گروه جهاد و مقاومت مشرق - صحبت کردن از حضور در جنگ و مبارزه رو در رو با موجودات بیرحمی چون داعشیها راحت است، اما در عمل، هر کسی شجاعت ورود به چنین میدانی و ایستادن در برابر چنان دشمنانی را ندارد. اما برخی از مردم مسیری را در زندگی خود طی کردند و مراحلی را گذراندند تا به این جسارت رسیدند. به همین دلیل هم زندگی هر شهید مدافع حرم، راهنمای تکامل و تعالی یک انسان است.
شهید سعید سیاح طاهری هم یکی از همین شجاع دلهاست که هر چند بازنشسته شده بود و به خاطر جانبازی، قرار بود استراحت کند، اما برای رفتن به میدان جنگ و نجات انسانها از سیطره داعش آنچنان بیقرار بود که دل از راحتی کند و به دل خطر رفت. این شهید یکی از الگوهای بارز «آتش به اختیار» و کار فرهنگی خودجوش و تمیز است. چون پس از هشت سال حضور در جبهههای دفاع مقدس، مقاومت را در عرصه فرهنگ و هنر ادامه داد. برگزاری یادمانها و نمایشگاههایی برای زنده نگه داشتن راه شهدا، راهاندازی جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس برای آشنایی فرزندان مناطق محروم با این فرهنگ و برگزاری مسابقات کتابخوانی ازجمله مهمترین فعالیتهای شهید سیاح طاهری در سالهای بین دو جنگ بود؛ سیاح ستارههای سینما را هم به خود جذب کرد، غافل از اینکه او ستاره واقعی بود که نور میبخشید و راه را نشان میداد. سیاح طاهری در حدفاصل این دو جنگ بیشتر خودسازی کرد و تکامل یافت و روحش به حدی بزرگ شد که دیگر در قفس جسم نمیگنجید و سرانجام 23 دی سال 94 در حلب از این قفس رها شد. به مناسبت دومین سالگرد شهادت این مجاهد، گوشهای از راز و رمزهای بزرگی این شهید را از زبان همسر و پسرش میخوانید:
تواضع و فروتنی و دوری از آلودگیهای مادی و مالی، یکی از ویژگیهای بارز شهید سعید سیاح طاهری بود. همسر بزرگوار این شهید درباره اینکه این شهید چگونه به چنین روحیاتی دست یافت توضیح داد: همان طور که میدانیم، شخصیت و ویژگیهای اخلاقی انسانها یک روزه به وجود نمیآید، بلکه در طول زمان شکل میگیرد. یادم هست موقعی که تازه ازدواج کرده بودیم مادرش برایم تعریف میکرد که او از دوران کودکی اهل خودسازی و تقویت درون خود بود. حتی شبها حاضر نبود در رختخواب نرم بخوابد و میگفت که میخواهد بدنش به دشواری عادت کند.
او در پاسخ به این پرسش که شهید سیاح طاهری چگونه روحیه جهادی خود را بعد از دفاع مقدس حفظ کرد؟ هم گفت: توجه به راه و سیره امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، اولین دلیل این روحیه بود. طوری که تلاش میکرد همان مسیری که ولایت میرود را قدم بگذار. سخنان امام راجع به شهدا را که در روزنامهها چاپ میشد جمعآوری میکرد. خیلی روزنامه میخواند. به شوخی میگفتم که حاج آقا روزنامهاش هیچ گاه قضا نمیشود! یکی از روزنامههایی هم که میخواند، کیهان بود. به خصوص این اواخر بیشتر کیهان میخواند. بعد از امام و حضرت آقا، به سیره شهدا خیلی توجه میکرد. همیشه میگفت «شهدا امامزادههای عشق هستند» به همین دلیل هم بعد از جنگ مشغول برگزاری یادواره شهدا شد. تفکرش فرهنگی بود. البته من هم این گونه بودم اما در دو محور جداگانه کار میکردیم. من بیشتر در حوزههای اخلاقی و قرآنی فعالیت داشتم و او در عرصههای دفاع مقدس و کتابخوانی و... همیشه هم به من کمک میکرد. مثلا مقالههایی را از روزنامهها جدا میکرد و به من میداد تا مطالعه و در سخنرانیهایم استفاده کنم. اصلا اهل شعار دادن نبود و به اعتقاداتش عمل میکرد.
