به گزارش مشرق، «امیر علوی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
در رابطه با حوادث خونین دوشنبه گذشته تهران که منجر به کشته شدن ۳ مامور نیروی انتظامی و یک نفر از بسیجیان شد به طور کلی ۲ دسته نظر در فضای رسانهای کشور وجود دارد؛ عدهای با محکوم کردن عاملان این جنایت سخن از برخورد قانونی و بدون تسامح با آنان میگویند و از طرف دیگر عدهای با انکار ارتکاب این جنایتها توسط عناصر فرقه نورعلی تابنده و ربط دادن آن به توطئه بعضی نهادهای قدرتمند غیردولتی، به دنبال تبرئه این عناصر و نشاندن آنها در موضع مظلومیت و در نتیجه بهرهبرداری سیاسی ضد جمهوری اسلامی هستند. واکنش نوع اول به نظر طبیعی میآید اما در رابطه با مورد دوم بسادگی نمیتوان سخن از یک برداشت طبیعی برآمده از شواهد و قرائن کرد.
برداشت دوم بیشتر با یک رویکرد سیاسی ـ امنیتی قابل فهمیدن است. یعنی این واکنشهای سیاسی در چارچوبی شکل میگیرد که میشود آن را بر اساس ۲ حالت تحلیل کرد؛ اول به نظر میرسد عدهای از کسانی که چنین نظری دارند بدون بررسی شواهد و قرائن فقط و فقط بر اساس تصور پیشینی که نسبت به نیروهای امنیتی دارند اقدام به سخن گفتن در این مورد میکنند. آن هم با این ژست که حتما و لابد چوبی در لانه زنبور فرو شده است که آنها را به خشم آورده و در نهایت به کشتار وادارشان کرده است.
در این نقطه نظر واقعیت هر چه باشد باید با تصورات و خواستههای اینان تطبیق داده شود. خواستههایی که در مرکز آنها تضعیف جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین دشمن قرار دارد و روایت کردن هر ماجرایی به نحوی که نظام سیاسی ایران در آن نقش متهم اصلی را داشته باشد اولویت اصلی را تشکیل میدهد.
این در حالی است که نورعلی تابنده نیز چنین نظری دارد و در اطلاعیهای که صادر کرده است بر هم خوردن آرامش آنان را دلیل واکنشهای دوشنبه معرفی میکند و با پذیرفتن تلویحی این جنایتها سعی در توجیه آنها دارد و البته اگرچه سعی در توجیه دارد ولی اصل ماجرا را میپذیرد ولی همانگونه که گفتیم عدهای در داخل و خارج ایران اصولا اصل ماجرا را مورد تشکیک قرار میدهند و به دنبال ساختن یک روایت توطئهوار از این حوادثند تا در تحلیل نهایی این جمهوری اسلامی باشد که مقصر اصلی و عامل خونریزی جلوه کند.
اما به نظر وجه دومی نیز در قرائت وارونه این ماجرا وجود دارد که بیش از صرف بیماری مخالفخوانی همیشگی با جمهوری اسلامی است. در مرکز این وجه دوم، یک تساهل و سهلگیری و کموزن جلوه دادن این حوادث به چشم میخورد. گویا از این مسیر عدهای به دنبال فعال نگه داشتن این ماجرا برای مقاصد دیگری هستند و میطلبد داستان را به گونهای نقل کنند که در نهایت توجیهی برای تساهل و زنده نگه داشتن پتانسیل آشوبگرانه این جماعت باشد. توجه به سایر اتفاقاتی که در چند ماه گذشته در کشور رخ داده، این تساهل و تسامح را نه نشانهای از ناتوانی یا داشتن اعتقادات روادارانه، بلکه نشانهای از یک برنامه برای افزایش تنش در کشور تصویر میکند.
برنامهای که به همه رخدادهای درون کشور به چشم یک پتانسیل قابل ذخیرهسازی برای آیندهای نزدیک مینگرد. شواهدی مانند برقراری ارتباط از سوی بخشهایی از دولت با مدیران کانالهای ضدانقلاب پیش از انتخابات و عدم پیگیری و برخورد جدی با رسانههایی مثل آمدنیوز و... در کنار حوادث دیماه و تحرکات چند روز اخیر دراویش همه از مواردی است که مؤید یک تساهل عامدانه و معطوف به یک برنامه پسینی است.
