به گزارش مشرق، آن زمان نمی توانستم به عاقبت دوستیهای خیابانی و ارتباط پنهانی به دور از چشمان خانواده ام فکر کنم. او چنان از زیبایی و کمالات من تعریف و تمجید می کرد که خودم نیز حرف های او را باور می کردم و در یک عشق رویایی غرق می شدم اما نمی دانستم که با این کار آینده و هستی ام را نابود می کنم...
دختر جوان که به دنبال ارتباطی خیابانی در گرداب گناه فرو رفته و آینده اش را به تباهی کشانده بود، درباره ماجرای تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: برای دومین سال در کنکور سراسری شرکت کرده بودم اما خودم می دانستم که در هیچ رشته دانشگاهی پذیرفته نمی شوم.
آن روز که نتایج آزمون در سایت سنجش اعلام شده بود نگرانی عجیبی داشتم و در وضعیت روحی و روانی بدی به سر می بردم به طوری که دستانم می لرزید و نمی دانستم این بار چه بهانه ای برای قبول نشدنم بیاورم.
با ترس و دلهره به یکی از کافی نت ها رفتم صاحب 31 ساله کافی نت بلافاصله نقطه ضعف ام را فهمید و در حالی که می گفت در آزمون پذیرفته نشده ام به دلداری من پرداخت.
آن شیطان که در پوشش انسان ظاهر شده بود می گفت من هم مشکلات تو را داشتم و حالا می توانم با تجربیاتی که دارم در کنکور آینده به تو کمک کنم.
تو دختر زیبایی هستی و می توانی زندگی خوبی داشته باشی! این گونه بود که شماره تلفن ام را گرفت و رابطه ما با تعریف و تمجیدهای او و پیشنهاد ازدواجش آغاز شد.
بیشتر بخوانید:
فیلم/ فروش ساعتی دختران ۹ ساله برای تن فروشی
هنوز یک ماه از این دوستی خیابانی نگذشته بود که او مرا با ترفند صحبت برای آینده به منزل مجردی یکی از بستگانش کشاند من هم که به ازدواج با او دل بسته بودم به آن لانه شیطانی رفتم و حتی به مصرف مواد مخدرش هم اهمیتی ندادم آن جا بود که «متین» با وعده و وعیدهای ازدواج هستی ام را از من گرفت و مرا به روز سیاه نشاند.
از آن روز به بعد بازیچه دست او شده بودم و هر کاری از من می خواست مجبور می شدم به آن عمل کنم. در میان این ملاقات های پنهانی فیلم و عکس هایی نیز با هم گرفته بودیم و من به این امید که با او ازدواج می کنم هیچ وقت نگران آینده ام نشدم اما او هر بار به بهانه های مختلفی خواستگاری از مرا به تاخیر می انداخت. مثلا می گفت پسر عموی پدرم فوت کرده و باید چند ماه دیگر صبر کنی.
فریب های او برای سوءاستفاده از من به جایی رسید که با توسل به ترفندهای متفاوت طلاهای مرا فروخت و حتی پول های تو جیبی ام را می گرفت تا به قول خودش پدرش را راضی کند تا به خواستگاری من بیاید.
در حالی که چهار سال از این ارتباط خیابانی می گذشت تازه فهمیدم که من بازیچه ای برای هوسرانی های او شدم و متین قصد ازدواج با مرا ندارد.
وقتی آخرین بار از رفتن به لانه شیطانی خودداری کردم تهدیدم کرد که با فیلم ها و تصاویری که در دست دارد آبرویم را می برد.
وقتی به ذات کثیف او پی بردم و فهمیدم در گرداب گناه و بدبختی فرو رفته ام که چیزی نمانده بود مرا هم مانند خودش به سوی مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی بکشاند ولی با یک تصمیم عاقلانه راه درست را یافتم و با راهنمایی مشاور کلانتری، ابتدا ماجرا را برای خانواده ام بازگو کردم و حالا هم دریافته ام که همه حرف های او دروغی بیش نبود و من جوانی ام را نابود کرده ام.
شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) و با کسب مجوز قضایی، «متین» دستگیر شد تا این پرونده مراحل قانونی خود را طی کند.