به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مرضیه ابوترابی دختر مرحوم محمدعلی ابوترابی و خواهر شهید مجید ابوترابی در گفتوگو با خبرنگار ما با اشاره به صمیمیت شهید کاظمی و پدرش اظهار داشت: شهید کاظمی همچون یک مرید با پدرم رفتار میکرد و گاهی به شوخی میگفت «من سرباز آقای دکتر هستم». در کنار صمیمیت، احترام همدیگر را نگه میداشتند. زمانی که برادرم به شهادت رسید، شهید کاظمی به نیروها دستور داده بود که پیکر برادرم را به عقب بیاورند.
وی درباره خصوصیات اخلاقی برادرش گفت: مجید پس از اینکه امام (ره) فرمودند جبههها را پر کنید، مادرم را راضی کرد و راهی مناطق عملیاتی شد. مرتبه سوم که به جبهه رفت، در عملیات رمضان شرکت کرد. پیش از آغاز عملیات، مجید برای خداحافظی نزد پدرم رفت. پدرم روایت کرد که آن روز مجید سرش را پایین انداخته بود و به چشمان من نگاه نمیکرد.
خواهر شهید ابوترابی خاطرنشان کرد: پدر و برادرم هر دو از شهرت دوری میکردند، زیرا معتقد بودند که در راه رضای خدا فعالیت میکنند و نیازی به شهرت ندارند. برادر و پدرم تصویری از دوران دفاع مقدس ندارند. هر بار رزمندگان میخواستند دورهمی عکس بگیرند، مجید از تصویر خارج میشد.
ابوترابی تصریح کرد: مجید در عملیات رمضان شرکت کرد و به شهادت رسید. زمانی که خبر شهادت را به پدرم دادند، وی بر بالین مجید رفت و از روی اتیکت لباس وی را شناسایی کرد. سپس سجده شکری به جا آورد.
وی ادامه داد: پدرم مسئولیت اعلام خبر شهادت مجید به خانواده را بر عهده گرفت. نیمه شب بود که پدرم با ظاهری خاک آلود به خانه آمد. مادرم با دیدن حال آشفته پدرم نگران شد و سراغ مجید را میگرفت. پدرم ابتدا گفت که مجید مجروح شده، سپس گفت اسیر شده است. مادرم میگفت راضی هستم مجید به شهادت برسد اما اسیر نشود. در همین هنگام پدرم خبر شهادت مجید را اعلام کرد. پیکر مجید را در گلزار شهدای نجف آباد به خاک سپردیم. پدرم پس از مراسم بار دیگر به جبهه اعزام شد.
دختر مرحوم ابوترابی عنوان کرد: ترکشی حین عملیات والفجر یک در کنار قلب پدرم نشست. در عملیات خیبر نیز موشکی بر سنگر اورژانس اصابت کرد و آوار بر سرش ریخت. همچنین به جهت اینکه پدرم در اوژانس خط مقدم حضور داشت، شیمیایی شد. با وجود اینکه آثار مجروحیت در بدن پدرم وجود داشت اما او هرگز به بنیاد شهید مراجعه نکرد و پروندهای تشکیل نداد.
وی در خصوص فعالیتهای پدرش بعد از جنگ تحمیلی گفت: درب مطب پدرم همیشه بر روی نیازمندان باز بود. پس از اتمام جنگ تحمیلی نیز خانواده شهدا به مطب پدرم مراجعه میکردند. وی نیز در حد امکان به آنها کمک میکرد. دوستان برادرم نیز گاهی به مطب پدرم میآمدند و با وی دیدار میکردند.
خواهر شهید ابوترابی اظهار کرد: پدرم در مراسم تشییع شهدای گمنام و شهدای مدافع حرم شرکت میکرد.
دختر مرحوم ابوترابی به دیدار پدرش با رهبرمعظم انقلاب اشاره و عنوان کرد: رهبرمعظم انقلاب یک چفیهای را به پدرم هدیه دادند. پدرم وصیت کرد که چفیه را بر روی کفنش قرار دهیم. پس از رحلت پدرم، به وصیت وی عمل کردیم.
ابوترابی با بیان اینکه پدرم همیشه ما را به صبر و سادهزیستی توصیه میکرد، ادامه داد: از سوی دوستان مسئولیتهایی به پدرم پیشنهاد شد ولی او نپذیرفت. او نیت کرده بود که در گمنامی فعالیت کند. گاهی در گوشه و کنار میشنیدیم که کنایههایی به پدرم میزدند اما پدرم با بردباری و صبر با آنها برخورد میکرد.