سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
فلسطین، خصوصیات این انتفاضه
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
به مرور بخشهای مهمی از اهداف طرح آمریکا درباره فلسطین برملا میشود کما اینکه به مرور واکنش جهان اسلام به این طرح ابعاد و لایههای تازهای پیدا میکند این موضوع بیانگر آن است که برخلاف تصور اولیه نه ما با یک طرح ساده آمریکایی مواجه هستیم و نه آمریکاییها با زمین همواری برای پیاده کردن طرح خود روبهرو هستند.
«اسماعیل هنیه» رئیس جهادی دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین- حماس- روز گذشته ابعادی از طرح آمریکا را بیان کرد و براساس اسنادی که هنیه به آن اشاره کرد فلسطینیها نه تنها از قدس بلکه باید از همه اراضی 1967 واقع در کرانه باختری چشمپوشی نمایند و در واقع بپذیرند که همه فلسطین به «اسرائیل» تبدیل شود. وی گفت واشنگتن به مقامات ارشد تشکیلات خودگردان گفته قدس پایتخت اسرائیل و «ابوویس» پایتخت فلسطین خواهد بود. در این طرح فلسطینیها در غزه باید صرفاً به داشتن یک نهاد سیاسی قناعت نمایند و این به آن معناست که وضع اداری غزه کم و بیش باید به وضعی که تا پیش از سال 2000 داشت، برگردد و بخشی از خاک اسرائیل غاصب قلمداد شود.
اما در نقطه مقابل طرح آمریکایی، طرحی منطقهای با تمرکز روی توانایی فلسطینیها وجود دارد که نه تنها در مقابل طرح آمریکا در کرانه باختری بلکه اساساً بر مبنای نگرش آزادسازی سرزمین فلسطین استوار میباشد. انتفاضهای که این روزها در شهرها و روستاهای مختلف فلسطینی بویژه در کرانه باختری شکل گرفته است از یک چنین توشه و توانی حکایت میکند. انتفاضه سوم و به روایتی چهارم فلسطین دارای ویژگیهایی است که میتواند، بار آزادی سرزمین فلسطین را به مقصد برساند ویژگیهایی از این قبیل:
1- این انتفاضه، انتفاضه بقا است. ممکن است در نگاه اولیه چنین گزارهای به چشم نیاید اما اگر درست به صحنه نگاه کنیم در مییابیم که اگر آمریکا و رژیم اسرائیل بتوانند قدس را از دست مسلمانان خارج کرده و عملاً به رژیم صهیونیستی واگذار نمایند، در واقع سرزمینی بنام فلسطین را بطور کامل از میان بردهاند چرا که وقتی در یک دعوا، مقدسترین شیء به غارت میرود انگیزهای برای نگهداری اشیاء دیگر باقی نمیماند و تصرف دشمن در مابقی ماجرا تسهیل میشود.
از آن طرف هم انتفاضه، رژیم اسرائیل را در شرایط استثنایی قرار داده است این رژیم نمیتواند در شرایط پرغلیان منطقه در یک سیر طبیعی به حیات خود ادامه دهد چه اینکه سیر طبیعی از میان رفتن آن است. رژیم تلآویو یا باید بتواند به حضور فلسطینیها در قدس پایان دهد و در واقع آرمان آزادی فلسطین را دفن گرداند و یا اینکه انزوا در منطقه را که نتیجه قهری آن نابودی است، بپذیرد. در این میان نتانیاهو ترجیح داد طرح اولی را بپذیرد در حالی که بخوبی میدانست که نه آمریکا و نه اسرائیل تجربه ورود به چنین پرونده سختی ندارند.
2- این انتفاضه، انتفاضه وحدت است. همه میدانیم که گروههای فلسطینی اگرچه در اصل موضوع لزوم دفاع از آرمان فلسطین دارای وحدت نظر بودند ولی در بسیاری از موضوعات دیگر اختلافات عدیدهای داشتند و با یکدیگر درگیر میشدند. در انتفاضه اول که در حد فاصل سالهای 1366 تا 1370 روی داد، ابتدا گروههای فلسطینی مذهبی بروز و نمودی نداشتند و یکی دو سازمان مذهبی در متن آن زاده شدند و این در حالی بود که در آن انتفاضه فشار زیادی روی سازمان آزادیبخش فلسطین و شاخه نظامی آن یعنی جنبش فتح وجود داشت و مانع حضور فعال آن در انتفاضه میشد. امروز این توطئه از آنجا که اساس آرمان فلسطین را در معرض تهدید قرار داده است، گروههای مختلف اسلامی، ملی و... فلسطینی را در کنار هم قرار داده و خود سبب بهم پیوستن صفوف مردم در انتفاضه شده است. این وحدت گروهها و تودههای فلسطینی حول محور آرمان قدس، ادامه انتفاضه را سبب میشود و این در حالی است که رژیم صهیونیستی عملاً توانایی تحمل شرایط فشار را در دورهای چند ساله ندارد. ما دیدیم که در جریان جنگ 33 روزه، نظامیان اسرائیلی فشار زیادی روی اولمرت نخستوزیر وقت این رژیم وارد کردند تا به جنگ خاتمه دهد. اسرائیل نمیتواند در یک نبرد فرسایشی شانسی برای حیات داشته باشد.
3- یکی دیگر از جنبههای انتفاضه کنونی «جامعیت» آن است. انتفاضه اول، انتفاضه سنگ بود، انتفاضه دوم انتفاضه موشکهای فلسطینی بود، انتفاضه سوم انتفاضه تودههای فاقد سازمانهای قبلی بود. انتفاضه اول 4 سال به درازا کشید و با شعار پایان دادن به وضع نابسامان اردوگاهها، اعمال تبعیض نژادی و سرکوب مردم راه افتاد. طی این انتفاضه 160 اسرائیلی کشته شدند. انتفاضه دوم نیز بیش از 4 سال به درازا کشید - 11 مهر 79 تا 20 بهمن 1383- و در آن 1069 اسرائیلی کشته و 4500 نفر مجروح شدند در این انتفاضه برای اولین بار فلسطینیها به موشک دست پیدا کرده و بارها شهرهای نزدیک غزه از جمله اسدود و عسقلان را مورد حمله موشکی قرار دادند. در این انتفاضه که انتفاضه الاقصی خوانده شد، بیشترین نقش متعلق به سازمانهایی نظیر حماس و جهاد بود که در حین انتفاضه به شکلدهی گردانهایی نظیر الاقصی، عزالدین قسام، ابو محمد مصطفی، قدس پرداختند. این انتفاضه ضربه سختی به موقعیت و اعتبار آمریکا وارد کرد. انتفاضه چهارم که در سال 1394 آغاز شد به انتفاضه «سکین» موسوم گردید. این انتفاضه تا امروز ادامه دارد. در این انتفاضه در ابتدا گروههای نام و نشاندار حضور نداشتند ولی به زودی به آن ملحق گردیدند. این انتفاضه توسط جوانان و جنبشهای مدنی که از طریق شبکه مجازی به یکدیگر وصل شده بودند راه افتاد و برای رسیدن به اهداف خود عمدتاً از «سلاح سرد» استفاده میکرد و هدفگذاری آن ایجاد «ترس شدید» در میان عوامل رژیم صهیونیستی بود. در این انتفاضه هزاران عامل نظامی و غیرنظامی اسرائیل در مناطق شمالی و مرکزی 1948 و نیز در کرانه باختری رود اردن توسط فلسطینیها با سلاح سرد کشته یا زخمی شدند. این انتفاضه هماینک انتفاضه همه اینها و با بهرهگیری از همه روشها میباشد و لذا میتوان آن را «انتفاضه جامع» نیز نامید.
