سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*****************
راز تب بازار ارز
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
مردم این روزها حق دارند توضیح مسئولان دولتی درباره علت گران شدن افسارگسیخته ارز را بشنوند اما به شکلاشباع شده، همچنان با آنها درباره کمالات برجام سخن گفته میشود! مردم توقع دارند تدابیر دولت برای مدیریت بازار ارز را ببینند. اما ازدولتی که هنوز جمعبندی ندارد که آیا گران شدن ارز به قول آقای نوبخت، «ناگوار، موجب تکدر خاطر و حاصل توطئه رقباست» و باید مهار شود، یا به تعبیر آقایان مسعود نیلی و اکبر ترکان، «اقدام خوبی است و باید گرانتر شود»، چگونه میتوان توقع داشت برای مهار قیمت تدبیر کند؟
چالش بازار ارز، چه قدر واقعی است؟ این عارضه، خودِ بیماری نیست بلکه نشانه آن است؛ درست مانند تبی که بیماری را نشان میدهد. تب بازار ارز، نشانهای از نابسامانی در ستاد اقتصادی دولت و نقشه راه برجام زده آن است. دشمن 6 سال است که درگیر جنگ ارزی با ماست و آن را توسعه میدهد. اما این طرف تلقی (یا تلقین) کسانی این بوده که با آمریکا و اروپا پسر خاله شده ایم؛ بنابراین پیش به سوی گسترش بیرویه واردات و پر کردن بازار از انواع اقلام مصرفی (دارای مشابه داخلی) و حتی تجملاتی وارداتی. برخی مدیران، در روزگار تداوم تحریم، به سبک زندگی مصرفیتر و ولنگارانهتر نسبت به منابع ارزی کمیاب و پس انداز و سرمایه گزاری و تولید ملی دامن زدهاند.
این در حالی است که دشمن اولا دنبال انسداد بیشتر مجاری بازگشت درآمدهای ارزی به کشور بر خلاف برجام بود. ثانیا بر خروج بیشتر ارز از کشور اصرار داشت و با شگردهای مختلف و کمک داخلی، برای آن در مقاصدی نظیر دوبی و ترکیه و... برنامهریزی کرد. این اتفاق از جمله از طریق تشویق مسافرتهای بیرویه، تشویق هدایت شده واردات غیر ضرور مصرفی و تجملاتی، و همچنین سازماندهی شبکه جمعآوری و انتقال ارز - با کمک برخی کشورهای مرتجع و شبکه صهیونیستی بهائیت- رقم خورد. ثالثا دشمن، نقشه دستکاری و اختلال در بازار ارز (تروریسم اقتصادی) را بهروزرسانی کرد تا بتواند به تقاضای کاذب و تورم انتظاری دامن بزند.پیش فرض اتاق جنگ اقتصادی آنها این بود که از دو مسیر «ایجاد مضیقه و کاهش دسترسی منابع درآمدی برای عرضه ارز» و «افزایش تقاضای کاذب و هیجانی» میتوان توازن بازار را به هم زد و از این طریق، دومینوی کاهش ارزش پول ملی را که میتواند سایر متغیرهای اقتصادی را متاثر کند، به حرکت انداخت. توافق موسوم به برجام از این جهت، یک عملیات فریب محسوب میشود که توانست بالش نرم زیر سر برخی مدیران خوش گمان و سهل اندیش بگذارد و برای شبیخون ارزی و جنگ اقتصادی دشمن زمان بخرد!
برخی مدیران دولتی، این فرصت دو ساله - وبه یک معنا پنج ساله- را به حریف بدطینت دادند، چون از یک توافق تاکتیکی، تلقی شراکت راهبردی داشتند. این رویا ظرف چند ماه بلکه چند هفته اخیر با خاک یکسان شده است. منطق آمریکا در مذاکرات روشن بود؛ آنها با وجود نیاز راهبردی به توافق با ایران، در تاکتیک و تبلیغات، خود را بینیاز و به دور از عجله نشان میدادند و تکیه کلامشان این بود که«عدم توافق، بهتر از توافق بد است». در مقابل در این طرف، گارد برخی دولتمردان و متولیان وزارت خارجه ما این بود که علیالدوام از چهارچوبها و خطوط قرمز تنازل کنند و شیدایی برای توافقِ هرچه سریعتر را جار بزنند. روزنامهها و سایتهای حامی یا متظاهر به حمایت از دولت، همین شیفتگی را چند برابر به رخ کشیدند و جای افکارعمومی جا زدند. هنوز هم کسی توضیح درستی نمیدهد که چرا توافقی نامتوازن، ناهمزمان به لحاظ اجرای تعهدات، فاقد ضمانت اجرا و مکانیسم شکایت و جبران خسارت را با طرف مقابل تنظیم کردند و چگونه فریب دوتابعیتیهای نفوذی نظیر درّی اصفهانی را خوردند تا امروز با جدیتر شدن مشکل انتقال درآمدهای ارزی به کشور روبه رو باشند؟
مجلس در این میان نقشی کاملا منفعل در حد روابط عمومی دولت ایفا کرده تا جایی که بر خلاف نتایج هشدار آمیز 40 روز بررسی متن توافق در کمیسیون ویژه، در کمتر از 20 دقیقه، آن را تایید کرد. توافقی پر منفذ، منعقد شد بیآنکه کسی از این طیف سهل اندیش از خود بپرسد اصلا برای چه سراغ مذاکرات رفتیم و آیا توافق، حداقلها را برای ما تامین میکند؟ این انفعال مجلس، متاسفانه همچنان ادامه دارد. آنها شریک بیاحتیاطی دولت هستند و خود باید جبران کنند.
