سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*****************
سرِ برجام سلامت!
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
امسال روز ملی انرژی هستهای همزمان بود با روز رکورد شکنی قیمت دلار و التهابات شدید ارزی در کشور. شاید تماشای تصویر تابلوی صرافیها، بهترین گزارش باشد از آنچه دادیم و آنچه به دست آوردیم و به قول رئیسجمهور محترم، از«هنر دیپلماسی»!
طبق معمول ، در این روز خاص رئیسجمهور سخنرانی کرد و به موضوعات مختلفی پرداخت اما در بین سخنان وی، نکتهای بسیار حائز اهمیت وجود داشت که با درک دقیق آن، میتوان به علت اوضاع امروز و آمادگی برای التهابات سختتر پی برد.
روحانی در آن جلسه گفت: «ما ملّتی هستیم که فرهنگ و دین مان به ما یاد داده که اگر با کسی عهد و پیمانی بستیم و توافقی انجام دادیم، ما آغازگر نقض آن پیمان و آن توافق نخواهیم بود. خیلی تحریکات در طول این دوسال بعد از برجام انجام دادند که با دست خودمان برجام را تخریب کنند؛ این هم از سادگی آنها بود. نمیدانستند ملّت ایران، هوشیارتر از این حرفهاست... اگر شما میخواهید نقض عهد کنید، در برابر نقض عهد باید بهای آن را خودتان پرداخت کنید، نخواهید با بهای ملّت ایران شما نقض عهد کنید.»
در این باره چند نکته قابل طرح است:
1- اینکه مسلمان باید به عهد پایبند باشد،اصل درستی است و کسی نمیتواند در آن تشکیک کند. اما اسلام تنها همین یک اصل را ندارد. مثلا از مومن خواسته شده که کیّس و زیرک باشد و سرش کلاه نرود. خواسته شده که کید دشمن را پیشبینی کند و از مکرش غافل نباشد ،خواسته شده که به دشمن اعتماد نکند و فریب لبخند او را نخورد. تمام اینها و دهها شرط دیگری زیست مسلمانی در عرصه اجتماع، جزء متون مسلم و خدشه ناپذیر دینی ماست که اغلب مردم با آنها آشنایند و زندگی میکنند. حال اگر کسی همه آن توصیهها را زیر پا بگذارد و برای توجیه یک کار، مدام بر روی یک اصل پافشاری کند، چه معنایی دارد!؟ یعنی میشود به بعضی آموزههای اسلام پشت کرد و بعضی را به کار گرفت!؟
2- اگر در پیمانی یک طرف همه تعهداتش را عملی کند و طرف دیگر ضمن نقض عهد، بازهم به منافع طرف پیمان حمله کند، آیا عقل و دین همچنان حکم میکنند که در این پیمان بماند،باج بدهد و ملتش را خفیف کند!؟ این آموزه کدام اسلام است !؟ چرا در زمانی که داعش تصویر خشنی از اسلام ارائه میدهد،ما هم تصویری عقب مانده و مفلوک از اسلام ارائه کنیم!؟ اکنون ،آیا به گواهی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ما همه تعهدات برجامی خودمان را عملی نکردهایم؟ و آیا به گواهی مقامات خودمان یعنی آقایان ظریف و سیف و ... به دستاورد تقریبا هیچ برجام به دلیل نقض عهد صریح آمریکا مواجه نشدهایم!؟ آیا رواست که تصویری تا این حد ناتوان از اسلام ارائه کنیم و اهواء خود را به اسلام عزیز نسبت بدهیم!؟
3- در روز اجرای توافق،وعدههای فراوانی به مردم داده شد و از جمله رئیسجمهور محترم که قبلا رفع همه مشکلات از جمله آب خوردن را هم به برجام ربط داده بود، آن روزاعلام کرد که همه تحریمها در همان روز اول اجرای برجام لغو خواهدشد! روحانی قبلتر هم گفته بود آنچنان مردم را از درآمد سرشار میکند که اصلا نیازی به یارانه نداشته باشند! حالا باید آقای رئیسجمهور جواب بدهد که واقعا وضع مردم چگونه است!؟ وضع تحریمها چطور شد!؟ آیا جز این است که ثروت مردم در همین چند ماه اخیر، بیش از 60 درصد ارزش خودش را از دست داده است!؟ آیا جز این است که آمریکا برخلاف عهدش، راههای انتقال ارز به داخل را بسته و میبندد!؟ سرجمع اینهمه فشار و هزینه، روی دوش آمریکا است یا روی دوش مردم ما و بخصوص مستضعفان و فرودستان!؟ جای کمترین تعارفی نیست که هزینه هنگفت پیمان شکنی قابل پیشبینی و بارها گفته شده آمریکا،به گرانترین شکل ممکن از مردم گرفته شده و میشود. جای تردید نیست که در سایه سیاست غلط دولت و دل بستن به لبخند کدخدا، سختترین فشارها به مردم ایران تحمیل میشود. این را وضع کنونی اقتصاد و آمار و ارقام به روشنی نشان میدهد و انکار آن انکار بدیهیات است.
