدهد؟ از بد ماجرا برگزارکننده این مراسم خود یکی از همین سمپاتهای سرسخت شبهروشنفکری است. کسی که برنامه تلویزیونیاش پر بوده از مصادیق همنوایی با همان برداشتهای سطحی و نقدهای ماهوارهای که وصفشان رفت اما در جایی که برای ارضای حس همرنگ بودگی با جهان پیشرفته، 500 میلیون تومان برای یکی ـ دو ساعت به لوئیز فیگو پرداخت شود ابدا ایرادی وجود نخواهد داشت. جالب آنجاست که نهتنها کشور در رکود اقتصادی عمیقی به سر میبرد و از طرفی در کرمانشاه زلزلهای آمده که با این اعداد و ارقام میتوان کمک شایانی به آنها کرد، در روز برنامه جناب فردوسیپور، همشهریهای وی در کرمان نیز زلزلهای 1/6 ریشتری را تجربه کردهاند و درگیر خسارات جامانده از آنند.
ایراد روشنفکرنماها فقط زمانی مطرح میشود که ملت مسلمان از اموال شخصی خود بساط قیمه نذری برای سیدالشهدا برپا میکند، اگرنه عادلخان فردوسیپور که موفق شده است لوئیز فیگو را در این بزنگاه تاریخی(!)- قرعهکشی جامجهانی- به ایران بکشاند، نهتنها مستوجب ملامت نیست، بلکه باید به جد و همپای اسطورههای ملی ایران از او تمجید و تقدیر کرد. در جهان پولسالار سرمایهداری هیچ امری خلاف آمد عادت نیست، صد البته اگر توان پرداخت بهایش را داشته باشید. اگر پولش را داشته باشیم میشود رئیسجمهور آمریکا را هم به میدان آزادی آورد و با او محلی رقصید. مگر همین اعراب همسایه سعودی فقط با 500 میلیارد دلار قرارداد تسلیحاتی ترامپ و پیشتر از آن بوش پسر را به رقص شمشیر وانداشتند؟!
القصه! اگر پولش را داشتیم، نوش جانمان میبود و آن وقت میشد حسابی از عادلخان هیجانزده و به تپقافتاده بابت آوردن یک فوتبالیست معروف به برنامهاش تمجید کرد اما همه شواهد نشان میدهد ما حقیقتا پول این کارها را نداریم. شکی وجود ندارد که این صد هزار یورو و مابقی خرجهای خردهریز اطرافش از جیب مبارک ملت قهرمان ایران خرج شده است. در مملکتی که حاضر نیست برای حضور اندیشمندان و اهل فکر در رسانه بهای چندانی بپردازد، همین موفقیتهای خر رنگ کن حکم کیمیایی را دارد که مس ایرانی بودن و مهجور ماندن در عرصههای جهانی را به طلای رفتار بر اساس استانداردهای شیک جهانی تبدیل میکند. دولت ما در رتق و فتق امور زلزلهزدگان مانده است و برای این دولت بیچیز و این سیستم فشل و آن رسانه ملی که فریاد نداریاش چند سالی است گوش همگان را کر کرده است، این دست بریز و بپاشها مصداق همان ضربالمثل قدیمی است که آفتابه لگن 7 دست ولی شام و ناهار هیچی!
مثلا میشد به جناب آقای نود گفت شما که هنر به خط کردن فیگوی پرتغالی را برای برنامه نود دارید خب! بدون اینکه این همه هزینه کنید او را 3 ساعت در یک ارتباط تصویری روی آنتن برنامه زنده بیاورید تا هم از او استفاده کرده باشید و مخاطب را جذب کنید و هم 500میلیون تومان خرج روی دست صداوسیما نگذارید! و البته 2 بازیکن مهم ایران از جمله جواد نکونام و پژمان منتظری را به سخره نگیرید که 2 ساعت نظارهگر گپ و گفت شما و لوئیز جان باشند و تحقیر ملی را از همین جا شروع کرده باشید.
