سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*****************
دنیای فردا دنیای موشکهاست نه گفتمانها!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
همانطور که پیشبینی میشد، آمریکا حملات «مقطعی» و «پر سروصدایی» را به چند نقطه از سوریه (در سه استان حمص، دمشق و حماه) انجام داد تا به گفته «نیکی هیلی»، نماینده آمریکا در سازمان ملل نشان دهد، «ترامپ مرد عمل است و زمانی که خطوط قرمزی را مشخص میکند، اگر کسی وارد آن خطوط شد، آن را بیپاسخ نمیگذارد.»(!) این حمله درست مثل حمله سابق ترامپ به بهانه حملات شیمیایی صورت گرفت و فقط سروصدا داشت؛ و به قول ستوننویس روزنامه انگلیسی «گاردین»، کسی دستاورد آن را ندید!
حمله موشکی آمریکا به سوریه که با مشارکت فرانسه و انگلیس صورت گرفت و طی آن حدود 100 موشک به خاک سوریه شلیک شد، فقط 3 زخمی داشت و 70 درصد موشکها نیز در آسمان منهدم گردید. این حملات اگرچه «بیخاصیت»، «پر سروصدا»، پر هزینه و در یک کلام «صرفا سیاسی» بود اما در بطن خود حاوی نکات، پیامها و پیآمدهایی بود که تبیین بخشی از آنها موضوع این نوشتار است.
شاید مهمترین نکته نهفته شده در این موشکپرانیها! پیامی بود که حمله کنندگان قصد داشتند به گوش ایرانیان برسانند. «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی آمریکا که عدهای در کشور با روی کار آمدنش، سروصدای زیادی به راه انداختند! ساعاتی پس از این حمله توئیت کرد: «سوریه فقط یک سایه است، هدف اصلی ایران است.» راز واکنش قاطع و سریع رهبر انقلاب به این حمله موشکی و پاسخشان به این سه کشور که سرانشان را هم جنایتکار خواندند، میتواند در همین نکته نهفته باشد. رژیم صهیونیستی، آمریکا به همراه انگلیس و فرانسه با ادبیاتهای متفاوت به کرات اعلام کردهاند نگران ریشهکن شدن تروریستهای تکفیری در منطقه به ویژه سوریه و در نتیجه افزایش نفوذ و اقتدار ایران هستند و اینکه «به هر قیمتی که شده اجازه نمیدهیم، ایران در سوریه حضور داشته باشد....بزرگترین خطری که امروز اسرائیل را تهدید میکند، تقویت نفوذ ایران در سوریه و مرزهای اسرائیل پس از داعش است.»
از این دریچه، حمله رژیم صهیونیستی به پایگاه «تی-4» حمص که به شهادت 7 مدافع ایرانی حرم منجر شد نیز با حملات موشکی آمریکا، فرانسه و انگلیس به سوریه و پیام تهدیدآمیزش علیه کشورمان مرتبط است. رسانههای غربی و صهیونیستی در واکنش به این حمله بیسابقه که چند روز قبل از حملات آمریکا به سوریه و از آسمان لبنان انجام شد، نوشتند، اسرائیل قصد دارد با این حمله به تهران پیام بدهد ادامه حضور ایران در سوریه را تحمل نمیکند. اگرچه این تحلیل نیز وجود دارد که هدف کوتاهمدت صهیونیستها از حمله به مدافعان ایرانی حرم، واداشتن کشورمان به پاسخ و وارد کردن آمریکا به معرکه بود که با هوشمندی جمهوری اسلامی ایران این توطئه، نقش بر آب شد؛ به هر تقدیر هدف هر چه بوده باشد، تردیدی وجود ندارد که این جنایت، بیپاسخ نخواهد ماند:
«ایران ما را متهم به حمله به اهداف ایرانی و قتل نیروهایش میکند. معتقدم باید تهدیدهای آنها را جدی گرفت. با شناختی که از ایرانیها دارم، وقتی که تهدید میکنند، تهدیدشان را عملی میکنند.» (دانی یاتوم، رئیس پیشین موساد- دیروز)... «سرویسهای امنیتی اسرائیل در هر لحظه منتظر پاسخ ایران هستند؛ آنها میگویند همین که ایران تلفات خود در تی-4 را رسانهای کرد، یعنی تل آویو منتظر پاسخ باشد.» (روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت- دیروز)
در کنار این پیام و رجز خوانیهای بعد از این حمله به ویژه از سوی نتانیاهو، ترامپ و مایک پنس، باید به این نکته هم توجه داشت که، آمریکاییها، در جریان برنامهریزی برای حمله به خاک سوریه، به شدت مراقب این بودند که به اهداف ایران و متحدانش آسیبی نرسد: «یک مسئول آگاه در کاخ سفید به ما خبر داد در میان لیست اهدافی که واشنگتن به آنها یورش برده، مواضع ایران و روسیه وجود نداشته است.» (العربیه-دیروز)
بیآبروتر شدن شورای امنیت سازمان ملل، از پیامدهای دیگر این حملات موشکی بود. فراموش نکنیم که این تجاوز به بهانه حملات شیمیایی «دوما» صورت گرفت. حملاتی که تا این لحظه هیچ سندی درباره مشارکت دولت سوریه در آن پیدا نشده چرا که هنوز تحقیقاتی در این باره آغاز نشده است! و در مقابل اسناد و شواهد زیادی هست که نشان میدهد این حملات توطئهای از سوی همین کشورهای حمله کننده به سوریه بوده تا به تروریستهای در حال احتضار تنفس مصنوعی بدهند. (به عنوان یک نمونه مراجعه شود به اظهارات مهم ژنرال جاناتان شاو، رئیس سابق نیروهای ویژه انگلیس)
حمله کنندگان به سوریه کشورهای آمریکا، انگلیس و فرانسه یعنی سه عضو دارای حق وتوی شورای امنیت سازمان ملل هستند! نیکی هیلی در همان صحن جلسه شورای امنیت گفت که این قطعنامه چه رای بیاورد و چه نیاورد، علیه سوریه وارد عمل خواهد شد! این کشورها که خود را فاتحان جنگ جهانی میدانند، پس از جنگ خود قوانین سازمان ملل و شورای امنیت را نوشته و برای خود حق وتو قائل شدهاند، اما وقتی از این ساز و کار طرفی نبستند، قوانین خود را به راحتی نیز زیر پا گذاشتند و آبرویی برای سازمان ملل و خود نگذاشتند.