4- پرواضح است که با بازار ارزی کنونی و رکود فراگیر، این مردم ما هستند که عملا، تبعات برجام و عهدشکنی آمریکا را میدهند. مردمی که به ریال درآمد دارند و با نوسان دلار دستخوش شوک اقتصادی میشوند. اما بازهم رئیسجمهور میگوید: «ما آغازگر نقض آن پیمان و آن توافق نخواهیم بود... اگر شما میخواهید نقض عهد کنید، در برابر نقضعهد باید بهای آن را خودتان پرداخت کنید، نخواهید با بهای ملّت ایران شما نقض عهد کنید»! آنها مدتهاست نقضعهد کردهاند، اما رئیسجمهور هنوز میگوید: «اگر میخواهید نقض عهد کنید»!یعنی نقض عهد آنها به چشم جناب ایشان نیامده!؟ و بعد، هزینه ملت هم به چشم ایشان نیامده!؟ آمریکا در نقض عهد چه هزینهای باید متحمل شود!؟ آیا قرار است با تدبیر دولت تدبیر و امید، هزینه نقض عهد آمریکا، کاهش ارزش جهانی دلار و تحریم محصولات آن کشور در بین کشورهای جهان باشد!؟ چرا باید با افکار عمومی با خطابه و نمایش مواجه شد و حقایق را پنهان کرد!؟ مراد و منظور از هزینهای که آمریکا در نقض عهد باید بپردازد چیست!؟ آیا جز همان شوخی تلخ و بیمایهای نیست که از روز اول،آقایان عراقچی و صالحی و بعدتر شخص رئیسجمهور بیان میکردند مبنی بر اینکه «آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود، زیرا به حیثیتش در سطح جهان لطمه میخورد»!؟ و اکنون نشستهایم تا آمریکا از ترس پرستیژ بینالمللی خود،اقدام تازهای علیه ما نکند!؟
بیایید تعارف را کنار بگذارید و با مردم صادقانه بگوئید که برجام یگانه دستاورد(!) شماست و میخواهید به هر قیمتی باقی بماند ولو به قیمت نابودی اقتصاد ملی و کاهش چشمگیر ثروت مردم! بقیه ماجراها مثل هزینه دادن آمریکاییها و... در روزگاری که وضع اقتصادی کشور اینچنین است، محلی از اعراب ندارد.
5- برای اثبات اینکه حفظ برجام به هر قیمتی در دستور کار دولت است ،خوب است به یاد بیاوریم که همه وضع امروزی کاملا قابل پیشبینی بود و از همان روزهای مذاکرات، بارها و بارها دلسوزانه گفته شد،اما هول وصل به کدخدا چنان بالا بود که هیچ چیز دیده نشد به این دو نمونه توجه کنید:
الف: «اینارا» 2ماه قبل از برجام در آمریکا تصویب شد اما تیم مذاکرهکننده ما آن را ندید! یعنی نخواست که ببینید! خوب است مردم عزیز بدانند که در خرداد ۹۴ یعنی حدود دو ماه قبل از تصویب برجام، کنگره آمریکا قانون اینارا را به تصویب کرد تا اگر توافقی بین ایران و غرب منعقد شد، بازهم رئیسجمهور آمریکا اجازه داشته باشد هر۱۲۰ روز یک بار تصمیم بگیرد تحریمهای تعلیق شده در توافق هستهای با ایران را برای ۴ ماه دیگر تمدید کند و یا دوباره آنها را بازگرداند! معنی این حرف یعنی اعتبار برجام به امضا رئیسجمهور آمریکا بستگی دارد، آیا جز این است!؟ اکنون باید پرسید آیا چشم بستن به آن قانون در مذاکرات ،به این دلیل نبود که میخواستید به هر قیمتی شده،کاغذی بهعنوان دستاورد(!) به کشور بیاورید و مردم را به خیابان بکشید تا با اسکناس هزار تومانی و یک دلاری برقصند!؟ و آیا وضع امروز،هزینه دادن مردم پای همان کاغذی نیست که هیچ چیز جز نکبت و خسران برای مردم ما به ارمغان نیاورد!؟ آیا جز این است که بخش مهمی از مشکلات امروز اقتصادی، بهخاطر همان یک قانون است و شما در برجام حتی اسم آن را هم نیاوردید!؟
ب: وزیر اقتصاد دولت یازدهم ،برخلاف قانون اساسی راسا و در جریان یک سفر کاری FATF را پذیرفت و کشور را زیر بار تعهدی عظیم برد! این قانون علیرغم وعدههای خلاف واقع، بهطور تمام و کمال در حال اجراست. به زبان ساده، این قانونی است که درآن متعهد شدهایم برای برطرف کردن شک و شبهه غربیها به خودمان،همه هست و نیست نظام بانکی و مالیمان را با دست خود تقدیم چشمهای نظارتی غرب کنیم و اجازه بدهیم آنها از همه فعل و انفعال مالی ما خبر داشته باشند! به خاطر همین تعهد است که مقامات بانکی کشورمان مجبورند به سبک دوره قاجار به اروپا بروند و آموزش ببینند که چطور همه چیز را بدون عیب و نقص پیشکش آنها کنند تا مبادا شبههای بماند که ما به گروههای تروریست(!) کمک میکنیم! دولتیها دلخوش بودند که این قانون، ایران را در وضعیت سفید مبادلات بانکی قرار دهد، اما نه تنها چنین نشد، بلکه نخستین نتیجه اجرایی شدن FATF بسته شدن کانالهای مالی با چین و ترکیه شد و بعد از آنها هم دوبی! تعارف نباید کرد که بحران ارزی امروز، نتیجه تن دادن به آن پیمان است و این برای آمریکا تا آنجا مهم بود که ماجرای هالکبانک ترکیه و دستگیری افراد و ... را به دنبال داشت!