فردوسیپور به نمایندگی از همه سمپاتهای شبهروشنفکر کشورمان حسابی در مقابل میهمان صد هزار یورویی، خود را از تک و تا انداخته بود. مرد جنجالی و پرادعای فوتبال ایران که همه را در برنامههای خودش به شکل واضحی از تک و تا میانداخت، در این مورد به شکل واضحی از تک و تا افتاده بود و گویی در مقابل عظمت این اتفاق بزرگ به پت پت افتاده بود. نمیدانم شاید بشود نامش را نوعی دل ضعفه! برای رقم خوردن این اتفاق بزرگ گذاشت. این حال عمومی همه این نوع سمپاتها و شبهروشنفکران است. همانهایی که از دوران رضا شاه در ایران همیشه نقش پررنگی داشتهاند و نهایت آمالشان پذیرفته شدن و خودی دانسته شدن در جهان پرزرق و برق و شبیه شدن هر چه بیشتر به آنهاست. نوعی پذیرش بیش از حد واقعگرایانه از پیرامونی بودن در نظم جهانی کنونی. بیش از حد بودن این واقعگرایی از آنجاست که نوعی انفعال در برابر واقعیتها را توجیه میکند نه برخورد فعال و مثبت با آنها را.
مثلا برخورد فردوسیپور پس از قرعه واقعا سخت کشورمان در جامجهانی از همان نوع برخوردهای بیش از حد واقعگرایانه و پاسخی که به طور مثال سردار آزمون به این همه نزده مردنهای امثال فردوسیپور داد، از نوع واقعنگری فعال بود. سردار آزمون به همه این تسلیمشدگان محض، تجربه خود با تیم روستوف روسیه را که در عوالم این عزیزان تیم ضعیف و نهچندان مطرحی است در پیروزی برابر تیمی مانند بایرن مونیخ آلمان یادآور شد که اگرچه بازی با اسپانیا و پرتغال سخت و نفسگیر خواهد بود ولی این از پیش باختن که مثلا ناشی از توجه به واقعیت قدرت بیشتر این دو تیم از تیم ایران است، نوعی کلبیمسلکی و تسلیم بیچون و چراست! صد البته کسی مثل سردار آزمون که قرار است در این آوردگاه به میدان برود به هیچوجه این تحقیر بزرگ و ترحم متعفن ناشی از آن را نخواهد پذیرفت. بیش از حد لازم واقعگرا بودن همان احساس ضعفی است که این روزها بر بسیاری از عرصههای حیات ما ایرانیان سایه افکنده است. از سیاست خارجی دولت تدبیر و امید گرفته تا عرصه ورزش و فوتبال. همه اینها هم ناشی از عقده حقارت جمعی شبهروشنفکر و سمپاتهایشان نسبت به جهان پیشرفته غربی است که یک وضعیت ژانوسی در برخورد با همه مظاهر تمدن غربی خاضعشان میکند و از سوی دیگر در برخورد با هر صدای ناهمنوایی در درون کشور، پرخاشگرانی تندخو از آنان میسازد.
دست برتر انصارالله
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
یمن روزهای پر تب و تابی را پشت سر میگذارد در حالی که ائتلاف عربی به رهبری سعودی میکوشد تا به لطایف الحیل، خود را از باتلاق خودساخته در این کشور برهاند اما دست و پا زدنهای بی حاصل جز به فرو رفتن بیشتر آنها در باتلاق جنایات خود تأثیر دیگری نداشته است. در تازهترین تحولات میدانی، توطئه انفجار درونی انقلاب یمن با خیانت علی عبدالله صالح رییس جمهور اسبق نیز با اقتدار جنبش انصارالله به سرعت مهار شد. همزمان این انصارالله بود که با شلیک یک موشک جدید به سوی نیروگاه اتمی در شُرف افتتاح امارات متحده عربی در ابوظبی، اقتدار بیرونی و دست برتر خود را در برابر ائتلاف دشمنانش به خوبی نشان داد و اعلام کرد این حمله به تلافی توطئه طراحی شده در ابوظبی بوده است.