4- یکی دیگر از جنبههای این انتفاضه، «انتفاضه مقاومت» است. این انتفاضه چه از نظر زمان و چه از نظر موقعیت مکانی اتصال زیادی به جبهه مقاومت پیدا کرده است. دو نکته اساسی ما را با این تحلیل پیوند میزند یکی اینکه این انتفاضه در رد طرح آمریکایی - اسرائیلی تبدیل قدس به پایتخت رژیم صهیونیستی صورت گرفته و این چیزی است که سعودیها با اصل آن مخالفتی ندارند. مخالف چنین طرحهایی در طول نزدیک به چهل سال اخیر، ایران و سایر کشورها و گروههایی هستند که در این منطقه، هویتی بنام مقاومت را شکل دادهاند. ازاین رو میتوان گفت این انتفاضه تکلیف فلسطین را در جبههبندی منطقهای، مشخص کرد. از زمانی که ترامپ سخن از الحاق قدس به میان آورد درواقع پرونده فلسطین را به جبهه مقاومت تحویل داد! از این رو انتفاضه کنونی خواه ناخواه، نگاههای درون فلسطینی و درون منطقهای همسو با ایران را در کانون تحولات این پرونده قرار میدهد. بیدلیل نیست که دیروز «یحیی سنوار» رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه با اشاره به تماس تلفنی سردار سلیمانی با بعضی از فرماندهان گردانهای فلسطینی که پس از اقدام اخیر ترامپ صورت گرفت، گفت: فلسطینیها از تمام ظرفیت ایران در این انتفاضه بهره خواهند برد. کنار رفتن سازشکاران و محوریت پیدا کردن نیروهای مقاومت، کار آمریکا و اسرائیل را بسیار دشوار میکند چراکه در دنیا ظرفیتهای زیادی - حتی در غرب - برای حمایت از فلسطین وجود دارد و زین پس هرگاه ندایی به حمایت از فلسطین بلند میشود نوعی همافزایی برای جبهه مقاومت نیز دارد و این دقیقا درنقطه مقابل دهها سال هدفگذاری ضداسلامی و ضدایرانی مقامات آمریکایی و صهیونیستی است.
5- در این انتفاضه، فتح در کنار بقیه گروههای جهادی فلسطین قرار دارد. اگر خوب دقت کنیم درمییابیم که کانون انتفاضه کنونی کرانه باختری است و این درحالی است که دراین منطقه موقعیت سازمانی دو گروه اسلامگرای حماس و جهاد چندان قوی نیست هرچند اکثریت ساکنان آن هوادار آنان هستند. منطقه کرانه غربی ازنظر امنیتی و سیاسی به طور سنتی به فتح و درواقع به تشکیلات خودگردان تعلق دارد و پیش از این همیشه پلیس و نیروهای امنیتی محمود عباس مهمترین موانع حرکت فلسطینیها به حساب میآمدند. هماینک با قرار گرفتن فتح در محوریت انتفاضه مقاومت عملا راه برای فعالیت جدیتر گروههای جهادی و هواداران آن هموارتر شده است و این درحالی است که خود ظرفیت فتح در کرانه بزرگترین ظرفیت فلسطینی به حساب میآید. اقدامات مشابه و مشترک میان سازمانهای فتح، حماس، جهاد و ... خبر از توافقات مهمی میان آنان میدهد هرچند هنوز مکتوب نشده باشد.
سرکوب از رأس فرقه، سرخوردگی بدنه
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
میخواهند همه چیز را اصلاح کنند اما غافلند از اینکه بزرگترین چیزی که باید اصلاح شود، ساختاری است که در آن متشکل شدهاند. حلقه بستهای که بیش از هر چیز میشود فرقه نامیدش! این فرقه همانگونه که در همین روزنامه بارها نوشتهایم نه حاضر است مرکزیتش را گسترش دهد و نه هیچ آلترناتیوی را بدون قیمومت خود بر آن برمیتابد. اصلاحطلبان از این منظر همان رضاخان و محمدرضای پهلوی هستند. به دنبال نوسازی و شبحی از مدرنیسم؛ بدون پایبندی به الزامات اجتماعی و سیاسی آن! رضاخان هم میخواست به سرعت ایران را مدرن کند و در دل این شبهمدرنیسم یک نظام پادشاهی مطلقه را نیز گسترش دهد. پسرش هم به دنبال پدر و در همین راستا میخواست ایران را به دروازههای تمدن جدید برساند و در عین حال به عنوان یکی از استبدادیترین سیستمهای سیاسی در جهان در رأس این قافله شتابان به سوی این دروازهها راه بپیماید. اصلاحطلبان ایران هم یک چنین چیزی هستند؛ از سویی میخواهند مظاهر توسعه سیاسی را در ایران گسترش دهند و از طرفی میخواهند ساختار فرقهگونه خود را نیز حفظ کنند. ساختاری که بهواسطه هر عاملی جز آنچه باید شکل گرفته است و کباده توسعه سیاسی میکشد و از آرزوی نیل به دموکراسی و جامعه باز و آزادی و... میگوید. به عبارت دیگر این حضرات بر سر گذر لیبرالیسم، دکان لیبرالیسم اسلامی زدهاند و در حال کسبوکارند. این حرف و حدیثها هم برای جذب مشتری در گذری است که این چیزها خریدار دارد. مانند کاسبهای بهرهمند از خردههوشی که زودتر از مابقی بوی تغییرات ذائقهها را حس و تابلوی دکانشان را به روز میکنند و جایش را و دکورش را عوض میکنند. از آن به اصطلاح خطامامیهای دو آتشه اوایل انقلاب، در آن سالهایی که ایدئولوژیهای دست چپی مد روز بود، حالا لیبرالمسلکهای دو آتشه دموکراتنما، در روزگاری که لیبرال- دموکراسی سکه رایج جهانی است، باقی ماندهاند. تفاوت شاید بسیار زیاد به نظر برسد ولی در واقع هیچ تغییر اساسی در مناسبات آنها با یکدیگر و با مردم بهوجود نیامده است. هنوز هیچ اقدامی جز خدمات حضرت عزرائیل(ع) در راستای تغییر موثران و قدرتمندان این حلقههای قدرت انجام نشده است. هنوز که هنوز است جمع محدودی برای همه آنها تصمیم میگیرند و نقش پدرخواندههای مقدس را بازی میکنند و هر واکنشی از بدنه اجتماعی خود به این انحصارات گسترده را با برچسب «دسیسهگری» و «توطئه جناح مقابل» پاسخ میدهند. هنوز به سیاق رهبران فرق هر از گاهی از هاله ابهام خودساخته خارج میشوند و دستی میافشانند و «تکرار»ی میکنند و تکلیف صغیر و کبیر جریان سیاسی خود را به یک کرشمه روشن میکنند و دوباره به پستوی سکوت و ابهام فرو میغلتند. چه بشود که خطری جدی احساس کنند و دوباره سر برون کنند و تاکیدی و تاییدی و تکذیبی کنند. مثل همین مقابله محکم با کمپین «#پشیمانیم» فعالان اصلاحطلب فضای مجازی که نمیشد بدون توجه کافی از کنار آن گذشت! بالاخره از آنجایی که آش دولت جناب روحانی خیلی شور بود و سخت میشد آن را به نام اصلاحطلبی، به کام سیاهیلشکرها و سمپاتها ریخت، حالا که شده است، باید خیلی مواظبت کنند که جرقه اعتراض به این «قالب کردن قورباغه به جای گنجشک» در نطفه خفه شود، اگر نه چنانچه شل بجنبند، کار به جاهای باریک میکشد. این سوال بسیاری از رایدهندگان از حسن روحانی و دولتش است که چه نسبتی با مسائل محوری جریان اصلاحطلب در ایران داشتهاند؟ خاصه حالا که معلوم شده است همه وعدههای جنابشان درباره مسائل مذکور و حتی شعارهای مردمپسند معیشتی، شعارهای انتخاباتی صرف بوده است. اما برخوردی که سران فرقه با این اعتراضات و پرسشهای ناگزیر کردند باز موید همانی است که درباره روابط درونی این ساختار گفتیم. تاکیدی دوباره بر اینکه این مطالبات و دستور کارها در حکم ویترین همان دکان است. با این تفاوت که جناب روحانی بتازگی رنگ و لعاب دکان خود را عوض کردهاند و در این زمینه تازهکارند، اگر نه، ایشان هم از درون همان ساختاری سر برآوردهاند که خاتمی را از گوشه عزلت کتابخانه ملی به ریاستجمهوری رساند و بعدتر هم ردای ابهام رهبری فرقه را بر تنش پوشاند. همان مناسبات، بدون کم و کاست قابلتوجهی هنوز حاکمند و در قالب یک ساختار مبتنی بر نسبتهای خانوادگی و رفاقتی یا آن جور که مصطلح است در قالب یک ساختار الیگارشیک، خدمات دموکراتیک ارائه میدهند!