آیا پیوستن یکطرفه به این توافق که تاکنون هیچ فایدهای برای سیستم اقتصادی و بازرگانی ما نداشته، نتیجه دلدادگی به غرب و تلاش برای دمیدن روح به نوزاد مرده متولد شده برجام نبود!؟
واقعیت امر این است که ملت فدای برجام شده و دولت هم به دل کندن از این درخت شوم که سیب و گلابیاش برای غربیها بود و خار و خاشاکاش برای ما تمایلی ندارد!
4 توصیه درباره دلار 4200 تومانی
مهدی حسن زاده در خراسان در نوشت:
دولت سرانجام شامگاه دوشنبه، پس از گذشت چند روز پر التهاب در بازار ارز، تصمیم به تک نرخی کردن ارز روی دلار 4200 تومانی گرفت. این تصمیم بلافاصله با بازتاب ها و واکنش های متفاوتی همراه شد. بسیاری به تثبیت نرخ و کاهش واقعی قیمت دلار در محدوده 4200 تومان امیدوار شدند. برخی کارشناسان نیز از این تصمیم دفاع کردند و در مقابل برخی دیگر درباره این که بتوان قیمت دلار را در محدوده 4200 تثبیت کرد، ابراز تردید کردند. اکنون چه منتقد این نرخ باشیم و چه مدافع آن، با واقعیتی به نام تصمیم دولت مواجه ایم که واکنش مناسب مردم، کارشناسان و خود دولت برای موفقیت در این زمینه بسیار مهم است و برای رسیدن به هدف نهایی که ثبات نسبی در بازار ارز و پیش بینی پذیر ساختن این بازار است، توجه به چند نکته ضروری است:
1- در شرایط فعلی حتی اگر تصمیم دولت غلط تلقی شود، اجرای محکم و قاطع آن، شاید بهتر از بی عملی و حتی اجرای ضعیف یک تصمیم درست باشد. در حقیقت دولت با سیاستی درست به سمت تک نرخی کردن حرکت کرد، اما ممکن است درباره این که نرخ پایینی برای دلار تعیین کرده است، مورد انتقاد برخی قرار گیرد. در چنین شرایطی راهکار منطقی این است که حتی منتقدان نیز از آن بخش قابل دفاع تصمیم دولت که تک نرخی کردن است، دفاع کنند و مشورت خود را برای این که دولت پس از طی دوره گذار چند ماهه در تثبیت نسبی این نرخ، تصمیمی جدید را درباره نرخ ارز بگیرد، به مسئولان منتقل کنند.
2- طی روزهای اخیر پویش های متعددی در فضای مجازی برای نفی خرید دلار شکل گرفته است. قطعا هر فردی که دلسوز این کشور و این ملت است، باید به نوبه خود تلاش کند که نخریدن دلار به یک مطالبه تبدیل شود. فارغ از انگیزه های اقتصادی و نفع شخصی که ممکن است تبدیل ریال به دلار را در این روزها توجیه پذیر سازد، ترویج انگیزه های میهنی، مذهبی و انقلابی برای همه طیف های جامعه در این جهت که تقاضای غیرواقعی خود را وارد بازار ارز نکنند، ضروری است. چرا که بخش مهمی از ثبات بازار ارز به این مسئله بر می گردد که تقاضای سفته بازی از این بازار جمع شود.
3- ممکن است منتقد توصیه دوم نگارنده باشید و این صحبت را مطرح فرمایید که صرفا با توصیه و خواهش، نمی توان تقاضای سفته بازی و حفظ ارزش دارایی را کاهش داد. در پاسخ باید گفت، قطعا علاوه بر توصیه، تشویق و پویش سازی برای نفی خرید دلار، به نیت سفته بازی باید چفت و بست قواعد منطقی و قانونی نیز در این زمینه محکم تر از همیشه شود. واقعیت این است که ورود امنیتی و انتظامی به بازار ارز قبلا هم صورت گرفته ، اما پس از مدتی رها شده بود. این بار که به نظر عزم دولت برای برخورد با عناصر سفته باز بازار ارز جدی است، باید علاوه بر تشدید برخوردهای انتظامی و امنیتی، قواعدی که جلوی نقل و انتقال پول برای این منظور را می گیرد، نیز تشدید شود. بر این اساس، تقویت نظارت های مالیاتی و دریافت مالیات سنگین از فعالیت های سوداگرانه و رصد تراکنش های ارزی، ضروری است و در این میان حتما باید نظارت های مالیاتی و پول شویی بر نقل و انتقالات مالی مربوط به بازار ارز تشدید شود. همچنین سامانه های ارزی و تجاری نیز باید هر چه بیشتر بتواند توان نظارت بر توزیع ارز و رساندن ارز به متقاضیان واقعی ارز را فراهم کند.
4- در نهایت دولت باید توجه داشته باشد که هیچ زمانی برای تصحیح و تکمیل تصمیمات قبلی دیر نیست. توضیح این که همچنان بسیاری از کارشناسان معتقدند که قیمت ارز باید براساس تفاوت تورم داخلی و خارجی تعیین شود. البته در این میان مبانی نظری دیگری درباره تعیین نرخ ارز وجود دارد. به نظر می رسد که با گذشت مدت زمانی از تثبیت نسبی شرایط بازار ارز در نرخ 4200 تومان، ضروری است، دولت مبنای نظری خود را درباره نرخ ارز مشخص و شفاف کند. به ویژه این که در این زمینه نظرات متفاوتی در درون دولت وجود دارد. علاوه بر این باید توجه داشت که تصمیم فعلی در خصوص نرخ ارز ممکن است، تبعاتی از جمله ارزان شدن واردات را به دنبال داشته باشد. چرا که قیمت 4200 تومان تقریبا معادل میانگین قیمت دلار در سال گذشته است. در این میان تبعات این تصمیم که ممکن است موجب افزایش واردات شود باید مدیریت شود.
