سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم بمان (مارک فورستر)، فیلم «برزیل»، فیلم «ترس و نفرت در لاس وگاس» (تری گیلیام)، «جاده مالهالند» (دیوید لینچ) نوع خاصی از روایتهای سینمایی هستند که تشخیص وهم و واقعیت در آن دشوار است. در چنین آثاری با چنین محتوایی معمولا قصه اصالت ندارد و معمولا ساختار فیلمنامه فاقد قصه و حتی ضد قصه است.
به تاسی از چنین جریانی در سینمای ایران معادلهایی همچون شبانه (کیوان علی محمدی، امید بنکدار)، اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سیدی)، احضارشدگان (آرش معیریان) مادر قلب اتمی(علی احمدزاده) ساخته شده است. چنین آثاری عموما مقید به یک خط داستانی معین و مشخص نیستند، عمدتا پراکندهگو هستند و قیودی برای ارائه قصهایی مدون و مشخص ندارند. نمونه متاخری که میتوان به عنوان مثال مطرح کرد فیلم «ترانه به ترانه» ترنس مالیک است و بسیاری از آثار «نیکولاس ویندینگ رفن» دانمارکی و لارنس فون تریه عموما ضد پیرنگ و ضد قصه هستند.
اما مخوفترین، ضدسینماترین و ضدقصهترین فیلم تاریخ سینمای ایران فیلم «مادر قلب اتمی» است که در سینمای ایران پس از فیلم «شیرین» (عباس کیارستمی فقید) منفورترین فیلمی است که تاکنون در سینمای ایران اکران شده است. حین اکران «شیرین» کیارستمی، مخاطبان در اعتراض به این فیلم، شیشههای سینمای آزادی را شکستند و این واکنش صریحترین واکنش مخاطبان به فیلمی بود که هیچ قصهای برای عرضه نداشت.
نمونه متاخر سینمای ضد قصه، ضد پیرنگ که قواعد فیلمنامه و ساختارش بشدت به مادر قلباتمی شباهت دارد، فیلم «ترانه به ترانه» ترنس مالیک است. سینمای ضدقصه نمونههای شاخص قدیمیتری مثل «برزیل» دارد اما در سینمای ایران تا پایان سال ۱۳۹۶، مادر قلب اتمی ضد قصهترین فیلمی است که در حد فاصل وهم و واقعیت ساخته شد.
بیشتر بخوانید:
به صورت طبیعی مخاطب سینمای ایران از چنین آثاری استقبال نمیکنند، شاید اگر نمونه چنین اثری در یکی از کشورهای اروپایی ساخته میشد و یا در آمریکا امکان تولید پیدا میکرد در این کشورها با استقبال منتقدان و تماشاگران آنهم به صورت نسبی مواجه میشد اما ذائقه تماشاگر ایرانی با قصهگویی عجین است و با چنین فیلمهایی ارتباط بر قرار نخواهد کرد. در حواشی تحلیل چنین آثاری باید به این مهم اشاره کنیم که ذائقه خاص تماشاگران خاورمیانهای هم با سینمای ضدقصه متعارض است.
در آسیا از شرق دور تا شمال آفریقا، تمایل شدیدی برای شنیدن قصص متنوع جدید وجود دارد. حتی کتب الهی ادیان ابراهیمی که در منطقه خاورمیانه به پیامبرانش نازل شده مبتنی بر قصص است. قصهجویی و روایت طلب کردن از مدیومهای نمایشی ریشه در DNA مردمان منطقه خاورمیانه دارد. مردم این منطقه چون هیچ رنسانس فرمالیستی را تجربه نکردهاند، در برخورد با پدیده سینما، محتوا نسبت به فرم برایشان اصالت بیشتری دارد. به همین دلیل صنعت سریالسازی ترکیه رشد میکند و میتواند بازگشت مالی یک میلیارد دلاری برایشان به ارمغان بیاورد. چون در پیکره صنعتی سریال سازی، اصالت را به قصهگویی میدهند هر چند با ساختار وفرمی ضعیف.
تاریخ نشان میدهد، منظومههای بزرگی در خاورمیانه خلق شدهاند. مخاطبان این منطقه، در دوران کودکی «روایتهای هزارویک شب»، «شبهای عربی» و «قصههای شهرزاد» را دست کم شنیدهاند و عاشق مدیومهای قصهگو هستند. به صورت طبیعی در مقابل هر اثر نمایشی مبتنی بر قالبهای جدید روایی که ضد قصه باشد موضع خواهند گرفت. تاریخ سینما نشان میدهند مردم ایران بشدت به ضد قصه بودن حساسیت دارند.