یک جهادگر که جشنواره سینمایی برگزار کرد
همسر شهید سیاح درباره اینکه چرا این شهید به فکر برگزاری جشنواره سینمایی افتاد هم بیان کرد: گروهی از بچههای جنگ در آبادان، پس از دفاع مقدس به عرصه فرهنگ و ادبیات رو آوردند که شهید سیاح طاهری هم یکی از آنها بود. هنر این شهید، روایتگری بود و بسیار دقیق و واقعی به بازگویی خاطرات دفاع مقدس میپرداخت. با اغراقگویی و بیان مطالب غیرواقعی مخالف بود. در یادداشتهایش گاهی به نقد اغراقها میپرداخت. یکی از خصوصیاتش یادداشتبرداری بود. همه چیز را یادداشت میکرد. حتی گاهی که از او میخواستم چیزی برای منزل خرید کند، یادداشت میکرد. تعداد زیادی دفتریادداشت از او به یادگار مانده است. برخی از این دفترچهها به 30 سال قبل و حتی دیرتر از آن برمیگردد. همه یادداشتهایش را نگه میداشت. همین دغدغه و حساسیت شهید سیاح طاهری به حفاظت از تاریخ دفاع مقدس باعث شد تا با همفکری و همکاری برخی دیگر از رزمندههای آبادانی که آنها هم اهل فرهنگ و قلم بودند، به ویژه حبیب احمدزاده، جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس را راهاندازی کنند. هیچ کدام از این افراد به فکر اسم و شهرت نبودند. یادم میآید یک بار میخواستند اسم شهید سیاح طاهری را یک جا مطرح کنند که خیلی تند برخورد کرد و اجازه نداد. میگفت ما با دوستان دعوا داریم، اما دعوای ما سر این است که چه کسی کمتر مطرح و مشهور بشود. پیشنهاد اصلی راهاندازی جشنواره نیز توسط آقای احمدزاده داده شد، شهید سیاح هم با اینکه آن موقع سرش شلوغ بود و فرماندهی گردان مقداد آبادان را برعهده داشت اما با کمال میل پذیرفت و برگزاری جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس را آغاز کردند.
جنگ در سوریه را اولویت میدانست
شهید سیاح طاهری بازنشسته شده بود، اما به طور داوطلبانه به سوریه رفت. همسر این شهید درباره علت پیوستن او به جنگ با داعش هم گفت: در هر شرایطی بررسی میکرد که اولویت کشور چه بود. روحیهاش این طوری بود که وضعیت را تحلیل میکرد و بعد میگفت، در این شرایط وظیفه من چیست. از اینکه نسبت به مسائل جامعه بیتفاوت باشد ناراحت میشد. با اینکه جانباز بود و به او گفته بودند که میتواند استراحت کند اما حتی یک روز هم دست از کار نکشید، به جز گهگاهی که مریض احوال میشد. تا اینکه مسائل سوریه پیش آمد و گفت که الان یکی از اولویتها سوریه است و باید به وظیفه خودش عمل کند. من هم مخالفت کردم و گفتم با توجه به سن بالا، بهتر است وارد چنین معرکهای نشود اما نپذیرفت و گفت که ما تجربیات ارزشمندی را در دوران دفاع مقدس و در جبهه کسب کردیم و باید از این تجربه استفاده کنیم تا کمتر تلفات بدهیم. میگفت که اگر نیروهای ما بیشتر آموزش ببینند، میتوانند با قدرت بیشتر و شهدای کمتر مأموریتهای خود را انجام دهند.
این اواخر میگفت که چقدر اشتباه کرده که زودتر خودش را به سوریه نرسانده بود. دفعه اول که رفت و برگشت، راضی نبود چون کار مد نظر خودش را نمیتوانست انجام دهد. اما دفعات بعد گفت که به آنچه علاقه دارد عمل میکند. این را هم از حضرت زینب(س) و توسل به آن حضرت میدانست. حاج آقا به طور کلی آدم توداری بود و درباره برنامههایش با ما صحبت نمیکرد.حتی بعد از ازدواج بیشتر از اینکه او را از زبان خودش بشناسم، از خانوادهاش راجع به او میشنیدیم. در زمان جنگ هم هر وقت از جبهه بر میگشت ساکت بود. زمانی هم که به سوریه رفت، نمیگفت آنجا چه میکند و به جای مسائل کاری و جنگی درباره مسائل حاشیهای و خوشایند از سوریه تعریف میکرد. مثلا یکی از کارهایی که کرده بود و ما از آن خبر نداشتیم و بعدها از زبان همرزمانش شنیدیم این بود که یک مجروح را به تنهایی از جاده نجات داده، آن هم در جایی که در تیررس داعشیها بود.