به هر تقدیر، اگر بپذیریم که هدف اصلی آمریکا و نوچههایش از تجاوز آشکار به سوریه، خط و نشان کشیدن برای ایران و متحدانش بوده و این امر بدیهی را هم بپذیریم که عصر، عصر قانون جنگل است و کشورهای زورگو به قوانینی که خود تدوین کردهاند هم، عمل نمیکنند، آیا صحبت کردن از برجام 2 و مذاکره بر سر تواناییهای نظامی و موشکیمان از قضا با همین سه کشور! عقلانی است؟! کشورهایی که پرونده سیاه برجام را هم در کارنامه سیاه و بلند بدعهدیهای خود دارند.
در این ماجرا، نقش دلارهای سعودی (نه خود سعودیها) را نباید کمرنگ دید. ترامپ خیلی واضح و روشن اعلام میکند امثال بن سلمان، گاوهای شیردهی هستند که باید دوشیدشان و وقتی شیرشان خشک شد، باید ذبحشان کرد. حمله به سوریه از سوی سه کشوری صورت گرفته که طی چند ماه گذشته با هم مسابقه «سعودیدوشی» داشتهاند. گزارشهای متعددی وجود دارد که نشان میدهد این حملات با هزینه سعودیها صورت گرفته چرا که این روزها، این رژیم از هیچ تلاشی برای نزدیکی به رژیم صهیونیستی دریغ نکرده است. نمونه آن گزارش دیروز رسانههای رسمی سعودی درباره اجلاس اتحادیه عرب در «ظهران» عربستان است که خطاب به شرکت کنندگان آن نوشتند: «در نشست ظهران باید صلح با اسرائیل و مقابله با ایران مورد اتفاق قرار گیرد.»
با توجه به قرابتی که فرزندان «ابولهب» و «تئودور هرتزل» پیدا کردهاند، هیچ بعید نیست این حملات، به درخواست رژیم صهیونیستی و با هزینه آل سعود صورت گرفته باشد. یعنی طرح از اسرائیل، هزینه با آل سعود و اجرا با آمریکا، فرانسه و انگلیس! اگر این فرضیه قوی را قبول کنیم، باید گفت، در این ماجرا بازنده اصلی همین سعودیها هستند. برای درک این مسئله، کافی است نگاهی به قیمت موشکهایی بیندازیم که به خاک سوریه شلیک شد و تنها 3 زخمی بر جای گذاشت! گفته میشود قیمت هر یک از موشکهای شلیک شده به سوریه یک و نیم میلیون دلار است که اگر در 105 موشک شلیک شده ضرب شود میشود چیزی حدود 158 میلیون دلار! با توجه به میزان کم خسارات، تلاش آمریکاییها به نزدیک نشدن به اهداف ایرانی، یافت نشدن دستاوردهای این حملات و پاسخی که از ایران گرفتند و صد البته خواهند گرفت، میتوان نتیجه گرفت، این بار هم سر سعودیها کلاه گشادی رفته چرا که بن سلمان به درخواست ترامپ چیزی نزدیک به 4 میلیارد دلار به آمریکاییها داده است تا این کشور از سوریه خارج نشود! رقمی که به انگلیس و فرانسه داده پیشکش!
این رخداد، درس مهمی هم به همه ما ایرانیها به ویژه دولت محترم داد و آن اینکه، در دنیای سیاست منهای اخلاق، قدرتها برای قانون، منطق، دیپلماسی، مذاکره و وعدههایی که میدهند، پشیزی ارزش قائل نیستند و برای رسیدن به هدف، حاضرند دست به شیطانیترین جنایات بزنند و با سلاحهای شیمیایی مردم بیدفاع را قتل عام و سپس اعلام کنند، به خاطر اخلاق به سوریه حمله کردهاند! اینکه، در چنین دنیای بیرحمی، با اقتدار است که کارها پیش میرود نه با لبخند و دیپلماسی و دشمن دیپلماسی بدون قدرت و اقتدار را«ضعف» برداشت میکند. اینکه، کسانی که میگویند «دنیای فردا، دنیای گفتمانها است نه موشکها» تا نتیجه بگیرند باید مذاکرات موشکی را هم کلید زد، یا خوشخیال و خاماندیشند یا به خیانت در میدان دشمن بازی میکنند، چرا که امروز، دنیای موشک است و دنیای گفتمان با کشورهایی با مختصات آمریکا، انگلیس و فرانسه تمام شده است.