تغییر استراتژی الزامی است
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
اردیبهشت و خرداد، 2 ماه مینگذاری شده در سال 97 است. برجام، ارز، منطقه (با تمرکز بر سوریه) و تحریم، 4 حوزهای است که تلاش خواهد شد در آنها بحران ایجاد شود. تبدیل مساله به بحران، غیرقابل حل نشان دادن موضوعات، ایجاد تبعات امنیت ملی برای موضوعات و در نهایت روی میز گذاشتن راهحلهایی از جنس سازش، مهمترین پدیدههایی است که با آنها مواجه خواهیم بود. در همه این موارد مساله اصلی از دید کسانی که بیرون از ایران درصدد تجمیع بحرانها در ماههای اولیه سال هستند، گروگان گرفتن افکار عمومی ایران و ایجاد حس بنبست، تهدید و فروپاشی است. جنگی که در هفتههای آینده با آن مواجه خواهیم بود جنگ روایتهاست، به این معنا که خود مسائل، به میزان روایتی که از آنها خواهد شد مهم نیستند. به تعبیر دیگر، منازعه ذهنی و ادراکی که در راه است، بسیار مهمتر از منازعه راهبردی، اقتصادی یا سیاسی خواهد بود.
اگر بخواهیم موضوع را کمی روشنتر کنیم میتوان مورد به مورد بحث کرد که چگونه یک نبرد ادراکی جدید در حال آغاز شدن است. درباره برجام و تحریمها مساله اصلی این نیست که ترامپ تصمیم گرفته از طریق عدم تعلیق تحریمهای برجامی یا اعمال تحریمهای جدید (یا هر دو) از برجام خارج شود، بلکه مساله اصلی این است که ترامپ قصد دارد ایران و به طور مشخص تامینکنندگان امنیت را به عنوان مقصر به هم خوردن برجام معرفی کند. در مساله ارز هم باز منازعه اصلی بر سر این است که نزاع دولت و مخالفان آن به عنوان ریشه اصلی بحران معرفی شود. درباره منطقه هم روشن است که آمریکاییها به طرز ناشیانهای تصور میکنند میتوانند پیروزیهای منطقهای ایران را به موضوع مجادله و اختلاف در داخل ایران تبدیل کنند و به این ترتیب حداقل از سرعت برنامه منطقهای ایران بکاهند. ملاحظه میکنید که در تمام موارد آنچه در اصل هدف گرفته شده، افکار عمومی جامعه ایرانی است و آمریکا تلاش میکند از طریق وارد کردن افکار عمومی ایران در دوقطبیهای جدید، تهدیدهایی مانند پیشرویهای منطقهای ایران را به فرصتی تازه برای خود بدل کند.
2 عامل هست که بسادگی میتوان ادعا کرد طرف خارجی بشدت روی آن حساب کرده است؛ عامل اول ناکارآمدی، کارنابلدی و سردرگمی دولت در مدیریت بحرانهاست. نگاه سیاسی به بحرانها و با ابزارهای دستوری و امنیتی درصدد حل آنها بودن و چسبیدن به یک سلسله راهحلهای قدیمی، نپخته و مبتنی بر ایدئولوژی لیبرال، به همراه جدی نگرفتن هشدارها و خیرخواهیها، دولت را بشدت در مقابل بحرانسازیهای دشمن بویژه در حوزه تحریمها و اقتصاد آسیبپذیر کرده است. دولت آقای روحانی باید درک کند که اکنون نیاز به تجمیع همه ظرفیتهای کشور برای مقابله با بحرانها دارد و این مسلما از طریق صحنهسازی و اتهامزنی حاصل نخواهد شد. کنترل کسانی درون دولت که همچنان تصور میکنند دولتداری مساوی عملیات روانی است، نخستین گامی است که دولت باید برای بهبود اوضاع خود بردارد. دوره این هم که تصور کنند با هیولاسازی از رقیب و فرافکنی مشکلات همچنان میتوانند از پذیرش مسؤولیت وضع موجود فرار کنند، گذشته است.
حتی اگر رقیب آسیبپذیر باشد، افکار عمومی هوشمندانه به هر کس سهمی را که سزاوار آن است خواهد داد و آسیبپذیری رقبا را به عنوان توجیه کارنابلدی دولت در نظر نخواهد گرفت. اکنون البته زمان گروکشی هم نیست و ضرورت ندارد سر این بحث باز شود که بسیاری از این بحرانها و تهدیدها با جزئیات در ماههای گذشته پیشبینی و به دولت اطلاعرسانی شده بود و دولت یکسره به همه آنها بیاعتنایی کرد اما این هم پذیرفته نیست که دولت بیمحابا شروع به متهم کردن کسانی کند که همه هشدارهای لازم را خیرخواهانه به آن داده بودند. کاملا روشن است که آمریکاییها روی ناکارآمدی داخلی دولت حساب کردهاند و به میزانی که دولت از راهحلهای واقعی و ابتکاری دوری کند و به سیاسی کردن مسائل علاقه نشان دهد، انگیزه دشمن برای فشار نیز تقویت خواهد شد.
