سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
حماسه 9 دی مردم و خواصیکه جا ماندند
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- آمریکا و نظام سلطه از اول انقلاب توطئههای سیاسی و نظامی و اقتصادی و رسانهای زیادی طراحی کرد تا شاید بتواند قدرت دفاع ملت ایران را تضعیف و از بین ببرد، اما در تمام این موارد با شکست روبرو شد. هم میتوان گفت استقلال و اقتدار و نفوذ جمهوری اسلامی در سطح منطقه و بینالملل موجب شد تا نظام سلطه فتنه 88 را طراحی کند و هم میتوان گفت تقویت اقتدار و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در سطح منطقه و بینالمللی، یکی از نتایج حضور با بصیرت مردم در 9 دی بود که در تشخیص فتنه و شناخت طراحان و عوامل اصلی فتنه دچار اشتباه نشدند.
آنچه باعث شد تا بساط تروریستهای تکفیری در منطقه برچیده شود و نقشه منطقه براساس دکترین مقاومت و نه نظم نوین آمریکایی شکل بگیرد و ملتهای منطقه را از شر توطئههای آمریکا و رژیم صهیونیستی درپناه اسلام و محور مقاومت در امان نگه دارد....، همگی نتیجه قطعی دشمن شناسی و زمانشناسی آنها در9 دی بود. چرا که اگر آمریکا با طراحی انقلاب مخملی خود موفق میشد فتنه را در کشور به سرانجام برساند، راه را برای تسلطش بر تمام منطقه هموار میکرد اما اکنون تحلیلگران غربی تاکید میکنند «شکستهای آمریکا در منطقه در مقابل سیاستهای جمهوری اسلامی پایانی بر سیاست سرنگونی دولتهای منطقه از سوی آمریکاست». سِرّ این اقتدار و عزت در واقعیت و حقیقت9دی نهفته است که رهبری فرمودند: «وقتی امتحانِ خوب بدهید، خدا شما را بالا میبرد» گرچه برخی خواص خوب امتحان ندادند و مردود شدند!.
2- فتنه 88 و 9دی نشان داد ملت ایران، مردم کوفه در عصر امام حسین(ع) نیستند اما آنچه موجب این تمایز شد این بود که مردم کوفه آن زمان بعلت جهل و ناآگاهی، خامِ خواص بیبصیرتی شدند که روزگاری زیرعبای پیامبر آبرو جمع کرده بودند تا روزی مثل روز سقیفه آن را بفروشند و مطاع دنیا و قدرت بخرند! اما ملت ایران بعلت فهم و بصیرتی که از امامشان آموخته بودند اولا نه خام خواص بیبصیرتی شدند که روزگاری به ظاهر در کنار امام ره، اما در باطن مقابل امام و در خلوت مدعی خط دادن به امام بودند! و ثانیا به خواص بیبصیرتی که منتظر سقیفهای دیگر بودند، اجازه ندادند از آبروی جمع کرده زیر عبای امام ره، برای خود قبای رهبری بدوزند! و این مصداق « إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفورٍ» است.
3-رهبر معظم انقلاب در خطبههای تاریخی نمازجمعه29خرداد 88 جملهای دارند که شاید بعداز سالها اکنون وقت پرداختن به آن باشد. حضرت آقا با تضرع به پیشگاه حضرت ولی عصر (عج) فرمودند «ای سید و مولای ما من جان ناقابلی و جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که خود شما به من دادید، همه اینها را من کف دست گرفتم در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد و ما این راه را با قدرت ادامه خواهیم داد» این فراز از سخنان ایشان که با سوره نصر به پایان رسید، به نوعی هشدار و پیام به خواص بیبصیرتی بود که درعین سر دادن شعار ولایتمداری و ذوب در ولایت، اما سکوت کردند که به هر دلیل، ناموجه و نابخشودنی است. چراکه در مقابل ندای «هل من ینصرنی» مولای خود جای دلیل و بهانه و عمل به وظیفه براساس اجتهاد خود نیست، بلکه حق مطلب، عمل به وظیفه براساس اجتهاد و فرمان ولایت است، حتی آبرو که هیچ، اگر جان هم باید داد، باید داد!
4-اما یکی از مسائل و خطراتی که موجب میشود تا حرکت تاریخی9دی تحریف و از متن به حاشیه رانده شود و در گذر زمان به فراموشی سپرده شود، نگاه سطحی برخی سیاسیون است. باید متاسفانه گفت همین نگاه باعث شده هرچند فتنه در نطفه خنثی شد اما بدلیل مواضعی که برخی برای رسیدن به منافع سیاسی خود اتخاذ کردند، به شکل دیگری نمایان شود. جریان لیبرالی و نفوذی درفتنه 88 پشت پرده با دشمنان ملت ایران و در راس آنها با آمریکا همساز و همنوا بودند اما «غفلت ایجاد شده» موجب شد آنها با یک «اقدام نابجا» آشکارا با راس نظام سلطه منافع مشترک پیدا کنند و برجام را زمینه هدف قرار دادن قدرت دفاعی کشور نمایند یکی از مسئولان بدون توجه به نقش آمریکا و صهیونیستها در پشت فتنه 88، ادعا کرد علت حوادث 88 «اختلافات سیاسی دو کاندیدا بود»! و مشاورش ادعا کرد فلانی را جزء سران فتنه نمیدانم!. سیاستمدار دیگری که وظیفه برخورد با فتنهگران را داشت ادعا کرد« از فتنه عبور کردیم» و شخصیت سیاسی دیگری ادعا کرده «ملت جنایتی را که آنها قبل از 9 دی مرتکب شده بودند بخشیدند و از سران فتنه گذشتند»!!!
مگر رهبر معظم انقلاب سران فتنه را «باغی بر نظام اسلامی» نخواندند و نفرمودند اگر اینها محاکمه شوند، حکمشان خیلی سنگینتر از حصر است؟ حکم سنگینتر از حصر آیا غیر از اعدام است؟. مگر ایشان نفرمودند«اگر کسی در مقابل دولت و نظام حق تلاش کند، این فتنه و محاربه است... عوامل دشمن مزدورند» حکم محاربه و مزدور چیست ؟ مگر نفرمودند «این کسانی که شما بهشان میگویید سران فتنه، کسانی بودند که دشمن اینها را هل داد وسط صحنه، ... اما راه خود را عوض نکردند»؟مگر رهبری نفرمودند «ملت با کسانی که کشور را به لبه پرتگاه بردند آشتی نمیکند»؟. بعداز اینکه مردم با آن حضور تاریخی و شعارهای پرمعنا نظر خود را در 9 دی اعلام کردند، شما چکاره هستید که در مقابل رهبری و مردم نظر میدهید؟ شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» از کجا درآمد و در دهان آشوبگران قرار گرفت؟ حال چگونه خواسته یا ناخواسته همسو با عوامل فتنه برای تطهیر و کاهش جرم سران فتنه تلاش میکنید تا زبان فتنهگران دراز شود و مواضع درست و بحق جریان انقلابی را زیر سؤال ببرند !.