4 حربه مغفول علیه عصیان گری دلار
محمد حقگو در خراسان نوشت:
بازار ارز از اواخر سال گذشته، دچار ناآرامی هایی شد واین ناآرامی ها پس از یک دوره آرامش، مجدد در ابتدای سال جدید بالا گرفت. تا جایی که بانک مرکزی در روزهای اخیر در نهایت تصمیمات جدیدی گرفت. «جدید» به معنای متفاوت از سابقه مشی بانک مرکزی در دولت یازدهم و دوازدهم که مسئولان بانک مرکزی تلاش زیادی بر حفظ ساز و کار بازار آزاد در بخش های مختلف اقتصادی داشتند.
بر این اساس می توان از تعیین نرخ 4200 تومانی برای دلار، احیای سپرده های ارزی و ممنوعیت خرید و فروش اسکناس ارز در صرافی ها یاد کرد. موضوعاتی که در صفحات اقتصادی روزنامه خراسان در روزهای اخیر منعکس شده است.
این اقدامات چه معنایی دارد ؟
اقدامات انجام شده در روزهای اخیر، موید این مطلب است که مسئولان بانکی و اقتصادی کشور، روی مدیریت بهینه منابع و مصارف ارزی دست گذاشته اند. آمارهای بانکی حکایت از این دارد که حساب خروج از سرمایه کشور، در یکی دو سال اخیر، روند به شدت منفی به خود گرفته است. این رقم در سال 95، منفی 18 میلیارد دلار و در 9 ماهه 96 نیز منفی 14 میلیارد دلار بوده است. طبیعی است که خروج سرمایه از کشور به معنای کاهش تشکیل سرمایه ثابت (سرمایه گذاری) و افت بیش از پیش توان تولیدی کشور است.
در تبیین چرایی این سیل خروج سرمایه، هم اینک کارشناسان به مجموعه ای از عوامل، اشاره کرده اند. از جمله این که صاحبان حساب های بزرگ بانکی، پس از کاهش نرخ سود بانکی در سال گذشته و کم شدن اختلاف بیش از 9 درصدی نرخ سود بانکی و تورم تا قبل از آن، اقدام به تقاضای ارز برای خرید دارایی هایی همچون املاک در خارج از کشور کردند. جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، چند روز قبل به صراحت روی این نکته تاکید کرد. این که چرا چنین تقاضایی ایجاد شد، می توان به موتور ایجاد نقدینگی در اقتصاد کشور اشاره کرد.
در کنار موضوع خروج سرمایه از کشور، نیز نباید از تاثیر تقاضای ارز ناشی از تقاضای کالای قاچاق در کشور غافل شد. طبق گزارش های ارائه شده، هم اینک میزان کالای قاچاق در کشور، بین 10 تا 20 میلیارد دلار است.
تکالیف بر زمین مانده دولت و بانک مرکزی
اما در مقام آسیب شناسی وضعیت یادشده، و با عنایت به اقدامات مثبت اخیر، می توان به چند نکته اساسی نسبتاً مغفول اشاره کرد:
1- از منظر تقاضا، موتور اصلی تمام تقاضاهای یادشده، خودداری صاحبان سرمایه بزرگ از کشاندن پول های پارک شده خود در بانک ها به میدان تولید و نیز عامل اصلی نبود امکان کاهش بیشتر نرخ سود بانکی برای حمایت از تولید، نقدینگی ناشی از خلق پول بانک هاست. بانک ها در سیکلی ناتمام، برای پوشاندن شکاف دارایی- بدهی خود، اقدام به انواع راهکارها از جمله اضافه برداشت از بانک مرکزی برای توزیع سودهای به ظاهر علی الحساب، تعریف دارایی های موهوم، انجماد دارایی ها در اقلامی همچون زمین و مسکن و ...کرده اند. از این رو به نظر می رسد تا این مشکل حل نشود، عوارض ناشی از آن، از جمله تمایل افراد برای روی آوردن به سودهای با ریسک صفر بانکی در مقابل سرمایه گذاری برای تولید و... پابرجا خواهد بود.
2- موضوع دیگر در حوزه تقاضا به مدیریت واردات کشور و شفاف سازی جریان واردات در کشور بر می گردد که دولت با پیاده سازی هر چه سریع تر نظام رهگیری کالا و نیز دیگر اقدامات کنترلی دیگر، می تواند جلوی 10 تا 20 میلیارد دلار تقاضای ناحق ارز برای قاچاق را بگیرد. نظام رهگیری کالا در سال های اخیر، به یکی از مغفول ترین ابزارهای کنترل واردات کالا تبدیل شده است.
3- از منظر عرضه، موتور اصلی این بحران ارزی در شوک های ارزی ناشی از تحریم های آمریکا قراردارد. اگر به خاطر داشته باشیم، برقراری مالیات بر ارزش افزوده در امارات جرقه بحران ماه های گذشته را زد. خاصیت این نوع مالیات، رهگیری درآمد فعالان اقتصادی است. با توجه به این که تا همین اواخر، بخش عمده ای از ارز واردشده به کشور، از طریق صرافی های رسمی و سپس صرافی های غیر رسمی امارات صورت می گرفت، تصمیمات جدید گرفته شده در این کشور که مرتبط با اقدامات تحریمی آمریکاست، ریسک انتقال ارز به داخل کشور را افزایش داد. از این رو تا زمانی که این محدودیت باقی بماند، کماکان می توان گفت انتظارات پنهان برای افزایش نرخ ارز باقی خواهد ماند که می تواند از هر منفذی، خود را در اقتصاد داخلی نشان دهد. برای همین کارشناسان توصیه می کنند که تعریف کانال های جدید انتقال ارز به داخل کشور و کنار گذاشتن امارات در این زمینه می تواند بسیار راهگشا باشد. این موضوع هنوز جای کار دارد و انتظار از دستگاه دیپلماسی کشور در کنار بانک مرکزی این است که در همکاری با کشورهای همسو، تسهیلاتی برای ایجاد و به کارگیری مسیرهای جایگزین ورود ارز به کشور در نظر گرفته شود. در این زمینه رابطه سیاسی خوب با روسیه، چین، ترکیه و ... برای زمینه سازی این اقدام قابل توجه است.