همانگونه که گفتیم نخستین قدم برای نیل به اصلاحاتی که آقایان مدعیاش هستند، فروریختن این ساختار عتیقه و بسته و منحط است. اما آیا عزمی برای چنین کاری وجود دارد؟ پاسخ یک «هرگز» بزرگ است، چرا که اساسا مساله این نیست. مساله به قدرت رسیدن از راه استفاده از جذابیتهای این مد جهانی است. این را میشود با توجه به دفاع گسترده از دولت سراپا تقصیر جناب روحانی فهمید. دولت ناکارآمد و پرهزینهای که عمده دستاوردش، البته اگر به آن تخفیف بدهیم و سخنی از برجام هم به میان نیاوریم، منحصر شده است در ادعای کنترل تورم به بهای تشدید رکود و بدهکار کردن هر روزه دولت و یک فایل پیدیاف حقوق شهروندی. دولتی را که از سروسامان دادن به وضعیت زلزلهزدگان کرمانشاه عاجز است نباید نقد کرد، چرا که از دل همان ساختار سربرآورده است و آنها خودی میشناسندش و تحت فشار قرار دادن یکی از خود- تحت هر شرایطی هم- کاری اشتباه و خطایی نابخشودنی است. خدا ارتش و سپاه را برای ما نگه دارد که تا امروز روز دارند در مناطق زلزلهزده جور این عجز دولت را میکشند! دولتی را که باز خودیها را بر سر خوان پرنعمت و بیزحمت منافع نشانده است چرا باید تضعیف کرد؟ جرم عمل نکردن به وعدهها که جرم سنگینی نیست، تازه در شرایطی که این ابداً مساله واقعی اصلاحطلبان نبوده است. این حرفها کار جناح مقابل است (به ادعای موسویلاری) و دسیسههای دسیسهچینان(به اعتقاد محمد خاتمی) و جوگیریهای معمول فضای مجازی(به اذعان محمدعلی ابطحی) و متعلق به افراد بدون دغدغههای ملی(به باور صفایی فراهانی) و در نهایت ناشی است از کماطلاعی و درک نادرست از سیاست(به تحلیل عباس عبدی). به نظر میرسد عباس عبدی بهتر از همه آب پاکی را روی دست رایدهندگانی که منتظر عمل به وعدههای انتخاباتی جناب روحانی هستند، ریخته است. اینکه اساسا درک نادرست از سیاست و کماطلاعی نسبت به مساله واقعی سیاستمداران اصلاحطلب عامل اقبال هر از گاهی به آنها بوده است، خود باز موید همان دکانداری سیاسی «به روز» اصلاحطلبان است که امثال این تسخیرکنندگان پشیمان سفارت آمریکا وظیفه خود میدانند در بزنگاههای انتخاباتی با انبوهی از شعارهای دموکراسیخواهانه و آزادیطلبانه و دلخوشکنکهای گوناگون حفظش کنند. در نقش نگاهبانان جهل و در لباس آزادیخواهان!
فلسفه ضرورت بزرگداشت ۹ دی
سید عبدالله متولیان در جوان نوشت:
در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی روزهایی وجود دارد که ماهیتی فراتر از یک روز چند ساعته داشته و در طول روزها و سالها، همچون خورشیدی تابان به نورافشانی و گشایش در امور کشور پرداخته و باعث برهم خوردن آرامش خفاشها و مستکبران درندهخو میشود. نهم دیماه ۸۸ یکی از همان روزهای نورانی و پرتلألو و به فرمایش حضرت امام راحل یومالله است که بسیاری از مدعیان دروغین حقوق ملت را رسوا کردهاست. حماسه نهم دی تنها یک حضور عاشورایی و فراگیر مردم ولایتمدار ایران اسلامی در صحنه دفاع از انقلاب اسلامی، ارزشهای دینی، ولایتفقیه و... در برابر کودتاچیان امریکایی و فتنهگران سبز اموی نبود، بلکه کالبدشکافی دقیق و بررسی مدارک و مستندات و رخدادهای تلخ مربوط به وقایع هشت ماهه «از شب شمارش آرای انتخابات ریاستجمهوری دوره دهم در سال ۸۸ تا ۶ دیماه همان سال» نشان میدهد که واقعه موصوف بیتردید یک اختلاف ساده و بدون برنامهریزی قبلی، بین دو نامزد انتخاباتی نبوده است، بلکه:
۱ - یک کودتای مخملین امریکایی و یک مدل براندازی از طریق انتخابات ریاستجمهوری بود.
۲ - این کودتای امریکایی دارای برنامه دقیق و مدون بود.
۳ - کودتای سال ۸۸ فاز دوم از برنامه ۳۰ ساله پروژه براندازی سه مرحلهای انقلاب اسلامی موسوم به «پروژه ۲۰۲۰» بود.
٤ - نقطه مقابل جریان به اصطلاح معترض بیتردید یک نامزد و رئیسجمهور وقت نبود بلکه طرف مقابل فتنهگران ؛ مردم، نظام و رهبری بودند.
