به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، صحبت از شهدای مدافع حرم که باشد نام یکی پس از دیگری در صفحه ذهنمان خواهد درخشید؛ شهدایی که یک به یک رفتند تا برای پاسداری از آرمان و اعتقاداتشان همانگونه که مولایشان حسین(ع) مرگ با عزت را به زندگی با ذلت ترجیح داد، ایثار کنند و از جان بگذرند.
در این بین نام برخی از شهدا برایمان آشناتر است، آنهایی که در صف نخستینها بودهاند و زمانی که هنوز بازار شهادت داغ نبوده دل به دریا زدهاند؛ شهدایی مانند ابوالفضل شیروانیان که بزرگ شده زمان جنگ است و فرزند بزرگ مردی که خودش نیز بخش اعظمی از زندگیاش را برای حفظ خاک و ناموس در دفاع مقدس و جبهههای مختلف گذارنده است.
امسال به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت ابوالفضل شیروانیان با پدر این شهید ولایتمدار سردار مجتبی شیروانیان، مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس اصفهان به گفتوگو نشستیم تا برگی از زندگی زرین این شهید مدافع حرم را به نمایش بگذاریم.
** سردار شیروانیان؛ شما برای همه چهرهای نام آشنا هستید و خلق و خوی نیکوی شما و تربیت فرزند شهیدتان زبانزد همگان است اما به عنوان اولین سوال درباره ویژگیهای شخصیتی شهید شیروانیان و وجود شوق شهادت در ایشان از زبان خودتان توضیح دهید؟
سردار شیروانیان: ابوالفضل زمانی که دیپلم گرفت به او پیشنهاد کردم وارد دانشکده افسری سپاه صاحب الزمان(عج) شود ولی او مخالفت کرد و گفت الآننمیخواهم وارد سپاه شوم و میخواهم زمانی وارد سپاه شومکه انسان موثری شده باشم و تخصص و تجربه داشته باشم، اینکه برومپشت میز بنشینم یا رژه نظامی بروم فایدهای ندارد و میخواهم اثرگذار باشم.
برای همین در دورههای تخصصی لیسانس تکنسین ماشین آلات زرهی یکی از شرکتهای آلمانی شرکت کرد و زمانیکه در آستانه فارغالتحصیلی بود یگان مهندسی او را به عنوان نیروی خود معرفی کرد و استخدام شد. از همان ابتدا در هر منطقهای که نیاز بود از جمله سیستان و بلوچستان، شمال غرب، جنوب و دیگر مناطق عملیاتی حاضر میشد و انجام وظیفه میکرد.
کار مهندسی به دلیل اینکه در این بخش تجهیزات محور هستند بسیار مهم است یعنی اگر تجهیزات آماده باشد به تبع نیروی آماده به کار هم دارند برای همین همیشه ابوالفضل به صورت داوطلبانه در مناطق عملیاتی و ماموریتی حضور پیدا میکرد. به گفته همرزمان و همراهانش هرکجا میرفت مشکلگشا بود، ابوالفضل این روحیه را داشت و حتی بسیاری از خصوصیتهای اخلاقی که ما تا بعد از شهادتش نمیدانستیم و بعدها از قول دوستان و همرزمانش متوجه شدیم.
تعدادی از همرزمانش بودند که به تازگی وارد کار شده و هنوز حقوق و بیمهشان درست نشده بود و ابوالفضل به صورت غیرمستقیم به آنها کمک میکرد و با وجود اینکه خودش هم مشکلاتی داشت میگفت عزت نفسم اجازه نمیدهد مستقیما به آنها کمک کنم. حتی هدایایی که از طرف کار یا جای دیگری به او اهدا میشد به همکارانش که عیالبار بودند میبخشید. تا کسی خلوص پیدا نکند و با خدا معامله نکند خداوند خریدارش نمیشود.