«سال گذشته در مارین باد» از نخستین تالیفات سینمایی ضد قصه، در سینماهای ایران در دهه چهل اکران شد و مخاطبان سینما شیشههای سینماها را شکستند و به نمایش چنین فیلمی در سینماها اعتراض کردند. ۵۰ سال بعد هم مشابه همین اتفاق تکرار شد و مخاطبان سینما به خاطر اکران فیلم «شیرین» مرحوم کیارستمی شیشههای سینما آزادی را شکستند. این اتفاق در مورد فیلم «مادر قلب اتمی» تکرار نشد اما مخاطبانی که گول حضور چهرههایی نظیر ترانه علیدوستی، پگاه آهنگرانی و محمدرضا گلزار در فیلم خورده بودند، در اغلب اکرانها نیم ساعت از فیلم که میگذشت سالنهای سینما را ترک میکردند.
سینمای ضد قصه در نیمه دهه هشتاد میرفت که در سینمای ایران مد رسمی شود. در دهه هشتاد هر فیلمسازی که فیلمی میساخت و مردم و منتقدان قصه یک خطی آنرا درک نمیکردند، نقدهای ستایش آمیزی فراوانی دربارهاش مینوشتند. به تدریج اهالی مطبوعات هم فهمیدند آثاری نظیر «اعترافات ذهن خطرناک» هومن سیدی، «شبانه» کیوان محمدی و بنکدار و «مادر قلب اتمی» فیلم نیستند تا ستایش شوند. چنین آثاری که نمونه بلوغ یافته آن «مادر قلب اتمی» است، از کمی لغزو لنترانی گویی اجتماعی، دیالوگهای بی ربط و متلک سیاسی روز پسا نشئگی تشکیل شده است. اما در شرایط کنونی اصحاب رسانهها، علی الخصوص مخاطبان سینما، فهمیدهاند در سینمای ایران، سازندگان چنین آثاری، برای پر کردن خلاء سوادی و ژست زیاد فهمیدن چنین آثاری را ساختهاند.
«مانی باغبانی» با عنوان اصلی «محمد باغبانی» از منتقدان دو اسمهای است که علیرغم محمد بودن، دست به انکار آن میزند و تمایل شدیدی به مانی بودن دارد. همین انتخاب اسم نشان میدهد که خالق اثر در جستجوی هویت جدیدی برای خویش است. در جراید درج شده که باغبانی منتقد سینما بوده و چندین باری هم با همین عنوان به برنامه هفت فریدون جیرانی آمد. اما در عرصه نقد، نویسنده اصلا مطرحی نبود، نوشتههایش بیشتر از آنکه نقد باشند، مجیزه بودند.
نقدهایش مثل فیلمنوشتهایش مبتنی بودند بر عبارات خاص متفرعانه و غیر عمومی. اغلب نوشتهها در ستایش مهرجویی، کاهانی، بهرام توکلی و جریان روشنفکری در سینما بود. حتی از بدترین آثار مهرجویی حمایت میکرد. هیچ اثر مکتوبی جدی از دوران منتقد بودنش چاپ نشد. با خواندن نوشتههای باغبانی درخواهیم یافت فرد با اتکا به اندک داشتههای شنیداریاش، نه مطالعه شده، دست به خلق میزند. از همان ابتدا مشخص بود که باغبانی برای ورود به عرصه سینما نقد مینوشت و نتیجه نقدنویسی در مسیر سینماگری منجر شد به چند نقش کوتاه در آثار جیرانی و کاهانی و کرمپور.
پس از آن هم فیلمنامه نهنگ عنبر از او توسط سامان مقدم تبدیل به فیلم شد. بر اساس شنیدهها فیلمنامه اولیه فاجعه بود که با بازنویسی دوباره سر و شکلی پیدا کرد اما در همان فیلمنامه نهنگ عنبر میتوان کمی با فضای ذهنی مانی باغبانی آشنا شد. او هر فیلمنامهای که مینویسند یک عرض ارادت به مایکل جکسون حتما در محتوای آن وجود دارد. این عرض ارادت در اغلب فیلمنوشتههایش وجود دارد. نهنگ عنبر، مادر قلب اتمی و فیلم خرگیوش که توسط خود او کارگردانی شده، یک عرض ارادت کوچک نسبت به این آوازهخوان وجود دارد. اما اشاره به این موتیف به عنوان یک سند استفاده میشود تا ثابت کنیم، فیلمنامه مادر قلب اتمی تالیف اوست و هیچ ربطی به علی احمدزاده دارد. احمدزاده در مادر قلب اتمی صرفا نقش کارگردان را بر عهده دارد.