5- براساس همین غفلتها است که فضا برای تحریف تاریخ فتنه و قیام حماسی و الهی 9 دی مهیا میشود. فرزند یکی از سیاسیون که خانوادگی از جمله با نامه بدون سلام و والسلام به رهبری در فتنه نقش ایفا کردند، ادعا کرده «9 دی در واکنش به اعتراضات! بعداز انتخابات با حضور دوستان انقلابی! و موقعیتسنجی! مردم سرکوب! شد. کشورهای فتنهگر خارجی روی موج اختلافات! سوار شدند». اولا 9دی واکنش به«اعتراضات» بعداز انتخابات سال 88 نبود بلکه واکنش به«فتنه و توطئه مخملی» برنامهریزی شده دشمنان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی بود و ملت ایران در9 دی در دفاع از اصل اسلام و انقلاب و رای خود به نظام به خیابانها آمدند. ثانیا نمیتوان با تعبیر «دوستان انقلابی» برای موج خروشان ملت انقلابی ایران، این حرکت بزرگ را کوچک انگاری و کوچکنمایی کنید. ثالثا «موقعیتسنجی» مردم موجب نشد که «اختلافات» لطمهای به انقلاب نزند، بلکه «موقعیتنسنجی» فتنهگران از جایگاه خود در نظام اسلامی و توهم آنها موجب شد انقلاب و کشور تا لبه پرتگاه برود اما «دشمن شناسی» مردم موجب شد جلوی ضربه «فتنه» به انقلاب را بگیرد. رابعاً کشورهای فتنهگر خارجی روی موج اختلافات سوار نشدند، بلکه با گرای فتنهگران و القاء اختلافات دروغین، فتنه را طراحی کردند. خامساً بابیان چنین جملاتی نمیتوان فتنه را به اعتراض - آنگونه که برخی فتنه تروریستهای تکفیری در منطقه را به اعتراضات مردمی تعبیر میکنند - تقلیل و موجه سازی کرد و نقش اصلی سرویسهای جاسوسی- اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی را در طراحی فتنه و هدایت فتنهگران و خواص بیبصیرت در فتنه را پوشاند.
برای فهم این مسائل و جلوگیری از تحریف تاریخ فتنه و 9 دی بازخوانی فرمایشات رهبرمعظم انقلاب در مقاطع مختلف بعداز فتنه آموزنده و روشنگر خواهد بود. از جمله ایشان با بیان اینکه «فتنه 88 یک برنامهریزی ده ساله بود» و «بعضی نفهمیدند اسم این براندازی و فتنه است»، تاکید میکنند «دشمن محاسبات خیلی دقیقی کرده بود؛ به گمان آنها بساط جمهوری اسلامی بنا بود جمع شود؛ منتها ملت ایران توی دهن اینها زد».
تاملی بر اتفاقات مشهد
محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:
تجمع معیشتی تعدادی از مردم مشهد که با بی تدبیری هایی، مورد سوءاستفاده مخالفان انقلاب قرار گرفت، از دو جهت قابل تحلیل است اول چرایی ماجرا، دوم درس هایی که باید گرفت.
چرایی ماجرا
در چرایی شکل گیری این اتفاق دو سطح از عوامل قابل احصا است سطح اول دلایلی است که صحنه ماجرا را توضیح می دهد و شامل فراخوان، شروع تجمع، پیوستن به حلقه اولیه، نحوه برخورد نیروی انتظامی، گسترش جمعیت و تغییر شکل صحنه (اعم از تغییر شعارها تا تغییر شکل اعتراض) و پایان تجمع و تصویرسازی در فضای مجازی می شود. ورود در این سطح از بحث اهمیت زیادی دارد اما به دلایل مجال اندک، نیاز به شنیدن نگاه های مختلف بحثی است که می توان آن را به فرصتی دیگر موکول کرد اما همین قدر می توان اشاره کرد که عده ای از مردم با نیت مطالبات معیشتی و با شعارهای گرانی تجمع را آغاز کردند و مورد حمایت دیگران قرار گرفتند اما در نهایت پس از اتفاقات کوچک و بزرگی که افتاد، با موج سواری عده ای پیکان اعتراض معیشتی به سمت مخالفت با نظام تغییر جهت داد.
اما سطح دوم عوامل که به بستر و زمینه ها برمی گردد، از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است.
احساس ناامیدی، تبعیض و بی پناهی
مجموعه ای از عواملی که در ادامه ذکر خواهد شد باعث شده است در بخشی از جامعه به ویژه در دو قشر طبقه محروم و طبقه متوسط ضعیف شده، احساسی ایجاد شود که می توان آن را با سه مولفه توضیح داد اول احساس ناامیدی از این که در ظاهر قرار نیست گشایشی در حل مسائل آن ها صورت بگیرد، دوم احساس تبعیضی که می گوید مشکلات موجود فقط مربوط به آن هاست و نه برای «ازما بهتران» و سوم احساس بی پناهی که می گوید ملجأ و پناهگاهی ندارند که حرف آن ها را «بفهمد و پیگیری» کند یا حداقل «بشنود و همدردی» کند. این همان بستری است که اگر در جهت حل آن حرکتی ملموس آغاز نشود یا اگر با درک نشدن آن فراگیر شود باید نگران آینده، تکرار اتفاقاتی مشابه و با توجه به وجود دشمنانی قسم خورده شاهد ناامنی شدید و تبدیل شدن به سوریه ای دیگر بود.
عوامل بسترساز
اما احساس فوق الذکر نتیجه عوامل متعددی است که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1 . واقعیت این است که ناکارآمدی دولت ها، قوای قضاییه و مقننه، نهادها و دستگاه های مختلف در دو حوزه حل مسائل اقتصادی و معیشتی و برطرف کردن آسیب های اجتماعی برای زندگی جاری مردم چالش های اساسی زیاد و بعضا غیرقابل تحملی ایجاد کرده است این چالش البته مربوط به امروز و چند سال اخیر نیست وجود، مشکلات یک بحث است اما مسئله وقتی جدی می شود که امید برای حل مشکلات از بین برود. مشکلات از قبل هم موجود بود و اتفاقا بخش مهمی از مشکلات موجود ریشه در گذشته دارد ولی وعده های جذاب و دور از دسترس دولت یازدهم سطح امید مردم را بالا برد و با گذر زمان و محقق نشدن آن ها و در نهایت نیز اعلام برنامه های دولت در لایحه بودجه که نقطه مقابل آن وعده ها برای جامعه تصویر شد(گرچه بخشی از این تصویر واقعی نیست) به همراه گرانی های اخیر و ترس از گرانی های آینده، باعث شد این برداشت تقویت شود که امیدی به حل مشکلات معیشتی مردم نیست و در نتیجه احساس ناامیدی از تغییر شرایط در بخشی از جامعه تقویت شد.
2 . البته مسئله دیگری هم هست و آن سیاه تر تصویر شدن واقعیت های موجود است. می توان به تفصیل در این باره استدلال کرد که درست است آن چه وجود دارد با آن چه باید باشد فاصله های زیادی دارد اما آن چه در ذهن جامعه تصویر شده است نیز بسیار سیاه تر از آن چیزی است که واقعا وجود دارد. نمی خواهم مثال امنیت و قدرت منطقه ای و شبیه آن را بزنم که مورد تایید اکثر مردم است و بارها گفته و شنیده شده بلکه اجازه دهید به عنوان فقط نمونه مثال هایی بزنم که در ذهن خیلی هم اکنون تصویر کاملا سیاهی از آن ها وجود دارد. به عنوان مثال اول از زلزله کرمانشاه نام می برم و این نکته را یادآوری می کنم که تا به حال چند کلیپ و گزارش از کاستی های زلزله زدگان دیده اید و چند کلیپ و گزارش از کانکس های نصب شده و امکانات توزیع شده در ذهن خود به یاد می آورید آیا به اندازه ای که اقدامات عملی و عینی انجام شده، تصویرسازی صورت گرفته است. به عنوان مثالی دیگر کل افرادی که حقوق های چند ده میلیون تومانی می گرفتند چند نفر بودند و جمع تعداد مسئولان رده بالا و میانی که حقوق هایی کمتر از یک استاد دانشگاه می گیرند با استراحت و آرامشی بسیار کمتر و با مسئولیت و مورد سوال بسیار بیشتر چند برابر آن ها هستند. آیا تصویری که بسیاری از ما از این مسئله داریم مطابق با واقعیت موجود هست؟ به عنوان مثالی دیگر درست است که دستگاه قضایی پراست از اشکالات ساختاری ، عملکردی و رویکردی که هم به واسطه شغل ام از آن ها باخبرم و هم صابون آن به جامه ام خورده است اما چرا روند کلی حرکت دستگاه قضایی مورد توجه قرار نمی گیرد که مثلا عده زیادی قاضیان فاسد و کارچاق کن ها شناسایی شده اند و با آن ها برخورد شده یا دانه درشت ها از همه جریان ها در دوره جدید مورد محاکمه دستگاه قضایی قرار گرفته اند از پسر آیت ا... هاشمی گرفته تا معاونان آقای احمدی نژاد و مه آفرید خسروی و بابک زنجانی. روشن است که منظور توجیه کم کاری ها یا ناکارآمدی دولتی ها و قضایی ها و مجلسی ها و دیگر نهادهای حاکمیتی نیست بلکه منظور این است که تصویر ارائه شده به جامعه سیاه تر از واقعیت موجود است و این تصویر غیردقیق نتیجه چند عامل است:
اول سیاست زدگی جدی جریان های سیاسی که در تقابل های سیاسی خود پاروی حق گذاشته و انصاف را کنار می گذارند. چه در گذشته که اصلاح طلبان نقش اپوزیسیون به خود گرفته بودند و چه حال که اصول گرایان به ویژه طیفی از آنان هدف مقدس شان! شده است تخریب دولت.