تحریمها به شکل کج دار و مریز، برداشته شد و نشد. رفت و پرحجم تر، برگشت. یا برخی از آنها اصلا نرفت. هم کشورهایی مانند کره جنوبی و هند و... برای انتقال هزینههای سفارتشان یا پرداخت بدهیها به ایران با مشکل مواجه شدند و هم ما در تامین و ارسال هزینههای سفارتخانههایمان مثلا در لندن با مشکل مواجه شدیم. کار رسید به جایی که وزیر خارجه، شهریور 96 در نیویورک و در جمع همتایان خود در گروه 1+5، از اینکه 20 ماه پس از برجام هنوز نمیتوانیم در لندن یک حساب بانکی باز کنیم، گلایه کرد. آقای روحانی در تمام این مدت - تا همین اواخر- به جای پذیرفتن واقعیت، ابتدا منتقدان را با توهین و هتاکی پیاپی نواخت و سپس، روسای سازمان انرژی اتمی و بانک مرکزی را مورد التفات قرار داد که چرا میگویند دبّههای آمریکا نقض برجام است و باعث شده عایدی ما از برجام «تقریبا هیچ» شود؟! دو سال زمان برد تا برسیم به آنجا که آقای روحانی 7 آبان 96 گفت «داستان مضحکی اتفاق افتاده، برخی می گویند تعهدی که قبلا بستیم، فعلا محکم نباشد، بیایید در مورد موضوع دیگر مذاکره کنیم. این از حرف های خنده دار تاریخ است. آمریکاییها اعلام می کنند اهل تعهد و مذاکره نیستند و اصول اخلاقی را نمیشناسند. به برخی از کشورهای شرق آسیا اعلام میکنند که با ما مذاکره کنید، مگر دیوانهاند که مذاکره کنند؟ شما به مذاکرهای که به تایید سازمان ملل رسیده پایبند نیستید».
یک خطای بزرگ این بود که کسانی کمک کردند تلقین فریبکارانه و دروغین دشمن مبنی بر اینکه کلید کنترل و حرکت اقتصاد کشور در خارج است و نه در مدیریت و تدبیر و ظرفیتها و توانمندیهای انبوه داخلی، نفوذ و شیوع پیدا کند. این نوع شرطی سازی و تلقین مهندسی شده، دقیقا خلاف منطق موفق انقلاب اسلامی است مبنی بر اینکه میشود و میتوانیم. این رویکرد ارتجاعی که برخی مشاوران بیصداقت اصرار بر تحمیل و تلقین آن دارند، وقتی تغلیظ و پوسته آن برداشته شود، به همان منطق قابلیت دوشیده شدن و سواری دادن محمد بن سلمان ختم میشود و با چند من سریش هم نمیتوان به روشنفکری و آزادی خواهی چسباند.
حالا چه باید کرد؟ آیا ارادهای برای جبران وجود دارد؟ آقای روحانی ۷ خرداد ۹۲ معتقد بود «مشکل ارز کجاست؟ مشکل در عدم مدیریت و خودشیفتگی است». اولین شرط اثبات جدیت برای اصلاح وضعیت، پذیرش خطا بودن راه طی شده و اِعمال لوازم تغییر مسیر است. وقتی اصرار دارند همچنان مسئله و حاشیه بسازند و مردم را سرگرم دوقطبیهای دروغین کنند، در جدیت برای اصلاح مسیر تردید ایجاد میشود. اگر آقای روحانی اردیبهشت 96 میگفت «صبح پا میشدیم اما نمیدانستیم ارز ساعت یازده چند میشود»، امروز نمیتوانند وضعیت بازار ارز را انکار یا سکوت کنند و یا به مردم بگویند خیالتان تخت و... تمام! اصلا وضعیت الان با سال 90 قابل مقایسه نیست. آن روز عمده برنامه هستهای را تعطیل نکرده بودیم و دلار 3400 تومان بود؛ اما حالا، هم برنامه هستهای متوقف شده و هم ظرف دو ساله پسابرجام، قیمت ارز 60 درصد گران شده است.
علاج واقعی چیست؟ شش دانگ و تمام عیار پای این منطق ایستادن که حاضر نیستیم به هر قیمت در توافق بمانیم و آماده به هم زدن بازی دو سر باخت حریف (و انفعال ناشی از آن) هستیم. اگر نه، ماندن و ادامه دادن به بازی نَرمالیزاسیون غرب که به مفهوم خلع قدرت تدریجی است، ما را به شکل تصاعدی، دچار خسارت خواهد کرد. اگر طیف حاکم بر دولت سال 91 ـ 90 میگفتند 10 تا 30 درصد مشکل اقتصاد، ناشی از تحریم است و 70 تا 90 درصد آن به سوء مدیریت دولت وقت بر میگردد، امروز باید به لوازم همین حرف پایبند باشند. اینکه آقای روحانی بگوید «میگویند تازه فهمیدیم در برجام کلاه سرمان رفته... برجام باشد یا نباشد، بدون آمریکا یا با آمریکا؛ برای هر شرایطی آمادهایم و برنامه داریم»، دادن آدرس غلط است. برجام بدون آمریکا یعنی چه؟ پس چرا آقای صالحی عضو ارشد تیم مذاکرهکننده میگوید «ما با آمریکا مذاکره میکردیم نه مجموعه 5+1»؟ و اصلا اگر با اروپا میشد توافق کنند، چرا هزینه مذاکره با آمریکا را پرداختند؟ میبینید که بنیان استدلالهای دولت چه قدر سست است.
یک موضوع مهم، غفلت از ظرفیتهای درونزای اقتصادی در ایجاداشتغال و رونق تولید است که به تقویت بنیه اقتصاد به عنوان ضرورت تقویت پول ملی در برابر ارز خارجی میانجامد. به موازات این مسئله، از ظرفیت بزرگ همسایگان برای دور زدن تحریم و شکستن حلقههای زنجیر آن غفلت شده است. مسئله ارز، فرع بر این اولویت مهم ملی است.
یک چالش بزرگ، آلوده شدن برخی مدیران دولتی به وسوسههای افراطیونی است که بارها ثابت کردهاند در نقش پیاده نظام جنگ نیابتی دشمن بازی میکنند. اخیرا یکی از همینها (که از سوی محسن هاشمی به تقلب در انتخابات مجلس ششم علیه آقای هاشمی هم متهم شد)، ادعا کرده «به نقطه عطف حذف یکی از دو دولت نزدیک میشویم. یا دولت پنهان، از مستوری دست میکشد و با کنار زدن دولت قانونی ارکان حکومت را در دست میگیرد یا مجبور به عقبنشینی از قلمروهای مختلف به ویژه در عرصه اقتصاد و سیاست خارجی میشود. اجازه ندهیم جامعه مدنی از حزب پادگانی شکست بخورد». این رفتار منافقانه وسط جنگ ارزی دشمن و بیمحل از آب درآمدن وعدههای افراطیون چه معنایی میدهد؟ چرا داعشیان وطنی، اصرار دارند با مواضع ساختارشکنانه انتحار کنند؟ این پرسش همواره یک پاسخ مشترک داشته است: ناکارآمدی مدیریتی و ناراضی و شاکی کردن مردم. آنها هر گاه مدیریت اجرایی را در اختیار گرفته اند، عیار کفایت نداشته شان آشکار شده است.