عامل دومی که آمریکاییها روی آن حساب کردهاند، شبکه همکار غرب در ایران و مشخصا اصلاحطلبان رادیکالی هستند که اخیرا همه مرزها میان خود و نتانیاهو، بنسلمان و ترامپ را برداشتهاند و همان حرفهای آمریکا را عینا در داخل تکرار میکنند. آمریکا بشدت به این شبکه همکار نیاز دارد تا فشار خارجی را به مطالبه سازش و تسلیم در داخل ترجمه کند. بخشی از این شبکه در میان مرتبطان دولت و مشخصا افراد فعال در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری و بخشی هم در بیرون دولت، سازمان پیدا کرده است. تجربه پرونده هستهای هم بخوبی نشان میدهد فشارها از زمانی «اثر» کرد که یک جریان داخلی شروع به خلق همان دوقطبیهایی در داخل کرد که آمریکا میخواست. اکنون آمریکا نیاز به کسانی دارد که خطر کنند و برنامه موشکی و منطقهای ایران را زیر سوال ببرند و از آن مهمتر در برنامه موشکی و منطقهای به جای ایران حق را به ترامپ و نتانیاهو بدهند. با تاسف باید گفت کسانی در ایران پیدا شدهاند که این نقش را بازی کنند و تا زمانی که به این خیانت آشکار پایان داده نشود، جلوی برنامه آمریکا در ایران را نمیتوان گرفت. تحریم و فشار اکنون جاده صافکنهایی در داخل ایران دارد که اگر لازم باشد حاضرند در تانک آمریکایی بنشینند و وارد تهران شوند.
اجماع ملی در طرد این خائنان و قاطعیت در مقابله با آنها عنصر ضروری هرگونه برنامهریزی برای کنترل بحران در آینده است. مرور مولفههای این فضا تردیدی باقی نمیگذارد که دولت آقای روحانی اگر واقعا خواهان مدیریت بحرانهاست باید تغییر پارادایم دهد. پارادایمهای پیشین که به موضوعات امنیت ملی به عنوان ابزار چانهزنی سیاسی نگاه میکرد و همه شرکا را در غرب و همه فرمولها را در برجام خلاصه میکرد به بن بست رسیده است. اگر دولت یک بار دیگر گزینههای خود را مرور کند خواهد دید امید به گرفتن نتیجه از فشار، مهمترین عامل بحرانهای جدیدی است که آمریکا در تدارک آن است و اگر این امید کنترل یا زایل شود، زیرساخت تئوری جدید فشار فروخواهد پاشید. دولت اکنون باید قبل از هر کار در شرکای داخلی و خارجی خود تجدید نظر کند و پارادایمهای غیربرجامی در طرح سیاست خارجی خود را جدی بگیرد. آن زمان است که خواهد دید مسائل چندان هم غامض نیست. و در نهایت اینکه اکنون زمان اجماع ملی است و اجماع ملی رخ نخواهد داد مگر اینکه مرزها با دشمن شفاف شود و مدعیان وحدت ملی دست از نمایندگی سخنان آمریکا درون کشور بردارند. اگر آمریکا از ایجاد شکاف در ایران ناامید شود، گزینههای فشار و تحریم دچار بحران راهبردی خواهد شد.
دولت چرا آدرس غلط میدهد؟!
حسن رشوند در جوان نوشت:
اینکه دولت سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان و روند پرشتاب قیمت دلار از بهمن ماه تاکنون، تصمیم گرفت برای کنترل دلار متوسل به همان روشی شود که رئیس جمهور در تبلیغات انتخاباتی دوره اول و دوم به عنوان نکته منفی دولت گذشته آن را میدانست و مکرر در مقابل دوربینهای خبری میگفتند مگر ارز را میتوان دستوری بالا و پایین کشید، هم جای تأمل دارد و هم شکرش باقی است که دولت بالاخره متوجه شد در شرایطی که روال معمول در اجرای سیاستی کارایی لازم را نداشته باشد، لزوماً باید به ابزارهای غیرمعمول متوسل شد تا از اقدامات تخریب کنندهای که اقتصاد یک کشور را نشانه رفته است، جلوگیری کرد.
در این نوشتار کوتاه در مقام چند و چون سیاست اعلامی و اعمالی دولت برای جلوگیری از روند پر شتاب دلار نیستیم، اما چند نکتهای که این روزها حول آن مباحثی مطرح میشود و با بی مسئولیتی تمام برای فرار از ناکارآمدیها دیگران متهم میشوند، قابل ذکر است:
1- افزایش قیمت دلار و هر گونه ارز خارجی به عوامل زیادی بستگی دارد که بخشی به صورت کاملاً برنامه ریزی شده و با هدایت دولتهای خارجی برای فروپاشی اقتصاد کشوری صورت میپذیرد که مشابه آن را بارها در رابطه با کشورهایی که حتی در تیررس نظام سلطه قرار نداشتهاند، شاهد بوده ایم که از مصادیق روشن آن میتوان به خروج سرمایه از مالزی در یک شب و ایجاد چالش در اقتصاد این کشور یا روندی که در خصوص کاهش ارزش پول ملی ونزوئلا در سالهای اخیر صورت گرفت، اشاره کرد. بنابراین طبیعی است نباید از نظر دور داشت هر گونه ویروس در بدن بیمار اقتصاد ایران زمینه را برای اجرای برنامههای نظام سلطه فراهم خواهد کرد و قطعاً در این شرایط بیش از سرزنش دشمن، باید از بی برنامگی یا ضعف در برنامهریزیهایی که میتوانستیم انجام دهیم ولی با بی تفاوتی از کنار آن گذشتیم، خود را سرزنش کنیم.