۵ - ریشههای داخلی کودتای ۸۸ را باید در سالهای حاکمیت به اصطلاح اصلاحطلبان بر قوه مجریه و مجلس ششم و طرحریزی براندازی پارلمانی جستوجو کرد، زمانی که از تریبون کنفرانس صهیونیستی برلین علیه نظام نقشه کشیده و از پشت تریبون مجلس شورای اسلامی ضرورت برگزاری رفراندوم و عبور از حکومت ولایت فقیه و طرح جمهوری منهای ولایت فقیه را فریاد میکردند. زمانی که در پلونوم چهارم حزب منحله مشارکت با وقاحت تمام گفتند و نوشتند که از آنجا که تغییر قانون اساسی و رسیدن به جمهوری منهای ولایت فقیه از طرق قانونی میسر نبوده و همه راههای قانونی و صدور مجوز رفراندوم در اختیار همان کسی است که ما قصد کنار گذاشتنش را داریم پس باید درست مانند مدل انقلاب ۵۷ مردم را به کف خیابانها کشانده و با تعطیلی کارخانجات، صنعت، مدارس، دانشگاهها و... کشور را به سمت آشوب و هرج و مرج بکشانیم.
۶ - در کودتای مخملین ۸۸ ردپا و حضور مستقیم صهیونیستها، غربیها و وهابیون در کنار طیف وسیع و گستردهای از تندروها و افراطیون اردوگاه اصلاحات، سلطنتطلبها، منافقین، لیبرالهای وطنی، غربزدگان و غربگدایان، مرفهین بیدرد، خستهها و بریدهها، بیبصیرتها، طبقه اشراف، فرصتطلبها، اراذل و اوباش و... مشهود است.
۷ - فتنه ۸۸ قطعاً یک اعتراض اننخاباتی نبود بلکه شورش علیه قانون، شرع، مدنیت و رأی مردم و قلدری به سبک امریکایی بود که جمهوریت نظام، اصل نظام و ولایت فقیه را نشانه رفته بود.
در جنگ احزاب و کودتای مخملین و امریکایی ۸۸ فتنهگران بیشترین صدمات مادی، معنوی، آبرویی و حیثیتی، اعتباری داخلی و بینالمللی را به نظام اسلامی وارد کرده و با نشانهروی اصل نظام و ولایت فقیه بزرگترین حماسه انتخاباتی کشور و رفراندوم بالای ٤۰ میلیونی را بهکام مردم تلخ کرده و زمینه را برای دخالت آشکار دشمنان و نظام سلطه در امور داخلی کشور فراهم کردند. حلم و مدارای نظام با اصحاب فتنه و همپیالههای سرویسهای جاسوسی غرب و دستور گیرندگان از جورج سوروس کار را به جایی رساند که دشمنان بیرونی با تصور باطل و غلط ضعف نظام در برخورد با ایادی فتنه، طرح حمله به خیمههای عاشورا و راهاندازی مدلی برای جنگ داخلی در بهمن ماه ۸۸ در دستور کار قرار داده و در شب عاشورای حسینی برنامه شیطانی خود را با اطمینان از دوقطبی بودن مردم اجرایی کردند اما به یکباره با حضور همگانی و آتش به اختیار مردم همه چیز تغییر کرده و تومار فتنه در هم پیچیده شد و نهم دی ماه به حماسهای چه بسا بزرگتر از ۲۲ بهمن تبدیل شد:
۱ - نهم دی سند پایبندی مردم به دین، ولایت و اصل نظام و نماد تجدید بیعت مردم با انقلاب و آرمانهای حضرت امام است.
۲ - یک مدل بومی و ملی برای ایستادگی در برابر زیادهخواهی دشمنان و ایادی دشمن و زیادهخواهان داخلی است.
۳ - نماد نبرد ذیشعورهای سیاسی با بیشعورهای سیاسی است که نظام اسلامی را در برابر کودتا، فتنهگران و بیشعورهای سیاسی بیمه کرد.
٤ - حماسه ۹ دی انقلاب نسل سوم مردم ایران و سند ماندگاری و اصالت جمهوری اسلامی است.
۵ - حماسه ۹ دی معیار سنجش انقلابی بودن و انقلابی ماندن مسئولان و معیار سنجش انتخاب مسئولان برای خدمت کردن و پذیرفتن مسئولیتها است.
۶ - حماسه ۹ دی سند اصالت و انقلابی بودن نسل سومیها است و ابطال تحلیلهای غلط برخی احزاب سیاسی و رسانههای وابسته به آنان مبنی بر بیانگیزه شدن نسل جوان را به اثبات رساند.
هنوز حتی یک دهه هم از حماسه بزرگ ۹ دی علیه خوارج و نهروانیان انقلاب نگذشته است که متأسفانه عدهای در داخل و خارج تلاش میکنند تا با هوچیگری و انجام عملیات روانی:
۱ - اصل ماجرا تحریف شود
۲ - به فراموشی سپرده شود
۳ - جای شاکی و متشاکی عوض شود
٤ - از خط قرمز بودن خارج شود.
۵ - برای توطئههای جدید در آینده زمینه چینی شود.
امروز نظام اسلامی ما با یک جریان نفاق پنهان داخلی مواجه است که نان انقلاب و مردم را میخورند ولی زیر علم فتنهگران سینه زده و باساز کودتاچیان میرقصند و آب را به آسیاب آنان میریزند.
و اما نکته کلیدی:
۱ - در نهمین سالگرد حماسه ۹ دی چرا باید شاهد ریزش ۹ درصدی نمایندگان ملت باشیم، چرا باید ۹ درصد از نمایندگان مردم (۲٤ نفر) خود را در مقابل طرح قدس قرار داده و با آن مخالفت کنند.
۲ - چرا نسبت به بزرگترین دستاورد نظام در مقابله با جنگ نرم دشمن و انهدام برج و باروی یک کودتای مهندسی شده امریکایی با بیمهری مسئولان، دولتمردان، هنرمندان، اصحاب رسانه، فیلمسازان و... مواجهیم.
۳ - چرا برخی از مدیران و دولتمردان و نمایندگان مجلس و... نهتنها خط قرمز را در باره فتنه ۸۸ رعایت نمیکنند بلکه در مسیر حساسیتزدایی و رفع حصر از باغیان و فتنهگران تلاش میکنند.
٤ - چرا فتنهگران از گذشته ننگین خود اظهار ندامت و پشیمانی نمیکنند و چرا باور قطعی خود را در باره صحت و سلامت انتخابات ۸۸ به مردم صادقانه نمیگویند. چرا برای جبران خسارات بیشمار مادی و معنوی به بار آمده از ندانمکاری آنان آستین خود را بالا نمیزنند.
۵ - چرا باید برخی از مسئولان با بیبصیرتی به جای واداشتن فتنهگران به کرنش در برابر ملت، موذیانه برای رفع حصر تلاش میکنند.
عموم مردم ایران خوب میدانند که ارزش حماسه ۹ دی کم از حماسه جنگ تحمیلی نیست و با قدردانی و حراست از این حماسه بزرگ در برابر همه بیمهریها و کج سلیقگیها و اقدامات بر خلاف حماسه جاوید نهم دی خواهند ایستاد.