4- نکته اساسی دیگر، جدی گرفتن پیمان های پولی دو جانبه در تجارت بین المللی است. راهکاری که اساساً اتکا به دلار را برای تجارت خارجی کشور کاهش می دهد. نکته ای که اهمیت آن بارها و بارها از مجاری مختلف بیان شده و دقیقاً بر ما معلوم نشده که چرا این شکل از مبادلات هنوز جایگاه واقعی خود را در تجارت خارجی کشور نیافته است.
شاید گفته شود که این اقدامات، اقداماتی درازمدت، شعارگونه یا انتزاعی و ... است اما باید در نظر داشت همان طور که دولت در شرایط اضطراری کنونی از مواضع قبلی و نسبتاً سرسختانه خود در اتکای صرف به بازار آزاد، به نفع کل اقتصاد عدول کرده است، اقدامات یادشده نیز می تواند برای مدیریت بهتر اقتصاد کشور گام به گام مد نظر دولت و مسئولان بانک مرکزی قرار گیرد. منتهی امید است که آن اقدامات محول به شرایط اضطراری دیگری نشود که در آن صورت، معلوم نیست چه روزنه های امیدی برای اقتصاد ایران باقی خواهد ماند.
مأموریت چه بود؟
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
یکم- هر بحثی درباره سوریه را باید از اینجا آغاز کرد که در این کشور نه یک جنگ بلکه چندین جنگ در جریان است؛ جنگ اول، میان سوریه، ایران، روسیه و حزبالله است با تروریستها. دومین جنگ، جنگ درونی گروههای تروریستی با یکدیگر است. جنگ سوم، نزاع راهبردیای است که میان روسیه و آمریکا در جریان است. چهارمین جنگ، میان ترکیه و دولت سوریه در جریان است. پنجمین جنگ، منازعه دشواری است که میان کردها و ترکیه وجود دارد. جنگ ششم هم میان اسرائیل از یک سو و ایران و حزبالله درگرفته است. واپسین جنگ هم میان دولت سوریه و ائتلافی از کشورهای غربی و عربی در جریان است. وقتی از راهبرد بازیگران مختلف در نبرد سوریه سخن گفته میشود باید به دقت پرسید درباره استراتژی کدام بازیگر در کدام جنگ سخن میگویید. در اینجاست که پیچیدگیهای فراوانی وجود دارد و اساسا همین موضوع صحنه سوریه را چنین آشوبناک کرده است. به عنوان مثال، در نبردی که میان ترکیه و کردها وجود دارد، آمریکا سمت کردها ایستاده است اما همزمان در جنگ میان ترکیه و دولت اسد، جانب ترکیه را میگیرد. یا در جنگ میان حزبالله و تروریستها، روسیه یک متحد قدرتمند برای مقاومت است لکن وقتی پای نزاع مقاومت با اسرائیل به میان میآید، موضع روسها پیچیدگی فراوان پیدا میکند. اگر منازعه سوریه در وضعیتی قرار گیرد که یک طرف ـ مثلا دولت سوریه یا مقاومت ـ بتواند ادعا کند جنگ را برده است، از حیث راهبردی دستاورد درخشانی محسوب خواهد شد، چرا که این پیروزی در بیش از حداقل 7 جنگ رخ داده است.
دوم- آمریکا در سوریه فاقد سیاست (Policy) است. اگر فقط یک حقیقت مهم درباره نحوه حضور آمریکا در صحنه سوریه وجود داشته باشد، همین است. سالهاست دولت آمریکا تلاش میکند یک سیاست منسجم درباره سوریه تدوین کند اما این کار روز به روز بیشتر غیرممکن به نظر میرسد. مساله در دوران ترامپ غامضتر هم شده است. حمله اخیر به سوریه این وضعیت بیسیاستی را تشدید کرده است. از چند ساعت پس از این حمله، این پرسش با بسامد بسیار بالا در محافل راهبردی غرب در حال طرح است: هدف این حمله واقعا چه بود؟ و وقتی ترامپ میگوید «ماموریت انجام شد» دقیقا مقصودش چیست؟ در حالی که سعودی و ترکیه امید بسته بودند آمریکا یک ضربه کاری به دولت سوریه وارد خواهد کرد، اکنون شوکه هستند که حتی ارزش تبلیغاتی حمله اخیر هم خیلی بالا نبوده است. آمریکا در این تهاجم، نه گامی به سوی براندازی دولت اسد برداشت، نه توانست موازنه قوا را به نفع معارضه تغییر دهد؛ نه به یک تاسیسات یا توانمندی کلیدی سوریه یا مقاومت ضربه زد، نه پیام قاطعی که فیالمثل نشاندهنده هزینه بالای تکرار عملیاتهایی نظیر عملیات غوطه باشد ارسال کرد و نه حتی در به راه انداختن یک آتشبازی خیرهکننده موفق بود. آزاردهندهتر از اینکه حمله شکست خورده، این است که آمریکا اساسا هدفی نداشته و هنوز هم نمیداند در سوریه دنبال چیست. به تعبیر دقیقتر، آمریکا جرأت انتخاب یک سیاست قاطع در سوریه را ندارد. آشکار شدن این موضوع خود دستاورد مهمی برای مقاومت است. جهان به انتظار ایستاده بود ببیند آیا آمریکا موفق شده یک سیاست روشن درباره سوریه تدوین کند و گامی قاطع برای اجرای آن بردارد؟ اکنون روشن است که آمریکا فاقد هرگونه گزینه نظامی موثر در سوریه است و تهدید به حمله نظامی به عنوان آخرین گزینه غرب، عملا کارایی و اعتبار خود را به طور کامل از دست داده است.