دومین دلیل وجود تصویر سیاه تر از واقعیت، سیاه نمایی جریان های ضدانقلابی با استفاده از فضای مجازی و رسانه های ماهواره ای است به گونه ای که یک اتفاق طبیعی که همیشه بوده است چنان ضریبی می گیرد که تعمیم پیدا می کند مثلا تعرض یک فرد به یک کودک چنان بزرگ تصویر می شود که گویی این قبیل اتفاق ها تا کنون نبوده است و در دیگر کشورها اصلا وجود ندارد.
سومین دلیل نیز بر می گردد به دلسوزانی که درک دقیقی از ویژگی های یک نقد منصفانه یا مطالبه هوشمندانه ندارند و از سر اخلاص و انجام وظیفه تصویری سیاه تر از واقعیت به جامعه ارائه می کنند پیشنهاد می کنم یک ماه شبکه های تلویزیونی آمریکا مانند سی ان ان و فاکس نیوز و روزنامه هایی مثل نیویورک تایمز و واشنگتن پست را بررسی کنید و آن ها را با گزارش نماینده رسمی سازمان ملل مبنی بر واقعیت های اسف بار آمریکا از وجود ده ها میلیون فقیر و نابرابری های غیرقابل اجتماعی مقایسه کنید تا مشخص شود میزان و نوع انتقاد در رسانه های ایران چقدر در کشوری مثل آمریکا متفاوت است. برای جلوگیری از سوءبرداشت ها مجبورم یادآوری کنم که کارنامه روزنامه خراسان نشان می دهد که چقدر باور به انتقاد جدی و مطالبه مسائل مردم به دور از سیاست زدگی داریم اما فکر می کنیم هوشمندی و انصاف در نقادی بسیاری از دلسوزان کمتر دیده می شود.
و چهارمین عامل نیز سیاه نمایی فرصت طلبانی است که برای منافع شخصی و سیاسی دست روی نقاط ضعف می گذارند تا برای خود محبوبیت ایجاد کنند چه مسئولان حاضری که به جای ارائه برنامه و گزارش نقش منتقد را بازی می کنند و چه مسئولان سابقی که اپوزیسیون می شوند که مهم ترین مصداق اخیر این دسته انقلابی نما آقای احمدی نژاد است که به جای این که پاسخ دهد چند درصد در مشکلات موجود نقش داشته است، منفعت طلبانه و صرفا برای جمع کردن سرمایه اجتماعی و به دلیل این که دستگاه قضایی وارد خط قرمز او و بررسی فسادهای مالی برخی از اعضای کابینه اش شده است، با ترکیب راست و دروغ، سیاه نماتر از ضدانقلاب جامعه را به سمت ناامیدی سوق می دهد.
3 . دو مشکل قبل یعنی ناکارآمدی های طولانی مدت به همراه وجود تصویری سیاه تر از واقعیت وقتی با سه مسئله اول بروز فسادهای مالی پی در پی، دوم رفتار اشرافی گری و دور از مردم برخی مسئولان و سوم رفتار متکبرانه عده ای شکم سیر و آن دسته از سلبریتی های بی درد روبه رو می شوند باعث ایجاد احساس تبعیض می شود و این احساس تبعیض است که شرایط را بسیار سخت و غیرقابل تحمل می کند.
4 . برای کسی که امیدش به حل مشکلات کم رنگ شده است و احساس تبعیض روحش را می آزارد، هنوز راهی وجود دارد و آن زمانی است که ببیند پناهی وجود دارد که او می تواند حرفش را بزند تا «فهمیده و پیگیری» شود و حتی اگر پاسخ گویی واقعی صورت نگرفت حداقل دردش «شنیده» و با او «همدردی» شود در این صورت نیز همچنان شرایط قابل تحمل می شود. بخشی از مشکل موجود این است که اگر مردم پاسخ گویی مسئولان را نمی بینند بخشی از مردم پناهی برای شنیده شدن حرف های شان پیدا نمی کنند و احساس می کنند کسی نیست مطالبه آنان را پیگیری کند. البته فضای انتقادی رسانه های داخلی بخشی از این کارکرد را دارد به همین دلیل نیز مشکلات ذکر شده در بندهای قبل به مرحله انفجار نرسیده است اما واقعیت این است که پاسخ گونبودن مسئولان به رسانه ها، پیگیری و مطالبه ناکافی مسائل مردم توسط دیگر تریبون داران موثر ممکن است اندک اندک این کارکرد را کم اثر کند.
چه باید کرد؟
گرچه توصیف ماجرا تکلیف درس ها و چه باید کردها را روشن کرد اما شمارش آن ها می تواند مفید باشد:
1 . مسئولان کشور در همه قوا، دستگاه ها و سازمان ها باید با تعیین اولویت بندی دقیق، بر حل مسائل اقتصادی به ویژه طبقات محروم و متوسط ضعیف شده تمرکز کنند. مردم صبور ایران توقع حل همه مشکلات شان را ندارند، کافی است حرکت به سمت برطرف شدن آن ها دیده شود که این امری کاملا دست یافتنی است ذکر یک مثال را که مشخص شود شعار داده نمی شود لازم می دانم: تنهاجلوگیری از واردات بی رویه و قاچاقی که از گمرکات کشور صورت می گیرد با توجه به این که زیرساخت های فنی آن ایجاد شده است و فقط نیاز به تصمیم و اندکی پیگیری جدی توسط دست های پاک دارد، ظرف چندماه به نتیجه می رسد و در فرصتی کوتاه چرخ بسیاری از واحدهای تولیدی را به حرکت در می آورد و برای دستگاه های مختلف اعم از قضایی و حاکمیتی می توان از این قبیل مثال ها زد که عزمی جزم و نگاهی جهادی لازم دارد.
2 . جریان های سیاسی و رسانه ها باید سیاست زدگی را در رفتار و عملکرد خود کنار بگذارند و با نگاهی ملی رفتار خود را شکل دهند همان طور که رهبر انقلاب گفتند نقد و نقدپذیری واجب است چون با نقد و نقدپذیری است که اصلاح صورت می گیرد و با نقد است که جلوی احساس بی پناهی برای مردم گرفته می شود اما نقد باید منصفانه و هوشمندانه باشد تا هم تبدیل به سیاه نمایی نشود و هم مورد سوءاستفاده لطمه زنندگان به منافع مردم قرار نگیرد.
3 . مسئولانی که اکنون در مصدر قرار دارند نیز باید نقد پذیر باشند و نشانه نقدپذیری پاسخ گویی است. انبوه نقدهایی که اکنون در رسانه ها صورت می گیرد اگر جدی گرفته شود، به گونه ای که آن مسئله حل یا توضیح آن ارائه شود، آن گاه همه این انتقادها تبدیل به یک فرصت بی بدیل می شود اما اگر مردم شاهد باشند مسئول به جای پاسخ گویی، به سکوت و بی عملی روی می آورد یا حتی خود را در نقش منتقد قرار می دهد، کاسه صبرشان لبریز می شود.