کمی هم به تهاجم فرهنگی و نبرد نرم دشمن فکر کنیم
حسن کربلایی در رسالت نوشت:
«امروز جنگ نظامی با ما خیلی محتمل نیست. لکن جنگی که وجود دارد، از جنگ نظامی اگر خطرش بیشتر نباشد، کمتر نیست. در جنگ نظامی، دشمن به سراغ سنگرهای مرزی ما می آید. مراکز ما را سعی می کند منهدم کند تا بتواند در مرز نفوذ کند؛ در جنگ روانی و آنچه که امروز به آن جنگ نرم گفته می شود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهای معنوی می آید که آنها را منهدم کند؛ به سراغ ایمان ها، معرفت ها، عزم ها، پایه ها و ارکان اساسی یک نظام و یک کشور؛ دشمن به سراغ اینها می آید که اینها را منهدم کند و نقاط قوت را در تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل کند. فرصت های یک نظام را به ضعف تبدیل کند. این کارهایی است که دارند می کنند؛ در این کار تجربه هم دارند، تلاش هم زیاد دارند می کنند، ابزار فراوانی هم در اختیارشان هست. باید دشمن و ابعاد دشمنی را بدانیم تا بتوانیم بر او فائق بیاییم.»
مطالبی که خواندید مربوط به روشنگری مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان در دوم مهرماه 88 در تبیین فتنه کور منافقین جدید، آن هم در اوج شرارت و بیگانه پرستی سران فتنه است.
جنگ نرم چیست؟ سربازان و افسران و صف و ستاد آن کدامند؟ اتاق جنگ نرم در کجا مستقر است؟ برنامههای آنان چیست؟ کجا را هدف قرار داده اند؟
اینها سوالاتی است که اگر پاسخ ندهیم از یک سوراخ ده ها بار گزیده خواهیم شد.
دکتر حسین بشیریه در ایام دولت اصلاحات وقتی در وزارت کشور با تاجزاده و اصحاب فتنه در تدارک فرآیند سکولاریزاسیون بود، پس از شکست فتنه 88 به آمریکا گریخت.
او یکی از طراحان براندازی نرم با مشارکت برخی اصلاح طلبان بود. نقش «تاجبخش» به عنوان یکی از ستاره های آشوب های 88 کلیدی بود. او در اعترافات خود در دادگاه پرده از ارتباط خود با اصلاح طلبان به ویژه تاجزاده برداشت.
دشمن فکر می کرد با همکاری دو تاج می تواند خواب های طلایی بازگشت سلطه و سلطنت را تعبیر کند. قیام 9 دی مثل یک سیل و توفان و زلزله آمد و همه ناپاکی ها و وطن فروشی ها و شرارت ها را پایان داد و سران فتنه به همراه صف و ستاد آنها را افشا کرد.
ای کاش مسئولین امنیتی و قضائی به قطعنامه حماسی و ماندگار این روز عمل می کردند و سران فتنه را به سزای خود می رساندند تا آنها امروز طلبکار نشوند، تا جایی که طمع کنند جای ظالم و مظلوم، «جلاد» و «شهید» را عوض کنند.
امروز یک سوم ماهواره های موجود در جهان فقط برای ایران برنامه پخش می کنند. آنها با 9 هزار شبکه هر روز و شب بی وقفه مشغول بمباران فرهنگی هستند. فقط 300 شبکه فیلم غیر اخلاقی و 721 شبکه سینمایی و 342 شبکه سرگرمی و خنده و 515 شبکه برای کودکان و نوجوانان، مفت و مجانی برنامه پخش می کنند. همچنین 32 شبکه در دست تجزیه طلبان، ضد انقلاب و مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی است که هر روز برنامه هایی را علیه نظام پخش می کنند.
230 شبکه فارسی زبان مشغول لجن پراکنی علیه جمهوری اسلامی هستند و این در حالی است که کل شبکه های جمهوری اسلامی به 50 شبکه هم نمی رسد که حجم تولید این 50 شبکه هرگز با تولیدات دشمنان اسلام در شبکه های فارسی زبان و زبان های خارجی برابری نمی کند.بی مهری مسئولین دولتی به بودجه صدا و سیما نشان می دهد آنان درک درستی از تهاجم فرهنگی دشمن ندارند.
تمام برنامه های مخرب دشمن از طریق گیرنده های تلویزیون قابل دسترسی است و همین حجم و بالاتر از آن از طریق اینترنت هم دریافت می شود که مکمل آن است.
ده ها اندیشکده سیاسی و فرهنگی در آمریکا و اروپا با بودجه های هنگفت دست اندرکار نبرد نرم و براندازی هستند و این غیر از بودجه ای است که سالانه در کنگره آمریکا یا در مجلس عوام انگلیس و برخی کشورهای اروپایی برای براندازی نظام و کمک به جریان های وابسته در داخل است که خوشبختانه در اعترافات برخی متهمین فتنه 88 فاش شد.
علی رغم همه این تدارکات و لجستیک، ملت ایران مقاوم و مقتدر روی پای خود ایستاده و قیام تاریخی 9 دی دست رد بر همه این سیاه بازی ها و شرارت ها زد.
بودجه نهادهای فرهنگی کشور که چون سد آهنین در برابر تهاجم سیاسی و فرهنگی دشمن ایستاده اند هر سال کم و کمتر می شود. این وضعیت در بودجه 97 یعنی کاهش بودجه نهادهای فرهنگی کشور، رکورد زده است. البته مردم ما به این بودجه ها دل نبسته اند، آنها با اتکا بر آگاهی و بصیرت خود، از انقلاب و اسلام دفاع می کنند و به این بی مهری ها توجه نمی کنند.
مراجع عظام تقلید، علمای بزرگ و حوزه های علمیه، دانشگاه های کشور و اساتید و دانشجویان در نقش افسران نبرد نرم در سنگرهای خود حضور دارند. دشمن باید آرزوی پیروزی در نبرد نرم علیه ملت ایران را به گور ببرد.
دنیا شاهد است که ملت ما با اتکا به رهبری آگاه و هوشمند خود، هر تهدیدی را به فرصت تبدیل می کند. این انقلاب صاحب دارد و صاحب آن خدای قادر متعال است و ملت را در نبرد با فرعونیان زمان تنها نخواهد گذاشت؛ «انّ معی ربّی سیهدین». (سوره شعرا، آیه 62)
حالا پس از زلزله
احمد مسجدجامعی در شرق نوشت:
زلزله پدیدهای طبیعی است که با شناخت دقیق آن میتوان آسیبهای آن را تا حدی کاهش داد و از تبدیلشدن آن به بلایی خانمانسوز جلوگیری کرد؛ البته منظور از شناخت، پیشبینی زمان وقوع زلزله نیست. ژاپن کشوری است که در تکنولوژی، پیشرفته است و با زمینلرزههای بسیاری سروکار دارد اما تاکنون موفقیتی در پیشبینی زمان وقوع زلزله نداشته است. گفته میشود در حادثه سال ۲۰۱۱ حدود هشت دقیقه پیش از سونامی ناشی از زلزله، وقوع آن را از طریق موبایل و رادیو و تلویزیون اعلام کرده بودند. این اتفاق هرچند اگر در کف اقیانوس آرام هم رخ داده باشد، امری کمسابقه و برای قطع آب و برق و گاز که میتوانند حوادث بعدی را به دنبال داشته باشند، کافی است اما برای ترک مناطق ناامن و اقداماتی که آسیبهای سونامی را در مناطق ساحلی کاهش دهد، بههیچوجه کافی نیست. ایران کشوری است روی خط زلزله و از نظر تحلیل نقشههای پهنهبندی خطر زلزله، در منطقهای با خطر نسبی بسیار زیاد قرار گرفته است. در چنین شرایطی رفتارهای پیشگیرانه برای مقابله با بحرانهای ناشی از زلزله و مدیریت خسارات وارده در هر دو بُعد جانی و مالی اهمیت زیادی دارد. زلزله بم که پنجم دی یادآور آن حادثه تلخ است، واقعهای بزرگ با هزینههای انسانی و مالی بسیار بود که درعینحال تجربههای مفید و ارزندهای بهجا گذاشت و مهمترین اسناد پیشگیری از بحران نیز به پس از آن برمیگردد. از جمله آن تلاشها تصویب چند سند مهم در این زمینه بود که نخستین آنها طرح جامع امداد و نجات کشور در سال ١٣٨٢ و آخرین آنها درباره اقدامات لازم برای آمادگی و کاهش آسیبهای زلزله احتمالی تهران است.