او درباره چگونگی خبردار شدن از شهادت همسرش هم توضیح داد: اصلا آمادگی شنیدن خبر شهادتش را نداشتم. شاید برخی در دل خود بگویند که بالاخره 57 سال از عمرش گذشته بود و... اما این طوری نبود. روزهای آغاز جنگ با هم ازدواج کردیم و تا پایان جنگ، حاج آقا را خیلی کم میدیدم. بعد از جنگ هم، همهاش درگیر مأموریت بود. وقتی که پسرهایمان را سر و سامان دادیم و فکر میکردم که به قول معروف دیگر زمان بازنشستگی و استراحت حاج آقاست و میتوانیم با خیال راحت به مسافرت و زیارت برویم، مسئله سوریه پیش آمد و حاج آقا باز هم مثل دوران دفاع مقدس به جبهه رفت.
بار آخر خیلی با عجله رفت. فردای روزی که برای آخرین بار به سوریه رفت، من هم به شیراز و نزد پدر و همسر پدرم رفتم. در آخرین تماس هم فقط گفت که به حلب رسیده است و از من خواست که حلالش کنم و بعد هم خداحافظی کرد. روز آخر، تماس نگرفت. به همین دلیل هم خیلی نگران شده بودم و حالم دست خودم نبود. به زیارت شاهچراغ رفتم و برای سلامتی حاج آقا و همه مدافعان حرم دعا کردم. اما باز هم حالم خوب نشد. شب هم که دعا میخواندم باز هم حالم خوب نشد. انگار چیزی از وجودم جدا شده بود. صبح فردا، همسر پدرم را برای جراحی چشم به بیمارستان بردم. ساعت حدود 9 و نیم بود که پسرم عباس زنگ زد و گفت که بابا را آوردهاند و برای ساعت 2 بعد از ظهر بلیت گرفتهاند و باید برگردم. گفتم که چرا این کار را کردید، حالا شما به ملاقاتش میرفتید تا من برگردم. گفت که نه بهتر است برگردی. پرسیدم حالش خوب است؟ گفت، نه. گفتم عباس با من شوخی نکن که گفت بابا شهید شده. بعد از آن دیگر حال خودم را نفهمیدم. هر چند که امیدوار بودم که خبر صحت نداشته باشد. اول دعا میکردم کهای کاش تشابه اسمی باشد و بگویند یک نفر دیگر شهید شده است. اما بعدا به خاطر این دعا از خودم بدم آمد. شهادت برای فردی که شهید میشود یک سعادت است، اما برای خانواده و نزدیکان، یک مصیبت و بلاست. من هم از خودم بدم آمد چون از خدا خواسته بودم که این مصیبت و بلا برای کس دیگری اتفاق افتاده باشد.
همسر شهید سیاح طاهری در پایان گفت: شهدا را فراموش نکنید. این یک توفیق برای شماست که برای شهدا کار میکنید. همان طور که حضرت آقا فرمودند؛ زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. نباید بگذاریم یاد شهدا در روزمرگیها فراموش شود. چون شهدا زندهاند و در مسیر امام حسین(ع) و ائمه اطهار تا ظهور امام زمان(عج) قرار دارند. تفکر شهادت است که این انقلاب را زنده نگه داشته و خواهد داشت. اگر این تفکر نباشد، همهاش ترس و خودخواهی است. تفکر شهادتطلبی و آرزوی رسیدن به این سعادت ابدی میتواند جامعه منتظر واقعی را ایجاد کند.
رازهای موفقیت یک شهید در جهاد فرهنگی
عباس سیاح طاهری، یکی از فرزندان این شهید، درباره فعالیتهای فرهنگی پدر خود این گونه توضیح داد: پدرم اواسط دهه 80 یادواره ویژه 4000 شهید آبادان را برگزار کرده بود. بابا آن موقع گفتند که ما خودمان جنگیدیم، خودمان هم یادواره برگزار میکنیم و خودمان هم در این یادوارهها برای رفقای خودمان که شهید شدند شرکت میکنیم. نیاز است یک اتفاق دیگر رقم بخورد که دیگران هم در این برنامهها باشند.