4 . نمی توان امید داشت فرصت طلبانی که مسئول بودند یا هستند، بر طبل سیاه نمایی نکوبند اما می توان انتظار داشت حامیان آن ها در صورت ادامه این مسیر آن ها را به طور علنی طرد کنند. چنین افرادی که برای کسب سرمایه اجتماعی انتخاباتی و غیر انتخاباتی و برای منافع فردی خود، مصلحت میلیون ها ایرانی را فدا می کنند، از دشمن بدترند و نباید هیچ جایی داشته باشند و هرجایی می روند باید مورد طعن علنی قرار گیرند.
5 . پرچم نقد و مطالبه باید دست دلسوزان انقلاب و مردم قرار داشته باشد تا نه ضدانقلاب و نه انقلابی نما و نه مسئول فرصت طلب نتواند از مشکلات موجود برای اهداف خود بهره برداری کند. علاوه بر رسانه ها، منابر و تریبون های رسمی و منتسب به نظام و چهره های انقلابی عاقل باید دغدغه خود را مطالبات اصلی مردم قرار دهند و با رعایت انصاف و هوشمندی پرچم مطالبه دلسوزانه را به دست بگیرند و پناهی برای مردمی شوند که صدای شان مثل برخی سلبریتی ها و بلندگودارها بلند نیست.
6 . مبارزه جدی، موثر و سیستمی با فاسدان و ساختارهای فسادزا برخورد جدی و حذف مسئولانی که خوی اشرافی گری دارند و تقبیح علنی متکبران شکم سیر و بی دردی آن دسته از سلبریتی های از خود راضی، ضرورتی انکارناپذیر است البته باید مراقب بود این اقدام به گونه ای انجام نشود که بیشتر تصویری سیاه تر از واقعیت موجود ایجاد کند.
7 . هرآن چه ذکر شد به فرض تحقق در نهایت نمی تواند از عملیات دشمن جلوگیری کند. این یک واقعیت است که مردم ایران بعد از حدود چهل سال استقامت بر سر آرمان های خود، هنجارهای ظالمانه حاکم بر دنیا را تغییر داده اند. امروز منافع کشورهایی که با استعمار دیگر کشورها آقای دنیا شده اند، به شدت از استقلال خواهی ملی و آرمان خواهی واقع بینانه و چالش عقلایی مردم ایران لطمه خورده اند. از ابتدای پیروزی انقلاب تلاش های زیادی از جنگ سخت و نرم گرفته تا تحریم و اختلاف افکنی داخلی صورت گرفته است که جلوی این حرکت الگوساز برای دیگر کشورهای دنیا گرفته شود اما تاکنون موفق نشده اند و لطمات جبران ناپذیری نیز از این مسیر خورده اند. امروز آخرین امیدشان این است که از فرصت های ذکر شده در بالا سوءاستفاده کنند و با استفاده از ظرفیت فضای مجازی که پیش از این وجود نداشت، شکست های پیشین خود را جبران کنند. مردم ایران تجربه کشوری مثل سوریه را دیده اند که نتیجه اختلاف داخلی چگونه فرصت به دشمنان این کشور داد که چندین سال امنیت از آن کشور رخت بربندد، ده ها هزار نفر کشته و میلیون ها نفر آواره شوند و همان زندگی جاری را که می توانستند از طریق سازوکارهای مدنی بهترش کنند هم از دست دادند.
مردم با ایمان ایران نباید فراموش کنند که نقش تاریخی بر عهده دارند هوشیاری و بازی نخوردن های رسانه ای و استقامت در راهی که شروع کرده اند مقدمه تحقق وعده الهی است که اگر در راه باور به این که تدبیرکننده همه امور آن ها خداست (الذین قالو ربنا ا...) استقامت ورزیدند (ثم استقاموا) الطاف و امدادهای پنهان و آشکار الهی نصیب آن ها می شود(تتنزل علیهم الملائکه) و هر مشکل و سختی و ترس و اندوهی از آنان برطرف می شود(ان لا تخافوا و لا تحزنوا) و برای هر مسلمانی این یقین وجود دارد که صادق ترین و قطعی ترین قولی که می توان به آن امید بست، وعده الهی است.
ریشه فتنه همین بود!
عباس حاجینجاری در جوان نوشت:
از علل اصلی شکلگیری حماسه 9 دی، ایستادگی ملت ایران در برابر کسانی بود که به ساز و کار قانونی کشور که اتفاقاً خود از تصویبکنندگان و یا مجریان آن بودند، تمکین نکرده و با ایجاد آن فتنه تلخ، خسارات عظیمی را بر کشور تحمیل کردند که بهرغم گذشت بیش از هشت سال از آن، ملت ایران هنوز در حال تحمل پیامدهای آن است که تنها یکی از آنها تحریمهای فلجکننده اقتصادی دشمنان نظام اسلامی است.
چند روز پیش سایت کلمه وابسته به گردانندگان فتنه در خارج از کشور که در طول دوران فتنه نقش اصلی را در تحریک و دامن زدن به آشوبها داشته و هنوز هم نقش اصلی را در حمایت از بقایای فتنه دارد، به استقبال سخنان علی مطهری رفت و آن را بازتاب داده بود. علی مطهری گفته بود «اینکه موسوی و کروبی را منتسب به امریکا و اسرائیل و فلان جا کنیم، کار صحیحی نیست، موسوی و کروبی نمیخواستند رئیسجمهوری احمدینژاد که خسارت زیادی به کشور زده بود، ادامه پیدا کند.»
مشابه همین سخنان را آقای هاشمی رفسنجانی در دی ماه سال 1387 در گفتوگو با سایت آقای زادسر گفته بود که در عین اینکه خودش نمیخواهد در انتخابات شرکت کند، اما برنامهاش هم این است که احمدینژاد رأی نیاورد. این سخنان علی مطهری که با استقبال سایت کلمه مواجه شده، ریشه اصلی فتنه 88 است و دیگر نیازی نیست که به ادله دیگری استناد شود، چراکه سران و عاملان فتنه از ماهها قبل همه روشهای ممکن را برای تغییر نتیجه انتخابات به نفع خود به کار گرفته بودند، روشهایی نظیر تشکیل کمیته صیانت از آرا، طرح موضوع تقلب در انتخابات، دوقطبیسازی فضای انتخابات و در نهایت هم عدم پذیرش نتیجه انتخابات که در ادامه خود چالشها و درگیریهای خیابانی را به دنبال داشت. با این ایده و انگیزه، عدم رأیآوری رقیب و عدم تمکین به نتیجه انتخابات طبیعی به نظر میرسد این راهبرد، قبل از انتخابات بر تخریب و آشفتهسازی فضای انتخابات معطوف است و بعد از انتخابات نیز به عدم پذیرش نتیجه انتخابات و نهایتاً عدم تمکین به ساز و کارهای قانونی رسیدگی به اعتراضات که در نهایت به تقابل مستقیم با نظام انجامید.
بدیهی است این عدم تمکین به نتیجه و القای تقلب وقتی که با تحریک هیجانات همراه شود نتیجه آن میشود که از ساعات اولیه بامداد روز 23 خرداد سال 1388 خیابانهای تهران و به ویژه مناطق نزدیک وزارت کشور به عرصه تقابل عوامل میدانی تبدیل و در اوج خود به حوادثی نظیر حمله به حوزه بسیج در فلکه صادقیه منجر و با ریختن خون انسانهایی بی گناه، فتنه نهادینه شده و عملاً همان اتفاقی افتاد که میرحسین موسوی دو روز قبل از انتخابات در گفتوگو با نشریه تایم تأکید کرده بود، آنجایی که مؤکداً ابراز میدارد که تجمعات خیابانی چشمگیر هفتههای گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش افکار عمومی رخ خواهد داد. ما پرسیدیم اگر انتخابات را ببازد آن وقت چه میشود؟ او پاسخ داد که «تغییر از مدتی قبل آغاز شده است، تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط میشود و بخشهای دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود.»