در چنین موقعیتهایی، یا باید سرشان را از شرمندگی پایین بیندازند و عذرخواهی نمایند. و یا اینکه با گستاخی و بهاشتباه انداختن مردم، از پاسخگویی شانه خالی کنند. آنها نوعا، رویکرد دوم را ترجیح دادهاند. مدتهاست قافیه شعر افراطیون تنگ آمده است. آنها که دولت را رحم اجارهای میخوانند، اگر سر سوزنی انصاف و شرافت و صداقت داشتند، حتما باید از خجالت آب میشدند. اما چون به دغلبازی و لا قیدی خو کردهاند، دم از برجامهای تازه میزنند و مدعی بیاختیاری دولت میشوند. به کلاهبرداران مدعی اصلاحطلبی که دولت را گرفتار کردند، باید گفت چکهای برگشتیتان را پاس کنید؛ شما در موضع اتهام هستید نه در مقام قضاوت یا صدور چک جدید.
این طیف وطن فروش که حتی وقیحانه از داعش حمایت کردند، به امید دشمن لاعلاج و شکست خورده در منطقه تبدیل شدهاند؛ همان که دانیل کوتز مدیر «جامعه اطلاعاتی آمریکا» در گزارش خود به کنگره عنوان کرد: «ایران شبکهای از عوامل را در سرتاسر جهان گرد هم میآورد. ایران از مبارزه علیه داعش برای تقویت خود بهرهبرداری و از دستاوردهای جنگ در جهت توافقهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی استفاده خواهد کرد... سیاستمداران میانهرو و تندرو در تلاش جهت اجرای چشمانداز خود برای آینده ایران، به شکلی فزاینده با یکدیگر درگیر خواهند شد. این رقابت، عامل کلیدی در مشخص کردن این مسئله خواهد بود که آیا ایران، رفتار خود را در راستای منافع ایالات متحده، تغییر خواهد داد یا نه».
سناریوهای اردوغان برای شام
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
حمله ارتش ترکیه به منطقه عفرین سوریه در 20 ژانویه 2018، با همراهی گروهی از جریانهای افراطگرا و تروریست که به نام ارتش آزاد سازمان دهی شده بودند، نماد آغاز دورانی جدید در عرصه سیاست خارجی کشور ترکیه است که میتوان از آن به عنوان نئوعثمانیگری اردوغان یاد کرد. همزمان با این مسئله، رجب طیب اردوغان در اظهاراتی اعلام کرد که اکنون زمان آغاز مرحله دو عملیات شاخه زیتون برای حمله به دیگر شهرهای شمال سوریه از جمله منبج، تل ابیض، حسکه، کوبانی و... فرا رسیده است. متعاقبا از سوی رسانههای نزدیک به حزب عدالت و توسعه این خبر منتشر شد که اردوغان در اواخر هفته گذشته در جمع اعضای حزب متبوع خود بر این امر تاکید کرده که برای عفرین «استاندار» تعیین خواهد کرد.
این اظهارات اردوغان در ابتدا شاید کم اهمیت تلقی شود اما واقعیت آن است که می توان از طرح اردوغان برای تعیین استاندار عفرین، به عنوان نمادی از بازگشت واقعی آنکارا به عثمانیگرایی یاد کرد. همانند قرن گذشته که امپراتور عثمانیها برای ولایتهای تحت کنترل خود والی و حکمران تعیین میکرد، اکنون اردوغان از نظر شخصی و روانی این امر را دنبال میکند که ترکیه را به وضعیت سابق برگرداند. نماد بارز این موضوع را میتوان در جدیدترین اظهارات اردوغان ارزیابی کرد که با صراحت از آغاز حمله به شهر سنجار در شمال غرب عراق سخن به میان آورده است. در این وضعیت، اکنون این مسئله مطرح میشود که آیا اردوغان در تحقق اهداف خود موفق خواهد بود؟ همچنین، این مسئله مطرح میشود که در تحلیل اهداف و ابعاد مختلف تجاوز ترکیه به کشور سوریه چه موضوعاتی باید لحاظ شود؟ در راستای پاسخگویی به این پرسش اساسی در نوشتار حاضر در قبال سه محور در ابتدا ابعاد مختلف انگیزههای اردوغان و معادلات منطقه و بینالمللی، درباره تحرکات جدید ترکیه مورد بررسی قرار میگیرد و در ادامه چشماندازی از آینده ترسیم خواهد شد.
بازی با کانون های بحران
مهمترین بعد و حائز اهمیتترین مسئله در خوانش تحرکات جدید ارتش ترکیه در غرب آسیا به رهبری اردوغان را میتوان تلاش آنکارا برای توسعه اراضی دانست. در حقیقت، اردوغان و حزب عدالت و توسعه بارها نشان دادهاند که سودای بازگشت به امپراتوری عثمانی را دارند و تلاش میکنند بار دیگر بر ممالکی که قبلا یعنی قبل از جنگ جهانی اول تحت کنترل عثمانیها بود، سیطره یابند. اگر در گذشته فقط در قالب تئوری تعداد اندکی از تحلیلگران بر نئوعثمانیگرایی اردوغان تاکید داشتند، اکنون بیشتر ناظران بر این باورند که نئوعثمانیگرایی در عمل نیز در حال پیگیری و اجرایی شدن است. در واقع، طرح اردوغان برای انتصاب استاندار عفرین نشان دهنده این امر است که در شرایط فعلی آنکارا برنامهای برای بازگشت حاکمیت عفرین و دیگر مناطق همچون جرابلس، اعزاز و الباب به حکومت مرکزی سوریه را ندارد و قصد دارد این مناطق را در آینده به کشور ترکیه منضم کند.
سرکوب کردهای سوریه، حل بحران مهاجران
دیگر بُعد دارای اهمیت نسبت به انگیزههای پنهان اردوغان از حمله به عفرین را میتوان در قالب تلاش وی برای کنترل کامل شمال سوریه دانست. در حقیقت کشور ترکیه در مرزهای جنوبی خود حدود 930 کیلومتر با شمال و غرب سوریه مرز مشترک دارد که از این محدوده تا قبل از کنترل عفرین، بیش از 800 کیلومتر آن تحت کنترل کردهای سوریه بود. اکنون اردوغان تلاش دارد به بهانه حفظ و حراست از امنیت ملی ترکیه و مقابله با نیروهای وابسته به پکک تمامی مناطق شمال سوریه را بعد از عفرین، اشغال کند. از طرف دیگر این موضوع میتواند ترکیه را برای حل و فصل بحران مهاجران، با میزبانی حدود سه میلیون آواره سوری، یاری رساند. اسکان آوارگان در این مناطق علاوه بر رهایی آنکارا از مشکلات و هزینه های حضور آوارگان در ترکیه، موجب بر هم خوردن دموگرافی این مناطق به سود ترکیه خواهد شد بدین صورت که کردها در اقلیت قرار خواهند گرفت و توان آن ها برای پیگیری استقلال به شدت کاهش خواهد یافت. اما به طور حتم تداوم سلطه بر عفرین در جهت اهداف بلندپروازانه منطقه ای اردوغان، ترکیه را در تنگنای استراتژیک در آینده نه چندان دور قرار خواهد داد. شرایطی که می تواند نه تنها طرح توسعه طلبی اردوغان را به شکست بکشاند بلکه حتی جایگاه وی و حزب عدالت و توسعه را در فضای سیاسی ترکیه تضعیف کند.