** در مورد آغاز علاقه شهید ابوالفضل به رفتن به سوریه بگویید. چند بار به سوریه رفت و در سفر چندم به شهادت رسید.
سردار شیروانیان: سال 91 زمانی که صحبت از جبهه مقاومت شد من چند روزی به سوریه سفر کردم و فقط ابوالفضل از این سفر من خبر داشت، زمانی که برگشتم بلافاصله از منپرسید سوریه چه خبر است که گفتم فردا برایت میگویم و او اصرار کرد همان لحظه برایش تعریف کنم. من هم به دلیل همکار بودن و البته با رعایت ردیفهای درجهای و اطلاعاتی کلیاتی از وضعیت سوریه را برایش شرح دادم چون در آن زمان هنوز به میزان الآن ماجرای سوریه مشهود نبود.
بعد از پایان صحبتهایم ابوالفضل از من پرسید چگونه میشود به سوریه رفت و من جواب دادم اکنون وضعیت اعزام عمومی نیست و هروقت نیاز باشد خودشان اطلاع میدهند و برحسب نیاز نیرو اعزام میکنند که مخالفت کرد و گفت من احساس وظیفه میکنم و باید اکنون به سوریه بروم، آدم نمیتواند قبول کند زنده باشد و شیعه و حرم حضرت زینب(س) مورد تعرض، توهین و بیحرمتی قرار گیرد برای همین از همانابتدا پیگیر مساله اعزام بود و با شرح تخصص خود داوطلبانه برای اعزام اعلام آمادگی میکرد و بالاخره پیگیریهایش نتیجه داد و یک مرتبه در مرداد سال 92 اعزام شد و به مدت 35 روز در سوریه حضور داشت.
در همانمدت اتفاقات بسیار متعددی رخ داد از جمله اینکه شهید باغبانی در آن زمان مستندسازی میکردند که در حین درگیری با داعش به شهادت میرسد و دوربینش به دست داعشیانمیافتد و آنها از محتوای دوربین سواستفاده کرده و خودشانمستند دیگری تهیه میکنند که ایران مدعی است ما حضوری در این جنگ ندارند و صرفا مستشاری کمک میکنند این سند حضورشان است که از شهرهای مختلف نیرو اعزام میکنند.
بعد از پخش این مستند ابوالفضل چند روزی به مرخصی آمد با توجه به ملاحظاتی که در نظر گرفته بودند اعزام مجددش را مدتی عقب انداختند و او در این مدت به شدت بیتابی میکرد که چرا سفرش را عقب میاندازند و بسیار شوق و شور داشت برای اعزام و احتمالا خودش نمیدانست که چرا اعزامش عقب افتاده اما من میدانستم که به دلیل پخش این مستند و شناسایی احتمالی است که اعزامش نمیکنند.
در اینمدتگویی خود ابوالفضل آمده بود که سبکبار شود و برود چون در این فاصله مسائل مربوط به وصیت و سفارشات لازم و کارهای عقب مانده را انجام داد. حتی در وصیتنامهاش نوشته بود من جایی کپی گرفتم 100 تومان شد ولی پولش را نگرفتند و شما آن را پرداخت کنید که مدیون کسی نباشم و من بعد از شهادتش برای پرداخت آن مراجعه کردم و مردی که کار میکرد به من گفت اینها خدماتی است که ما برای همه انجام میدهیم و شما برای 100 تومان مراجعه کردهاید و من جواب دادم بنا به وصیت شهید آمدهام و او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت.
** نظرتان را در مورد مدافعان حرم و جنگ در سوریه بگویید، اگر مدافعان حرم در سوریه نمیجنگیدند چه اتفاقی میافتاد.
سردار شیروانیان: این شهدا همه جوره خودشان را سبکبار کردند و خالصانه و مخلصانه برای دفاع از مکتب و دین و حرماهل بیت(س) رفتند. از جهتی دیگر این شهدا برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی به پا خواستند چراکه اگر مدافعان حرم در سوریه حضور پیدا نمیکردند، ما باید در مرزهای خودمان با داعش و جنایات آنها میجنگیدیم لیکن شهدای مدافع حرم هزاران کیلومتر آن طرفتر از مرزهای خودمان در خط مقدمی که دشمن قصد داشت در ایران به وجود بیاورد حضور یافتند و با دشمن مقابله کردند.