ایستادگی در برابر قانون در شرایطی بود که هم پیش و هم پس از حوادث با عاملان آن اتمام حجت شده بود. مقام معظم رهبری در دیدار میرحسین موسوی در بعد از ظهر روز 25 خرداد ماه با تأکید بر لزوم حفظ آرامش و متانت، خاطر نشان کردند که «در دورههای قبلی انتخابات نیز برخی افراد و نامزدها، مسائلی داشتند که از طریق شورای نگهبان به عنوان مرجع قانونی رسیدگی به شکایات انتخاباتی پیگیری کردند و طبعاً در این دوره نیز مسائل باید از طریق قانونی دنبال شود.» در این دیدار رهبر معظم انقلاب با اشاره به تحریک دشمن و برخی طرحهای پشت صحنه برای به آشوب کشاندن خیابانها، خطاب به آقای موسوی افزودند: «جنس شما با اینگونه افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید. به یاری پروردگار، انتخابات با اتقان، صحت و آرامش خوبی برگزار و شما هم مسائل موردنظر را از طریق قانونی پیگیری کنید.»
تصور اینکه اگر به توصیههای رهبر معظم انقلاب در این دیدار و دیداری که بعد از ظهر روز سهشنبه 26/3/88 با نمایندگان نامزدهای انتخابات داشتند، عمل میشد، چندان دشوار نیست. در آن صورت هم اعتراضات در مسیر قانونی رسیدگی میشد، هم اعتراضات خیابانی پایان مییافت و هم کسی کشته نمیشد، خیابانها، وسایل نقلیه و ساختمانها به آتش کشیده نمیشدند، مراجعه مردم به رسانههای بیگانه کاهش مییافت، ماهوارهها و رسانههای بیگانه جایگاه مرجعیت سیاسی را برای بخشی از مردم ایران پیدا نمیکردند، به اعتبار بین المللی نظام اسلامی لطمه وارد نمیشد، دشمنان قسم خورده انقلاب، فرصت ترکتازی در فضای رسانهای و اجتماعی و سیاسی کشور را پیدا نمیکردند، دشمنان فرصت مداخله مستقیم در امور داخلی کشور را نمییافتند، تحریم فلجکننده اقتصادی تحمیل نمیشد و البته فرصت برای اقدامات انحرافی رئیس دولت دهم هم ایجاد نمیشد، همانگونه که در انتخاباتهای 92 و 96 اتفاق افتاد و تمکین رقبای شکست خورده در این دوره انتخابات عملاَ زمینه چالشهای زیادی را از میان برد و این در حالی بود که بهانههای زیادی برای اعتراض وجود داشت که مهمترین آن نه نقد نامزدها و... که وهن نظام اسلامی بود و ناجوانمردانهترین تبلیغات منفی علیه نظام اسلامی و متهم کردن آن به 38 سال اعدام و گردن زدن و... صورت گرفته بود!
هنوز هم همه چیز «دسیسه» است؟!
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
در میان عامه مردم معروف است که اگر میخواهید بفهمید کسی لهجه دارد و اینکه لهجه خود را به عمد تغییر میدهد، کافی است عصبانیاش کنید. هنگام عصبانیت فرد کنترلهای آگاهانه بر بعضی رفتارهای خود را از دست میدهد و لهجه اصلیاش را نمایان میکند. حالا در این روزها که فشار معیشت بر مردم، عدهای از آنها را به اعتراض کشانده است، برخورد مدعیان مردمداری و حقوق شهروندی و امنیتی نکردن فضای کشور، بسیار جالب توجه است. حالا معلوم میشود که آن حرفها همه عاریتی بوده است و در ذات این افراد چیزهای دیگری وجود دارد. حالا که فشار اعتراضات مردمی متوجه دولتمردان تدبیر و امید شده است و از این فشار، عصبی و ناراحتند، تمام وعدهها و حرفهای قشنگی را که تا دیروز و خاصه در روزهای انتخابات تکرار میکردند، فراموش و اصل و اساس ذهنیات و رویکردشان به ملت را عیان کردهاند. آقای جهانگیری به عنوان معاون اول رئیسجمهور راه پاک کردن صورت مساله را در پیش گرفتهاند و ادعا میکنند این ناآرامیها و اعتراضات از اساس اصالتی ندارد و کار رقبای سیاسی دولت است. به قول ایشان آمارها و پارامترهای اقتصادی در وضعیت مطلوبی قرار دارد، لذا این اعتراضات کار مردم نیست و خطای استراتژیک رقباست، چرا که بهزعم ایشان با توجه به بعضی شعارهای سیاسی انحرافی که در این تجمعات مردمی بیان شده، ایشان میخواهند نتیجه بگیرند کنترل این بازی به طور قطع از دست مخالفان دولت خارج خواهد شد و دود این ناآرامیها در تحلیل نهایی به چشم خودشان خواهد رفت. این لب حرفهایی است که جناب جهانگیری بیان کردهاند که خلاصه میشود در اولا انکار کمکاری و بیعملی دولت یازدهم و دوازدهم و همچنین توطئه رقیب دانستن این حوادث. این عزیزان از همان زمان دولتهای سازندگی که سیاستهای تعدیل اقتصادی عرصه را بر معیشت مردم تنگ کرده بود و به اعتراض وادارشان کرده بود تا حالا که دوباره در زمان مدیریت همان افراد بر کشور، بیعملی و کمکاری و وقتکشی دولتمردان دوباره عرصه را بر مردم تنگ کرده است، همواره معتقد بودهاند اشکال کار نه از آنها و عملکردشان بلکه از توطئهها و دسیسههای رقبا سرچشمه میگیرد و بر همین اساس این اعتراضات از بنیان نامشروعند و لذا برخورد قهری با آنها واجب است. همان سالهای دولتهای سازندگی هم برخورد اینها با ناآرامیهای گسترده معیشتی تجهیز نیروی انتظامی به باتوم و گاز اشکآور و... بود. الان هم که جناب جهانگیری تکلیف کار را مشخص و معلوم کردهاند این اعتراضات با توجه به آمار بخشهای مختلف اقتصاد کشور الکی است و لذا نامشروع است. جناب ایشان البته از خطر منحرف شدن این دسیسههای رقبا به سمت چارچوب نظام هم یاد کردهاند و لذا با این تبصره هم لابد بر شدت برخوردها خواهند افزود.