سوم- جالب است این حمله دقیقا در زمانی انجام شد که آمریکا و کشورهای اروپایی ظاهرا قصد دارند یکی- دو هفته دیگر بقای برجام را به آغاز مذاکراتی درباره منطقه و برنامه موشکی با ایران مشروط کنند. اگر تا پیش از این هم کورسوی امیدی وجود داشت، حمله اخیر همه تردیدها را از بین برد و نشان داد آمریکا و کشورهای اروپایی (بویژه فرانسه که مرتب تلاش میکرد خود را به عنوان بازیگر عاقل صحنه معرفی کند) هیچ اعتقادی به یک فرآیند مذاکراتی موثر ندارند و در حالی که پشت میکروفن از ضرورت آغاز مذاکرات درباره برنامه موشکی و منطقهای ایران سخن میگویند، پس پرده در حال تدارک حمله موشکی به متحدان منطقهای ایران هستند. بیمعنا شدن گزینههای مذاکراتی و آشکار شدن اراده واقعی غرب از درخواستها برای مذاکرات موشکی و منطقهای یکی از دلالتهای راهبردی حمله اخیر است که بسیار کم به آن پرداخته شده است.
واقعیت این است که ایران حدود یک ماه مانده به موعد تصمیمگیری ترامپ درباره برجام بیش از هر وقت دیگر نیاز به استدلالی قاطع داشت که نشان بدهد غرب یک طرف صالح برای مذاکره منطقهای یا موشکی نیست و اکنون به لطف حماقت ترامپ، جاهطلبی مکرون و نادانی ترزا می آن استدلال را در اختیار دارد.
چالش ذهنی یا چالش عینی؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
در سال 2000 میلادی برای حذف اسلوبودان میلوشویچ، رئیسجمهور شرقگرای صربستان – که البته قابل دفاع نیست- هر قدر تلاش کردند نتوانستند از طریق انتخابات مردمی اقدام کنند. یک کامیون برگه A4 از اروپای غربی وارد صربستان کردند که روی آن نوشته شده بود: «او میرود». برگههای انبوه آن کامیون را شبکهای از دانشجویان در تمام اماکن عمومی بلگراد و شهرهای دیگر نصب کردند. در سلفسرویس، آسانسور، ترمینال، پارک و هر کجا که میرفتید این برگه مقابل چشم بود و بالاخره « او رفت». آیا ما را در این پروسه و ریل قرار دادهاند؟
چندی است رسانههای غرب، احمدینژاد و همراهان، بخشی از اصلاحطلبان و روشنفکران و اپوزیسیون داخل و خارج از کلیدواژه «فروپاشی» استفاده میکنند و آنقدر در آن میدمند که خودشان نیز باورمند شدهاند. به صورتی که وقتی رهبری در اول فروردین از «امید به آینده» و دلایل آن سخن گفتند، رسانههای فارسی زبان غرب برآشفتند که ایشان را ایزوله کردهاند و از کشور بیخبر و بدون دلیل خوشبین است و اخیراً کنفرانسی با عنوان «مدیریت گذار از جمهوری اسلامی» با محوریت اپوزیسیون و اصلاحطلبان خارج از کشور در لندن تشکیل شد که بعد از فروپاشی چه کنند؟ سؤال این است که در میدان عمل اتفاق جدیدی افتاده است؟ یا رسانههای غرب و دورشدگان از قدرت از طریق تولید «ادراکات ذهنی» این فضا را ساختهاند؟
برای فهم این مسئله یا رد آن نباید چشم بر مشکلات بست و چالشها را ندید. رهبری نیز بارها اعلام کردهاند هیچکس به اندازه بنده از مشکلات کشور خبر ندارد، اما کدام مسئله باعث شده است عدهای به بیان چنین جسارتی برسند؟
مشکل بیکاری با حدود 11درصد وجود دارد، اما این آمار جدید است؟ یا 5، 10 و 15 سال پیش نیز کم و بیش درگیر آن بودهایم؟ مردم مشکل معیشتی دارند – که حتماً حدود 20 میلیون دارند- اما مسئله جدیدی رخ داده است؟ مسافرتهای نوروزی داخل و خارج کشور و سرازیر شدن دهها هزار نفر به ترکیه و شرق آسیا و میلیونها نفر به کیش، قشم و شمال و دیگر شهرهای کشور و رشد 30درصدی آن نشان میدهد که اگر بهبودی نبود، پدیده منفی جدیدی هم رخ نداده است.
500 هزار نفر به خودروسواران کشور در سال گذشته اضافه شده است. در اکثر شهرهای کشور شبها نیز کوچهها پر از خودرو است و علت آن این است که بسیاری از خانوادهها چند خودرویی شدهاند و یک خودرو در پارکینگ قرار میگیرد و بقیه کوچه را اشغال کردهاند. در سرانه خودرو و مصرف سوخت و انرژی و آب و برق در جهان اول هستیم. در تفریح جزو ملتهای برتر جهان هستیم، بین میلیونها نفر در دهه محرم و ماه رمضان نذری توزیع میشود که شاخص از تراز توانمندی معیشتی توزیع کنندگان است. بر اساس آمارهای جهانی فقر مطلق پیش از انقلاب 46درصد و اکنون کمتر از 9درصد است. 30درصد جمعیت روستایی اول انقلاب به 72درصد جمعیت شهری تبدیل شدهاند که با امکانات مدرن شهری زندگی میکنند. میلیونها نفر مشغول تحصیلند و...