همانگونه رهبر فرمودند شهدا امتیازاتی دارند و زمانی که یک نفر شهید شد دیگر متعلق به خانوادهاش نیست و متعلق به جامعه و همه است و شهدای مدافع حرم هم امتیازات مختلف و متنوعی داشتند چون در غربت و مظلومانه به شهادت رسیدند و اگرنرفته بودند آثاری از حرم حضرت زینب(س) و اماکن مقدس باقی نمیماند اما به لطف خدا آنقدر مدافعان حرمما در اینراه خونریختند که دیگر داعش از اینمساله وحشت کرده بود و شهدا اجازه ندادن حرمین اهل بیت به اشغال نیروهای تکفیری دربیاید.
مدافعان حرم در این وانفسایی که دشمن و آمریکا و استکبار و اسراییل و شبکههای مختلف تهاجم و شبیخون فرهنگی درست کردهاند تا جوانان به انحراف کشیده شوند، به برکت خون شهدای دفاع مقدس و عبرتگیری از سیره آنها، امروز که دین و انقلاب و جهان اسلام به حضور و ایثارشان نیاز داشت با استفاده از روحیه بسیجی و شجره طیبه که امام راحل تشکیل دادند، آن را در همه جای دنیا به خصوص کشورهای منطقه لبنان، سوریه و عراق گسترش دادند.
روحیه و تفکر بسیجی مدافعان حرم بود که خوابهای دشمنان برای کشورهای منطقه دیده بودند و دراصل هدفشان نظام جمهوری اسلامی بود، با فداکاری و از جان گذشتن خراب و آرمانها و دستاوردهای انقلاب را تحت منویات رهبر حفظ کردند.
به شکر خدا اکنون نیز شجره خبیثه داعش از بین رفت و کاملا منحل شد اما نباید از آنها و تفکرشان غافل شد چون ممکن است فردا جایی دیگر جمع شوند و جنگی درست کنند. به برکت خون شهدا اکنون در عراق، سوریه و حرمین شریفه امنیت برقرار شده و شرایط به حالت عادی بازگشته و امیدوارم همانطور که خون شهدای دفاع مقدس راه کربلا را باز کرد، خون شهدای مدافع حرم نیز بازگشای مسیر حرم حضرت زینب(س) باشد.
** علت نامگذاری فرزندتان به نام مبارک حضرت ابالفضل(ع) چه چیز بود؟
سردار شیروانیان: سال 62 در سیستان و بلوچستان خدمت میکردم و همسرم ماههای آخر بارداری بودند در همان زمان به دنبال اسامی مختلفی برای نام فرزندمان بودیم، من علاقه داشتم از میان نامهایی که کمتر استفاده شده و متعلق به بزرگان و ائمه است یکی را انتخاب کنم در همان زمان از ساختمان اداری خارج میشدم که چشمم به یکی از همکارانم افتاد و زیر لب گفتم یا ابوالفضل(ع) و همانجا تصمیم گرفتم نام فرزندم را ابالفضل بگذارم. زمانی که از من علت انتخاب این نام را پرسدیند پاسخ دادم این نام نسبت به دیگر اسامی کمتر است و با توجه به موقعیت و شرایط مکانی این نام را روی فرزندمان گذاشتیم و در کتاب خاطرات ایشان به اسم «یک تیر و 14 نشان» نیز آمده است.
البته زمانی که ایشان به سن جوانی و نوجوانی رسیدند بسیار برومند و رشید بودند نام برایشان برازنده بود و همانطور که حشرت ابوالفضل(ع) در شب عاشورا مدافع حریم اهل بیت(ع) بودند فرزند من هم با اقتدا به امامشان جزء مدافعان حریم اهل بیت(س) قرار گرفت.
** از لحظهای که خبر شهادت فرزندتان را به شما دادند، بگویید؟
سردار شیروانیان: ظهر روز قبل از شهادتش یعنی جمعه، تلفنی با ابوالفضل صحبت کردم و درحین مکالمه وضعیتی پیش آمد که انگار مهری به زبان هردوی ما زده باشند قادر به ادامه صحبت نبودیم و از همان لحظه گویی به من الهام شد که دیگر شاید این آخرین باری است که با فرزندم صحبت میکنم.