2- اینکه دستهایی در پشت پرده افزایش سرسام آور دلار وجود داشته است، تردیدی نیست. وقتی مارک کرک، سناتور خبیث امریکایی درباره تشدید تحریمها میگوید: «میتوان غذا را از دهان ایرانیان بی گناه هم بیرون آورد»، نباید انتظار داشت که در خصوص هر عاملی که تضعیف کننده قدرت اقتصادی ایران است، دستهای پلید دشمن در آن دیده نشود. مهم این است که دولتمردان ما نباید گرفتار برخی خوشبینیها و اعتمادهای کاذب شوند تا آنجا که تصور کنند با یک سند نیم بند مثل برجام تمام مشکلات حل شده و از این پس همه مبادی رسمی و بانکهای خارجی شرایط دستیابی ایران به ارز خارجی را فراهم میکنند و از ولع عناصر سودجوی داخلی در شرایط سخت کشور ممانعت میشود.
باید بپذیریم ما در شرایط خاص قرار داریم و برای این شرایط خاص هم باید مراقب هر گونه حرکت مهرههای شطرنج دشمن باشیم و هم سیاستهای اقتصادی خود را به گونهای طراحی و اجرا کنیم که کشور در تکانههای شدید اقتصادی دچار چالش جدی نشود و این همان نسخهای است که رهبر معظم انقلاب از آن به اقتصاد مقاومتی نام بردند. جالب اینکه رهبری انقلاب در زمانی بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند که همین تکانههای ارزی در سال 90 و 91 اقتصاد کشور را نشانه رفته بود و در همان زمان بود که سناتورهای امریکایی سخن از بیرون کشیدن غذا از دهان ایرانیان بی گناه بر زبان میراندند.
3- طی دو روز گذشته برخی مسئولان دولتی در کنار اقدامات ارزندهای که برای کنترل دلار انجام دادند، برای فرار از پاسخگویی نسبت به عملکرد گذشته در حوزه اقتصادی و مسائل ارزی کشور، نکاتی را گفتند که آزار دهنده بود. اینکه معاون اول رئیس جمهور در زمان اعلام 4 هزار و 200 تومانی دلار مطرح میکند در کنار دست داشتن خارجیها در نوسانات و افزایش دلار در کشور، مثلاً گروههای داخلی هم ممکن است دخالتهایی داشته باشند، به نظر میرسد فرار از اشتباهاتی است که تاکنون دولت در این زمینه داشته است. سؤال اینجاست چرا به جای آدرس اشتباه دادنها به سراغ مشاوران اقتصادی خود که به صراحت خواهان افزایش دلار بودند، نمیرود؟ مگر آقایان دکتر نیلی و ترکان در مصاحبه با رسانهها از افزایش قیمت دلار در شرایط اقتصادی امروز کشور نمیگفتند.
مگر سخنگوی دولت در زمانی که دلار تا مرز 4هزار و 500 بود، نمیگفت ما اجازه نمیدهیم دلار به بالای 5 هزار تومان افزایش پیدا کند. اگر افزایش دلار تا 5 هزار تومان اشکال نداشت چرا امروز معاون اول رئیس جمهور داشتن دلار بالای 4 هزار و 200 تومان را جرم میداند و اعلام میکند که شدیدترین برخوردها با عوامل آن صورت خواهد گرفت؟ چرا در آن مقطع تخم لق دلار 5 هزار تومانی را آقایان کاشتند که نظام مجبور باشد با دلار 6 هزار و 200 تومان مواجه شود؟ امروز باید بیش از آنکه دولت دیگران را متهم کند، دولتمردان و مشاوران اقتصادی خود را بازخواست کند. شاید از این رهگذر بتواند به منشأ این گرانیها و لجام گسیختگیهای ارزی برسد که در آن صورت قطعاً خواهد توانست وضعیت ارزی کشور را به درستی مدیریت و کنترل نماید.
ارز تکنرخی، کلید اعتماد بازار
حسین سلاح ورزی در ایران نوشت:
قیمت و هزینه تمام شده در سازمان تولید صنعتی ایران به دلیل وابستگی بالا به تأمین مواد اولیه و کالاهای واسطهای از بازارهای خارج نسبت مستقیمی با نرخ تبدیل ارزهای معتبر دارد. به این معنی که افزایش نرخ ارز به ریال ایران راه را برای افزایش قیمت تمام شده تولیدات صنعتی هموار میکند و بالعکس. از سوی دیگر سازمان تولید صنعتی ایران با نوسان نرخ تبدیل ارز به ریال نیز ارتباط تنگاتنگ دارد.
به این معنی که اگر در یک دوره زمانی ورود ارزهای معتبر به خزانه بانک مرکزی کاهش یابد وکمتر از نیاز باشد، میتواند سازمان تولید در ایران را با دردسر مواجه کند. نکته بسیار با اهمیت این است که میزان ارزی که ایران به دست میآورد، به دلیل سهم بالای نفت در آن، به تحولات بازار جهانی گره خورده است. این وضعیت دردهه 90 با یک مسأله تازه مواجه شده است و آن تحریم بانکی ایران از سوی غرب بویژه تحریم امریکا علیه اقتصاد ایران است. این تحریم موجب شده است انتقال درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت به روزهای سخت برسد و از این جهت درشرایط ویژهای قراربگیریم. علاوه بر اینها اقتصاد ایران به دلیل سیاستهای اقتصادی ناکارآمد دولتهای نهم و دهم نیز در موقعیت دشواری قرارگرفته است.