مخالفت غرب
اردوغان در پیشبرد برنامه های خود در وضعیت جدید نیازمند رضایت آمریکاست؛ زیرا بدون رضایت واشنگتن چنین امری تا حد زیادی بیشتر شبیه به یک رویاست تا واقعیت. واقعیت آن است که ترکیه به عنوان عضوی از ناتو، اکنون به شریکی پردردسر برای ناتو تبدیل شده که با برنامههای غرب در سوریه مخالف است. هم اکنون اروپا، به ویژه اعضای برجسته آن یعنی فرانسه و آلمان بیشترین شکاف را با ترکیه در میان کشورهای غربی دارند و از طرف دیگر اعضای جدید راه یافته به کابینه ترامپ یعنی مایک پمپئو در سمت وزیر خارجه و جان بولتون در مقام مشاور امنیت ملی، به طور حتم بر سطح اختلاف دیدگاههای کاخ سفید و آنکارا خواهند افزود.
توسعهطلبی اردوغان؛ نقطهای برای چرخش اتحادها
توسعه طلبی اردوغان در منطقه غرب آسیا میتواند همچون نقطهای مهم برای چرخش در معادلات منطقهای و اتحادهای موجود میان بازیگران باشد. تداوم توسعه طلبی ترکیه در کشور سوریه و در صورت تلاش اردوغان برای تصرف ادلب و بخشهایی از حلب، دو رویداد مهم است که در معادلات و اتحادها رخ خواهد داد. از یک سو، حکومت مرکزی سوریه درباره تداوم حملات متجاوزانه ارتش ترکیه ساکت نخواهد ماند و به طور حتم بعد از حل بحران در غوطه شرقی، تدارکات لازم را برای مقابله با زیادهخواهی های آنکارا در پیش خواهد گرفت. در نازل ترین سطح واکنش، حکومت سوریه این ابزار را در اختیار دارد که حمله ترکیه به عفرین و احتمالا دیگر مناطق را در قالب یک دعوای حقوقی به سازمان ملل ارجاع دهد و در صورت تایید تجاوز ترکیه به سوریه این موضوع به وضوح روشن است که اردوغان با دشواریهای زیادی مواجه خواهد شد. از سوی دیگر، ارتش ترکیه به دیگر مناطق کشور سوریه، به طور حتم ارتش سوریه و ترکیه را در برابر یکدیگر قرار خواهد داد و در این صورت، میتوان اظهار کرد که روسیه و ایران نیز در برابر ترکیه قرار خواهند گرفت. این موضوع میتواند همکاری های سه کشور در آستانه را با تهدید جدی مواجه کند. حتی این امکان وجود دارد که تقابل نظامی میان ترکیه و روسیه اتفاق بیفتد چرا که مسکو به دنبال شرایطی برای پایان دادن هرچه زودتر بحران در سوریه و مقابله با طرح های تجزیه کننده است که در این صورت به طور حتم اردوغان بازنده میدان خواهد بود. در این شرایط به نظر میرسد که کنترل ترکیه بر عفرین نمیتواند بُعد حقوقی پیدا کند و در نهایت آنکارا مجبور خواهد شد که حاکمیت عفرین و دیگر مناطق تحت کنترل را به دمشق واگذار کند.
راز بقای نجفی چه بود؟
سمیرا کریمشاهی در وطن امروز نوشت:
بخوبی یادمان هست زمانی که دولت یازدهم در گیرودار مذاکرات هستهای و رسیدن به توافق با دولتهای غربی بود، انفعال در بخشهای مختلف کشور و رکود اقتصادی، پشت امیدی که برای دولت در مقابل انتقادات زمان میخرید، پنهان نگه داشته میشد؛ به عنوان مثال آب خوردن مردم به نتیجه مذاکرات ربط داده شد، یا اینکه دولتمردان دائم در حال ترسیم بهشتی بودند که امکان نداشت ایران به آن برسد ولو با دستیابی به توافقی با آمریکا!
نتیجه اینکه دولت سعی داشت اقدامات خود را در رابطه با مذاکرات هستهای «صرفا» به عنوان خدمت به جامعه، به مردم معرفی کند و اصلا تمایلی وجود نداشت از اهداف جناحی در مقابل مردم پردهبرداری شود. به عنوان مثال علاقه رابطه با دولتی که کدخدای عالم نامیده میشد و اعلام رضایت از اینکه تابوی رابطه با آمریکا شکسته شده، یا اظهارنظر دکتر ظریف در جمع شورای روابط خارجی آمریکا که عدم نتیجه تعامل با آمریکا را خطری برای انتخابات مجلس ایران اعلام کرد، یعنی مذاکره ابزاری شده بود برای پر کردن سبد رای حامیان دولت!
بعد از بلاتکلیف نگه داشتن مردم برای رسیدن به توافق، انتظار برای به ثمر نشستن توافقی که حاصل شده بود شیوه جدید سرگرم کردن مردم بود اما نکته مهم در این بین، برگی به نام «دیگران» و «عوامل پشت پرده» است که رئیسجمهور و همکارانش در اوج ناامیدی از برجام رو میکردند تا شانههای خود را در مقام پاسخگویی سبکتر کنند و عدم نتیجهگیری مطلوب را به عواملی در داخل نسبت دهند که دست و پای دولت را بسته بودند.
همه این قضایا برای یادآوری ذکر شد تا به این نکته برسیم: اتفاقاتی که در شورای شهر تهران میافتد دقیقا با همان روش مواجهه دادن مردم با برجام است!