پیشتر از این هم یکی از سران فتنه که رئیس فرقه اصلاحطلبی مردمفریب کشور معرفی میشود، در واکنش به کمپین پشیمانیم، آن را دسیسه دانسته بود. جناب جهانگیری هم به رهبر فرقه اقتدا کردهاند و دستهجمعی لهجه روادارانه و مردمدارانه و دموکراتمنشانه خود را در این هنگامه احساس خطر رها کردهاند و به مردم چنگ و دندان نشان میدهند و بقیه حاکمیت را هم با بیان اینکه این اعتراضات به مسائل حاشیهای منحرف خواهد شد، لابد میخواهند ساکت نگه دارند تا مبادا کسی نخواهد به علت وضعی که برای مملکت و معیشت مردم بهوجود آوردهاند، بازخواستشان کند و بگوید آن همه وعدهها و ادعای افتادن کار به دست کاردانان چه شد؟ آن همه وعده برای پس از برجام و ورود سیل سرمایه خارجی چه شد؟ اصلا برنامهتان برای خروج کشور از این شرایط نامناسب، غیر از مقروض کردن بیشتر دولت، افزایش مالیات بر «درآمد و مصرف و نه ثروت» و حذف گسترده یارانه برای تامین مخارج جاری دولت، چیست؟ دولتی که بودجه سال آیندهاش 80 هزار میلیارد تومان و بلکه بیشتر کسری دارد، آیا اساسا جز رفتاری که هم اکنون- و بر اساس آنچه از معاون اولش نقل شد- در پیش گرفته است، راه دیگری دارد؟ به قول یکی از تحلیلگران سیاسی کشور دولت کنونی فقیر در ایده و ناتوان در عمل، راه را برای نظام جمهوری اسلامی به یک بنبست تبدیل کرده است. طرح سادهلوحانهای که در آن به دنبال تعطیل کردن برنامه هستهای و رفع تنش با غربیها، سیلی از سرمایه خارجی به ایران سرازیر میشد، این روزها و پس از برجام با سر به زمین خورده است. دولت حالا بعد از تعبیر نشدن این رویا به بیعملی دچار شده است و به قول آقای عبدهتبریزی، مشاور اقتصادی دولت جناب روحانی، به علت فقدان خبرهای خوش در اقتصاد کشور، دل و دماغ نوشتن برایشان باقی نمانده است! این وضعیت عمومی نخبگان محوری دولت تدبیر و امید است. تدبیری که شکست خورده است و امیدی که در ذهن اینان به جای دیگری غیر از سوراخ مسدود سرمایهگذاری خارجی نمیتواند بند شود. بر همین اساس توسل به داغ و درفش توسط دولتمردان بر همان سیاق رفتارهایشان در دولت مرحوم هاشمی، پاک کردن صورت مساله و از سوی دیگر انداختن بار هزینهها بر دوش کلیت نظام است، لذا باز به قول همان تحلیلگر سیاسی باید فرض را بر نبود دولت گذاشت و از مابقی نهادهای حاکمیت خواست وارد عمل شوند. وضعیت کشور مطلوب نیست ولی به هیچوجه در بنبست نیز قرار ندارد، البته با فرض نبود دولت، چرا که دولت کنونی مانند نعش در حال احتضاری سر راه کشور برای حرکت افتاده است و خود عامل ایجاد بنبست است!
منطق دوگانه چرا؟
عباس عبدی در روزنامه ایران نوشت:
اتفاقاتی که در برخی شهرهای استان خراسان و نیز شهر مشهد در اعتراض به وضع زندگی روی داد در نوع خود بینظیر بود. چرا؟ بهتر است ابتدا یک مقایسه ساده کنیم.
دو شاخص اشتغال و تورم را برای دوره هشت ساله احمدینژاد با دولت کنونی مقایسه میکنیم تا حساب به دست همه آید. این مقایسه هم مبتنی بر آمار مندرآوردی نیست، بلکه آمار رسمی است که طی سالهای گوناگون تهیه و منتشر شده است. شاخص قیمتها در دوره آقای احمدینژاد از رقم ۱/۱۶ به۹/۷۰ رسید (1395=100). یعنی قیمتها در دوره هشت ساله وی ۴/۴ برابر یا ۴۴۰ درصد زیاد شد. این افزایش قیمت در دوره چهار ساله آقای روحانی کمتر از ۶۰ درصد است. از سوی دیگر رشد اشتغال از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۲، فقط ۲/۴ درصد بوده، یعنی در دوره احمدینژاد فقط حدود ۴ درصد به افراد شاغل اضافه شده است، در حالی که در دوره آقای روحانی فقط در سه سال ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۵، حدود ۴/۷ درصد بر تعداد شاغلین اضافه شده است. این دو رقم را بگذارید در کنار درآمدهای سرسامآور نفتی دولت احمدینژاد تا قضیه روشنتر شود. حال با این ملاحظه چه کسی احتمال میدهد که مردم در چنان شرایطی هیچ اعتراضی نسبت به وضع گرانی و بیکاری خود نداشته باشند ولی در شرایط کنونی معترض باشند؟
عقل سلیم این را نمیپذیرد. البته این بدان معنا نیست که مردم از وضع اقتصادی رضایت دارند. بهطور قطع این رضایت وجود ندارد، ولی پرسش این است که اگر کسانی بتوانند نسبت به وضع خود معترض شوند و آن را علنی اظهار دارند و بهصورت جمعی گرد هم آیند و در خیابان شعار دهند، به طور قطع در دوره احمدینژاد باید بیشتر و گستردهتر دست به این اقدام میزدند. چون آمار تورم و اشتغال که دروغ نمیگویند. اگر مدعی شویم که آمار رسمی دروغ باشد، در دوره گذشته دروغهای بیشتری میگفتند و لذا وضع بدتر از همان آمار رسمی بود. بنابراین منطقی است که بگوییم این تظاهرات مبتنی بر یک واکنش خودانگیخته اجتماعی و غریزی مردمی نیست. مثل این میماند که یک دستمان را داخل آب ۹۰ درجه بگذاریم ولی هیچ احساس سوزش نکنیم و حتی بخندیم و بگوییم که عجب آب ولرمی است. ولی دست دیگرمان را داخل آب ۴۵ درجه بگذاریم و فریاد سوختم سوختم سر دهیم! کسی این رفتار را نمیپذیرد. حتماً پشت ماجرا مسائلی غیر از رفتار خودجوش وجود دارد.
ای کاش امکان داشت که مردم همیشه و در همه امور بتوانند چنین رفتارهایی را از خود بروز دهند. اگر چنین بود به طور قطع این به نفع کشور بود. زیرا در هر حال مردم صاحب اصلی کشور هستند و همه مسئولان نیز باید پاسخگو باشند. ولی این گونه رفتارهای دوگانه نشان میدهد که عدهای مردم را بازیچه فرض میکنند تا به اهداف خاص برسند. ولی این مسیر منتهی به نتیجه و مقصود نخواهد شد، زیرا نه مشکلات جامعه محدود به مسائل معیشتی است و نه افرادی که مطالباتی دارند محدود به این افراد و این شهرها هستند. بنابراین چارهای نیست جز آنکه معتقد شویم این رفتار و برنامهها در آن استان و به طور مشخص در امور معیشتی پشت پردههایی دارد. نخستین علامت متوجه صندوقهای غیرقانونی است. همه میدانند که خاستگاه اصلی مؤسسات مالی غیرقانونی، خراسان و شهر مشهد است. مؤسساتی که در دولت قبل شکل گرفتند و با دادن سودهای کلان و از طریق زدوبند، پولهای مردم را جمع کردند و با آن انواع و اقسام تخلفات و پولشوییها را انجام دادند و نظام بانکی کشور را دچار بحران نمودند.
دولت روحانی نمیتوانست در برابر آنان سکوت کند، باید آنها را جمع میکرد که در این مورد هم اقدام کرد. پس از برخورد دولت معلوم شد که در پشت این مؤسسات مالی چه خلافکاریها و سوءاستفادههایی هست. دولت اقدام به تسویهحساب صاحبان پساندازهای کوچک نمود، افرادی که ارقامهای زیر ۱۰۰ میلیون داشتند، مشکلاتشان حل شد، ولی سرمایهداران بزرگ که از این مؤسسات غیرقانونی بیش از اندازه خورده بودند، دچار مشکل شدند، در نهایت با همدستی مسئولان این مؤسسات غیرقانونی این نوع تظاهرات را تشویق کردند تا بلکه به دولت فشار آورند و دولت از جیب ملت هزینه خلافکاریهای آنان را پرداخت کند.
ولی این اتفاق به احتمال زیاد پشت پرده سیاسی نیز دارد،بویژه آنکه در شهرهای خراسان رخ داده است؛ جایی که مخالفان دولت ریشه دواندهاند. ایرادی هم ندارد که مجوز بگیرند و به صورت شناسنامهدار در همه شهرهای کشور تظاهرات کنند و خوب هم هست که دولت به درخواستهای رسمی آنان پاسخ مثبت دهد.
افراد یا گروههای شناسنامهدار بیایند و مجوز راهپیمایی بگیرند و آرام و مدنی شعار دهند و ابراز وجود کنند، ولی این حق باید برای همه گروههای مردم و در موضوعات دیگر نیز رعایت شود؛ حقی که به طور قطع برای دیگران رعایت نمیشود و همین تمایز و رفتار دوگانه بخوبی نشان میدهد که ریشه ماجرا در کجا شکل گرفته است.