ایده جشنواره دانشآموزی فیلم دفاع مقدس از اینجا شکل گرفت. گفتند که در کشور ما بچههای محرومی هستند که تا به حال سینما نرفتهاند و میتوانیم کاری کنیم که برای اولین بار آنها را به سینما ببریم و برای آنها فیلم دفاع مقدسی نمایش دهیم. اولین جشنوارهها در آبادان ، خرمشهر ، هویزه ، سوسنگرد و... برگزار شد. یادم هست که پدرم یک بار اتفاقا درحال مطالعه روزنامه کیهان بود و خبری درباره آمار بالای خودشکی در ایلام میخواند. به همین دلیل هم جشنواره را در ایلام هم برگزار کرد. بعد هم که زلزله اهر و ورزقان اتفاق افتاد، گفت که الان همه درحال ساختن منازل مردم هستند اما هیچ کس به فکر آباد کردن دل بچههای آن مناطق نیست. رفتند آنجا و برای 60 هزار دانشآموز طی یک ماه این برنامه را برگزار کردند. در کنار این گفتند که بیشترین افرادی که روی بچهها تأثیر میگذارند معلمها هستند. به همین دلیل برای معلمها مسابقات کتابخوانی دفاع مقدس برگزار کردند که تأثیر بسیار مثبتی بر آنها داشت.
در یک دورهای، ماجراهایی پیش آمد که مسیرشان به زندان دورود افتاد. به همین دلیل هم مسابقات کتابخوانی را در زندان برگزار کردند. یکی از نکاتی که به آن توجه میکردند این بود که جنس کتابها به نسبت مخاطب تغییر میکرد. مثلا در مسابقات کتابخوانی برای معلمهای زن، کتابهایی معرفی میشد که زنانه باشند، اما برای زندانیها کتابهایی که قهرمان آنها شبیه به همان افراد بود را انتخاب میکردند و در اختیار آنها میگذاشتند. مثلا کتابهایی درباره خاطرات اسرای ایرانی در زندانهای رژیم بعث عراق. این مسابقه در زندان زنان تهران هم تکرار شد.
این گونه نبود که فقط زندانیان در این مسابقات شرکت کنند، بلکه تعریف کار این گونه بود که از دادستان آن شهر و رئیس زندان باید تا زندانبان و زندانی باید شرکت میکردند. در مراسم اختتامیه مسابقه نیز همه اینها در کنار هم جمع میشدند. مثلا در مراسم اختتامیه در دورود، قاضی و محکوم کنار هم نشسته بودند.
وی درباره علت موفقیت کارهای فرهنگی شهید سیاح طاهری هم گفت: در جریان برگزاری این جشنوارهها و مسابقات، برخی میگفتند که چرا فلان بازیگر سینما را دعوت کردید تا مشارکت کند؟ شهید سیاح همیشه این پاسخ را میداد و تا آخر نیز به این اعتقاد پایبند بود: «هر کسی یک ظرفیتی دارد و من از ظرفیت آدمها در راستای هدف خودم استفاده میکنم. ممکن است فلان بازیگر 20 درصد با من هم مسیر است، من به اندازه همان 20 درصد به او نقش میدهم. شخص دیگری 70 درصد هم جهت است، به او همان اندازه نقش میدهم.» واقعا هم به همین اعتقاد عمل کرد. وقتی نظرات هنرمندانی که در این جشنوارهها با ایشان همراه بودند را میبینیم بر این تأکید دارند که ما با او حشر و نشر داشتیم و هر کس به اندازه خودش در این مسیر همراه بود.
فرزند شهید سیاح طاهری درباره اینکه پدرش چگونه برخی از افرادی که با وی متفاوت بودند را به خود جذب میکرد هم گفت: عامل اصلی، اخلاص ایشان بود. گاهی بودجه صفر بود و تعداد نیروها نیز فقط دو نفر بود. وقتی از ایشان میپرسیدند که مگر میتوان بدون بودجه و نیرو کار کرد، پاسخ میداد «بله میشود» و واقعا هم عملی میشد. همین خلوص در کار و خالی بودن از زر و تزویر و نداشتن عده و عوده و توکل به خدا برگ برنده او و یارانش بود. به همین دلیل هم برخی از هنرمندان که در این جشنوارهها مشارکت میکردند به عنوان تشکر برای همکاری، یکی دو سکه به آنها اهدا میشد، وقتی جنس کار و مردمی بودن آن را میدیدند سکهها را نمیگرفتند.
چون به غیر از شهید و یکی دو نفر از همراهانش، بقیه دستاندرکاران این برنامهها بومی و مردم عادی بودند. در کنار این باید به نقش دکتر حبیب احمدزاده هم که در این مسیر خیلی زحمت کشیدند اشاره کرد. چون احمدزاده هم بین هنرمندان شناخته شده است و هم از ابتدا با این برنامهها درگیر بودند. همه جا و در همه برنامهها وی در کنار پدرم بود. آقای پرویز پرستویی هم در این برنامهها و به خاطر مراوداتی که با پدرم داشت و شناختی که از وی پیدا کرده بود به عنوان یک پل برای برقراری ارتباط هنرمندان و چهرههای مطرح سینما با پدرم عمل کرد.