طبیعی است شورای شهری که باب طبع دولت اعتدال باشد و از لیستی که توسط جناح حامی دولت بسته شده است، همان مشی و روش دولت را پیش میگیرد یا بهتر است بگوییم تدبیری را که اصلاحطلبان در مقابل اقدامات خود به کار میگیرند، استفاده میکند. بعد از انتشار خبر استعفای نجفی از شهرداری تهران، «حجت نظری» عضو شورای شهر تهران در توئیتی این قضایا را بازی «رقبای شکست خورده» شورای شهر عنوان کرد و آن را به مثابه ناامید کردن مردم از صندوق رای دانست.
البته این همه «تَکرار» بازی با واژه مردم از جانب نظری نبود؛ او معتقد است برای صیانت از رای مردم باید با استعفا مخالفت کرد. در همین راستا «مصطفی تاجزاده» تئوریسین جریان اصلاحطلب، در توئیتی اعلام کرده، مداخلات، تهران را از داشتن یک شهردار کاربلد و فسادستیز محروم میکند. «غلامعلی رجایی» مشاور شهردار هم در اینباره گفته بود: «کسی تردید نکند هم نجفی مایل به کنارهگیری نیست و هم اعضای شورای اسلامی شهر تهران هرگز مایل به پذیرش استعفای نجفی نیستند، مگر اینکه بحث «مصلحت نظام» به میان کشیده شود و شورا چارهای جز تمکین نداشته باشد». روش جناح اصلاحطلب برای جابهجا کردن مقام پاسخگویی به مقام پرسشگری در مقابل تمام مشکلاتی که افراد و لیستهای متبوع آنها علت موجبه و مبقیه آن بودند، اینبار هم در شورای شهر شکل گرفته است. اگرچه علت استعفای نجفی بنا به گفته خودش و نزدیکانش وخیم شدن «بیماری» و عارضهای است که حتی منجر به بستری درازمدت او میشود، جریان اصلاحات علت را فشارها و تهدیدهایی اعلام میکند که در راستای اصلاح سیستمی که در جریان شهرداری گذشته آلوده به فساد شده، ایجاد شده است. چیزی که برای مردم تهران ملموس شده است تفاوت فاحش عملکرد 2 شهردار[قالیباف و نجفی] است. شهرداری تهران در زمان قالیباف قطعا خالی از نقد نیست اما اگر بخواهیم پرکاری و فراوانی خدمات را به طوری که لقب کار جهادی شایسته چنین اقدامی دانسته شده است، با شهردار جدید و کارنامه 7 ماه عملکرد او مقایسه کنیم، به عقبگردهایی میرسیم که شهرداری و اعضای شورای شهر برای پنهان کردن این ناتوانی مجبورند به موانع فرضی دامن بزنند که چندتای آن در توئیتهایی که گفته شد مشخص است. شورای شهر با استعفای نجفی سرسختانه مخالفت میکند، چون مجبور است فردی را جایگزین او کند که بیمار نباشد- که امتیازی برای فرار از پاسخگویی محسوب میشود- و اکنون که نجفی به عنوان قهرمان مبارزه با فساد و دشمنان فرضی معرفی شده است، مشخص نیست گزینه جدید بتواند برای نمایش اصلاحطلبان در حد اسکار ایفای نقش کند!
البته این را هم باید قابل توجه دانست که دعوای قدرت بین «اصلاحطلبان» و «کارگزاران» باعث شده است شهر و مردم گوشت قربانی باشند و هنوز که هنوز است حداقلیترین اقدامات نیز در حوزه شهری انجام نشده باشد. ترس جریان اصلاحطلب از آمدن گزینهای که در دعوای داخلی نومحافظهکاران به سمت روحانی و کارگزاران مایل باشد تا خاتمی و مشارکت، باعث شده همه امور شهری متوقف بماند.
اگر بقای نجفی پایدار بماند، بازیای مشابه برجام رقم میخورد؛ در آن زمینه با نتایج توافقی که دولت به دنبالش بود، به مردم امیدواری میدادند و برای عقب افتادن اعتراضات به مشکلات، زمان خریده میشد. در مورد شهرداری تهران هم اگر قرار باشد روند کار مانند همین 7 ماه ادامه پیدا کند ـ که قطعا همین میشود ـ شهردار میتواند اجبار بر ماندن در مسند شهرداری با وجود شرایط بد جسمی را بهانه کند و هنگامی که نوک پیکان انتقادات سمت شورای شهر برود، از همان دیگران، مصلحت نظام و رقبایی صحبت خواهد شد که به عنوان مقصر مشکلات و موانع حل آنها معرفی شوند و باز تکرار شانه خالی کردن از بار مسؤولیت و پاسخگویی. همانگونه که قرار بود دولت به وسیله برجام ناجی مشکلات کشور باشد اما به زعم اعتدالیون و اصلاحطلبان، «عوامل داخلی» چوب لای چرخ مذاکرات دولت گذاشتند! اکنون هم نجفی ناجی دستگاه عریض و طویل شهرداری تهران از منجلاب فساد است اما «عوامل پشتپرده» نمیگذارند شهردار دست باندهای فساد را رو کند! با نشان دادن چنین چهرهای از نجفی، از جانب این جریان، مظلومنمایی هم به ماجرا اضافه میشود. یعنی نجفی، تهرانی را که 12 سال است عادت کرده بیش از انتظار به او برسند کمی «آزادباش» بدهد و بعد میز شهرداری را به عنوان یک چهره مظلوم ترک کند که یکسری دشمن فرضی- همچون دیوارهای فرضی که قرار بود بین مردم کشیده شود، همچون باغ گلابی فرضی برجام، همچون سایه جنگ فرضی و تمام فرضیاتی که اصلاحطلبان با القای آن به مردم، مردم را در راستای اهداف جناحی خود به کار گرفتند- نگذاشتند او دست مفسدان را رو کند و در مقام شهردار به مردم خدمت کند!
حتی مانور روی مانعاندازی رقبا میتواند کار را تا جایی پیش ببرد که اگر خدایی نکرده بیماری جناب شهردار منتج به نتایج ناگواری شود، چون هاشمیرفسنجانی از رادیواکتیو فرضی(!) صحبت شود و مرگ یک فرد را مشکوک کنند که نتیجه تهدیدهایی باشد که اکنون از آن صحبت میشود. هدف از تغییر جایگاه از پاسخگو بودن به پرسشگری برای این است که مردم عدم شایستگیها را نبینند یا اینکه شایستگی دیگران را نبینند و همچنان یک جناح در جایگاه و مقامهای مختلف بر مسند قدرت تکیه بزند؛ قدرتی که تئوریسینهای اصلاحطلبی در حد ۱۵ درصد میدانند که بقیه آن در دست «دیگران» است! اما با این وجود باز اصرار به حفظ چنین قدرت ۱۵ درصدیای دارند و در این میان مردمی که رأیشان این بقا را تامین میکند باید به گونهای قانع شوند. عدم پاسخگویی به مردم بزرگترین توهین است اما توهین بزرگتر این است که با مردم به صداقت رفتار نشود و این یعنی پاسخهایی با ژست پرسشگری در جهت تامین منافع جناحی. این را میشود از سیاسیبازیها فهمید، به عنوان مثال حتی به در توالت یک مکان برای ضربه زدن به یکی از همان «دیگران»ها توجه میکنند اما مشکلات مردم را نمیبینند.