مشکل ارزی کشور پدیدهای جدید نیست و بحرانهای آن را چندینبار دیدهایم. تحریم پدیدهای 37ساله و سال 1391 بدتر از امروز بود. فروش نفت شش سال پیش کمتر از امروز بود. قیمت نفت در زمان خاتمی به 6 دلار رسید، پس پدیده جدید کدام است؟ و بالعکس. غرور ملی در مبارزه منطقهای ارتقا یافت. سختترین مذاکرات را با دشمنان انجام دادیم و بر تعهدات خود پایبند هستیم، مدرسه و دانشگاه مشغول کار خودشان هستند. پس کدام پدیده جدید عامل درک جدید از وضعیت کشور است؟ البته حوادث طبیعی نیز وجود دارد که مولد آن نه حاکمیت است و نه ملت. همانگونه که در صدر این نوشته آمد، مشکلات و چالشها وجود دارد، ولی نمیتوان امروز را بدتر از دیروز دانست و لیوان را یکباره خالی دید.
اما دلایل ادراکسازی جدید را میتوان به عوامل زیر مرتبط دانست.
1- امریکاییها فروپاشی از درون را راهبرد اولویتدار خود برای ایران انتخاب کردهاند و از بازگویی علنی آن ابایی ندارند. بخشی از این راهبرد یا ادراکسازی با هدف «نفوذ در ارادهها» صورت میگیرد.
2- بخشی از شبکههای اجتماعی که دست دشمن هستند یا فاقد مسئولیتپذیریاند، کشور را به «تصرف مجازی» درآوردهاند و بخشی از این ادراکسازی را به عهده دارند و هر روز با کلیدواژه «قیام سراسری» بر بیاعتباری خود میافزایند.
3- به نظر میرسد کسانی که در داخل مسیر خود به سوی قدرت را مسدود میبینند، بخشی از این ادراکسازی را به عهده دارند. بخشی از انقلابیون دیروز و نهضت آزادی دو بال این موضوع هستند که وجه مشترکشان فاصله با قدرت است و بیانیههای آن از روح واحد سرچشمه میگیرد و مسئله خود را به عنوان مسئله ملی و ملت میفروشند.
4- قوه قضائیه بهرغم همه مشکلات و فسادی که نمیتوان منکر آن شد، در سه سال اخیر به خیمه دانهدرشتها رسیدهاست. آنان که آرزویشان برخورد قوه قضائیه با دانهدرشتها بود و آن را متهم به بیعرضگی یا رابطهگرایی میکردند، امروز از این برخوردها ناراحتند. برخورد با فرزندان مرحوم هاشمی، برادر روحانی و جهانگیری، معاونین احمدینژاد و... پدیدهای مهم است اما به جای اینکه حسن نظام دانسته شود آن را وارونه و به عنوان قبح نظام به خورد ملت میدهند تا فضا را تاریک و یأسآلود نمایند.
برخی از «فروپاشی اجتماعی» استفاده میکنند که مفهومسازی گنگ و انتزاعی است. ایران امروز از یکپارچگی 500 ساله برخوردار است و چیزی بدان اضافه نشده است. هیچ ملتی در جهان مانند ملت ایران وحدتگرا نیست، این ملت در محرم به یک حزب سراسری تبدیل نمیشود؟ حسین (ع) پیونددهنده دلهای ملت ماست و بدا به حال آنان که ملت عاشورایی ما را به بهانه نان نازکتر وارونهنمایی میکنند. امام راحل که مظهر اسما و صفات الهی بود، ملت ایران را بهتر از ملت رسولالله و امیرالمؤمنین دانستند و آنان را فرزندان «عاشورا» و «رمضان» نامیدند. این مدال افتخار را که برق آن چشم فاسدان و قدارهبندان جهان را کور کردهاست، به بهانه قیمت تخممرغ نازل نکنیم. وحدت نخبگان کشور حول اصول انقلاب اسلامی و اندیشه امام گرهگشای همه چیز است که البته «تعمیر قلوب» نیز شرط و پیشتاز دوباره دیدن صحنه است.
پیام های سیاسی حمله موشکی به سوریه
قاسم محب علی در روزنامه ایران نوشت:
حمله موشکی که در سوریه صورت گرفت ورای ادعای تنبیه دولت سوریه به بهانه استفاده از تسلیحات شیمیایی در شهر دوما که هنوز ابعاد و حقایق آن مشخص نیست؛ اهداف متفاوتی را در سطح دیپلماسی بینالملل پیگیری میکند.
با این تعبیر هدف از عملیات اخیر امریکا و متحدان اروپاییاش علیه سوریه نه ضربه زدن به مراکز نظامی این کشور، نه سقوط دولت بشار اسد و نه مقدمه یک اقدام نظامی مستقل علیه متحدان سوریه؛ بلکه انتقال یک پیام سیاسی و در واقع واکنشی شدید به آن روندی است که از سوی ایران، روسیه و ترکیه در قالب روند آستانه پیش میرود و به نظرمی رسید تا بخش مهمی از راه را تا رسیدن به سرانجام و ایجاد صلح در سوریه طی کرده است.