وزیر کشور روز چهارشنبه در اظهاراتی عجیب مدعی شد «رسانههای خارجی(!) به دنبال منسوب کردن حوادث دوشنبهشب به دراویش هستند در حالی که ما جریان دراویش را در ایران جریانی منطقی، عاقلانه، معتدل و دور از این مسائل میدانیم». اگر تمام رسانههای فارسیزبان و غیرفارسیزبان را بگردیم یک مورد هم نمییابیم که سعی در مقصر جلوه دادن دراویش در این حوادث کرده باشند. نهایت کاری که رسانههای خارجی و بویژه بیبیسی فارسی در این مورد انجام دادهاند تشکیک در انتساب این رفتارها به دراویش است.
دقیقا همان کاری را که وزیر محترم کشور در بیربط دانستن خشونتها به دراویش انجام دادند قبلتر از آنها رسانههای خارجی و بیبیسی انجام داده بودند. به نظر این توجیه که «کار رسانههای خارجی» است از بیاطلاعی محض و استفاده از جملات کلیشهای بسیار بیربط یا تجاهل عامدانه و معطوف به برنامههایی دیگر در آینده، نشأت میگیرد، چرا که همانگونه که گفتیم رسانههای خارجی هم موضعی متفاوت از وزیر محترم کشور نداشتهاند، لذا این باعث میشود بسادگی از کنار سهلگیری نسبت به عناصر آشوبطلب نگذریم و آن را نشانهای از میل یک جریان سیاسی قدرتمند در درون کشور به زنده نگه داشتن پتانسیلهای ایجاد ناآرامی در کشور برای روز مبادا بدانیم. رفتاری که شاید خوشبینانه با توجیهات سیاسی آنها برای راضی نگه داشتن هواداران و جریانات منسجمی که تحت تاثیر یک مرکزیت همسو با آنان قرار دارند به نظر برسد.
اما این سهلگیری و سیاسی نگریستن به مسائل و عدم برخورد مقتضی با چنین مواردی به نظر میتواند برای امنیت تکتک ایرانیان خطرناک باشد؛ چه اینکه دود مماشات با جریان منافقین در اوایل انقلاب بیش از هر کس به چشم مردم کوچه و بازار رفت و آنها را به قربانیان اصلی استراتژی ترور سر انگشتان به دست منافقین تبدیل کرد. در آنجا هم کنترل دیرهنگام مجاهدین خلق آنها را در وضعیتی قرار داده بود که بتوانند از تشکیلاتی که در آرامش شکل داده بودند برای افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران از راه ترور و خونریزی استفاده کنند و همگان میدانند کنترل آنها چقدر هزینه جانی و حیثیتی به انقلاب اسلامی ایران تحمیل کرد و تا چندین سال خبر ترور و خرابکاری منافقین را به یکی از خبرهای معمولی رسانههای آن زمان در ایران بدل کرد.
هر چه در آن زمان به علت نوپایی انقلاب و نظام سیاسی برخاسته از آن میشد بعضی تعللها را توجیه کرد و پذیرفت، امروز به هیچوجه نمیشود.
ناظران حاضر در محل حوادث اخیر تهران از یک مماشات گسترده توسط نیروی انتظامی با عناصر اغتشاشگر میگویند، به نحوی که فرمانده انتظامی تهران هم مدعی است تا ۴ صبح روز سهشنبه یک فرصت به آشوبطلبان برای متفرق شدن داده شده بود و دقیقا بعد از آن بود که در عرض نیم ساعت ماجرای آنها رفع و رجوع شد.
این در حالی است که کشتههای حوادث اخیر همه در بازه زمانی ۸ تا ۱۰ شامگاه دوشنبه به شهادت رسیدند و این نشان میدهد اگر دستوری از بالا برای تساهل در کار نمیبود پیش از آنکه خونی ریخته شود میشد این غائله را ختم کرد. ۴ شهید حاصل تساهل با قانونشکنان است و ادامه این روند در سطحی وسیعتر میتواند در آینده نزدیک بلای جان مردم ایران شود. پذیرفتنی نیست که محاسبات سیاسی عدهای به بهای ریختن خون مردم ایران تمام شود.