ترفند احمدینژادی
احمد غلامی در شرق نوشت:
در رمان هولناکِ «کوری» اثر ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی، مردمِ یک شهر به کوری مبتلا میشوند. برخلاف کوری واقعی که همهچیز سیاه است، در رمان «کوری» همهچیز سفید است. بیماری از بیماران یک مطب چشمپزشکی آغاز میشود و بهتمامی شهر سرایت میکند. تنها کسی که بینا باقی میماند همسر چشمپزشک است، کسی که دستآخر منجی جامعه میشود و علیه کوری سفیدی که شهر را فراگرفته به پا میخیزد و بینایی را به مردم بازمیگرداند. او در پایان این پرسش را پیش میکشد که «ما چرا کور شدیم؟» شوهر جواب میدهد، «نمیدانم اما شاید روزی بفهمیم!». زن میگوید: «میخواهی نظر مرا بدانی، فکر میکنم ما کور نشدهایم. ما کور هستیم؛ کور اما بینا؛ کورهایی که میتوانند ببینند و نمیبینند». حالا این حکایت ما است: «اهریمنی که از آن میترسیم نتیجه اعمال خود ما است». احمدینژادی که قد کشیده و در برابرمان ایستاده، یکی از نزدیکترینها به ما است. مردی که مبدعِ نوعی سنت اخلاقی در دوران معاصر و تجلی آن است. او با آگاهی بر روح زمانه خود، اخلاقی را پایهگذاری کرد که با آن بر مسند قدرت نشست. اغراق نیست اگر بگوییم او فرزند زمان خویش است. محمود احمدینژاد توانست در دوره هشتساله دولتش، این سنت اخلاقی را به تمام ارکان زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران تسری دهد: «کوری سفید». ویروسی که بهظاهر خطرناک بود، با استقبال برخی از مردم و سیاستمداران روبهرو شد.
آنچه احمدینژاد مبدع آن شده بود، گذشتن از خط قرمزهای اخلاقی بود که آبشخور آن سنتی هزارساله است. او با عبور از این خطوط قرمز، آنها را به خطوط فرضی و نسبی تقلیل داد و بر همگان اثبات کرد که میشود فرضیات اخلاقی را زیر پا گذاشت. اینک گرچه برخی احمدینژاد را سرزنش میکنند، بسیاری راه و رسمش را در زندگی روزمره و سیاست پیشه کردهاند. تئوری احمدینژاد برخاسته از دو ایده اصلی است: بیتعهدی و فراموشی. او اثبات کرده است که در برابر هیچکس و هیچچیز تعهد ندارد، جز خودش و قدرت برای خودش. مبنای این ایده را «فراموشی» سامان میدهد. فراموشی تعهد در برابر دیگران. فراموشی درباره آنچه گفته و کردهایم. فراموشی فجایعی که به بار آوردهایم. احمدینژاد میتواند فراموش کند، چون در طول هشت سال بسیاری را دچار فراموشی (کوری سفید) کرده است. برتری او نسبت به دیگران شجاعتش در بهرهبرداری از بیتعهدی و فراموشی است. همان فراموشیای که در تمام سطوح جامعه رسوخ کرده است. مردمی نالان از بدعهدیها، رودستخوردنها و سوءاستفاده مکرر از آمال و رؤیاهاشان. مردمی که یاد گرفتهاند احمدینژادبودن هم چیز بدی نیست، دستکم با پیشهکردنِ سنت اخلاقی او شاید بتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. گفتهاند سیاست، مردم را میسازد و مردم، سیاست را. کدامیک از سیاستمداران ما به حرفهایی که میزنند باور دارند و پای آن میایستند! بهجز تعداد انگشتشماری که به گفتههای خود معتقد و متعهدند، مابقی هر آنچه میگویند فراموش میکنند و به آن عمل نمیکنند؛ و مهمتر اینکه پس از مدتی خلاف آن را میگویند؛ چون باور دارند مردم هم آن را فراموش کردهاند و هم این را فراموش خواهند کرد. گویا مردم با سیاست و سیاستمداران به توافقی نسبی رسیده بودند؛ اما این توافق چندان پایدار نخواهد بود؛ ازاینرو احمدینژاد هرازچندگاهی بازمیگردد و بعید است تا ساکتش نکنند، ساکت شود. او فقط به خودش تعهد دارد.
درست مانند برخی از فعالان سیاسی، برخی از نمایندگان مجلس و حتی برخی از مردم. آن زمان کار از دست در رفته است که مفاهیمی چون فرهنگ و سیاست از بین برود. وجه غالب سیاسیون و اهالی فرهنگ، از نویسندگان و روشنفکران، به سنت اخلاقی احمدینژاد خو کردهاند. از منتهیالیه راست به منتهیالیه چپ میروند و برعکس. گاه هم فریادی برمیآورند: ما سیاسی نیستیم، هرچه میکشیم از سیاست است. هیچکس نهتنها از این حرفها متحیر نمیشود بلکه از آن استقبال هم میکند. جامعهای اینچنینی، سنت اخلاقی احمدینژاد در تمام سطوح آن رسوخ خواهد کرد. برای رهایی از این فراموشی تاریخی، کارِ وجدانهای آگاه سنگین است؛ وجدانهایی که هنوز به انسانبودن و انسانشدن باور و تعهد دارند. آنچه امروز ما وارث آن هستیم آغازگاهش از بیاعتنایی به تعهد است. چه کسانی به تعهد بیتعهدیکردند تا آن را خواسته یا ناخواسته خنثی کنند؟ چه کسانی ریشه تعهد را آگاهانه زدند؟ چه کسانی تعهد را به سخره گرفتند و آن را از منظر انداختند؟ چه کسانی بستر را برای احمدینژاد آماده کردند و چرا انتظار دارند از پس این چراها، مبدع اخلاق فراموشی و بیتعهدی کنار برود. آنهم در زمانهای که بیش از هر زمان دیگر بیتعهدی در سیاست جا باز کرده است و ترفندهای احمدینژادی گاه برای فریب مردم و گاه برای زدن دولت روحانی به کار گرفته میشود. با اندکی دستکاری در داستان دیگری از ساراماگو همهچیز عیان میشود: «واقعهای را برایتان نقل خواهم کرد که در یکی از روستاهای فلورانس در چهارصد سال پیش اتفاق افتاد. مردم روستای مورد بحث یا در خانههایشان بودند و یا در کشتزارها سرگرم کار، که ناگهان صدای ناقوس کلیسا را شنیدند... صدای نابهنگامِ ناقوس مرگ بود، به همین جهت زنها به کوچه ریختند، مردها کار کشتزارها را رها کردند و در زمان کوتاهی در میدان کلیسا جمع شدند تا ببیند چه کسی مرده است و باید برای چه کسی زاری کنند. دهقانی از کلیسا بیرون آمد و گفت: کسی نمرده است که نام و ظاهری انسانی داشته باشد. مردم پرسیدند: پس چرا ناقوس را به صدا درآوردهای؟ دهقان گفت: من ناقوس مرگِ تعهد [عدالت] را به صدا درآوردهام. چون تعهد مرده است». ناقوسِ بیتعهدی برای ما نیز به صدا درآمده است. مخالفان دولت و آنان که به سودای قدرت با اتکا بر اخلاق احمدینژادی بر طبل تفرقه دولت و مردم کوبیدند، صدای این ناقوس را نشنیده بودند. این است که گرفتار تبعات ناخواسته بازی قدرت خود شدند؛ زیرا مردم از پسِ تجربه هشت سال دولت احمدینژاد و چند صباحی که او نقش معترض و منتقد را ایفا میکند، دیگر کلک و فریبهای احمدینژادی را شناختهاند و از اینرو درصددند تا سیاستی را که قرار است علیه آنان به کار افتد، در راستای مطالبات خود بهکار گیرند.