آنها تعمد داشتند تا این پیام را منتقل کنند که مسأله سوریه بدون مصالحه با امریکا و اروپا قابل حل نیست و تصمیم گیر نهایی در این ماجرا روسیه و دیگر طرفهای ضامن مذاکرات آستانه نیستند. انتقال این پیام بویژه در شرایطی که حتی نسبت به تمایل حضور برخی طرفهای اروپایی در مذاکرات بیاعتنایی شد؛ بهطور خاص روسیه را مخاطب قرار میدهد. بنابراین یک هدف این عملیات موشکی این بود که گفته شود روسیه تنها یک طرف مسأله است و نه فعال ما یشاء این معادله. بنابر این وقتی سقف بازیگریاش به سقف بازیگران بزرگتری مثل اتحادیه اروپا یا امریکا برخورد کند دچار چالش می شود. با این حال مشخص است که این پیام در حدی منتقل شد که روسها ناگزیر و وادار به واکنش نشوند و از این جهت ملاحظات لازم را انجام دادند.
وجه دیگر ناظر بر تحولات اخیر سوریه را باید در نگرانیهای طرفهایی چون عربستان، اسرائیل، امریکا و اروپا و حتی ترکیه درباره سهم نفوذ و قدرت در ساختار آتی سوریه جستوجو کرد. آنچه بیش از هر چیز برای آنها مسأله است میزان سهم و نقش ایران است. نگرانی که سبب میشود آنها بخواهند این پیام را منتقل کنند که لازم است یک پای گفتوگوها و مذاکرات دیپلماتیک سوریه باشند. خواستی که در قالب مذاکرات ژنو دنبال میکردند و با طرح مذاکرات آستانه به حاشیه رانده شد. بنابر این یک وجه این عملیات نظامی هشدار و اعمال فشار برای بازگشت به آن روند گفتوگو است.
با این تفاصیل واقعیت آن است که هر یک از بازیگران،تواناییها و محدودیتهای خاص خود را دارند. چنانکه امریکا و متحدانش از قبال تجربیات پیشین در افغانستان، عراق و لیبی مایل نیستند نیروهای خود را در عملیات زمینی وارد کنند. این محدودیت بزرگی است که سبب میشود آنها بخواهند از امکانات بازیگران دیگر در راستای منافع خود استفاده کنند. در نتیجه آنها نمیتوانند تعیین کننده سرنوشت بحران سوریه باشند. در این میان ایران به عنوان یک قدرت منطقهای علی رغم نفوذ و تأثیرگذاریاش در سوریه با محدودیت ارتباط با دیگر بازیگران مسأله سوریه مواجه است؛ محدودیتی که ضروری است دیپلماسی منطقهای ایران از آن عبور کند و بر امکان تأثیرگذاری خود در حل بحران سوریه و روند پیش روی آینده آن بیفزاید.
واقعیتهای روز واقعه
جاوید قرباناوغلی در شرق نوشت:
با گذشت ٤٨ ساعت از حمله موشکی آمریکا، انگلیس و فرانسه به سوریه، تقریبا همه تحلیلگران در این نکته اتفاقنظر دارند که این تهاجم تناسبی با حجم تبلیغات و لفاظیهای ترامپ و متهمکردن دولت سوریه در حمله شیمیایی به دوما نداشته و تغییری در وضعیت و توازن قدرت در عرصه نبردهای میدانی ایجاد نخواهد کرد. اطلاعات منتشرشده از اهداف این تهاجم و مکانهایی که مورد اصابت موشکها قرار گرفتهاند، نشان میدهد که برخلاف گمانهزنیهای ناشی از «تبلیغات ترامپی»، هیچیک از مراکز فرماندهی ارتش، نیروی هوایی و مراکز یگانهای عملیاتی در این تهاجم از اهداف عملیاتی غرب نبوده و بر اساس ادعای کاخ سفید، مراکز تحقیق و تولید سلاحهای شیمیایی مورد اصابت موشکها قرار گرفته است.
از سوی دیگر، ادعای کاخ سفید مبنی بر اینکه تهاجم اخیر تسلیحات شیمیایی سوریه را از «بیخوبن» منهدم کرده و برنامه این کشور را برای تولید اینگونه تسلیحات تا «مدتهای مدیدی» به تعویق انداخته است، به آن معناست که در صورت تداوم جنگ داخلی در سوریه، هرگونه ادعایی برای استفاده از سلاحهای شیمیایی در آینده از سوی غرب، اتهامی واهی خواهد بود. بیانیههای رئیسجمهور آمریکا و تغییر مواضع پیدرپی او در کمتر از یک هفته از زمان بهکارگیری سلاح شیمیایی علیه دوما تا زمان تهاجم موشکی، هرچند نمایانگر آشفتگی در چرخه تصمیمگیری سیاسی دولت آمریکا از زمان رویکارآمدن ترامپ است؛ با این وجود پیامدهای پس از تهاجم و بهویژه واکنش روسیه، حکایت از آن دارد که تعویق زمان حمله در کنار آشفتگی چرخه تصمیمسازی در واشنگتن و نیاز به هماهنگی با متحدان (انگلیس و فرانسه)، مهلتی برای رایزنیهای پشت پرده بین آمریکا و روسیه بود تا از تکرار شرایط پس از خانشیخون و تهاجم موشکی آمریکا به پایگاه نظامی شعیرات که در آن تعدادی از سربازان و اتباع روسی کشته شدند، جلوگیری شود. در همین راستا، به نظر میرسد دو قدرت بزرگ اتمی جهان در کنار رقابت در بحران سوریه، در این نکته توافق کردهاند که منازعه سوریه باید از سوی این دو مدیریت شده و نباید به سطح مخاطرهآمیز و درگیری حتی محدود آمریکا و روسیه ارتقا یابد.