همه آنچه در بالا یادآور شدم بر فعالیت عادی بنگاههای ایرانی اثرات منفی داشته است. با این همه دولت یازدهم و دوازدهم توانسته با اتخاذ برخی سیاستهای اقتصادی کارآمد دشواریها را به مرزهای مطمئن برساند. سیاستهای ضد تورمی دولت در سال های اخیر موجب آرامش در تولید صنعتی شد و سیاستهای ارزی با ثبات از طرف بانک مرکزی در این سالها بویژه کنترل نوسان ارزی در یک دامنه قابل قبول، تولید کنندگان را در موقعیت ثبات قرار داد. اگرچه تولیدکنندگان صنعتی از برخی سیاست های ارزی، پولی و مالیاتی گلایه دارند و از دولت انتظار داشتند که این سیاست ها را درسازگاری باهم قراردهد اما برخی رخدادهای اقتصادی و غیر اقتصادی از پاییز پارسال بازار ارز ایران را تحت تأثیر قرارداد که از شرح دوباره آنها اجتناب میشود.
اکنون اراده دولت براین است که سیاست تک نرخی کردن ارز را که یکی از خواستههای بنگاههای اقتصادی است، محقق کرده و بنا را براین گذاشته است که این سیاست را برای سال 1397 و پس از آن اجرایی کند. بدیهی است که این اراده دولت نباید تحت هیچ شرایطی با تزلزل همراه شود و باید در یک دوره میان مدت از دستکاری دوباره خودداری شود. به نظر میرسد نرخ تبدیل ارز تعیین شده در صورتی که عرضه ارز به میزان کافی باشد و برخی تقاضاهای غیر عادی ماههای اخیر نیز کنترل شود، میتواند نوعی آرامش به بازار را محقق سازد.
شرط کامیابی سیاست جدید اما ثبات این سیاست است تا اعتماد از دست رفته میان نهاد بانک مرکزی و دولت از یک طرف و نهاد بنگاه از طرف دیگر بازسازی شود. دولت یازدهم و دوازدهم نشان داده است با بخش خصوصی به لحاظ ماهیتی سازگاری بالایی دارد و این بسیار قابل اهمیت است.
اگر دولت بتواند با سازمان تولید در ایران به تفاهم اعتماد ساز دست یابد و از همه نیروی خود برای ایجاد ثبات استفاده کند، میتوان به عبور از روزهای سخت امیدوار بود. اما به لحاظ تکنیکی نیز دولت باید بتواند سمت تقاضا را کنترل کند تا ثبات به بازار برگردد و این مستلزم گفتوگو با نهاد خانواده درایران است که تمایل به پسانداز ارزی را کنار بگذارد. دولت و بانک مرکزی باید اعتمادسازی را به گونهای پیش برند که تقاضا برای خروج ارز نیز مهار شود. در این صورت ثبات به بازار ارز و تولید برمی گردد.
پاسخگویی بهجای فرار به جلو
سیدمصطفی هاشمیطبا در شرق نوشت:
مجلس دیروز یکی دیگر از صحنههای ناخوشایند عرصه مدیریت در کشور را رقم زد. برخورد صورتگرفته با رئیس کل بانک مرکزی در ابتدای جلسه علنی، نشان داد هنوز تا رسیدن به بلوغ در رفتارهای سیاسی، فاصله زیادی وجود دارد. براساس قانون، این وزرای کابینه هستند که برای پاسخ به سؤال یا استیضاح، از سوی مجلس فراخوانده میشوند. رئیس کل بانک مرکزی برای نشاندادن حسننیت دولت و برای همفکری با نمایندگان راهی بهارستان شد و الزامی برای این کار نداشت. اگر قرار بر این است که فردی دعوت شود، جلسه علنی باشد و در شرایطی که اصحاب رسانه، مردم ایران و حتی رسانههای خارجی آن را میبینند و میشنوند، اجازه صحبت به فردی که پشت تریبون قرار گرفته، داده نشود، اساسا چرا چنین دعوتی صورت میگیرد؟ بهتر است نمایندگان مجلس احترام به دیگران را یک اصل بدانند.
الفبای نمایندگی رعایت حقوق سایر همکاران در مجلس، شنیدن استدلالهای مسئول دعوتشده و دادن فرصت قضاوت به مردمی است که از طریق رادیو در جریان رویدادهای صحن علنی قرار میگیرند. اگر نمایندگان از این اظهارات قانع نشدند، میتوانند نظرات خود را به رئیسجمهور منتقل کنند و خواستار چارهجویی شوند؛ نه اینکه در کار دولت و دستگاه اجرائی دخالت کنند. مجلس یا هر نهاد دیگری از این نوع روشها بهرهای نمیبرد. از سوی دیگر رفتار نمایندگان، نوعی فرار به جلو محسوب میشود. مجلس تصویب کرده دولت از فروش ارز درآمد داشته باشد. فروش ارز به معنای واردات است. در کشور ما به دلیل انبوه نقدینگی در اختیار مردم و تمایل به خروج سرمایه و مهاجرتها اگر ملاک قیمتگذاری ارز، نرخ بازار باشد، نابسامانیهایی نظیر آنچه در ماههای اخیر دیدیم، رخ میدهد و توان ارزی کشور از دست میرود.