چندسکانس ازخسارتهای انقلابی نماها
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
هفته گذشته رهبر معظم انقلاب، طی سخنانی تاریخی،پاره ای از کج فهمی ها و کژی ها را در کارِ انقلابی نماها روشن ساخت و مقابلِ بدعتی درانقلاب قد علم کرد.
ایشان به صراحت، مرزِ میانِ تعریفِ انتقاد در سنتِ انقلابی، که منصفانه و دلسوزانه است، را با تخریب های انقلابی نماها روشن کردند. مطابقِ معیارهای معظم له، نه تنها تخریب های امروزِ «کسی که یک دهه همه کاره مملکت بود»، بلکه سنتِ رفتاریِ همان کس را باید خارج از رفتار انقلابی و منصفانه قلمداد کنیم. از همان آغازِبرآمدنِ احمدی نژاد، سنتِ تخریب، سیره متداولِ او بود. او به کرات، تمام دستاوردهای نظام تا پیش از سال 84 را زیر سوال می بُرد و تقریباً تاریخِ مدیریتِ نظام را تاریخِ خیانت و غارت معرفی می کرد. هر روز به بزرگان نظام حمله ور می شد و غیرمنصفانه، پرده حیارا می درید و از امکاناتِ آن دهه ای که «همه کاره مملکت» بود، علیه آنان استفاده می کرد و آنان را به گوشه انزوا کشاند.
او خیل عظیمی از مدیرانی که نظام در سه دهه از خود پرورانده بود و به نوعی حاصلِ عمر نظام محسوب می شدند، را هم از گردونه خارج کرد...
رهبری دقیق ترین واژه را بیان فرمودند؛ او حقیقتاً در آن دهه «همه کاره مملکت» بود. هر پخته ای را خواست از صحنه مدیریتِ کشور خارج کرد و هر خامی را هم که خواست سُکان و سِکه بخشید.
وقتی او غیرمنصفانه از اشرافیتِ هاشمی گفت، رهبری دلیرانه به میدان آمد و منصفانه شهادت داد که هاشمی نه تنها از سفره انقلاب چیزی برای خود نیندوخته، بلکه سفره خود را نیز برای انقلاب پهن کرده و اموالِ خود را به پای انقلاب خرج کرده است. همان زمان، مرحوم هاشمی هم نامه ای برای ثبت در تاریخ نوشت که هدفِ این «همه کاره مملکت»، از هاشمی شروع شده اما به هاشمی ختم نمی شود و نوشت که نگران هاشمی نیست بلکه نگرانِ قربانی های دیگر است.همه دیدیم که تهمتِ «اشرافیتِ هاشمی» امروز تبدیل به ادعایِ «اشرافیت مذهبی» و « اشرافیت سیاسی» شده است و مخالفِ هاشمی، «مخالف خوانِ» کشور شده است! مرحوم هاشمی، آن روز به صراحت گفته بود که هدفِ او من نیستم، بلکه روحانیت و در راسِ آن رهبری است. اصولگرایان اما نگار مسحور او بودند، به قدری که حتی اجازه دفاع به هاشمی نمی دادند تا اینکه رهبری خود مجبور شد به میدان بیاید و از هاشمی دفاع کند. امروز دیگر بصیرتی لازم نیست تا از اهداف و اغراضِ احمدی نژاد مطلع شوند. پرده ها دیگر برافتاده است. او عملاً توصیه رهبری مبنی بر شرکت نکردن در انتخابات را نپذیرفت. علناً روحانیت را به «اشرافیتِ مذهبی» می نوازد. صراحتاً می گوید که نظرمن مخالف نظر رهبری است (که البته تا اینجای کار ایرادی ندارد) و در ادامه، طعنه می زند که «مگر باید بمیرم؟!»؛ این طعنه یک پیامِ واضح دارد؛ اینکه رهبری با مخالفانِ خود چه ها که نمی کند!! و منِ احمدی نژاد بابت این «نظر مخالف»، چه ها که نمی کشم!! تا احمدی نژاد، این چنین عیان و عریان روحانیت و رهبری را نکوبید، اصولگرایان چشمِ بصیرتشان باز نشد و «دوزاری شان نیفتاد»!
اما این «دوزاریِ کجِ» اصولگرایان چه خسارت ها که به کشور تحمیل نکرد. یک دهه، نظام از خدمات بزرگانی چون مرحوم هاشمی محروم شد. در آن دهه، مفاهیمِ بلند و ارزش ها دچارِ وارونگی شدند و پوستینِ انقلابی را وارونه پوشیدند. انقلابیونِ اصلی و سیلی خورده های انقلاب، به وسیله انقلابی نماها رانده شدند. کارنامه سی ساله نظام را زیر سوال بردند و همهدستاوردهای این سه دهه را غیرمنصفانه تخریب کردند. و در ادامه همین روش، غائله مُهلکِ هشتادو هشت را آفریدند و در نهایت نیز کشوری تحریم شده، با نرخ رشد اقتصادی منفی، تورم 45 درصدی و مبتلا به بحران های نفتی و آبی و با خزانه خالی تحویل دادند. و این همه، به خاطرِ آن بود «همه کاره مملکت» یک کودک بود و اصولگرایان نیز دل و دین شان را به این کودک سپرده بودند! هنوز هم به قدری این دوزاری، کج است که باز هم باید رهبر انقلاب به میدان بیاید و «انقلاب» و «انقلابی» را زیر دست و پای این انقلابی نماها نجات دهد و نشان دهد که انقلاب و انقلابی با این تخریب های غیرمنصفانه، نسبتی ندارد.
همه سوار یک کشتی هستیم
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
ایران مانند کشتی بزرگی است که در برابر بادها و موجهای مخالف سربرآورده و به پیش میرود؛ ذائقه نظام سلطه ایجاد برنامهها و طراحیهای تازه برای به زانو درآوردن انقلاب اسلامی و تمرکز کنونی بر افزایش دامنه فشارهای مالی و اقتصادی است. راهبردی که بیش از چهار دهه است بهکار گرفته شده و در سالهای اخیر بهواسطه خیانت عوامل داخلی مرتبط با فتنه 88، سمتگیریهای دقیقتری یافته است. در برابر آن، سیاست رسمی حرکت بهسمت اقتصاد مقاومتی است که در دوره پیشین اداره کشور، باور بدان وجود نداشت و در دوره کنونی از حد حرف و گفتاردرمانی فراتر نرفته است و اینهمه به تشدید مضیقههای معیشتی منجر شده.
از حدود 7 ماه قبل، ورشکستگی مؤسسات مالی مالباختگان آنها را به تجمعهای پراکنده وادار کرده بود، اما نه دولت در قامت حلکننده مشکل ظاهر شد و نه مجلس و هر دو گویا میخواستند این مطالبه بحق را مشمول مرور زمان کنند؛ طبعاً خویشتنداری حاکمیتی در برابر این حرکتها، جریانهای معاند و برانداز که به مدد پولهای سعودی فربهتر شدهاند، را به طمع انداخته تا از این درخواستهای واقعی و مردمی، سوءاستفاده کرده و آنرا به سمت ساختارشکنانه خویش هدایت کنند. در اینجا دولت نمیبایست بههیچوجه به بعد سیاسی این ماجرا دامن بزند و بهجای جنگ و جدلهای بیهوده رسانهای، طرحها و اقدامات فوریای را برای مهار مشکلات کشور (آنهم بدون چشمداشت به خارج) عملیاتی سازد، چه اینکه برخی در همین داخل هم با به میان کشاندن مباحث انحرافیِ فردی در تلاشند توجهات را از دغدغههای اصلی ملت به حاشیه برانند.
همه ما سوار یک کشتی هستیم، اما این دلیل موجه برای سکانداران اجرا و تقنین نیست که خودشان را بر عرشه برسانند و به آنان که در طبقات زیرین نشستهاند؛ چندان توجهی نداشته باشند.