پیش از این البته انقلابیون یمنی تهدید کرده بودند که در صورت تداوم جنایات کشورهای متخاصم ضد ملت مظلوم یمن، امارات را نیز چون سعودی هدف موشکهای خود قرار میدهند. در کنار همه این تحولات، موج برآمده از هوشیاری بین المللی در برابر جنایتهای رژیم سعودی در یمن و قتل عام زنان و کودکان و محاصره ظالمانه مردم بی دفاع این کشور، روزهای سخت و دشواری را برای رژیم جنایت پیشه سعودی و متحدانش رقم زده است و به نظر نمیرسد این رژیم بیش از این بتواند در برابر فشار افکار عمومی جهانیان مقاومت کند.
دست و پا زدنهای بی حاصل دیپلماتیک سعودیها طی ماههای اخیر در صحنه بین المللی و به راه انداختن هیاهوهای رسانهای و متهم ساختن کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی به حمایت از تروریسم، همه و همه حاکی از به آخر خط رسیدن ائتلاف خون و جنایت است.
«فضای برادری» دولت و شهرداری
محمد علی نجفی شهردار تهران در روزنامه ایران نوشت:
امروز یکصدمین روزی است که بنده و همکارانم، سکانِ شهرداری تهران را در دست گرفتهایم؛ نهادی عمومی و خدمتگزار که نقش بیبدیلش در معادلات شهری و ملی بر هیچ کس پوشیده نیست. در طول این مدت شهرداری تهران مسائل و مشکلات گوناگونی را پشت سر گذاشته و افقهای تازهای را برای خود ترسیم کرده است که شرحِ آن بیشک در حوصله این مقال نیست؛ آنچه مرا به نگارشِ این یادداشت ترغیب کرد، فضای تازه و مشترکی است که در طول این 100 روز بین شهرداری تهران و دولتِ محترم دوازدهم شکل گرفته است؛ فضای تازهای که مصادیقش کم نیست و من تلاش میکنم در این یادداشت گوشههایی از آن را بازگو نمایم.
1. رأی مردم در انتخاباتِ معنادارِ ریاست جمهوری و شورای شهر و روستا، مسیر تازهای را پیش روی مدیرانِ اجرایی کشور قرار داد؛ انتخابی استراتژیک که از یک سو تداوم راهِ دولتِ اعتدال را تثبیت و از سوی دیگر فضایی تازه را برای اداره شهرِ تهران مهیا کرد. همین رأی معنادار بود که حضورِ شهردار تهران را در جلسات هیأت دولت پس از نزدیک به 14 سال مهیا ساخت؛ حضوری بسیار مهم و راهبردی که هم میتواند موجباتِ طرح مسائل و دغدغههای کلانشهرِ تهران را در جمع هیأت وزیران مهیا سازد و هم زمینه حلِ آنها را فراهم آورد. تهران و سایر کلانشهرها مسائل مختلفی در حوزههای گوناگون دارند که دیدارِ چهره به چهره با وزرا و طرح هفتگی آنها، بیشک میتواند زمینه سازِ به نتیجه رسیدنِ مطلوب این مسائل را فراهم آورد.
2. همکاری دولت و شهرداری در حوزه بافت فرسوده شهری از مسائل مهمی بود که در طول این 100 روز به نتایج مهمی دست یافت. همان طور که دکتر روحانی هم در گزارش 100 روزه به آن اشاره کردند، دولت همکاری اثر بخش و مهمی را با شهرداری تهران در زمینه بافتهای فرسوده آغاز کرده است و شخص رئیس جمهورِ محترم نیز در چندین جلسه مستقیماً شرکت کرده است. این موضوع نشان دهنده اهمیتِ بحث بافتهای فرسوده برای مدیریت شهری و دولت محترمِ دوازدهم است و امیدوارم با تداوم رویکردِ کنونی، این موضوع به عنوان یکی از چالشهای مهم شهر تهران به سرانجامی مطلوب دست یابد.
3. اجتماع عظیم اربعین صحنه دیگری از همکاریهای دولت و شهرداری در 100 روز نخست فعالیتِ مدیریت جدید شهری بود؛ همکاری ای که نه تنها توانست امنیت، نظم،بهداشت و مسائلی از این دست را در بین زائران میلیونی حضرت امام حسین(ع) شامل شود، که از سوی دیگر توانست نشان دهنده نتایجِ یک همکاری دوجانبه و اثر بخش باشد. این همکاری نشان داد که میتوان در سایه تعامل، هم به هم افزایی رسید و هم رضایتِ مردم را به عنوان ولی نعمتان ما فراهم آورد.