موشدوانی خطرناک صهیونیستی در سوریه
سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:
اوایل آوریل سال قبل بود که امریکا به بهانه حمله شیمیایی ارتش سوریه 70 موشک تامهاوک را از دو ناو خود در دریای مدیترانه به سمت پایگاه هوایی العشیرات سوریه در استان حمص شلیک کرد با این ادعا که جنگندههای سوری از این پایگاه حمله شیمیایی خود را به خانشیخون در استان ادلب انجام دادهاند. حالا پس از یک سال بار دیگر حمله هوایی به پایگاه هوایی تیاس معروف به «تیفور» در استان حمص سوریه اتفاق افتاده، آن هم دو روز بعد از سر و صدایی که در مورد حمله شیمیایی به شهر دوما در حومه دمشق به پا شد. خاطره آن حمله موشکی به العشیرات و این سر و صدا و به خصوص توئیت جنجالی و توهینآمیز دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، آن قدر تأثیرگذار بود که در ساعات اولیه بعد از حمله به «تیفور» یک نوع سردرگمی به وجود آمد و تصور میشد کار امریکا باشد اما حالا و با روشن شدن قضیه، صورت مسئله به طور کلی تغییر کرده است.
این سردرگمی در حدی بود که تلویزیون رسمی سوریه در ابتدای کار و با تأیید حمله به تیفور گزارش داد این حمله «احتمالاً توسط امریکاییها» انجام شده اما روزنامه امریکایی وال استریت ژورنال و خبرگزاری آسوشیتدپرس به نقل از مقامهای وزارت دفاع امریکا حمله به تیفور را تکذیب کردند. این سردرگمی در رسانههای عرب منطقه از شیخنشینهای خلیج فارس تا لبنان و مصر آن قدر بود که با شک و تردید از نقش امریکا در این حمله میگفتند تا اینکه رسانههای روسی مثل روسیاالیوم، بخش عربی ریانووستی، قبل از همه به رژیم صهیونیستی و سکوت قابل تأملش نسبت به این حمله اشاره و بعد هم بیانیه وزارت دفاع را منتشر کرد.
وزارت دفاع روسیه در این بیانیه اعلام کرده که با پرواز جنگندههای رژیم صهیونیستی معلوم شده دو جنگنده اف 15 این رژیم در آسمان لبنان و بدون ورود به حریم هوایی لبنان هشت موشک به سمت تیفور شلیک کردند که سه موشک به هدف خوردند و پنج موشک دیگر توسط پدافند هوایی سوریه منهدم شدند. به این ترتیب، معلوم شد که امریکا نقشی در حمله به تیفور نداشته اما حالا مسئله دیگری پیشآمده که چرا رژیم صهیونیستی در چنین شرایطی حمله به تیفور را انجام داده است. وزارت دفاع و خارجه روسیه برای یافتن پاسخی به این مسئله است که از رژیم صهیونیستی خواستار پاسخی شدهاند اما معلوم است که این رژیم حاضر به پاسخگویی در قبال حملات خود به سوریه نمیشود، چنان که حال هم جاناتان کونریکس، سخنگوی ارتش صهیونیستی، به خبرگزاری روسی اسپوتنیک گفته: «ما در این باره اظهار نظر نخواهیم کرد.»
احتمال دارد رژیم صهیونیستی به همان دلیلی به تیفور حمله کرده باشد که قبل از این چندین بار به دیگر پایگاههای سوری حمله کرده بود با این ادعا که قصد قطع خط ارسال تسلیحات به حزبالله در لبنان را دارد و این چیزی است که یوآف گالنت، وزیر مسکن رژیم صهیونیستی گفته است. با وجود این، حمله صهیونیستها به تیفور آن هم بعد از پیام توئیتری تند ترامپ در روز قبل عملی بسیار بسیار متفاوت از حملات قبلی است و باید گفت که صهیونیستها با توجه به شرایط موجود دست به این حمله زدهاند و اهداف دیگری به غیر از مسئله ارسال تسلیحات به حزبالله را دنبال میکنند. این موضوع از سخنان عمیرام لوین، ژنرال ذخیره ارتش صهیونیستی، پیدا است که به رادیوی این رژیم گفت: «مشکل امریکا و اسرائیل این است که فقط واکنش و پاسخ میدهند، سیاستی بلند مدت وجود ندارد.»
وی در ادامه تأکید کرده: «ما متعهد هستیم که برای کنار زدن اسد از قدرت برای همیشه در سوریه به صورت یک ید واحد عمل کنیم.» از سخنان این ژنرال پیداست که صهیونیستها قصد دارند در مورد سوریه یک تغییر استراتژی اساسی ایجاد کنند به خصوص اینکه موافق تصمیم ترامپ برای خروج نیروهایش از سوریه نیستند و میخواهند نه تنها ترامپ را از این تصمیم منصرف کنند بلکه او را بیشتر از این درگیر جنگ سوریه بکنند تا آن حد که مداخلهجویی امریکاییها در این جنگ به طور کامل تغییر کرده و به جای محدود ماندن در شرق سوریه، به طور مستقیم دمشق را هدف قرار دهند. این یک موشدوانی از سوی صهیونیستها است که شرایط را با سر و صداها بر سر حمله شیمیایی در دوما مناسب دیدند تا با حمله به تیفور و واکنش بعدی روسی- سوری همه چیز را برای تغییر اجرای نقشه خود فراهم کرده باشند اما غافل از چشمهایی بودند که به دقت نهتنها آسمان سوریه بلکه آسمان کشورهای همسایه را هم رصد میکنند. حالا با رصد آسمان لبنان موشدوانی صهیونیستها خنثی شده اما حمله به تیفور نشان داد که آنها جریان بسیار خطرناکی را شروع کردهاندکه باید به صورت جدی با آن مقابله کرد تا وضعیت سوریه وخیمتر از چیزی که هست نشود.
