به گزارش مشرق، علیرضا قربانی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی به بررسی بیانیه فعالان جبهه دوم خرداد درباره حوادث اخیر پرداخت متن این یادداشت به شرح ذیل است:
در روزهای گذشته بعضی از رسانههای جبهه اصلاحطلبی بیانیه تحلیلی 16 فعال سیاسی از چهرههای مطرح حزب منحل شده مشارکت را در درباره ناآرامیهای اخیر کشور و راهحلهای عبور از شرایط فعلی منتشر ساختند و با واکنشها و تحلیلهای مختلفی همراه شد.
با نگاهی دقیقتر به متن حسابشده این بیانیه و نام امضاکنندگان آن و در نظر گرفتن سابقه آنان در دیگر اعتراضها و اغتشاشهای پیشین، بهنظر میرسد این بیانیه با وجود نقدهایی که بر آن وارد شد، میتواند فصل جدیدی در روابط این بخش از فعالان سیاسی کشور با مردم و حاکمیت به شمار آید.
بیانیه یادشده هرچند درمجموع با عینکی سیاسی نگاشته شده و رنگوبوی سیاسی آن غلبه دارد، اما با توجه به سابقه عملکرد این بخش از جبهه اصلاحطلبی واجد نشانههایی جدید از دیدگاهی متفاوت نسبت به گذشته است. نشانههایی نمادینی مثل فاصلهگیری از «آشوبطلبی»، محکومیت دخالت بیگانه، به رسمیت شناختن مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه و اشاره به «دشمنی آمریکا» (با چشمپوشی از تلاش برای تقلیل ماهیت ایرانستیزی آمریکا به رفتار رئیسجمهور «نامتعارف» آن، یعنی دونالد ترامپ)
برای ارزیابی بیانیه اخیر که در واکنش و تحلیل حواشی اعتراضهای چندروزه هفته گذشته نگارش شده است، مبتنی بر رفتار و کنش عملی فعلی این بخش از فعالان سیاسی کشور، که متفاوت با آشوبطلبیهای سالهای 78 و 88 این بار از ورود حمایتگرانه و مباشرت و رهبری اغتشاشها، به جدا ساختن راه از اخلالگران در نظم جامعه تبدیل شد، با چند زاویه نگاه متفاوت میتوان به قضاوت نشست. نگاه بدبینانه یا بااحتیاط به ماجرا که میتواند یادآور حکایت «مارگیر» مولانا در دفتر سوم مثنوی معنوی باشد و اژدهایی که «از غم و بی آلتی افسرده است»، یا نگاه خوشبینانهتری مبتنی بر تغییر راهبرد و تنبه از افراطیگری پیشین؛ که نگارنده این سطور تمایل جدی به وجه دوم دارد، البته نه به آن درجه از تساهل که به قول عبید زاکانی بشود گفت: «مژدگانی که گربه عابد شد»
برای مطلعان از سابقه فعالان سیاسی امضاکننده بیانیه، همین پا پس کشیدن از میدان آشوب و محکومیت دخالت و سوءاستفاده بیگانه و اذعان به دشمنی آمریکا و به رسمیت شناختن مشکلات معیشتی مردم، در ادبیات سیاسی امضاکنندگان بیانیه مذکور، به تنهایی نوعی انقلاب به شمار میرود؛ رسیدن به این باور که آتشی که با هیزم آل سعود و آمریکا و اسرائیل روشن میشود، نه روشنیبخش که خانمانسوز است، پیشرفت کمی نیست؛ و باید به فال نیک گرفته شود.
صرفنظر از بخشهایی از بیانیه که برونریز زیرساختهای فکری و سیاسی این بخش از فعالان دوم خردادی است، و تکرار دیدگاههای کلی انتقادی نسبت به بعضی نهادهای حاکمیتی؛ درباره فرافکنی نسبت به ریشه مشکلات فعلی جامعه یادآوری این موضوع اجتنابناپذیر است که سهم امضاکنندگان بیانیه بهعنوان چهرههای مؤثر اصلاحطلب حمایتکننده از دولت حسن روحانی، در شکلگیری مشکلات اجتماعی و اقتصادی ناشی از ناکارآمدی دولت، سهمی بزرگ و غیرقابلانکار است. صرفنظر از دیدگاهی که دولت روحانی را «رحم اجارهای» جریان سیاسی اصلاحطلب میخواند، هنوز اصلاحطلبان همچنان نقش خود را در روی کار آوردن روحانی بزرگ میبینند، و همانطور که برای کس سهم بیشتری از قدرت چانهمیزنند، در برابر بیبرنامگی و ضعف عملکرد مفرط دولت نیز مسئول خواهند بود.
نکته دیگری که در نقد و تحلیل بیانیه فعالان سیاسی دوم خردادی باید به آن اشاره کرد، آن است که این بخش از فعالان سیاسی در حالی تلاش دارد که «چراغ اعتراض»های اخیر را روشن نگهداشته و آن را برجسته میسازد، که همزمان حماسه بزرگ ملی که در طول هفته گذشته، در پاسخ به آشوبطلبیهای اخیر شکل گرفت و میلیونها نفر در سراسر کشور در محکومیت آشوبطلبان و دفاع از نظام به خیابانها آمدند، را نادیده میگیرد و این نادیدهگیری برای جریانی که از «مردم» و خواستهها و شعارهای آنها دم میزنند، گامی به عقب است. فرض کنیم که جبهه اصلاحطلبی دل خوشی از حماسه نهم دی ندارد و بهتبع آن در تحلیلهای سیاسی و فعالیتهای رسانهای خود حرکت بزرگ ملت در سالگرد نهم دی را سانسور کرده و نادیده میگیرد؛ اما انصاف آن بود که حماسه بزرگ پاسخ به آشوب و اغتشاش نیز اندکی مورد اعتنا قرار میگرفت.