4. همکاریهای دو جانبه شهرداری تهران با دولتِ محترم در طول این 100 روز، مصداق مهم دیگری هم داشت که یکی از آنها همکاری مشترکی بود که در حوزه حمل و نقل و ترافیک شکل گرفت. همه به خوبی میدانیم که حمل و نقل و ترافیک یکی از جدیترین مشکلات شهروندانِ تهرانی است و تلاش برای کاهشِ مشکلات مربوط به آن یکی از جدیترین وظایفِ همکارانِ من در شهرداری تهران. در طول این 100 روز، با نشستها و جلسات مشترکی که با دولت محترم برگزار شد و وعدهها و قولهایی که درباره تعهدات مشترک دولت و شهرداری به یکدیگر مطرح شد، چشمانداز خوبی از توسعه خطوط مترو و کاستن از مشکلات مربوط به ترافیک مطرح شد؛ امیدوارم با تداوم وضعِ کنونی، این تعهدات هر چه سریعتر عملیاتی شود تا این معضلِ دیرپای شهری اندکی کاهش یابد؛ اتفاقی که همزمان میتواند نتایج مثبتی در کاهش آلودگی هوای تهران هم داشته باشد.
توافق با ریاست محترم سازمان حفاظت محیط زیست درباره واگذاری موقت پارک پردیسان به شهرداری، جلسه مشترک با وزیر محترم بهداشت درخصوص بهبود کمیت و کیفیت خدمات بهداشتی درمانی شهر تهران، تشکیل کارگروههای مشترک برای یکپارچگی فعالیتهای نمایشگاه بینالمللی تهران و نمایشگاه شهر آفتاب،تشکیل شورایی به منظور تنظیم روابط شهرداری تهران با وزارت آموزش و پرورش،تشکیل کارگروهی مشترک با وزارت امور اقتصادی و دارایی و سازمان برنامه برای تعیین میزان قطعی مطالبات شهرداری، نشست با معاون محترم علمی و فناوری رئیس جمهوری درخصوص توسعه فعالیتهای دانشبنیان در شهر تهران و... هم از دیگر دستاوردهای فعالیت 100 روزه شهرداری تهران در تعامل با دولت است.
٭ ٭ ٭
سخنانِ چند روز پیشِ ریاست محترمِ جمهوری در رسانه ملی در برنامهای که برای ارائه گزارشِ 100 روزه دولتِ محترم تدارک دیده شده بود، به ما این امیدواری را داد که همچنان میتوانیم به همکاریهای گسترده همه ارکان دولت با شهرداری تهران امیدوار باشیم. در اینجا لازم است تأکید کنم که ما نیز چون رئیس محترم جمهوری از «فضای برادری» که بین دولت و شهرداری در دوره جدید به وجود آمده است خوشحالیم و بر این باوریم این فضای تعاملی میتواند موجباتِ حل بخش زیادی از مشکلات و معضلات شهری را فراهم آورد و چشم اندازی روشنتر را پیش روی شهروندانِ تهران قرار دهد. امیدوارم در پایانِ این همکاری چهار ساله و در افقِ ایرانِ 1400، نتیجه تعاملِ دولت و شهرداری تهران، همان چیزی باشد که مردم از ما انتظار دارند.
ریسک تغییر ساختار وزارت خارجه
جاوید قرباناوغلی در روزنامه شرق نوشت:
وزارت امور خارجه سه ویژگی مهم دارد که شاید با بسیاری از وزارتخانههای دیگر در دولت قابل مقایسه نباشد، اول: حاکمیتیبودن آن است، این به آن معناست که فعالیتهای این وزارتخانه در چارچوب اهداف کشور در حوزه روابط خارجی و بینالمللی است. مضافا اینکه در هر اقدام منتج به تصمیم با توجه به تبعات آن برای کشور باید تأیید سطوح عالی تصمیمگیری نظام مانند شورایعالی امنیت ملی، رئیسجمهور و در برخی موارد رهبری نظام را داشته باشد. احتمالا یکی از دلایل اختصاص جایگاه ویژه برای سفیر و استاندار در قانون خدمات مدیریت کشوری نیز برخاسته از ابعاد حاکمیتی این پستهاست.