این سند در سال ۱۳۸۹ به تصویب هیئت وزیران رسید و در آن وظایف دستگاههای مختلف بیان شده است؛ مثلا پیشبینی شده که در صورت وقوع زلزله نیاز به چنددههزار تخت بیمارستانی خواهد بود که مسئولیت تأمین این تختها برعهده دانشکدههای علومپزشکی ایران، تهران و شهید بهشتی گذاشته شد.
درعینحال، میدانیم بالاترین ظرفیت بیمارستانی در تهران برای یک واحد متمرکز هزار تختخواب است و از سوی دیگر بسیاری از بیمارستانها هستند که احتمالا مانند بیمارستان سرپل ذهاب، در برابر زلزله مقاومت نخواهند کرد و آسیب خواهند دید. آب آشامیدنی مورد نیاز مجروحان و بازماندگان خود موضوعی بسیار حیاتی است که تأمین آن را برعهده شرکت آب و فاضلاب گذاشتند.
این شرکت همچنین وظیفه دارد تأمین آب بهداشتی برای امور غیرشرب را نیز برای صدها هزار مجروح یا آسیبدیده و بازمانده مستقر در اردوگاهها و مناطق بحرانزده عهدهدار شود. وظیفهای که برعهده هلالاحمر گذاشته شده، آمادگی در اسکان اضطراری صدها هزار نفر آسیبدیده است.
هلالاحمر همچنین باید در تأمین مایحتاج ضروری و سالم همین تعداد افراد نیز اقدام کند. امداد و نجات دههاهزار زیرآوارمانده نیز برعهده این سازمان خواهد بود. آتشنشانی تهران باید آمادگی فرونشاندن و مقابله با هزاران حریق را داشته باشد.
نگاهی به گزارشهای موجود از واقعه پلاسکو بیندازیم. فداکاری و ایثار پرسنل آتشنشانی در آن حادثه هیچگاه فراموش نخواهد شد، اگرچه میشد جلوی جانباختن شهدای آتشنشان را گرفت.
در کنار آن اما این پرسش جا دارد که تجهیزات و تکنولوژی موجود برای چنین مأموریتی کافی خواهد بود؟ موضوعی که پس از حادثه تلخ خیابان جمهوری در سال ٩٢ بارهاوبارها به مسئولان وقت تذکر داده شد. تهران در برابر زلزله ایمن نیست. پایتخت با سه گسل مهم احاطه شده است. گسل تهران در شمال، گسل مشاء در شمالشرق و گسل ری در جنوب. از سوی دیگر خشکسالیهای دو دهه گذشته و برداشت غیراصولی آبهای زیرزمینی برای تأمین آب مورد نیاز باعث شده سطح و حجم آب بهطور وسیعی کاهش یابد. این امر به گفته زمینشناسان، باعث کاهش فشار در لایههای زمین شده و احتمال جابهجایی زمین در دو سوی گسل را تشدید میکند.
در چنین شرایطی احتمال وقوع زمینلرزههای با دورههای بازگشت صد تا ٢٠٠ سال و با بزرگای هفت ریشتر یا بیشتر به طرز معناداری بالا میرود. اگر به شواهد تاریخی نیز رجوع کنیم میبینیم آخرین زلزلههای بزرگ تهران در سالهای ۱۰۴۴ و ۱۲۰۹ خورشیدی با بزرگای ٦,٥ و ٧.١ ریشتر در فاصله حدود ۵۰ کیلومتری از مرکز تهران کنونی در دماوند و شمیرانات رخ داده است. در تهرانگردی دو سال پیش دیداری از مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران - که متأسفانه در ایران به اندازه جهان شناختهشده نیست- داشتیم و برایمان جالب بود که گروهی از شخصیتهای علمی شبانهروز و در طول سال بهطور پیوسته وضعیت ایران و منطقه را از نظر لرزهخیزی رصد و ثبت میکنند و همین امر موجب شد که در سال گذشته جایزه تهران به این مرکز اختصاص یابد.
در چنین شرایطی سؤال جدی و بایسته این است که سازمانها و نهادهای مسئول تاکنون برای فراهمآوردن امکان اجرای اسناد و مصوبات بالادستی چه کردهاند؟ فراهمآوردن گزارش نتایج این اقدامها اولین قدم ضروری است.
پس از آن باید نقصها و کاستیها را شناسایی و رفع کرد. در یک نگاه کلی و حتی پیش از فراهمآمدن این گزارشها به نظر میرسد که هنوز آمادگیهای لازم برای اجرای طرح جامع مدیریت بحران شهر تهران وجود ندارد و حتی معلوم نیست که چه مرجع یا مراجعی باید آن را پیگیری کنند.
زلزله چند شب گذشته تهران بهخوبی همهچیز را نشان داد و صدها هزار شهروند تهرانی شاهد بلاتکلیفی و بیبرنامگی مدیران و برنامهریزان در چنین شرایطی بودند. اینکه مدیران با تمجید از برخورد مردم با زلزله، کاستیها را بپوشانند چاره کار نیست.
این از نخستین وظایف شورای شهر تهران است که رسیدگی به این مهم را در اولویت کار خود قرار دهد.
دوربینیهای فوتبال؛ از شهوت دیده شدن تا پولشویی
سیدعلی محقق در روزنامه ابتکار نوشت:
کمتر کسی است که آقای دوربینی را نشناسد. او بیش از سه دهه است که به عشق دیده شدن، تمام مناسبتها و مراسم های دولتی و رسمی که از تلویزیون پخش می شود را رصد می کند و برای رسیدن به مراسم و جایگاهی که در جهت دوربین شبکه های مختلف تلویزیون باشد به هر تلاش و ترفندی دست می زند.
او نه اهل سیاست است، نه فعال فرهنگی است، نه دغدغه اجتماعی دارد و نه عاشق بزرگان مذهبی، سیاسی، هنری و ورزشی مرحوم است، اصلا هم فرقی برایش نمی کند مراسمی که قرار است شرکت کند مذهبی باشد یا سیاسی، متعلق به اصلاح طلبان باشد یا اصولگرایان، تشییع و تدفین باشد یا جُنگ شادی، ورزشی باشد یا فرهنگی، مهم فقط این است که دوربین های صدا و سیما آنجا باشند و احتمال دیده شدنش از صفحه تلویزیون وجود داشته باشد. وقتی مقابل دوربین قرار می گیرد، خوشحالی در چشم هایش موج می زند؛ دست و پایش از شوق به لرزه می افتد و به هر قیمت خود را به مرکز تصویر نزدیک می کند. آقای دوربینی حتی از اینکه چند ماه پیش توسط حجت الاسلام قرائتی از یک جلسه درس احکام بیرون انداخته شد، هم خوشحال شد. چرا که این ماجرا باعث شد به مدد دست به دست شدن تصویرش در شبکه های اجتماعی بیشتر دیده شود و مشهورتر از قبل شود. او انگار که از زندگی همین را میخواهد، دیده شدن به هرقیمتی!
