به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، پس از شهادت مظلومانه محمدحسین حدادیان در حادثه خیابان پاسداران، گروه های مختلفی به دیدار مادر و پدر این شهید می روند.
در ادامه دیدارهای جامعه قرآنی با خانواده معظم شهدا این هفته هیأتی به دیدار خانواده شهید محمدحسین حدادیان از شهدای حوادث خیابان پاسداران رفتند.
در این دیدار پدر شهید درباره فرزندش گفت: محمدحسین عاشق ولایت، عاشق شهادت و عاشق حضرت زهرا(س) بود و درست در شب شهادت حضرت زهرا(س) به شهادت رسید. پس ما بابت این اتفاق خیلی خوشحالیم زیرا فرزندمان به همه خواستههایش رسید.
وی ادامه داد: محمدحسین متولد 1374 بود. 3 یا 4 سال داشت که ما به محله چیذر آمدیم و در مسجد قائم(عج) این محل مشغول فعالیت شدیم. شروع فعالیتش از هیأت رزمندگان امامزاده علیاکبر(ع) چیذر بود و در جلسات قرآن و دورههای مختلف این مکان فرهنگی شرکت میکرد. به جز اینها خادم افتخاری امامزاده هم بود.
حدود 5 سال پیش یک ملاقات خصوصی با مقام معظم رهبری داشتند که آقا در این ملاقات او را نصیحت کرده و به وی گفته بودند: با توجه به اینکه خادم هیأت هستید علم و معرفت خود را بالا ببرید.
توجه به حلال و حرام از جمله خصوصیات این شهید عزیز بود تا جایی که در این زمینه به خود من هم تذکر میداد. به یاد دارم یک سال سر وقت نتوانستم برای حساب و کتاب خمس بروم. همان روز سر سفره محمدحسین به من گفت: حال که شما حساب و کتاب خمس را انجام ندادید این لقمهای که ما میخوریم حرام است.
درباره شهید محمدحسین حدادیان بیشتر بخوانیم:
پسرم را داعشیهای تهران شهید کردند + عکس
«محمدحسین» با روضه مأنوس بود
اشد مجازات قاتلان پسرم را خواستارم
کمک به مردم از دیگر ویژگیهای محمدحسین بود. هنگامی که زلزله آمد به هلالاحمر رفت و برای زلزلهزدگان کمکهایی را جمعآوری و ساماندهی میکرد اما به هر حال قسمتش این بود که در شب شهادت حضرت زهرا(س) به دست عناصری که داعشی بودند به شهادت رسید.
البته باید توجه داشت که این فتنه ابعاد مختلفی دارد و نباید از کنار آن به راحتی عبور کرد. خواست ما این نیست که چند نفر را بگیرند و اعدام کنند بلکه باید ابعاد مختلف این جنایت مشخص و عاملان و کسانی که در این زمینه قصور داشتهاند محاکمه شوند زیرا از بیش از یک ماه پیش این افراد در خیابان پاسداران تجمع میکردند، دو اتوبوس آنها را حملونقل میکرد، سه خودرو برایشان تدارکات میآورد و کاملاً مشخص بود که اهداف شومی در سر دارند اما هیچ کس و هیچ نهاد امنیتی اقدامی نمیکرد. در شب حادثه نیروی انتظامی با تمام قوا در محل حضور داشت و سازوبرگ بسیار منظمی هم چیده بود اما با این آشوبگران برخورد نمیکرد. زیرا میگفتند به ما دستور دادهاند که عکسالعملی نشان ندهیم چرا باید به نیروی انتظامی دستور بدهند که جلوی چنین اشراری واکنشی نشان ندهند. چرا شورای تأمین استان باید چنین دستوری را بدهد.
آن شب محمدحسین ابتدا به منزل آمد به من گفت: شنیدهام که خیابان پاسداران شلوغ شده و عدهای قصد داشتند کلانتری را بگیرند البته خبر نداشت که سه نفر هم شهید شدهاند. به داخل اطاقش رفت و چند دقیقه بعد آمد و گفت: درگیری بالا گرفته و سه مأمور پلیس به شهادت رسیدهاند. راه افتاد که برود، مادرش به او گفت: محمدحسین اوضاع ناآرام است اگر امکان دارد نرو. محمدحسین در حالی که همیشه به مادرش میگفت: «چشم حاجخانم» اما آن شب دست بر سینه گذاشت و در مقابل مادرش خم شد اما نگفت که نمیرود.
