به گزارش مشرق، عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی نوشت:
کمتر در تاریخ مکتوب یا به تصویر در آمده، قساوت و خشونت کشورهای سردمدار سرمایهداری، در معرض قضاوت در آمده است.چنین رویهای آیا به این دلیل است که آنان بدون تجاوز به حقوق دیگران به ثروتهای نجومی دست یافتهاند یا اینکه به ویژه در قرون اخیر بخش اعظم اعمال ضدانسانی برای تسلط بر داشتههای دیگر ملتها به صورت نیابتی صورت گرفته است؟ حتی در موارد نادری که ناگزیر از ارتکاب جنایات مستقیم شدهاند آنچنان حصار کشی شده که هزینه ورود به آن بسیار بالا باشد و این موضوع ،بسیارتأمل برانگیز است. ارتکاب اعمال غیر قابل باور در دو جنگ بین الملل ازجمله قتل عام غیرنظامیان ، کشتار اسرا و...از سوی این قدرتها برگهای از این کارنامه است که صرفاً سهم ایران در آن جان باختن مظلومانه ده میلیون هموطن بود. اما آیا در این سالها هنرمندان توانستهاند ازاین خط قرمزها و حصارها عبور کنند و ابعادی از رخدادهایی اینچنین را به تصویر کشند؟ شاید تصور شود چون از این رخدادها سالیان دراز گذر شده گرد فراموشی برآن نشسته است و دیگر، مستندات و منابع در خوری در اختیار نیست که به آن پرداخته شود، اما با تلخی باید اذعان داشت حتی به جنایات چند دهه اخیر علیه ملتمان همچون حمله تروریستی به سفارت ایران در لندن در سال 1359 تحت هدایت مستقیم انگلیس که منجر به شهادت چند دیپلمات ایرانی شد پرداخته نشده است.
بیشتر بخوانید:
حاتمیکیا از منتقد تا وابسته!
پرداختن به موضوع داعش به ویژه بعد از شکست آن، که بار دیگر سردمداران سرمایهداری را ناگزیر کرد به طور مستقیم در حمایت از این پدیده نیابتی وارد میدان شوند، از جمله مصادیق شکستن خط قرمزها برای بعضی حتی در داخل کشور است.
بیشتر بخوانید:
واژهسازی برای پوشش «پولهای بادآورده و سینمای سفارتی»
ابراهیم حاتمیکیا که همواره در صحنههای مختلف صف شکن بوده و از این رو نیز در مقاطع مختلف مورد بیمهری سلایق متضاد قرار گرفته است در این ایام به این دلیل که هنر را در خدمت شناخت پدیدههای نیابتی در خدمت سرمایهسالاران قرار داده مورد تهاجم جدی جریانی در داخل واقع گشته است. ظاهراً برخی برنمیتابند که چهره پر رنگ ولعاب حقوق بشری و دمکراسیخواهی این قدرتهای چندوجهی مخدوش شود. به راستی چرا باید این ذهنیت شکل بگیرد که داعش یعنی همان آمریکا، و کاخ سفید یعنی زایشگاه افراطیترین نژادپرستان صهیونیست؟! اگر هنرمندان متعهد به آرمانهای انسانی این خطقرمزها را بشکنند آیا باز هم برخی میتوانند از بسط دمکراسی و آزادی توسط سرمایهسالاران حاکم بر جهان سخن گویند؟ قطعاً خیر. بنابراین گناه این هنرمند برجسته بسیار سنگین است که به شکستن حصارها میپردازد! جوانانی که تاکنون از طریق رسانههای تبلیغاتی و برخی طرفداران دمکراسی غربی در داخل با نظام سرمایه داری آشنا شده اند اگر به واسطه هنر متعهد در پشت چهره داعش، مجسمه آزادی را ببینند کم گناهی برای این هنرمند نخواهد بود؛ زیرا گناه این "ابراهیم" نیز بت شکنی است!