فیلمنامه مادر قلب اتمی توسط باغبانی نوشته شده است و آوردن نام علی احمدزاده در حوزه نگارش فیلمنامه یک تعارف تیتراژی است. وقتی «خرگیوش» آخرین ساخته مانی باغبانی، را تماشا میکنید، میتوانید به سادگی روی این ادعای نگارنده صحه بگذارید. البته باغبانی با اضافه کردن یک سکانس با لب زدن ترانه مایکل جکسون و لایونل ریچی در مادر قلب اتمی، مهمترین تمایلش را در نگارش فیلمنامه و ساخت اثر سینمایی به مخاطبان ثابت میکند، تنها رویکرد جاهطلبانهاش در فیلمسازی لب زدن بازیگران سرشناس با ترانههای مایکل جکسون است.
همین اتفاق در «خرگیوش» تکرار میشود. در واقع اشاره به این موتیف لب زدن جکسون، مقدمهای برای تطبیق مادر قلب اتمی و خرگیوش است. سازندگان مادر قلب اتمی در تیتراژ آوردهاند که علی احمدزاده و مانی باغبانی فیلمنامه را نوشتهاند اما اگر فرمول شخصیت پردازی و ساختار ضد قصه اثر را که بررسی کنیم، درخواهیم یافت احمدزاده نقشی در نگارش فیلمنامه نداشته و تراژدی مادر قلب اتمی در حوزه نگارش را میتوانیم به نام باغبانی ثبت کنیم.
در واقع خرگیوش نسخه ارتجاعی دیگری از مادر قلب اتمی است. فرمول خلق فیلمنامه نیز خیلی روشن است، خلقی که در محدوده ذهنی علی احمدزاده نیست و بیشتر منتسب به باغبانی است. در مادر قلب اتمی سه شخصیت اصلی مست از یک مهمانی شبانه بازگشتهاند و سوار خودروی آرینه (ترانه علیدوستی) شدهاند و با یکدیگر درباره موضوعات بیربط صحبت میکنند. بخش مهمی از فیلم را پراکندهگوییهای پس از «چِت کردن» در برمیگیرد. مخاطب چِت کردن پسامستی سه شخصیت اصلی را در مادر قلب اتمی تجربه میکند.
بیشتر بخوانید:
همین فرمول در فیلم خرگیوش تکرار شده است و بابک، آرش و بهبود سه شخصیت اصلی، قرص مخدر مصرف کردهاند و بخش مهمی از فیلم به گفتگوی این سه نفر اختصاص داده شده است. در واقع تماشاگر در مادر قلب اتمی، محاورههای پس از «چِت کردن» الکی و در خرگیوش گفتگوهای پسا مصرف مخدری سه شخصیت را تجربه میکند. دیالوگهای پراکنده، بحث درباره خندیدن، نحوه خندیدن، مریض بودن آرش، حسن روحانی، سیاهچالهها، فردوسی پور، فریال برنده مسابقه استیج من و تو، تنفس دهان به دهان، نفس به نفس، بحث درباره کمدی و ... در فیلم از زبان بازیگران میشنویم.
البتهه بهبود، آرش و بابک درباره کمدی بحث میکنند اما این بخش در فیلم نیست و ما متوجه نمیشویم نظر کارگردان پرمدعای درباره کمدی و فیلمنامه چیست. فیلم از دو بازیگر سینمای کمدی، جواد عزتی و سیامک انصاری سوء استفاده کرده تا با حضور آنان قصه ارتجاعیاش را ارائه دهد و مخاطب برای دیدن این فیلم فریب حضور انصاری و عزتی را میخورد، همانطور که مخاطبان سینما را با حضور محمدرضا گلزار در مادر قلب اتمی فریب دادند. فیلم «خرگیوش» نه کمدی است نه تراژدی. اصلا فیلم نیست. سه نفر به صورت مستمر حرفهای خاله زنکی میزنند تا مغز تماشاگر را نابود میکند.
مهمترین توصیه درباره این فیلم این است که مخاطبان و علاقهمندان سینما فریب حضور سه بازیگر سرشناس ودو بازیگر توانمند کمدی در این فیلم را نخورند. فیلم هیچ قصهای ندارد و شنیدن حرفهای پسامنقلی سه چت مغز به هیچ عنوان شبیه هیچ فیلمی در جهان نیست الا شبیه همه فیلمهایی بی سر و تهی که بدترین فیلمسازان تاریخ سینما از «اد وود» تا «تامی ویزو» ساختهاند.