از سوی دیگر نمیتوان بهسادگی، در این نوع بازارها دخالت کرد و این خارج از قواعد معمول اقتصاد در عرضه و تقاضاست. گفته میشود ٣٠ میلیارد دلار در چند وقت اخیر از کشور خارج شده است که یک فاجعه به شمار میرود. درآمد ارزی کشور محدود است و نگرانی از وضعیت کشور، مردم را به این نوع رفتارها سوق میدهد. درآمد ناشی از فروش ارز، مدیریت شناور ارزی، واردات و... پارادوکسهایی است که مجلس هم در آن دخیل است و بهتر است نمایندگان به جای ایجاد سروصدا و انداختن توپ به زمین بانک مرکزی، به اندازه وظایف خود پاسخگوی مردم باشند. از یک سو رفتارهای توزیعی، نقدینگی را افزایش داده، از سوی دیگر فروش ارز تصویب شده و از دیگر سو کنترل بازار، یک رفتار مداخلهآمیز تلقی میشود.
شرایط فعلی کشور، تنها حاصل پنج سال فعالیت دولت روحانی نیست، بلکه حاصل ٤٠ سال سیاستهای اقتصادی مختلف است که بسیاری از آنها، فاقد عقلانیت و پشتوانه کارشناسی و علمی بوده است. پرهیز از جوسازی و نسبتدادن مسئولیتها به دیگران، یک وظیفه برای همه قوای کشور است و هر سه قوه در وضعیت موجود، دارای مسئولیت هستند. برخی تصور میکنند در صورت نبود یک مسئول یا یک دولت، همه مشکلات یکشبه برطرف خواهد شد. اگر در روزهایی که کشور در دولت احمدینژاد از ریل خارج شد، برخی منتقدان فعلی دولت روحانی روزه سکوت نمیگرفتند، شاخصهای کلان اقتصادی، ضریب فساد، نقدینگی و... به ارقام فعلی نمیرسید.
اقتصاد امروز ایران به یک تصمیم در عالیترین سطوح برای تعیین نقش جدید و اصلاحات کاملا عمیق و ساختاری نیاز دارد. متأسفانه برخی نمایندگان تصور میکنند با اینگونه رفتارهای تحریکآمیز میتوانند در حوزه انتخابیه خود بهعنوان یک چهره مدافع حقوق مردم خود را معرفی کنند. مردم هم به طور طبیعی همگی کارشناس اقتصادی نیستند که از همان نماینده سؤال کنند به جای جلوگیری از سخنان یک مسئول دولتی در مجلس، چقدر به وظایف خود برای اصلاح وضع موجود عمل کردهاند؟ از قضا افرادی که حرفی برای گفتن ندارند، بیشتر از اینگونه رفتارها انجام میدهند. البته رسانهها و شبکههای اجتماعی دراینمیان میتوانند با آگاهیرسانی دراینباره، مانع از تکرار اینگونه رفتارها در دستگاهها و قوای مختلف شوند.
سهم مردم در «دلار»
در سرمقاله "صبح نو" آمده است:
همواره این نکته در اذهان مطرح میشود که چرا برخی دولتها به لحاظ اقتصادی توانمند و باثبات هستند و ما نیستیم. جدا از تصمیمات دائمی 40 ساله علیه ایران اسلامی که در جهان کمنظیر است میتوان سه ساحت دیگر را در این معادله مؤثر دانست: سیاستهای مالی دولت(ها) تنشآفرینیهای بازار ارز (صرافها) و نهایتاً آنچه بدان عرصه عمدی گفته میشود. در بازه آن ساحت نخست بسیار سخن گفته شده اما جایگاه مردم در این بین کمتر مورد توجه قرار گرفته است. حدود 100 سال قبل ماکس وبر در تحلیل رشد و شکلگیری سرمایهداری به ریشههای مذهبی این جریان اشاره کرد که در آن مردم خود را قسمتی از اقتصاد میدانستند و هنگامی که بازار زیر حمله بود؛ تلاش میکردند با عرضه کالای مدنظر آرامش روانی را ایجاد کنند. این یکی از علل استقامت اقتصاد دولت-شهر در معرض آسیب بود و رفتهرفته به انباشت سرمایه و شکلدهی به دولتهای جدید منجر شد.
با استفاده از این نظریه تاریخی میتوان عملکرد بخش خاصی از مردم را در بازار آشفته ارز و طلا زیر ذرهبین قرار داد. با بالارفتن نرخها بهجای فروختن یا لااقل نخریدن دلار و سکه بخشهای مختلفی از آحاد مردم با خرید و ذخیرهسازی ارزها و مسکوکات به التهاب و درهمریختگی وضعیت کمک میکنند. صفهای طولانی در برابر صرافیها و شتاب و فشار برای خرید سکه در عرضههای بانک ملی (فارغ از اینکه ممکن است آنها مدعی باشند برای جلوگیری از افت سرمایهشان این کار را انجام میدهند) چه پیام و پیامدی دارد؟ آیا جز این است که فروپاشی اقتصادی را تصویرسازی و عطش کاذب ایجاد میکند؟ متولیان صنفی بازار معتقدند که بخشی از رشد قیمت ارز مرتبط با انکار عمدی و تمایلات نادرست آنهاست و در اینجا پیامرسانهای خارجی و انحصار آنها بیتأثیر نیست. اینکه مردم دلار نخرند یک وظیفه ملی است چون همه بر کشتیای سواریم که اگر هرکسی بخواهد آن را سوراخ کند حتماً همه غرق خواهیم شد.
سهم و جایگاه مردم شاید از دیدگاهی برابر با تمام بازیگران دیگر باشد که همگرایی آنها در این لحظات حساس برای تقویت اقتصادی ملی ضروری است.