دوم: فراجناحی بودن وزارت امور خارجه است. قانون تصریح میکند که دیپلماتهای وزارت خارجه نیز مانند نظامیان نمیتوانند عضو احزاب سیاسی باشند که مختص ایران نیست. بر اهل فن پوشیده نیست که اکثر وزارت خارجههای کشورهای جهان در مناسبات قدرت در داخل کشور از چنین ویژگیای برخوردارند و حتی اگر وزیر از طرف حزب حاکم باشد، دیپلماتها «کاریر» و غیرحزبی هستند.
سوم: وزارت امور خارجه از تشکیلاتی حرفهای برخوردار است. حرفهایبودن به معنای تافته جدابافته نیست؛ یعنی نمیتوان با تصمیمی مدیریتی کسی را جایگزین یک دیپلمات ارشد کرد. درست همانطور که وزارت بهداشت نمیتواند یک کارمند را حتی با تحصیلات عالی یک وزارتخانه دیگر جایگزین یک پزشک کند. در چند ماه گذشته اخباری درباره تغییر تشکیلات وزارت امور خارجه مطرح بود.
رسانهها به نقل از منابع خبری و برداشتهای خود نکاتی را درباره تغییرات احتمالی مطرح کردهاند. اظهارات وزیر خارجه در گفتوگو با پایگاه اطلاعرسانی دولت و متعاقب آن مصاحبه مشروح آقای دانشیزدی، معاون اداری و مالی ایشان، در شهریور، پایانی بر گمانهزنیها و بیان روشن تغییرات مدنظر دکتر ظریف در دستگاه دیپلماسی کشور در چهار سال آینده بود. در خدمات وزیر خارجه به کشور، با سابقه طولانی کار در وزارت امور خارجه و خدمات انکارناپذیر او در حساسترین و سختترین مقاطع و گردنههای نفسگیر دیپلماسی کشور مانند مذاکرات ناشی از قطعنامه ٥٩٨ و البته نقش بیبدیل و توانمندی حرفهای در مذاکرات هستهای و دستاورد عظیم برجام هیچکس نمیتواند تردیدی به خود راه دهد. اگر هدف او در این طرح نیز خدمتی به کشور و پیافکندن نظمی است که به قول حکیم توس «که از باد و بارانش ناید گزند». هدف از این یادداشت نیز تمرکز بر نکاتی در «طرح تحول دستگاه دیپلماسی» است که ممکن است در آیندهای نهچندان دور دستاویزی برای بهچالشکشیدن خدمات دیگر او در عرصه ملی باشد. اگرچه براساس شنیدهها، اقدامات قانونی برای اجرای طرح جدید صورت گرفته و اکنون آماده اجراست؛ ولی به گفته معاون وزیر طرح جدید وزارت امور خارجه «طرفدار و هم مخالفانی دارد که در سطوح مختلف مدیران و کارشناسان مشغول به فعالیتاند؛ ولی اینکه چه تعدادی کمتر و چه تعدادی بیشتر یا کمتر هستند، واقعا تاکنون چنین نظرسنجی نکردهایم که بگویم این گروه بر آن گروه به لحاظ تعداد تفوق و برتری دارند». ١) شنیدهها حکایت از آن دارد که اکثریت بدنه وزارت خارجه بهویژه در سطوح مدیران و دیپلماتهای ارشد و ازجمله ٦٥٠ رایزن با طرح تشکیلات جدید مخالف هستند. اگر این سطح از مخالفت حتی با درصد اندکی مقرون به صحت باشد، این سؤال مطرح است که چگونه در چنین فضایی اهداف مد نظر در تشکیلات مدنظر دکتر ظریف چگونه محقق خواهد شد؟ ملاحظه کردیم که «طرح تحول سلامت» که یکی از مهمترین برگهای دولت یازدهم بود، به دلیل اقناعنشدن بخش درخورتوجهی از پزشکان (البته در کنار تأمین مالی آن) امروز با چالشهای جدی روبهروست. ٢) تصمیمگیری و تغییرات در تشکیلات وزارت امور خارجه با ویژگیهای مورد اشاره به طور طبیعی نیازمند بررسی همهجانبه تأثیرات آن در اهداف و مأموریتهای دستگاه دیپلماسی است. نمیتوان با آزمون و خطا در وزارت امور خارجه مانند هر سازمان اداری دیگر رفتار کرد و چنانچه ذکر آن رفت، نیروی انسانی این وزارت خانه غیرقابل جایگزینی در کوتاهمدت است و دراینصورت هر اقدامی در برهمزدن نظم سابق و ایجاد نظمی نوین نیازمند اقناع مجریانی است که باید اهداف مد نظر را به منصه ظهور برسانند. ٣) هدف تغییرات چنانچه گفته شده است، «چابکسازی و کوچککردن دستگاه با توجه به تکلیف برنامه ششم توسعه» دستگاه دیپلماسی است. هدف این یادداشت موجز ورود به جزئیات درباره اهداف طرح نیست. پیشنهاد مشخص این است که معاون امور مالی وزارت خارجه به طور مشخص توضیح دهد در کوچکسازی دستگاه چه تعداد از پستهای موجود در تشکیلات فعلی حذف و با توجه به ضرورت تغییرات و جابهجایی در زیرساختهای کنونی برای تسهیل امور جاری، چه مقدار در هزینهها صرفهجویی خواهد شد؟ ٤) شرایط خاص کشور در عرصه روابط با همسایگان، منطقهای و بینالمللی بر کسی پوشیده نیست. غفلت از منطقه در عرصه دیپلماتیک در دولت یازدهم (به هر دلیلی) وضعیت روابط با همسایگان را به سمت و سویی برده که اکنون به معضلی بزرگ تبدیل شده است.
عربستان سعودی با حمایت دیپلماتیک همپیمانان منطقهای و جهانی خود درصدد بازگرداندن روابط ایران با منطقه و جهان به شرایط قبل از برجام درسطح بینالمللی است. دونالد ترامپ با همراهی اسرائیل و دیگر مخالفان برجام درصدد بهبنبستکشیدن یا لغو برجام بهعنوان مهمترین دستاورد دولت یازدهم در عرصه جهانی است. کشورهای اروپایی برای نزدیکنشدن به ایران و سرمایهگذاری در کشورمان، زیر فشار آمریکا هستند و... در چنین شرایطی ضروری است هرگونه اقدامی را که حتی ظن وقفه در کارهای جاری و فعالیتهای دیپلماتیک کشور شود، به تأخیر انداخت و به زمان مناسب موکول کرد. در ضمن با توجه به اینکه این طرح بهطور مشخص ایده شخص وزیر است، بهتر بود آقای ظریف چهار سال قبل و در اولین روزهای کار خود یا حداقل پس از دستاورد شگرف برجام و نقش برجسته در این پیروزی بزرگ دیپلماتیک آن را اجرا میکرد تا خدای ناکرده در صورت عدم توفیق این طرح، خلف ایشان مجبور به جراحی دیگری در همین دستگاه نباشد. ٥) پیرامون محتوای تغییرات و اهداف مترتب بر آن، نگارنده قبلا در همین ستون بهطور اجمال دراینباره مطالبی را مطرح کرده است که نیازی به تکرار نیست (مأموریت ظریف/ سرمقاله شرق ١١ شهریور ٩٦). بهطور اجمال براساس طرح جدید تشکیلات، ایجاد معاونت اقتصادی بخش کوچکی از این تغییرات است و تحول در بخش سیاسی مهمتر از حوزههای دیگر است که اتفاقا بخش اصلی نگرانی دیپلماتهای باسابقه وزارت امور خارجه درباره اجرای این طرح است و برخی از آن بهعنوان «تغییرات انفجاری» نام میبرند. قبل از انجام جراحیهای بزرگ، معمولا مطالعات و مشاورههای فراوانی درباره احتمالات انجام میشود. ریسک اینگونه تغییرات بالاست.