دیپلماسی و فناوری دو روی یک سکه
رحمان قهرمانپور در ایران نوشت:
برجام به مرحله حساسی رسیده است. تقریباً یک ماه بعد دولت امریکا باید درباره ماندن یا خروج از توافق هستهای تصمیمگیری کند. در چنین شرایطی سابقهای که از شخص ترامپ و دولتاش وجود دارد وضعیت را بیش از پیش مبهم میسازد. امریکاییها سعی کردهاند با نگاه داشتن برجام در وضعیت بیتصمیمی و بلاتکلیفی حداکثر استفاده را از آن ببرند و مانع از کنشگری و تصمیمگیری در ایران شوند.
با این حال آنچه در این روزها در اظهارات مقامهای رسمی کشور و بویژه در روز ملی فناوری هستهای شاهد بودیم نشان داد ایران نیز تصمیمها و برنامههای بالقوه خود را چه برای وضعیت خروج امریکا از برجام و چه برای ماندناش اتخاذ کرده است. رئیس جمهوری کشورمان به قطعیت اعلام کرد ایران نخستین کشوری نخواهد بود که برجام را ترک میکند و اگر قرار است یکی از طرفها از برجام خارج شود باید هزینه این خروج را بپردازد. بنابر این در حال حاضر سیاست رسمی ایران خارج شدن از برجام نیست و تنها پس از اعلام تصمیم واشنگتن تهران نیز تصمیم خود را اعلام خواهد کرد.
اگر چه طبیعتاً هر کشوری تلاش میکند تا از داشتهها و امتیازهای خود برای گرفتن حداکثر امتیاز و تأمین منافع خود بهره گیرد. اما برگزاری روز ملی فناوری هستهای در بحبوحه تهدیدات امریکا و انتصابات جدید ترامپ برای تقویت جریان نومحافظه کار و جنگ طلب در کاخ سفید دارای بار معنایی خاصی بود. اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران در این مراسم نشان داد که ایران نیز بهدنبال برگ های برنده خود است. یکی از این برگهای برنده بیشک پیشرفتهای کشورمان در حوزه فناوری هستهای و بهطور ویژه غنیسازی بهعنوان حساسترین و پیچیدهترین آنها است.
ایران در گذشته پس از دستیابی به امکان غنیسازی 5/3 درصد به تکنولوژی غنیسازی 20 درصد دست یافت. پیشرفتی که از نظر فنی دارای اهمیت ویژه است. زیرا به گفته مهندسان هستهای کشوری که بتواند به این سطح از غنیسازی دست پیدا کند براحتی میتواند به غنیسازی در سطوح بالاتر نیز دست پیدا کند. بنابراین ایران این آمادگی فنی را دارد در صورتی که امریکا از برجام خارج شود و توافق هستهای منتفی شود در کوتاهترین زمان ممکن به همان نقطهای که در آن فعالیتهای هستهایاش را بهصورت داوطلبانه تعطیل کرده بود، بازگردد. بنابر این دولت ایران با برگزاری این مراسم به شکل ویژه این پیام را به کاخ سفید و طرفهای اروپاییاش ارسال کرد که همچنان از توان هستهای مطلوبی برخوردار است و اگر چه به طور داوطلبانه برخی فعالیتها را متوقف ساخته و نیز به تعهدات خود در برجام تاکنون پایبند بوده است، اما بیش از گذشته از ساختار و دانش هستهای برخوردار است و هر زمان اراده کند میتواند به وضعیت پیش از برجام بازگردد. این موضوعی است که بیشک برای کشورهای اروپایی و امریکا در قالب آنچه آنها تحت عنوان «نقطه بازگشتناپذیر هستهای یا نقطه فرار هسته ای» مطرح میکنند، اهمیت دارد. زیرا اگر ایران بتواند به میزانی از فناوری هستهای دست پیدا کند دیگر امکان بازگشت از آن نقطه وجود ندارد.
بنابر این جمهوری اسلامی ایران روز گذشته به نحوی نشان داد که این تنها وجود برجام است که محدودیتهایی را در برنامه هستهای ایران ایجاد کرده است و اگر وجود نداشته باشد ایران برای پیشرفت با موانع فناورانه مواجه نیست. اما در نهایت چنان که رئیس جمهوری کشورمان نیز اشاره داشتند دیپلماسی و فناوری دو روی یک سکهاند. بر خلاف تصور بسیاری برجام به معنای توقف پیشرفتهای فناورانه نبوده است. موارد متعددی از وجوه فناوری هستهای از قبال برجام توسعه یافتهاند. از جمله تسهیل همکاریهای ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در زمینه پراهمیت ایمنی هستهای که تا پیش از برجام منوط به توافق جامع پادمانی و بعضاً پروتکل الحاقی شده بود. فناوری هستهای یک فناوری پیشرفته و به روز است و طبیعتاً کشورهای پیشرفته دسترسی بیشتری به آن دارند و بنا به اقتضای سیاست بینالملل سعی میکنند دانش خود را به دیگر کشورها منتقل نکنند. با این حال سازمانهای بینالمللی مجرایی هستند که میتوانند به کشورهای در حال توسعه در این زمینه یاری کنند. امری که با وجود برجام تا حدود قابل توجهی موانع آن از برابر ایران برداشته شد و بیشک در پیشرفت فناوری هستهای ایران تأثیر مثبت خواهد گذاشت.
ظرفیت فراموششده
علیرضا سلطانی در شرق نوشت:
یکی از نگرانیهای بزرگ تولیدکنندگان نفت در شرایط حاضر، تأثیر منفی تشدید تنشهای سیاسی میان ایران و عربستان سعودی بر قیمت نفت در بازارهای جهانی است. نگرانی مزبور عمدتا ناشی از این مسئله است که افزایش تنشهای سیاسی میان ایران و عربستان، بهعنوان دو تولیدکننده بزرگ اوپک، اجماع نظری را که از یک سال و نیم پیش درباره محدودیت عرضه نفت به بازارها ایجاد شده است، تحتالشعاع قرار داده و زمینه برهمخوردن این توافق و به دنبال آن سقوط دوباره قیمتها در بازار شود.