ظهر روز شنبه بود که ایشان بر اثر اصابت تیر مستقیم به سرشان به شهادت رسید و از فردای آن روز دیگر تماسی با ما نداشت و من حالی منقلب داشتم، چند روز گذشت و از او خبری نشد که همسر و مادرش از من خواستند خودم سراغی بگیرم و وضعیت به گونهای پیش میرفت که انگار به آنها نیز الهام میشد.
در نهایت صبح روز دوشنبه به ما اطلاع دادند یعنی زمانی که 48 ساعت از شهادتش میگذشت و مقدمات بازگرداندن پیکرش به ایران را فراهم میکردند و چون ابتدای جنگ و حضور ایرانیان در سوریه بود وضعیت نسبت به اکنون متفاوت بود. صبح بود که پیامی به من رسید و زمانی که آن را خواندم یکی از دوستانم نوشته بود در رابطه با وضعیت ابوالفضل اگر خدمتی از دست ما برمیآید بفرمایید و من همانجا برایم قطعی شد و با پیگیریهای بعدی متوجه شدم که ایشان به شهادت رسیده است.
درست همانگونه که از آخرین مکالمه و آن سکوت معنادار در ذهنم تصور میکردم که من یک روز باید این مسیر را طی کنم و خبر شهادت را بدهم، این وضعیت تداعی شد. برای هر پدر و مادری طبیعی است که از این اتفاق ناراحت شوند اما ما خوشحالیم که امانت خداوند را در راه خودش از ما گرفت. مرگ حق است و هرکدام دیر یا زود به نحوی خواهیم مرد مهم عاقبت بخیری است که اینها با شهادت در جوانی به عاقبت بخیری رسیدند و خداوند باید توفیق حفظ راهشان را نصیب همگان کند.
** زمانی که ایشان به شهادت رسیدند شرایط همانطور که خودشان دوست داشتند پیش رفت تا آنجا که علاقه دارند به خاک سپرده شوند؟
سردار شیروانیان: در آنجا نه تنها ایشان بلکه بسیاری از شهدا و رزمندگان علاقهمند بودند که در قسمت خاصی به خاک سپرده شوند، زمانی که ابوالفضل همراه با همسرش به گلستان شهدا رفته بود آنجا را قطعهای از بهشت نامید و گفته بود خوشا به حال آنانکه در این مکان به خاک سپرده میشوند و این ابراز علاقه را نشان داده بود.
ابتدا محل دیگری برای ابوالفضل آماده شده بود و از ما پرسیدند مکان خاصی را در نظر دارید برای خاکسپاری که گفتیم نه و هرجا خیر و صلاح است دفن شود که مجدد دوستان با یکدیگر مشورت کردند برای مرتبه دوم از من پرسیدند جای خاصی نیست که گفتم نه، اما ناگهان یادم آمد که قبل از رفتنش به همسرش گفته بود که کجا را دوست دارد و درنهایت نیز همانجا که دوست داشت یعنی کنار شهید جاننثاری را گزینه مناسبی تشخیص داده و دفنش کردند.
فرزند من اولین شهید مدافع حرم شهرستان بودند و بعد از وی شهدای مدافع حرم دیگری که آمدند آن قطعه را به مدافعان حرم اختصاص دادند.
** نکته آخری اگر مانده؟
سردار شیروانیان:این شهدا برگزیده بودند، راهی باز شد برای کسانی که علاقهمند بودند و با خدا معامله کردند. مدافعان حرم برد کردند و جزو برگزیدگان بودند که خداوند آنها را نشان کرده بود و در این شرایط امتحانشان را خوب پس دادند و به نتیجه خوب هم رسیدند.
جوانان مدافع حرم در اوج خوشی و زندگی قرار داشتند، فرزند من زمانی که به شهادت رسید فرزند کوچکی داشت و تازه بعد از مدتها محلی برای سکنی انتخاب کرده بود که نزدیک ما باشد.
اینکه فردی در این شرایط ایده آل زندگی باشد در چنین امتحانی که بخواهی از تمام داشتههایت دل بکنی قبول شوی، امری پیروزمندانه است. امیدواریم خداوند توانایی پاسداری از خون این شهدا را در ما قرار دهد تا پاسدار خون شهدا باشیم.