اینکه فعالان سیاسی که افراطیگریها و حواشی مجلس ششم و خروج بر حاکمیت و مدیریت میدانی آشوبهای 78 و 88 بخش فراموشنشدنی کارنامه بعضی از آنهاست، در نفی «خشونت، و افراطیگری» بیانیه صادر کنند و آن را «مانع ثمربخشی اعتراضات بهحق» بخوانند، گامی به جلو است که با وجود آنکه خیلی دیر برداشتهشد، باید به فال نیک گرفته شود. هرچند کاش نویسندگان این بیانیه که تقریباً همگی ازجمله چهرههایی هستند که در فتنه 88 رسماً خشونت و افراطیگری را بر طی مسیر قانونی اعتراض ترجیح دادند و کشور را تا آستانه سقوط پیش بردند، در آن ماجرا نیز چنین میاندیشیدند، چراکه متأسفانه بخش عمدهای از آنچه امروز بر مردم ایران میرود، نتیجه افراطیگریهایی است که در فتنه 88 زمینه دخالت بیگانه و تحریمهای ظالمانه پس از آن را فراهم ساخت. نامه به کاخ سفید برای تحریم ایران، توسط بعضی از فعالان سابق همین جبهه سیاسی نگاشته شد و افراطیترین چهرههای ضد ایرانی که امروز در رسانههای دشمن آموزش اغتشاش میدهند، در همین مدرسه تربیت شدهاند. همه اینها تابلوهایی هستند که با وجود استقبال از نفی خشونت در بیانیه اخیر، باید همواره جلو چشم باقی بماند.
همانگونه که گذشت، در بیانیه مذکور به سوءاستفاده خارجی از ناآرامیهای داخلی اشارهشده و چنین آمده که «تردیدی نیست که دشمنان کشور همواره درصدد بهرهبرداری ازاینگونه وقایع هستند» و بهدرستی افزودهاند که «دخالت بیگانه در هر سطحی بدون وجود زمینه داخلی میسر نیست» و واضحتر از همه نوشتهاند که «دخالتهای آمریکا و بهویژه رئیسجمهوری خارج از عرف آن، دونالد ترامپ را در امور ایران بهشدت محکوم میکنیم.» این نیز گامی بلند به جلو هست. گامی که اگر همین چهرهها و همحزبیهای آنها در فتنه 88 برمیداشتند و حداقل اعلام حمایت سران آدمکش اسرائیل که آنها را سرمایههای اصلی خود در ایران خوانده بودند، را محکوم میکردند، امروز وضعیت دیگری داشتیم.
راهکار پیشنهادی برای «حل مسئله» در بیانیه یادشده، یعنی «گسترش و تقویت نهادهای نظارتی مردمی و کارآمد شدن استقلال نهادهای نظارتی رسمی و آزادیهای مدنی و رسانهای»، توصیه «کلی» قابل قبولی است که در بیانیه فعالان سیاسی دوم خردادی به آن اشاره شده، اما برجستهسازی بعضی تشکلها و سندیکاهای کارگری که اتفاقاً از ابتدای تأسیس آلوده به سوءاستفادههای سیاسی و ابزاری برای اعمال فشار سیاسی بر حاکمیت؛ -و نه پیگیری مشکلات و خواستههای صنفی- شدهاند، ادامه مسیر اشتباه پیشین جبهه سیاسی است که امضاکنندگان این بیانیه آن را نمایندگی میکنند.
سندیکاهای کارگری و انجمنها و تشکلهای صنفی و حتی سازمانهای مردمنهاد (ان.جی.اوها) بهدرستی مسیر بازتاب و انتقال خواستهها و مشکلات حوزههای مختلف اقتصادی و اجتماعی هستند، بهشرط آنکه فعالان سیاسی پای خودشان را از کفش این نهادهای اجتماعی درآورند و آنها را نردبان دستیابی به قدرت قرار ندهند. درباره بعضی از تشکلهای اسم برده شده در بیانیه فعالان سیاسی دوم خردادی، تردیدی نیست که بیشتر این تشکلها،از ابتدا تحت عنوان تشکل صنفی، اما باهدف استفاده ابزاری در حوزه سیاسی ایجاد شدند و اگر انحراف و ناکارآمدی در این حوزه وجود دارد، باید ریشه آن را در نگاه ابزاری سیاسی به آنها جستجو کرد. شاید ماجرای انجمن صنفی روزنامهنگاران و انحراف مسیر آن برای اصحاب رسانه، که اتفاقا بعضی از امضاکنندگان بیانیه در انحراف آن نقش داشتند، مصداق مناسبی برای این مورد باشد.
با همه آنچه گذشت، و باوجود همه نشانههایی که تردید در تغییر رویکرد اساسی این بخش از فعالان سیاسی را تقویت میکند، اما بهتر آن است که بیانیه فعالان مطرح دوم خردادی درباره رخدادهای اخیر کشور را، بهمثابه یک «مانیفست» جدید و بازگشت به مسیر قانون و قطع ارتباط و امید از بیگانگان تلقی کرد. وقتی دست و پای آمریکا و دیگر بدخواهان ایران اسلامی قطع باشد، پیشنهادهایی که برای گفتگوی ملی مطرح میشود نیز میتواند به حل مسائل کمک کند، حتی اگر تا برطرف ساختن آثار و نتایج عملکرد و سابقه گذشته فاصله داشته باشیم.