واقعیت این است که توافق برای کاهش عرضه نفت به بازارها که البته محدود به کشورهای عضو اوپک هم نیست، توافقی بزرگ، بیسابقه و درعینحال راهبردی برای کشورهای تولیدکننده نفت بهشمار میآید. این توافق که زمینه افزایش قیمت نفت را پس از یک دوره کاهش شدید قیمت نفت فراهم کرد، در درجه نخست حاصل تعامل مثبت دو قدرت نفتی یعنی ایران و عربستان بود. همراهی راهبردی ایران و عربستان با وجود بالاگرفتن تنشهای نفتی بین دو کشور در نتیجه اجرای برجام و بازگشت ایران به بازارهای جهانی نفت، نهتنها زمینه و بستر همراهی اعضای اوپک را فراهم کرد، بلکه برای نخستینبار تولیدکنندگان عمده نفت غیراوپک، بهویژه روسیه را نیز به همکاری با اوپک وادار کرد.
به این ترتیب روندی جدید و مؤثر در تعامل اوپکیها و غیراوپکیها ایجاد کرد؛ روندی که پس از تقریبا یک سال و نیم از زمان توافق و نمایانشدن آثار مثبت این توافق، زمینه بروز زمزمههای تشکیل سازمانی فراگیرتر در بازار با حضور کشورهای تولیدکننده عضو اوپک و غیراوپک شده است.
اگرچه چنانکه بیان شد، در ایجاد این توافق، همکاری و تعامل ایران و عربستان بسیار تعیینکننده بود؛ اما اجرای موفق این توافق و تداوم آن، حاصل حضور و پایبندی کشورهای تولیدکننده نفت به این توافق ازجمله کشورهای غیراوپک بهویژه روسیه است. بنابراین دو کشور ایران و عربستان بهخوبی به این واقعیت اعتقاد دارند که توافق نفتی، منافع زیادی را برای کشورهای تولیدکننده در زمان اجرای آن به همراه داشته و این توافق که بهسختی بهخصوص در همراهکردن غیراوپکیها بهدستآمده، نباید در میانه راه و در شرایطی که میتواند زمینهساز ایجاد سازوکاری جدید و مؤثر در بازار نفت به سود کشورهای تولیدکننده نفت متعارف باشد، رها شود.
هر دو کشور ایران و عربستان در زمان اجرای توافق اخیر از مواهب و دستاوردهای آن بهخوبی برخوردار شدهاند.
بنابراین همانگونه که در یک سال و نیم گذشته، دو کشور مراقبت کردهاند که چالشها و تنشهای سیاسی تشدید آن، خلل و تأثیری منفی بر اجرای توافق نفتی نداشته باشد، به نظر میرسد در آینده و تا زمانی که اجماع عمومی کشورهای تولیدکننده نفت بر تداوم اجرای این توافق است، تنشهای سیاسی ایران و عربستان تأثیری منفی بر توافق نداشته باشد. این مهم از رفتار محتاطانه و توأم با همکاری دو کشور در اوپک و خارج از آن در یک سال و نیم گذشته کاملا هویداست.
با وجود رقابتهای سخت دو کشور در حوزههای مختلف، بهویژه جذب مشتریان نفتی در بازار و همچنین تلاش برای افزایش تولید و رقابت در میادین مشترک نفتی، ایران و عربستان در ١٨ ماه گذشته نشان دادهاند کاملا به توافق نفتی متعهد بوده و تلاش دارند این توافق و منافع حاصله از آن را از گزند تنشهای سیاسی روزمره دور نگه دارند. علاوه بر این، باید بر این نکته نیز تأکید کرد که تولیدکنندگان عمده نفت در اوپک و خارج از آن نیز در قالب مراقبت کلی از توافق نفتی، تلاش دارند توافق یادشده را از گزند اختلافات و تنشهای سیاسی ایران و عربستان دور نگه دارند. این شرایط البته نمیتواند در بلندمدت تداوم داشته باشد؛ چراکه ممکن است در پرتو افزایش تنشهای سیاسی و... میان ایران و عربستان، نفت به ابزاری برای اعمال فشار برای طرفین تبدیل شود.
نکته پایانی اینکه درحالحاضر نفت و اوپک مهمترین و مؤثرترین کانال ارتباطی ایران و عربستان بهشمار میآیند. همکاری و تعامل نفتی ایران و عربستان میتوانست و میتواند آغازی برای کاهش تنشهای سیاسی دو کشور باشد؛ ظرفیت و فرصتی که متأسفانه از آن تاکنون بهرهبرداری نشده و بیم آن نیز میرود که همچنان بلااستفاده باقی بماند.
شاخ دلار
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
نرخ دلار عدد حیرتانگیز 6 هزار تومان را دیروز رد کرد و مسوولان دولتی با شکستن سکوت خود، اعلام کردند که این رخداد ارتباطی به زمینههای اقتصادی ندارد و مسوولان امنیتی باید درباره آن اظهارنظر کنند... معنا و مفهوم این حرف چیست؟
به بیانیه ترامپ علیه ایران در ابتدای امسال نگاه کنید و متعاقب آن جوسازی کانالهای مخرب وابسته به سعودی علیه بازار ارز و نهایتا ارائه تحلیلهای معوج توسط مشاوران دولتی و چهرههای تندروی سیاسی- یک کمپین واحد برای ایجاد بحران غیرواقعی در ایران- آنهم از سوی عناصری که از مدتها قبل میدانستند گیر کار در صرافیهای غیررسمی اماراتی است و نه قاچاقچیان ارز کرد یا افغان. این سطح از بازی با معیشت و زندگی روزمره مردم با هدف حذف رقبای سیاسی که در انتخابات 96 وعده داده شده بود، جدای از آنکه نگرانکننده است و دلهرهآور، مضحک و خندهدار مینماید و حکایت یکی بر سر شاخ بُن میبرید را تداعی میکند. اینکه بالاترین مقام اقتصادی دولت، از خود سلب مسوولیت کرده و اداره امور را به نیروهای انتظامی واگذار میکند تا مثلا با بستن صرافیهای مقابل سفارت انگلیس در تهران، بازار را به کنترل خود درآورد، جدای از آنکه خلاف همه وعدهها و اهداف قبلی دولت کنونی است، نمایانگر قبیلهگرایی سیاسیای است که با ناکامماندن در پروژه برجام (بهواسطه بدعهدی طرف مقابل و ناکاملبودن توافقات صورتگرفته)، حالا میخواهد به در و دیوار بزند تا همه مشکلات را از گردن خویش باز کند.
دولت در گذشته، متهم به استفاده از گفتاردرمانی بود، اما اینروزها حتی از این میزان تعامل با افکار عمومی نیز خبری نیست و اگر باشد، بهعنوان نمونه مشاوری از افزایش نرخ دلار استقبال میکند. مردم فعلا صحنه را تماشا میکنند و توانمندیها و مهارتهای اداره بازار ارز و اقتصاد را میسنجند.