گروه جهاد و مقاومت مشرق - محمد ظهیری از شهدای تکاور و چترباز مدافع حرم است. وی برای دفاع از ارزشهای دینیاش به صورت داوطلبانه به مبارزه با گروهکهای تکفیری در سوریه پرداخت و در روز تاسوعای حسینی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
مشروح گفتوگوی ما با رمضان ظهیری پدر این شهید بزرگوار را در ادامه میخوانید:
به دلیل شرایط و محدودیتهای شغلی محمد هیچ اطلاعی به ما ندادند. ابتدا فکر میکردیم برای انجام ماموریت در تهران به سر میبرد. بعد از گذشت یکهفته بیخبری تماس گرفت و گفت برای انجام ماموریت با عدهای از بچههای نیرو زمینی سپاه در سوریه مستقر شدهاند.
پدر شهید می گوید: خودم نیز طالب رفتن به سوریهام و اگر مجالی پیدا کنم به نبرد علیه دشمنان اسلام میشتابم. و به خاطر دفاع از حریم اهل بیت (ع) و آرمانهای رهبری و انقلاب؛ و برای حراست از مرزهای کشور از نثار جان خود دریغ نخواهم کرد.
همانطور که در دوران دفاع مقدس افتخار 71 ماه حضور در سنگرهای مبارزه علیه رژیم بعثی را داشتم و جانباز شیمیایی و موج انفجار شدم، اکنون نیز آماده نبرد با تروریست های تکفیری هستم.
قبل از اعرام به سوریه به همراه عدهای از همرزمانش برای مقابله با گروهک تکفیری پژاک در شمال غرب کشور و همچنین فرونشاندن فتنهای در شرق و شمال شرق کشور که توسط تروریستهای تکفیری به پا شده بود به مدت یک سال در این مناطق حضور مستمر داشت.
سرانجام محمد در مهر ماه سال 91 به سوریه اعزام شد. محل خدمتش تیپ زرهی حضرت حجت (عج)، یگان صابرین خوزستان بود که به تهران منتقل و از آنجا عازم شدند.
خندهای که اکثر وقتها روی لبهایش نقش بسته بود را هیچگاه نمیتوانم فراموش کنم؛ سادگی و بیآلایشی از دیگر خصوصیات اخلاقیاش بود. در انجام واجبات هیچگاه کوتاهی نمیکرد، نمازش را اول وقت میخواند. در بحث کمک به فقرا و رفع نیاز مستمندان همیشه پیشقدم بود همچنین چندین بار به منظور محرومیت زدایی در قالب اردوهای جهادی به نقاط مختلف کشور سفر کرد.
آخرین نبرد
ساعت 2 بعد از ظهر، اول آبانماه 94 مصادف با تاسوعای حسینی، در شهرک «کفر حمره» شهر حلب، در نبردی چند ساعته با تروریستهای تکفیری جبهة النصره محاصره میشوند؛ سپس عقبنشینی میکنند. در حالیکه یکی از همرزمانش در گودالی محاصره میشود؛ محمد برای نجات و پشتیبانی از همرزمش به مقاومت ادامه می دهد، که توسط تک تیرانداز این گروهک تروریستی سر وی مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به درجه رفیع شهادت نائل می آید.
روز بعد از شهادتش که مصادف با روز عاشورا بود، یکی از همرزمانم در دوران دفاع مقدس که رابطهی نزدیکی باهم داشتیم با بنده تماس گرفت و جویای حالش شد، در پاسخ به سوال او گفتم که حال محمد خوب است؛ و ادامه دادم، چطور؟ مگر اتفاقی افتاده است؟
در پاسخ به سوالم کمی مکث کرد و گفت چیزی نشده فقط خواستم حالش را از شما بپرسم. بعد از چند دقیقه مجددا تماس گرفت، او که از شهادتش مطلع شده بود، با ناراحتی و بغض خبر شهادت محمد را به من داد.
هشت روز بعد از شهادت محمد پیکرش را به تهران منتقل کردند. سپس در اهواز تشییع شد و در حرم علیابن مهزیار در جوار هشت شهید گمنام دفاع مقدس آرام گرفت.