آن شب پس از خروج از منزل به هیأت میرود و وسط عزاداری گویا با تعدادی از دوستانش به مهلکه درگیری میروند، حدود ساعت 11 شب خود من هم به خیابان پاسداران رفتم و حتی محمدحسین یک ساعتی هم کنار من بود. شرایط بسیار ناآرام بود، چند درخت را قطع کرده بودند، تعدادی بشکه آورده بودند و با استفاده از داربستهای یک ساختمان نیمهکاره خیابان را بسته بودند.
نیروی انتظامی هم آرام در یک کنار ایستاده بود و مدام به مردم میگفت: اینها را تحریک نکنید. ساعت حدود 3 شب من به منزل بازگشتم اما گویا ساعت 4 یک کپسول گاز را این اشرار به داخل آتش بزرگی که روشن کرده بودند میاندازند و محمدحسین برای جلوگیری از انفجار کپسول گاز به درون آتش رفته و این کپسول را بیرون میکشد و همین کار او سبب شد که عده زیادی بیرحمانه به وی حملهور شوند. متأسفانه در این فاجعه جمجمه محمدحسین شکسته بود، شیئی فلزی به چشمش فرو کرده بودند و بیش از 50 ساچمه تفنگ شکاری در درون بدنش بود و نهایتاً با ماشین از روی او رد شده بودند.
در ادامه مادر شهید درباره حادثه خیابان پاسداران و درباره فرزندش گفت: متأسفانه این روزها حرفهای زیادی میشنویم و برخی به جای اینکه به دل ما تسکین بدهند نمک بر زخم ما میریزند. چند روز پیش فردی برای من نوشته بود شما فرزندت را برای کشتن آدمها فرستاده بودید حال که او کشته شده نباید ناراحت باشید. فرزند من چطور برای آدمکشی با دست خالی به چنین مهلکهای رفته بود و به گفته همه شاهدان او برای نجات جان دیگر حاضران به درون آتش رفته و کپسول گاز را از آتش بیرون کشیده بود و با بیرحمی تمام به بدترین نوع شکنجه و به شهادت رسیده بود.
البته این نوع شهادت پیامهای زیادی دارد محمدحسین حتی به سوریه هم رفته بود اما آنجا شهید نشد و با حضور در این مهلکه تلخ به شهادت رسید. حال شما عزیزان باید ابعاد این جنایت را بررسی و پیام این نوع شهادت را به گوش مردم و خصوصاً مسئولان برسانید تا با بررسی ابعاد مختلف مسببین و مقصران این حادثه را شناسایی و جلوی این گونه فتنهها را برای همیشه بگیرند. این خواسته ما است و روی این صحبتها با همه از جمله مسئولان است.
فرزند من جوانی ولایتمدار و متعصب به رهبر معظم انقلاب بود هرگاه حضرت آقا سخنرانی داشتند با آرامش گوش میداد و نکات موردنظر رهبری را به ما گوشزد میکرد. چندی پیش یکی از آشنایان محمدحسین را در خواب دیده بود که آیات قرآن را میخواند و با استدلالهایی که میآورد میگفت: من مصداق این آیه هستم. سپس آیه بعدی را میخواند و دوباره میگفت: من مصداق این آیه هستم. البته این خصوصیتی که همه شهدا دارند و به واقع تفسیر آیه آیه قرآن کریم هستند.
خوشبختانه روز گذشته هیأتی از طرف مقام معظم رهبری به منزل ما آمدند و پیام تسلیت آقا را به ما رساندند همین برای ما کافی است و این پیام تصلای بسیار بزرگ و آرامشبخشی برای ما به شمار میرود. همواره ارادت خود را به شهدا بیان میکرد و میگفت: خوشا به حال شهدا که با بهترین نوع مرگ از دنیا رفتند. البته همیشه سعی میکرد به دنبال کاری باشد که به شهادت منتهی شود و فقط شهادت در کلامش نبود. میگفت: من انقلاب و جنگ را ندیدم اما دشمنان کور خواندهاند که ما دست روی دست بگذاریم تا این انقلاب را از بین ببرند. بسیار ساکت و متواضع بود و همیشه عبادت و خدمتش به مردم و ایمانش را مخفی نگه میداشت.