دوربینی های جامعه ما اما یکی و دوتا و ده تا و صدتا نیستند، بسیارند. هرکدام هم برای ارضای میل دیده شدن، روش خاص خود را دارند که از این همه، حسین نمازی یعنی آقای دوربینی معروف، کمهزینه ترین راه را برای فروکش کردن میلش به دیده شدن برگزیده است؛ کم هزینه هم برای خودش، هم برای جامعه و اطرافیان و هم برای بیت المال. حداکثر حقی که آقای دوربینی برای دیده شدن خود، از کسی زایل کند این است که در عشق رسیدن به کادر دوربین فلان شبکه خبری، شرکت کننده مراسم، رقیب و یا رهگذر را هل دهد و کنار بزند؛ همین!
در سالهای اخیر ورزش پرطرفدار و پرماجرا و پرهیاهوی فوتبال برای اهالی واقعی این ورزشِ جذاب، بسیار پردرآمد و جذاب و طبیعتا برای آنهایی که می خواهند باشگاه داری کنند بسیار پرهزینه و عذاب الیم شده است. هزینه هایی که از عهده کمتر کسی که به طور عادی و شفاف به مکنت رسیده، برمی آید و فقط شرکت ها و موسسات و نهادهایی انگشت شمار و آدم هایی خاص یارای تامین مخارج سرسام آور و چند ده میلیاردی حضور در سطوح اول و لیگ های اصلی فوتبال کشور را داشته اند. حساب شرکت ها و موسسات خصوصی و دولتی و خصولتی که روشن است اما برای پی بردن به راز حضور و هزینه کردن های آدم های خاص درفوتبال یک راه این است که دست به دامان تئوری آقای دوربینی شویم و از منظر چشم و ذهن او و امثال او به قابلیت های فوتبال بنگریم.
واقعیت این است که یکی دو گروه از ده ها گروه دوربینیهای عاشق دیده شدن و شناخته شدن و بر سر زبان ها افتادن، کسانی هستند که عرصه فوتبال را برای رسیدن به این میل بی پایان و نیز اهداف غیرمستقیم دیگر برگزیده اند. دوربین، میکروفن، رسانه و مخاطب علاقمند در فوتبال آن چنان زیاد است که همه کسانی که شهوت دیده شدن و شناخته شدن دارند، از خود بیخود می شوند که به هر قیمتی از قِبَل دوربین ها و میکروفون های متصل به مستطیل سبز دیده و شنیده شوند.
دوربینی های ندار، میل بی امان خود برای دیده شدن را در قالب حرکات جیمی جامپی و پریدن وسط یک مسابقه فوتبال پربیننده، به قیمت بازداشت شدن و کتک خوردن، عملیاتی می کنند و دوربینی های دارا، اما از رگ خواب فوتبال وارد می شوند و به هر قیمتی حاضرند پولی به کف آورند و خرج کنند که در کنار علی کریمی ها، علی دایی ها و در برنامه هایی مانند نود دیده شوند.
نسبت آنها با فوتبال مانند نسبت آقای دوربینی است با مراسم هایی که در آنها شرکت می کند. آقای دوربینی به عشق دوربین، زیر تابوت فلان بازیگر و ورزشکار و عالم دین یا استاد دانشگاه و وزیر و وکیل میرود، خود را عاشق آن مرحوم جا می زند و اشک می ریزد، فقط برای اینکه دیده شود. این دسته از دوربینی های فوتبال هم به ناگهان از زیر بوته وسط زمین فوتبال می پرند و خود را عاشق سینه چاک فوتبال و قرمز و آبی و یوزپلنگ های ایرانی جا می زنند که دیده شوند و بر سر زبان ها بیفتند و لذت ببرند.
گاهی اما ماجرا فقط شهوت دیده شدن نیست و این عشق سینه چاک یک شبه راز و رمزها و ابعاد ناپیدای دیگری هم دارد. تجربه نشان داده است کسب محبوبیت در بین خواص و عوام جامعه و به عبارتی تقدیس شدن از نظر بخشی از بدنه اجتماعی پرش و رسیدن از نقطه ای به نقطه ای دیگر را برای افراد تسهیل میکند. گاهی نشستن کنار چهره های محبوب، راه محبوب شدن است و گاهی راهی است برای شستن لکه هایی که روی صدها و هزاران میلیارد پول کثیف بی زبانی که به طریقی مشکوک و مرموز و غیرعادی به چنگ آمده است. بلی واقعیت تلخ این است که در فوتبال هم مانند بسیاری از دیگر ارکان جامعه ضرب المثل «هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد» صادق است و وقتی کسی میلیاردها تومان پول را خرج سلبریتی های فوتبال و حل و فصل مسائل پیچیده پشت پرده می کند، یا مانند آقای دوربینی عاشق دیده شدن کنار جادوگران وسلاطین فوتبال است یا دارد چیزهای دیگری را شستشو می دهد!
برنج آلوده، پالم، زلزله و اعتمادی که مخدوش شده
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
زلزله تمام شده است اما ولوله ای که تحلیل ها و پیش بینی های عجیب و غریب برخی کاربران در پیام رسان ها و کانال ها درباره احتمال بروز زلزله مطرح می کنند تازه پس از فرونشستن هیجان زلزله، شروع می شود. جالب این جاست که هرکاربری در شبکه های اجتماعی به خود اجازه می دهد وارد حوزه تخصصی زلزله شناسی شده و به بررسی تنش گسل ها بپردازد و مهم تر و عجیب تر این که درباره تنش آینده فلان گسل پیش گویی کند. فارغ از این که همه این ها موضوعات تخصصی است و اظهارنظر درباره آن ها دست کم به پاس کردن چند ده واحد درسی در دانشگاه نیاز دارد نه صرفا مقایسه عوامانه زلزله شهرهای قبلی با فعلی! بگذریم از این که برخی همین زمین لرزه ها را به پروژه هارپ یا آزمایش بمب اتمی و امثالهم نسبت می دهند. این البته فقط خاص زلزله هم نیست. به عنوان نمونه در ماجرایی مانند «بیوتروریسم» که یک تهدید جدی امنیتی است، آن قدر اظهارنظرهای عوامانه مطرح شد و چهره های مختلف به عنوان اهداف بیوتروریسم معرفی شدند که مخاطب دیگر حتی درباره اصل آن نیز دچار شک و شبهه شد. مثال ها دراین باره فراوان است اما چه اتفاقی افتاده است که چنین شرایطی را می بینیم؟
1- بخشی از این اتفاق به این دلیل است که شبکه های اجتماعی تبدیل به رسانه هایی شده اند که هرکس در آن می تواند منبع تولید خبر و تحلیل باشد. فارغ از این که منبع مورد وثوق این خبرها کجاست. اساسا پیام رسان ها باعث شده اند که «اعتبار منبع» (Source credibility) به خصوص درحوزه انتشار خبرها به شدت زیر سوال برود. بنابراین در همین شبکه ها و پیام رسان ها باید منابع خبری موثق و معتبر را که توسط تیم های رسانه ای قوی مدیریت می شوند شناخت و از این منابع و کانال ها خبر را دریافت کرد. با این حال در مواقعی که بحران ها رخ می دهد و مخاطب تشنه اطلاعات جدید است، حتی اگر به سواد رسانه ای مواجه شدن با خبر در پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی مسلط باشد، بازهم در آن شرایط خاص نمی تواند در لابه لای حجم انبوهی از اطلاعاتی که روی گوشی همراه خود دریافت می کند، سره را از ناسره تشخیص دهد. این جاست که نقش روزنامه نگاران و خبرنگاران حرفه ای و مراجع کارشناسی رسمی که اطلاعات، اظهارنظرها و تحلیل های معتبر را از موارد نامعتبر تمیز می دهند برجسته می شود، خواه در فضای مجازی و خواه در رسانه های صوتی و تصویری و مکتوب.