سناریوی توافق نیز بسیار ساده و درکشدنی است. آمریکا بهویژه پس از بیانیههای ترامپ که با زبان جدی و شوخی و گاهی مطایبه و بیشتر از طریق توییتر بیان میشد، نمیتوانست در قبال حمله شیمیایی دستبسته مانده و مورد مضحکه قرار گیرد. از سوی دیگر، اشتباه محاسبهای و تکرار تهاجم موشکی به پایگاه نظامی شعیرات نیز میتوانست مدیریت بحران سوریه از سوی دو قدرت جهانی را بهشدت در معرض مخاطره قرار دهد. اتاق فکر دونالد ترامپ حل این مشکل را با وجود اکراه رئیسجمهور و توییت بمبهای هوشمند که سامانه دفاع موشکی روسیه قادر به انهدام آن نیست، رایزنی با دیگر بازیگر اصلی و تأثیرگذار بحران سوریه دانسته و در نهایت دو طرف با بمباران نمادین، مشروط به آنکه پایگاهها و سربازان روسیه و همچنین مراکز اصلی قدرت در سوریه و بهخصوص شخص بشار اسد در این تهاجم مورد هدف قرار نگیرند، به توافق میرسند. مراحل بعدی این سناریو مضحکتر از اصل آن است.
روسیه برخلاف تهدیدهای قبلی، به صدور بیانیهای از سوی سفیرش در آمریکا بسنده میکند. قطعنامه پیشنهادی روسیه در شورای امنیت تنها از سوی چین و بولیوی حمایت میشود تا نیازی به استفاده آمریکا از اعمال حق وتو نباشد و بهاینترتیب پرونده حمله شیمیایی به دوما و تهدیدهای ترامپ نیز بسته میشود. بحران سوریه وارد مرحله جدیدی شده که هرگونه غفلت یا اشتباه محاسبهای از سوی نقشآفرینان میتواند پیامدهای جبراننشدنیای در پی داشته باشد. تردیدی نیست که ایران و روسیه بازیگران و نقشآفرینانی هستند که معادله و موازنه قدرت را در منازعه سوریه برهم زده و حکومت بشار اسد را از سقوط حتمی نجات دادهاند. فارغ از بحث هزینه – فایده در این بحران، باید خاستگاه فکری و استراتژی این دو بازیگر و مهمتر از آن قدرت مانور هریک در شرایط حساس را مانند آنچه در یک هفته گذشته شاهد بودیم، ارزیابی کرده و درباره آن مداقه کنیم و بر اساس آن، راهبرد منطبق با واقعیتها و تأمینکننده منافع کشور تنظیم شود.
واکنش دیگر بازیگران بحران سوریه در حمله اسرائیل به مقر نیروهای ایرانی در سوریه و شهادت هفت نفر و جراحت عدهای دیگر، طرح کنارهگیری اسد از سوی ترکیه در اوج بحران پس از حمله شیمیایی و آمادگی آمریکا در تهاجم موشکی، حمایت قطر بهعنوان اولین کشور عربی از این تهاجم و در نهایت قدرت چانهزنی روسیه با غرب، واقعیتهایی هستند که در روز واقعه میتوانند شرایط و موازنه را بهشدت تغییر دهند.
بارها گفته شده است هدف غایی روسیه در ورود به بحران سوریه، احیای قدرت و جای پای شوروی سابق در این منطقه حیاتی از سوی فدراسیون روسیه و استفاده از آن برای بالابردن قدرت چانهزنی خود در حوزههای استراتژیک این کشور در مواجهه با غرب و بهخصوص اوکراین و اشغال کریمه است.
نتیجه نه بلیه
در سرمقاله روزنامه " صبح نو" آمده است:
جریانی نسبتاً پرکار در تلاش بوده و است که شخصیت رییسجمهوری کنونی آمریکا را مردی فاسد، دمدمی مزاج و بیخرد معرفی کند تا در نتیجه آحاد مردم نگرانی یا نفرت یا دلخوری از نحوه استیلای لیبرال سرمایهداری پیدا نکنند. این تصویرسازی گرچه با واقعیت رفتارهای ظاهری و شومنوار ترامپ همخوانی دارد، اما نمیتواند توضیحدهنده پیچیدگیها و نقشههای ثانوی او در تحقق شعارهای انتخاباتی و سودهای اقتصادی باشد. در واقع رییس دولت آمریکا مردی با نظام تصمیمگیری مشخص است که در آن برآوردسازی منافع مالی حداکثری توجیهکننده همه برنامهها و اقدامات آن است.
این سطح از اهداف، هماکنون با اقبال تقریباً تمامی سران غربی در اروپا همراه شده و در هنگامه حمله به سوریه، یک اتحاد کامل علیه این کشور مستقل، اسلامی و خارج از حیطه اختیار غرب شکل گرفته است. سرکردگی ترامپ بر این قشونکشی نظامی، خط بطلان بر فرضیه وجود اختلافهای بنیادین در میان دولتهای غربی است. جایی که منافع و هدف ایجاب میکند، آنها پشت یکدیگر قرار میگیرند و دیگر خبری از ترامپ دیوانه و بیعقل نیست اما منادی مبارزه با تروریسم و ایفای نقش برای اعاده حقوق مردم سوریه است.
این سطح از نعل وارونه زدن از چشم تاریخ، پنهان نمیماند و حالا رییسجمهوری آمریکا نماد و هدایتکننده جریان دولتهای مدرن است.