2- البته همه تقصیرها به گردن این شبکه ها و کاربرانشان نیست. علت این اعوجاج ها را باید جای دیگری هم پیدا کرد. جایی که اعتماد به نهادها و سازمان های تخصصی مرتبط با موضوع که در حقیقت باید حرف آخر را در بحران ها و اتفاقات بزنند، کاهش می یابد یا دچار خدشه می شود بنابراین افکار عمومی برای آن که اطلاعات مورد وثوق پیدا کند ممکن است به هر مطلبی که به دست اش می رسد، اعتماد کند و در نتیجه در نقش اجتماعی خود نیز مسئولیت پذیری کمتری خواهد داشت. بدون شک «اعتماد به نهادها» با «افزایش ارائه اطلاعات به افکار عمومی» و «شفافیت بیشتر» نسبت مستقیم دارد. اعتمادی که البته به نوع عملکرد دستگاه ها بستگی دارد و حتی به جرئت می توان تا حد زیادی این سازمان ها و نهاد ها را در به وجود آمدن این شرایط مقصر دانست . به عنوان نمونه در ماجرای کمک های مردمی به زلزله زدگان برخی چهره ها و سلبریتی ها توانستند مبالغ قابل توجهی حتی تا 10 میلیارد تومان جمع آوری کنند. درحالی که اگر در اتفاقات مشابه دستگاه های خدمات رسان اولا سابقه بسیار خوبی در ارائه خدمت می داشتند و ثانیا اطلاعات دقیق و شفاف از چگونگی هزینه کرد کمک ها در حوادث قبلی ارائه می کردند و هرکس می توانست به جزئیات این هزینه ها دسترسی داشته باشد، طبعا مردم در دیگر بحران ها به همین نهادها اعتماد و اتکای 100 درصدی می کرد. یا مثلا هر از گاهی کسی پیدا می شود که اعلام کند فلان ماده خوراکی وارد کشور شده و برای سلامتی مضر است و دریک بازه زمانی آن قدر مصاحبه و اظهارنظر درباره آن منتشر می شود که مخاطب دیگر نمی داند چه کند. مثال های مشابه هم الی ماشاء ا... زیاد است؛ از ماجرای پالم تا برنج های آلوده و شکلات ها و ... . مثلا در همین ماجرای پالم چه اتفاقی افتاد؟ ابتدا وزیر بهداشت اعلام کرد که این مواد مضر است و نباید استفاده شود اما بعدا این دیدگاه ها یا تعدیل شد یا تغییر کرد و مجوزهای متعدد برای واردات پالم صادر شد. یا در موضوع استاندارد بودن خودروها، هر از گاهی نام چند خودروی غیر استاندارد اعلام می شود که به گفته مسئولان دیگر یا تولید نمی شوند یا پلاک اما چندی بعد هم تولید می شوند هم پلاک! و قص علی هذا.
سوال این است که در این شرایط مردم باید به کدام نهاد و دستگاه اعتماد کنند و مطمئن باشند که حرف آخر را می زند؟ بسیاری از این موضوعات به زندگی و سلامت مردم و بسیاری دیگر به سلامت و امنیت کشور و سرمایه های اجتماعی نظام مربوط است. در این شرایط چه کسی باید پاسخ گوی اعتبارزدایی از نهادهایی باشد که عملا با عملکرد غیر شفاف خود به بی اعتمادی دامن می زنند و باعث می شوند مجاری غیررسمی و مجازی جایگزین اطلاع رسانی رسمی و مستدل شوند؟ اگر ستادهایی چون مدیریت بحران یک تیم رسانه ای قوی و مبتنی بر فناوری روز داشته باشند و فارغ از زد و بندهای سیاسی و منافع شخصی و سازمانی، در اطلاع رسانی حرفه ای عمل و رسانه های رسمی را با اطلاعات شفاف و دقیق به روز کنند، دیگر مردم به سراغ مجاری غیر رسمی نمی روند و پس از هر زلزله یا مثلا مشاهده اشیای نورانی یا صداهای عجیب و غریب و... ولوله ای روح و روان مردم را آزار نمی دهد.
مصائب گوجهتخممرغی
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
«قیمت تخممرغ در بازار رکورد زد»؛ این تیتر یکی از خبرهایی است که چند روز قبل و در دوم دیماه توسط خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) روی خروجی فرستاده شده است. هرچند درگیر شدن واحدهای تولیدیِ مرغ تخمگذار با بیماری و کاهش یکباره تولید تخممرغ از دلایل این افزایش قیمت ذکر شده، اما افزایش قیمت ارز و تأثیر آن بر واحدهای تولیدیِ تخممرغ هم بیتأثیر نبوده است. فرا رسیدن فصل سرما و پیشبینی تحولات اخیر بازار ارز هم دو فاکتور پیشبینی پذیری بودند که شاید میتوانستند اندکی در مهار قیمت این محصول مؤثر واقع شوند. اتفاقی مشابه رویداد گوجهفرنگی که در دولت نهم اتفاق افتاده بود و رییس دستگاه اجرا برای حل مشکل، نشانی میوهفروشی خیابان محل سکونت خود را میداد! این اما همه ماجرا نیست. بازار کاغذ هم از محصولاتی بود که در هفتههای اخیر، تحولات و تغییرات شدیدی را تجربه کرد. افزایش یکباره قیمت کاغذ و واکنشهای منفعلانه و بعضاً غیرمنطقی دستگاههای مربوطه از جمله وزارت صنعت، معدن و تجارت به یکباره این بیثباتی را مضاعف و چنان مشتعل کرد که بازار کاغذ بعد از شوک ارزی سال 90 و 91 این بار شوک افزایش قیمت 300 هزار ریالی را در بخش کاغذ تحریر به خود دید؛ شوکی که صدای اهالی نشر و مطبوعات را هم درآورد. ظواهر امر و شواهد حکایت از آن دارند که گویا بخشهای اقتصادی دولت، اراده و برنامهای برای مدیریت بازار ندارد.
از نگاه اقتصاددانان دولت، بازار از خود دارای حیات است و خود میتواند خودش را تنظیم کند. موضوعی که نایبرییس کمیسیون فرهنگی دولت هم صراحتاً چندی قبل در یک نشست درباره بررسی وضعیت بازار کاغذ به آن اشاره کرد. شاید مرور آن صحبتها با توجه به بیثباتیهای امروز بعضی کالاها خالی از لطف نباشد:«میگویند بازار باید رها شود و خودش، تکلیف خودش را مشخص کند. دولت و وزارت صنعت ارادهای برای دخالت در بازار ندارند. اینکه میگویم تحلیل نیست؛ خبر است!»